يک شنبه 1 آذر 1388 ـ 22 نوامبر 2009 |
وقتی واژهها و نشانهها سخن میگویند
الاهه بقراط
کاملاً روشن است که آرامش نسبی جامعه پس از نخستین اعتراضات، و پس از هر تظاهرات، نه تنها به معنای خاموش شدن آتش جنبش اعتراضی نیست، بلکه به ویژه به دلیل سرکوب وحشیانه مردم توسط نهادهای رسمی و غیررسمی و هم چنین بیاعتنایی زمامداران رژیم نسبت به خواستههای آنها، هر بار بیش از پیش شعلهور میشود و با شعارها و حرکاتی که به روشنی و صراحت، اساس و بنیاد نظام جمهوری اسلامی را به چالش میکشد، مسیر خود را میپوید. در این مسیر، ترس و وحشت از بین نمیرود بلکه از مردم به حاکمان و سرکوبگران منتقل میشود. و این در حالی ست که جامعه به تدریج به این خودآگاهی دست مییابد که با استمرار در اعتراض و تظاهرات، و پایداری و مقاومت بر سر خواسته های خود، هر بار بیش از پیش به بزنگاه تاریخی و لحظه نهایی نزدیک میشود. این خودآگاهی، امید میکارد و پیروزی درو میکند.
نماد ندا
در این میان، هر چه زمان میگذرد، کفهء ترازو به سود جامعه سنگین میشود. جامعه قربانی میدهد، ولی آنکه نهایتا برنده خواهد شد، اوست چرا که حکومت با هر قربانی که از مردم میگیرد، خود یک گام بیشتر به مسلخ نزدیک میشود. این نه آرزوست، نه برنامه و توطئه. روند ناگزیر زندگی سیاسی و اجتماعی جامعهء بشری از ازل تا ابد است و جامعه و حاکمان ایران را نیز از این روند گریزی نیست.
در این مسیر، واژهها و نمادها، چه در دوره آرامش و چه در دوره تلاطمهای اجتماعی همواره نقش مهم و گاه تعیینکننده بازی میکنند.
در آن روز 30 خرداد 88 در یک خیابان فرعی تهران، نه یک مرد جوان، نه یک زن مسن، نه فردی از این یا آن گروه، و یا حتی فردی که در «انتخابات» شرکت کرده و در پی پس گرفتن «رأی» خود باشد، بلکه یک زن جوان و به دور از هر گونه گروه سیاسی درگیر در «انتخابات» کشته میشود؛ زن جوانی که شکل و شمایل زندگیاش در چهارچوب تنگ جمهوری اسلامی نمیگنجد. نه به هر نامی، بلکه با نامی مختصر و مفید! تو گویی تاریخ به یک انتخاب آگاهانه دست زده است تا از یک سو راه را بر سوء استفادهء گروههای سیاسی سد کند و از سوی دیگر با نام و مرگی زیبا برای یک ملت، نه قهرمان، بلکه یک نماد و نشانه انکارناپذیر بیافریند.
قهرمانان تنها در افسانهها وجود دارند چرا که زندگی آنها ورای یک زندگی انسانی است. هر کس که در جهان واقع، قهرمان نامیده شده (و یا میشود) تنها یک سوء تفاهم و یا یک اشتباه لفظی است!
