بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

دو شنبه 9 آذر 1388 ـ  30 نوامبر 2009

 

کمپانی نفرت!

وبلاگ «معمای مردان رقصان»

 

در ساختمان همسایهء من، در پردیس دانشگاه، جوانی بيست ساله، اهل جزیرهء‌ موریس، زندگی‌ می‌کند به نام محمد عرفان؛ جوانی که بعد از گذشت یک سال از آمدنش به غرب برای تحصیل تصمیم گرفته به ریشه هایش بر گردد.

به لطف زبان انگلیسی‌ و فرانسه‌ای که به خوبی‌ می‌‌داند تمام ویدئو‌های اسلامی یوتوب را دیده و زیر و رو کرده است، از اتاقش نوای خوش ترتیل قرآن می‌‌آید بی‌ آنکه معانی اش را بداند و جمعه‌ها با ریشی که بر چانه گذشته راهی‌ نماز جمعه می‌‌شود، معمولا تابستان‌ها بیشتر عصبی است چرا که شاخص فساد جامعه برای او نحوه لباس پوشیدن زنان و مردان است نه صداقت نظام دیوانی کشور.

محمد عرفان همیشه در اتاقش تنهاست و دوستی‌ ندارد و در دانشگاه بسختی واحد‌های درسی اش را می‌‌گذراند. بعد از دو ترم تلاش موفق نشده دوست دختری پیدا کند و جایی‌ در پارتی‌ها و انجمن‌های دانشجویی ندارد.

باید هم ابنطور باشد، وقتی‌ از جزیره‌ موریس بیایی، هرکسی ازت بپرسد اهل کجایی باید با ذره بین و اطلس خودت و جایی‌ که ازش آماده‌ای را معرفی‌ کنی‌، نه کشوری داری که با آن خود را شاخص کنی‌ و نه قابلیت فکری و علمی‌ که بتوانی‌ جایی‌ در بین همکلاسی‌هایت پیدا کنی‌، پس باید برای خود مسکنی بیابی، باید یک جوری انتقامت را از همه بی‌ توجهی‌‌هایی‌ که جامعه به تو کرد بگیری.
وقتی‌ در این شرایطی، راه حال تمام این درد‌ها رنج ها را در ویدئو‌های اسلامی کسانی‌ مثل أبي قوتاده و دوستانش می‌‌یابی‌. با اشتیاق به سخنرانی‌ رهبران حماس و حزب‌لله و احمدی‌نژاد گوش می‌‌دهی‌ و از نفرتی که به دنیای غرب دارند لذت می‌بری و تخلیه می‌‌شوی.

وقتی‌ پای صحبت محمد عرفان می‌‌نشینی، می‌‌بینی‌ که او حتی زبان عربی‌ نمی‌‌داند و از تاریخ دولت‌های اسلامی به درستی‌ اطلاع ندارد اما می‌گوید که می‌خواهد روزی بر علیه فسادی که جامعه را فر گرفته جهاد کند و خلافت بر پا کند و شریعت را جاری کند، آرمان اش جنة است و جوی‌هایش که پر از شراب طهور و عسل است و حوریان سیاه چشمی که جام بر دستت می‌‌دهند.

اما این یک سوی داستان است، سوی دیگر داستان همهٔ کسانی‌ هستند که ذائقه جامعه غربی را جوری بار می‌‌آورند که کسانی‌ مثل محمد عرفان را پس می‌‌زند و او را به جهنم تنهایی‌ اش می‌‌فرستد و او هم برای رهایی از این تنهایی‌ در پی‌ امری قدسی‌ می‌‌رود.

وقتی‌ رونالد ریگن ایده کمربند سبز بر علیه شوروی را مطرح کرد و به کمک ISI پاکستان و دلار‌های سعودی به جنگ کفار روسی در افغانستان رفت و جنگ را برد تصور می‌‌کرد که باید هرچه زودتر بطری شامپاین اش را باز کند و خیلی‌ زود میدان جنگ را با همهٔ فجایع برای اسامه به غنیمت گذشت . بهشتی‌ پر از محمد عرفان ها. یا زمانی‌ که دولت دست راستی‌ اسراییل بدنبال همه بیت المقدس است و قدرتش را دارد که این کار را بکند و هزاران نفر را از خانه‌هایشان به لطایف الحیل بیرون کند.باید بداند که خود سهام دار کمپانی نفرتی می شود این بار با برند یهودی.

تا پیش از این هرجا خانه فقر و محنت و بیچارگی بود کمونیست‌ها قدرت می‌گرفتند اما حالا که دیگر کمونیستی باقی‌ نمانده ،این مناطق جایگاه مدعیان جنة و شریعت است.

بوش پسر تاوان سهل اندیشی‌ نزدیک‌ترین دوست پدرش را داد، اما او هم بجای حل این مشکل جانی تازه به روح این فکر دمید چرا که بوش هم خود را تحت امری قدسی‌ می‌‌دید و رسالتی الهی و مسیحی‌ برای خود احساس می‌‌کرد.

آری، این قصه سر دراز دارد. این کمپانی نفرت فقط انسان درمانده و تنها و آموزش ندیده می‌خواهد و کشوری در هم ریخته و پر از فساد، چیز‌هایی‌ که تا دلت بخواهد در فاصله پاکستان تا مراکش می‌‌یابی‌.

اگر تالار بورسی برای این کمپانی‌های نفرت داشتیم شاید هیچ خبری از بحران در شاخص‌های آن نمی‌‌یافتی و رقابت شدیدی بین کمپانی‌های حماس و حزب الله و جمهوری اسلامی و جیش المهدی واخوان المسلمین و سپاه صحابه و القاعده و طالبان و الشباب و US Army و Black Waters و اسرائیل در جریان می بود.

گاهی تشابه عجیبی‌ میان نگاه محمد عرفان و وسیم، جوان پاکستانی‌ که در فیلم Syriana خود را به نفتکش آمریکایی‌ زد و به بهشت رفت(!)، می‌‌بینم!

http://selfintelligence.blogspot.com/2009/09/blog-post_07.html

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com