سه شنبه 26 آبان 1388 ـ 17 نوامبر 2009 |
می خواهند از ترس مرگ دست به خودکشی بزنیم
باز شناسی جنبش سبز در شرایط جدید
حشمت اله طبرزدی
تا زمانی که الزامی نباشد دست به قلم نمی برم. اما اگر این الزام وجود داشته باشد از ان پرهیز نخواهم کرد. من در این نوشتن ها، همواره به عنوان یک نویسنده ی مبارز و متعهد می نویسم. نوشتن را برای نوشتن نمی خواهم، بلکه برای راهیابی به شرایط بهتر در مسیر مبارزه می خواهم. به بیان دیگر، من یک نویسنده ی عامل هستم. بین اندیشه و عمل از راه نوشتن پیوند می زنم. از راه نوشتن نظریه پردازی می کنم و از راه عمل، نظریه ام را محک می زنم. گمانم بر این است که نظرورزی و عمل گرایی دو حالت از یک فرایند هستند. این دو در یک زمینه ی مشترک قرار دارند. نوشتن، فعل ذهن کمال یافته است که این ذهنیت از عمل ورزی، که تحقق عینی ان است، بیرون می رود اما به وجه اگاهانه به ان بر می گردد. از ذهنیت محض به سمت واقع بینی رو می اورد و دادو ستدی منطقی در یک فرایند اما بین چند حالت متفاوت به وجود می اورد.
تظاهرات 13 آبان با دو شاخصه ی اصلی را پشت سر گذاشتیم. شاخصه ی اول رو آوری مجدد حکومت گران به خشونت بود. چند روز پیش از 13 آبان خامنه ای زمینه ی خشونت را معین کرده بود. از یک سو مخالفت با انتخابات را جرم بزرگ نامیده بود و از دیگر سو با صراحت نارضایتی خود از خط خوردن شعار مرگ بر امریکا و مرگ بر اسرائیل در تظاهرات سبز ها رابیان نمود. البته این در شرایطی بود که حکومت گران در حال مذاکره با دولت امریکا برای رسیدن به یک توافق هسته ای و همه جانبه بودند و این هم طنز تلخ روز گار ما است!
در هر حال، رویکرد جدید رژیم ناشی از چند پارامتر مهم بود. اول این که عدم سرکوب در روز 27 شهریور یا روز قدس موجب این شده بود که چند ملیون از سبز ها به خیابان بریزند و عراقی، یکی از فرماندهان ارشد سپاه، از روی نا پختگی یا دلیل دیگری که ما از ان بی خبر هستیم، اعتراف کرد که بیش از 2 میلیون در روز قدس دست به تظاهرات زدند.
پارامتر دوم این بود که رژیم روز 13 آبان را روز حیثیت خودش در مقابل امریکا قلمداد می کند که به زعم او مردم به خیابان می آیند تا شعار مرگ بر امریکا بگویند و تنفر خود از شیطان بزرگ را اعلام نمایند. اگر به مردم اجازه می داد تا در مقابل سفارت امریکا بیایند اما شعار صلح و دوستی با امریکا سر بدهند در آن صورت دنیا به حکومت گران ایرانی اعلام می کرد که معلوم شد که مردم ایران بر خلاف قلیلی از حکومت گران، نه تنها با امریکا دشمنی ندارند، بلکه دولت و ملت امریکا را دوست خود می دانند و با حکومت بحران افرین حاکم بر ایران موافقت ندارند. برای رژیمی که 30 سال است مشروعیت خود را در دشمنی ظاهری با امریکا می داند این اقدام به مفهوم مرگ سیاسی بود. پس از تظاهرات میلیونی پیشگیری کرد که شاهد این کابوس وحشتناک نباشد.