نمادها و نشانهها اما واقعیاند چرا که در جریان رویدادهای اجتماعی ساخته میشوند. نماد ندا از این رو انکارناپذیر است که بسی فراتر از یک قربانی یا یک «شهید» میرود. حامل مضمون است. از جوانی و چهرهء زیبا و آراسته و پوشش آزاد، تا عدم اعتقادش به هیچ یک از «دو بال نظام»، و چشمانی که در آخرین لحظه به جای آنکه بسته شود، با نگاهی به دور دست (با اینکه روی زمین افتاده است) جهان را بر جای خود میخکوب میکند، همگی گویای اشتیاق و مطالبهء جامعهء جوان و برومندی است که به طور سازمان یافته بنیهاش را میفرسایند، سرکوبش میکنند و جز در آنجا که در برابر قدرت قاهر جمهوری اسلامی سر فرود نیاورد، نقشی به وی نمیسپارند؛ جامعهء جوانی که راه ترقیاش را به بسیج و سپاه محدود میکنند. جامعهای که تا سرسپرده نباشد، به مقام و مسئولیت بالا راه نمییابد. از بخشهای دیگر فعالیتهای اجتماعی سخنی نمیگویم، که پدید آمدن فعالیتها و هنرهای زیرزمینی، خود گویای هر واقعیتی است.
ندا، چه بسا بدون آنکه هرگز به مردن فکر کرده باشد، و یا به چگونه مردنش اندیشیده باشد، جوان و زیبا مُرد تا با این زیبایی و جوانی پیامآور امید و پیروزی باشد. تاریخ همهء کشورها با چنین نمادهایی همراه است. نمادهایی که بر اساس موقعیت ویژهء آن جامعه پدید میآیند. نمادها الزاماً با مرگ همراه نیستند. مهاتما گاندی پیش از آنکه به قتل برسد، به نماد مبارزه بدون خشونت تبدیل شده بود. نلسون ماندلا نماد بیبدیل آفریقا و مبارزهاش برای آزادی و برابری است.
نمادها اما در کنار واژهها معنا مییابند. خشونت استعمار، بدون آنکه بخواهد، مفهوم «مبارزه بدون خشونت» را تولید میکند و نهایتاً در برابر آن به زانو در میآید. نفرت و دشمنی سفیدها نسبت به سیاهها، به دوستی و آشتی دامن میزند تا نژادپرستی را به مثابه یکی از زشتترین پدیدههای بشری از میدان به در کند. جامعهء آرمانی وجود ندارد و وجود نخواهد داشت. لیکن با مبارزهای که درون جوامع جریان دارد، جامعهء بشری به سوی زندگی و مناسبات انسانیتر حرکت میکند. همین! در این مسیر، برخی واژهها باری سنگینتر از معنای خود حمل میکنند.
واژه ایرانی
نمادها همراه با واژهها بیانگر شرایط یک جامعه در یک دورهء تاریخی معین میشوند. نه تنها بسیاری از واژهها بار ویژهای مییابند، بلکه حتی بر این اساس که از سوی کدام گروه اجتماعی استفاده میشوند، هویت تازهای پیدا میکنند تا جایی که هنگامی که آن دوره بسر آمد و به تاریخ سپرده شد، در کنار همه چیزهایی که از آن دوره باقی میماند، یک فرهنگ واژهها نیز یافت میشود.
برایتان از آلمان مثال میزنم که به دلیل تجربهء فاشیسم و کمونیسم، هر دو، در یک دوره کوتاه شصت ساله، از این واژهها و مفاهیم کم ندارد؛ واژههایی که بسی فراتر از حرفاند و هنگامی که بر زبان میآیند، یک دورهء تاریخی و یک فرهنگ سیاسی و اجتماعی را به نمایش میگذارند؛ واژههایی که گاه در بیان آنها باید احتیاط کرد چرا که یادآور آن دو دورهء پیشین (فاشیسم و کمونیسم) هستند و ممکن است سوء تفاهم به وجود آورند. مثلاً، به هنگام شنیدن جملهء «کار آزادی میآفریند» چه بسا به دلیل نقشی که «کار» در ایدئولوژی کمونیسم بازی میکند، این گمان برود که مربوط به کشورهای کمونیستی است. ولی این جمله، شعار رژیم هیتلری بود که بر دروازهء اردوگاههای کار اجباری و زندان ها نوشته میشد. این جمله یکی از مارکهای نازیسم در آلمان است و هرگز به کار نمیرود مگر آنکه سخن دربارهء آن دوره باشد.
