بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

شنبه 7 آذر 1388 ـ  28 نوامبر 2009

پيوند به قسمت اول

 

سکولاريسم، کژانديشان، بدآگاهان،

و شيوهء «جهانداری ِ» کورش هخامنش

(بخش دوم از: «سکولاريته» والاترين «ارزش» انسانی وجدانی برای ايرانی است)

امير سپهر
zadgah@hotmail.com

 

بدآگاهان و کژانديشان

در بخش نخست اين نوشته آوردم که چه گروه هايی با سکولاريسم دشمنی دارند و سبب آن را نيز به کوتاهی آوردم. حال به گروه «بدآگاهان» و «کژانديشان» می رسيم که به سبب پيوند اين دو گروه، بويژه تآثير ويرانگری که يکی بر ديگری دارد، نگارنده هر دو را در کنار هم و در يک بحث می آورم.

 مراد از «بدآگاهان» کسانی هستند که چون خود سکولاريسم را نمی شناسند، زير تأثير سخنان ويرانگر گروه دگر، يعنی «کژانديشان»، گمان می برند هر آنکس که از سکولاريسم سخن می گويد، مرادش سوزاندن قرآن، انجيل، تورات و همه ی متون مذهبی و ويران ساختن تمامی مساجد، عبادتگاه ها، معابد و بويژه براه انداختن گونه ای آنتی سميتيسم«يهودی ستيزی» شيعی است.

و آن «کژانديشان» همان انسان هايی هستند که از روی سفاهت، کف بر دهان آورده و فرياد می زنند که:«همه مساجد را بايد ويران کرد»، «همه ی نشان های مذهبی را بايد از ميان برد»، «همه ی دستاربندان را بايد از تير های چراغ برق آويزان نمود» و «نسل هرچه مسلمان است را هم بايد از ايران برانداخت»، و حال خود بيانديشيد که چنين تصوير خونبار و هراسناکی از «ايران بدون جمهوری اسلامی» بدست دادن، چه وحشتی بر دل شيعيان باورمند می اندازد!

برايند بسيار طبيعی چُنين تشويش و هراسی هم در دل آنان، «هم سرنوشت پنداشتن خودشان با جمهوری اسلامی» است و موظف دانستن خود به «پدافند از رژيم». چرا که آنها اين پدافند را، نه پدافند از رژيم، بلکه دفاع از خداوند، دين، مذهب و حتا گونه ای صيانت ذات بحساب می آورند. گمان هم می کنند که اگر اين رژيم سقوط کند، ايران براستی به دوزخ مبدل خواهد شد. شمار اين مذهب زدگان هم، به تنهايی از تمامی گروه های اجتماعی روی هم، بيشتر است. حال اگر اين سخن، بر کسانی گران آيد و آنرا مپ ذيرند، اين ديگر خود را فريب دادن است.

چرا که حقيقت جامعه و مردم ما اين است و چاره آن هم نه کتمان و رگ گردن متورم ساختن، بل که پذيرفتن اين حقيقت تلخ و در پی چاره بودن است. تنها چاره هم روشنگری خردمندانه و مسئولانه فرهنگی و نقد معرفت شناسی است. آن هم با بخرج دادن مهربانی بسيار زياد در اين کار ظريف و شکيبايی داشتن در اين راه سخت و دراز. نه توهين و ناسزا گويی که تنها برآيند اين تندروی های نابخردانه هم، نفرت و بيزاری بيشتر آنها از فرهنگ آزاد انديشی، نزديکی بيشتر ايشان به روضه خوان های بی فرهنگ و در نتيجه ژرف تر فرو رفتن در منجلاب آيين خردسوز و فرهنگ ستيز آنان است. اين نيز هرگز نبايد ناديده انگاشت که: «ايرانيان، يکی از لجبازترين مردمان گيتی هستند!»

نانوشته نماند که در اين ميان البته مزدوران رژيم ـ دشمنان خونين سکولاريسم ـ هم درست به همان شعار های نابخردانه ی «کژانديشان» استناد کرده و با پليدی تمام در کار ترويج همان «پندار های نادرست» هستند. يعنی پراکندن اين ناراستی که «سکولار ها» مشتی انسان «بی معنويت»، «خدای دشمن» و «فاشيست» هستند که اگر ايران به دست آنها بيافتد، همه ی نماد های مذهبی شما را ويران نموده و در آتش خواهند افکند. ايران را هم به لامذهب ترين کشور جهان مبدل خواهند نمود. با اين حال اما بيشترين سهم در ايجاد اين«وهم و هراس»، از آنِ همين کژانديشان است.

زيرا که ايشان از جايگاه اپوزيسيون و مثلاً بعنوان «ميهن پرستان» سخن می گويند. بيشترين شان هم که مرتب نام کوروش و داريوش بزرگ را بر زبان آورده و اين نام های والا و گرامی را به چرک کين و نفرت و انتقام می آلايند. کسانی که خويشتن را «آزادی خواه» و مثلآ خيلی «آگاه» می پندارند اما در حقيقت اصلاً نمی دانند که آزاده بودن و آزادی خواهی يعنی چه و از ديد من هم هيچ نامی برازنده تر از همين «کژانديشان» برای آنها نمی توان يافت. زيرا که اين آدم ها سکولاريسم را با فاشيسم و نازيسم يا همان آنتی سميتيسم شيعی که آوردم اشتباه گرفته و با گسترش وحشت در ميان مردم، درست همان سياست «النصر باالرعب» سيد علی خامنه را بگونه ی ديگری بخوبی به پيش می برند.

در حاليکه آماج کوروش، پادشاه بزرگ هخامنشی، و داريوش شاه، دگر بزرگ آن دودمان غرور آفرين، اساساً سرکوب و کشتار دگرباوران نبوده. همچنان که امروز مبارزه ی ايرانيان آگاه به کيستی خود، دلسوز برای مردم و ميهن خويش نبايد با هدف از دَم تيغ گذراندن دگرباوران باشند، ولو که آن دگرباوران، اصلآ به مشتی اراجيف باورمند باشند. همچنان که شوربختانه امروز درصد بزرگی از ايرانيان به چنان پستی و خواری اندر افتاده اند که پرستنده ی قاتلان نياکان و متجاوزان به نواميس مادران شريف و دختران و پسران دلبند خويش گشته اند.

پس، هدف ما بايد نجات اين ايرانيان و ايران از اين ذلت و خواری باشد نه انتقام کشی و خونريزی. تنها راه آن هم بازپس گيری سررشته داری ايران از اين دوپايان بدگهر و اَهرمن آيين است که با «پندار زشت»، «گفتار زشت» و «کردار زشت» خود همه چيز ما را به پلشتی آلوده و نام ايران و ايرانی را به لجن کشيده اند و بازگرداندن آبرو و شرف به يغما رفته ی خود.

کيفر دادن همه ی ناکسانی که دست شان به خون مردم ما آلوده است، بدون ترديد جزيی از اين هدف بزرگ ملی است، ليکن انتقام گيری اصولأً در شأن کوروش بزرگ و دادگر و داريوش شاه خردمند و خشايار گرامی نيست که مشتی بد دهان فحاش، سخنان لغو و بيهوده ی خود را به آنان و فرهنگ پاک و زلال ايران و منش ايرانی منتسب می کنند.

اگر کسانی فکر می کنند که با بد دهانی به روضه خوان ها يا حتا با ريختن خون نجس تمامی آنها می توان ايران و ايرانی را از شر اين قوم پليد رهانيد، پاک در اشتباه هستند. انتقام گيری و کشتار اين ضد ايرانی ها برای آنان مظلوميت می تراشد که اتفاقآ صد در صد به نفع شان است. چرا که اساساً فلسفهء وجودی ايشان سده ها است که در همين مظلوم نمائی می باشد. همه ی حقانيت دروغين خود و آيين ضدبشری خود را هم از همين منبع فريب کسب می کنند.

از اينروی، يگانه راه رهايی ايرانيان نگونبخت از اين فرهنگ ننگين مواليگری و از اين فلاکت و بدبختی محصول بی فرهنگی، بالا بردن سطح فرهنگ و آگاهی ها آنها و از رونق انداختن بازار اين دستاربندان پسمانده و خرافه گستر و بدآيين است. بگونه ای که ديگر هيچ ايرانی حتا آب دهان هم به کيسه ی گشاد اين طفيلی ها نياندازد تا رفته رفته گور خود را از حيات اجتماعی ما گم کنند.

آن هم از راه روشنگری های آگاهانه و راستين که تنها از روشنگران بسيار آگاه، دلير، فاشگو و در عين حال بسيار بسيار مهربان وصبور بر می آيد. نه شعار دهندگان و فحاشان و ترس گستران. مادام هم که ايرانی به گوهری بنام «عقل نقاد» دست نيافته و نداند که هيچ پديده و امری در اين گيتی مطلق نيست، اين طفيلی ها همچنان بازارشان گرم و کارشان سکه خواهد بود.

 

ناآگــــاهــــان

و سرانجام می رسيم به ناآگاهان، به گروهی از هم ميهنان که جانبداری ايشان از سکولاريسم و ترويج آن، آن سان نادرست است که بجای روشنگری و گسترش اين انديشه ی انسانی ـ اخلاقی در ميان مردم، مخاطبان خود را گيج تر می سازند. سبب هم ناآشنايی خود اين مبلغان به تاريخ، فرهنگ، سکولاريسم و ديگر مفاهيم فلسفی و اجتماعی و چگونگی کارکرد آنها در پروسه عمل و در اجتماع است. بويژه ناآشنايی ايشان به تاريخ و فرهنگ بومی.

به بيانی ديگر، از آنجا که اين گروه، به تازه گی با اين واژه ی فرنگی و شيک «سکولاريسم» آشنا گشته، تمام هوش و حواس اش متوجه غرب و پيدا کردن ريشه های آن در مغرب زمين است.