ترکیب «جمهوری دمکراتیک» نیز بیانگر نظام کشورهای کمونیستی است. امکان ندارد واژهء «دمکراتیک» برای یک جمهوری به عنوان پسوند استفاده شود، و منظور از آن یک نظام کمونیست نباشد. حال آنکه همه میدانند چه فاصلهای بین «دمکراسی» و آن جمهوریهای «دمکراتیک» وجود داشته و دارد.
در حالی که رژیمهای ایدئولوژیک واژه و زبان خود را پدید میآورند، جامعه نیز تلاش میکند تا واژهها و زبان خود را در برابر آنها قرار دهد. فاصلهء بین حاکمان ایدئولوژیک و مردم تنها در سیاست و اقتصاد نیست که روز به روز بیشتر میشود. در عرصهء فرهنگ و زبان نیز بین آنها درهای عمیق شکل میگیرد. واژهها و ترکیباتی مانند «اجماع»، «تعامل»، «مردمسالاری دینی»، «اصولگرا»، «تساهل» و «مسامحه» بیانگر بخشی از شخصیت نظام حاکم میشوند. بگذریم از اینکه برخی از مخالفان و تحلیلگران نیز از این واژهها استفاده میکنند، بدون آنکه به شخصیت ایدئولوژیک آنها توجه کنند.
این واژهها ساختهء شرایط و ایدئولوژی حاکم هستند. یعنی در یک نظام دیگر، با یک فرهنگ و پیشینه دیگر، به وجود نمیآمدند. به همین ترتیب، نه تنها عمرشان با نظامی که در آن به دنیا آمدهاند به پایان میرسد، بلکه بیانگر شخصیت و کیفیت آن نظام میشوند. حتی واژههایی مانند «گفتمان» و «اصلاحطلب»، از آنجا که به آنها معنایی متفاوت از فرهنگ سیاسی رایج در جهان تزریق میشود، بار دیگری مییابند و در لغتنامه جمهوری اسلامی قرار میگیرند.
«جمهوری اسلامی» خود یکی از این کلمات و ترکیبات تازه است. درست مانند عنوان «جمهوری دمکراتیک» که نظامهای کمونیست بر خود نهاده بودند. شکلگیری شعار «جمهوری ایرانی» را که ظاهراً سبب نگرانی و یا خشم برخی شده است، تنها با بررسی فرهنگ و زبانی که نظامهای سیاسی تولید میکنند، و واکنشی که جامعه به آن نشان میدهد، میتوان توضیح داد و نه با مواضع سیاسی که این یا آن فرد از آن دفاع میکند!
در تمامی نظامهای ایدئولوژیک، مردم تلاش کردهاند با فاصله گرفتن از فرهنگ و زبان حاکم، نظر و خواسته خویش را با فرهنگ و زبان خویش مطرح کنند. واژه «ایرانی» در شعار «جمهوری ایرانی» چیزی بیش از این نیست. بیان این خواسته است که ما جمهوری «اسلامی» نمیخواهیم چرا که «جمهوری اسلامی» با تکیه بر «وحدت کلمه» به حذف همه کلمات دیگر میپردازد؛ و نظرها و اعتقادات را با تکیه بر «اسلامی» بودن خود حذف و سرکوب میکند. شعار «جمهوری ایرانی» اما بیانگر هیچ نظامی نیست جز مخالفت با نظام موجود! ملتی که همهء امکانات سخن و گفتگو و استدلال از آن سلب شده است، چارهای جز بیان خود در شعار ندارد. در شعار نمیتوان استدلال کرد و توضیح داد. اگر کسانی از این نگران هستند که مبادا تکیه بر واژهء «ایرانی» به رشد «ناسیونالیسم» بیانجامد و جامعه را از یک چاه به چاه دیگری بیندازد، بهتر است به این واقعیت توجه داشته باشند که جمهوری اسلامی خود هم اکنون یک نظام ناسیونالیست- اسلامی تمام عیار است!
12 نوامبر 09
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|