سکولاريسم را هم به شيوه ای معرفی و عرضه می کند که پنداری اين پديده در ميان ما يک بدعت است و فرمولی شگفت انگيز، و بی اندازه هم پيچيده. بگونه ای که فهم راز درون آن برای ايرانی، بسيار بسيار مشکل. طبيعی است که مخاطبان از خود آنان ناآگاه تر هم، اين مقوله را به همين سياق می پذيرند و در کوشش کشف اين سرِ بزرگ که سکولاريسم چه معجونی است.

در حالی که اين پديده ی از ديد آنان «بيگانه»، نه تنها برای ايرانيان بيگانه نيست، بل که اتفاقآ«سکولار»، تنها شکلی از حکومت است که همه ی مردم ما، هم ويژگی های آنرا خوب می شناسند و هم مزايای آنرا. تا بدين اندازه که اگر ما بخواهيم از ميان تمامی اشکال حکومتی، يکی را نام ببريم که خُرد و کلان ايرانی آنرا خوب بشناسد، اتفاقآ بايد از همين حکومت سکولار نام برده شود. و اما پيشينه ی سکولاريسم در اجتماع روزگار باستانی ما.

 

سکولاريسم، يکی از درخشان ترين گـُهر های گنجينه ی تاريخ و فرهنگ ايران

آنچه به پيشينه سکولاريسم در فرهنگ ديرپا و زندگی اجتماعی نياکان ما باز می گردد، نشان می دهد که اصولاً يکی از والاترين ارزش های اخلاقی در فرهنگ باستانی ايران، همين «سکولاريسم» بوده. در تاريخ نوين ما هم، سکولاريسم برای ايرانی، پديده ای بسيار آشنا و مأنوس است که دليل آنرا بعدآ خواهم آورد.

برای اثبات «ارزش» بودن «سکولاريسم» برای ما در فرهنگ باستانی ايران هم، آنچنان سند رسمی، معتبر و روشنی وجود دارد که شايد برای اثبات هيچ امری وجود نداشته باشد. مراد از اين سند معتبر هم همان «منشور حقوق بشر» کوروش هخامنش است؛ گنجينه ای تاريخی که اصالت آن حتا مورد پذيرش تمام انديشمندان و فلاسفه و پژوهشگران بزرگ و بنام جهان است، چه رسد به مردم عادی. درستی ادعا های آمده در آن گنجينه ی معنوی هم که حتا در کتاب آسمانی يهود و نصارا هم مورد تآييد قرار گرفته.

از اينروی هم من در اينجا بخش هايی از آن «منشور» را می آورم که بگونه ی مستقيم با سکولاريسم در پيوند است. پيش از آن اما اين شرح بياورم که درست است که «Secularism» يک نام و واژه ای فرنگی است، ليکن اين نام، مفهومی دارد که نگاه ما معطوف بدان مفهموم است نه بر خود واژه. همچنان که واژه «آزادی» يک روح و درونمايه دارد که با وجود اينکه هر مردمی در زبان و فرهنگ خود، بدان درونمايه يک نام متفاوت بخشيده اند، ليکن مراد همه يکی است.

بسان Ελευθερία» ، «Freiheit» ، «Liberté» ، «Freedom» و «حرية» تازی ها و... که همگی بيان کنندهء درونمايهء همان واژه ی «آزادی» در فرهنگ و زبان ما است. چه زيبا می فرمايد مولانای گرامی ما در اين باره که: «چند نازی عشق با نقش سبو؟ / بگذر از نقش سبو رو آب جو / صورتش ديدی ز معنی غافلی / از صدف دري گزين گر عاقلی!»

پس، بايد خوب توجه داشت که «سکولاريسم» تنها يک واژه نيست و اين واژه مفهومی دارد که تمامآ و بدرستی در منشور کوروش بزرگ آمده و بدان عمل شده است. آنهم پنج سده و اندی پيش از ميلاد مسيح.

خطوط بيست و پنج و بيست و شش استوانه کورش هخامنشی: «وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تکان داد ... من برای صلح کوشیدم. نـَبونید، مردم درمانده ی بابل را به بردگی کشیده بود، کاری که در خور شأن آنان نبود. من برده داری را برانداختم. به بدبختی‌های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه ی مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچ کس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. مردوک از کردار نیک من خشنود شد»

 و خط سی دوم منشور او: « فرمان دادم تمام نیایشگاه ‌هایی که بسته شده بود را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگردانند. همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاه ‌های خود برگردانند.خانه‌های ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم»

 

بنابر اين، چنانچه از اسم و پوسته گذر کرده و وارد «چيستی» و «چگونه استی» پديده ها شويم، و سکولاريسم را هم از همان ديدگاه تماشا کنيم، آنگاه خواهيم ديد که کوروش هخامنشی، نخستين شخصيتی بوده که روح سکولاريسم را به نيکی دريافته و بدان باورمند نيز بوده است. همو هم نخستين و بزرگترين رهبر سياسی جهان بوده که يک«جهان داری» يا حکومت سکولار در تاريخی بشری تشکيل داده است.

اين نوشته دنباله دارد

 www.zadgah.com

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com