پارامتر سوم برای خشونت ورزی حکومت در مقابل مردم این بود که می دانست به دلیل عدم تعطیلی و نیز صنفی بودن این روز (روزی که به دانش اموزان و حد اکثر دانشجویان تعلق داشته است) ممکن است همچون روز قدس جمعیت چند میلیونی به خیابان ها سرازیر نشود و به این دلیل سرکوب ان ها راحت تر باشد. این کار موجب می شود که نه تنها خواست خامنه ای محقق گردد و مردم فرصت پیدا نکنند بر روی شعار مرگ بر امریکا و مرگ بر اسرائل خط بکشند، عاملی خواهد شد که در تظاهرات های بعدی مردم از ترس سرکوب شدید، کمتر به خیابان بیایند و به مرور جنبش ضعیف شده و در یک فرصت مناسب با بازداشت کروبی و میر حسین پرونده ی جنبش سبز نیز بسته شود. این البته مطلوب حکومت است و در تبلیغات پس از 13 آبان و توسط اصحاب کیهانی رژیم این خط امنیتی – تبلیغی البته با مقداری عجله در یش گرفته شد. تا ان جا که خبرگزاری های دولت تقلبی، در یک رسوایی آشکار، تعداد شرکت کنندگان در تظاهرات را پانصد نفر اعلام کردند. گویا کیهان این رقم را تا 3 هزار نفر افزایش داد! البته آن ها ناکامی خود مبنی بر آوردن 3 میلیون بسیجی در روز 13 آبان برای تظاهرات را با این خشونت و تبلیغات دروغین پس از آن مخفی کردند. برای این که در آن روز حتا نتوانستند 50 هزار از نیرو های موظف را در جلوی سفارت صف کنند. این شکست بزرگ رژیم است.
آن طرف سکه را نیز باید دید. پس از اعلام نتایج انتخابات به یک باره چندین میلیون در سطح کشور به خیابان ها ریختند. این جمعیت چند میلیونی تا روز 30 خرداد به اعتراضات کاملاً مسالمت آمیز ادامه دادند. روز 30 خرداد و پس از دستور سرکوبی توسط شخص خامنه ای و کشتار و بازداشت و تجاوز و شکنجه، به صورت طبیعی بخشی از جمعیت کنار کشید و در خیابان نیامد. اما جنبش ادامه یافت. تا روز قدس فرا رسید و روحانیون و اصلاح طلبان به صورت گسترده برای شرکت در این روز با مردم هم نوا شدند. اما به مرور اتفاقی جدید افتاد که کمتر دیده ام کسی به ان اشاره کند. این اتفاق جدید عبارت بود از رادیکال تر شدن شعار های جنبش و، در نتیجه، حضور گسترده تر اپوزسیون و مردم ناراضی از کلیت حکومت در جنبش و عقب نشینی بخشی از اصلاح طلبان به ویژه روحانیون از شرکت در آن. وقتی بخشی از روحانیون و اصلاح طلب ها دریافتند که از یک سو شرکت در جنبش هزینه دارد و قرار نیست به زودی دولت احمدی کنار بکشد و دولت موسوی مستقر شود و مردم نیز شعار جمهوری ایرانی و جانم فدای ایران می دهند، ترجیح دادند ترمز ها را بکشند و به آرامی از حرکت باز ایستند. حجم مخالفت ها و مخالف خوانی های دو ماهه ی اول جنبش با سه ماهه ی اخیر را مقایسه کنید تا در یابید که اصلاح طلب ها و نیز برخی از فرصت طلب ها با چه سرعتی خود را کنار کشیده و حتا خاتمی، موسوی، کروبی، منتظری و صانعی را تنها گذاشتند. در راس این طیف فرصت طلب شخصی چون هاشمی رفسنجانی است که به محض این که به او اجازه ندادند در روز قدس خطبه بخواهند خودش را کنار کشید.
اما مردم ناراضی از کلیت حکومت، و به ویژه اپوزسیون که در روز های اول بر این گمان بود که ممکن است این یک دعوای خانوادگی باشد، به مرور به میدان آمد و در روز 13 آبان این حضور به اوج خود رسید. در واقع اطمینان مخالفین به مرور جلب شد و در پشت سر جنبش قرار گرفتند. زیرا از یک سو دریافتند که این یک جنبش سکولار است که به صورت خودجوش شعار جمهوری ایرانی سر می دهد و از دیگر سو این میدان افراد و گرو ه های با تجربه و هزینه داده را می طلبد. این موازنه روز به روز به نفع جنبش سکولار و ساختار شکن در تغییر است و به همین دلیل موجب گردیده که اصلاح طلبان در مقابل ساختار شکنان مواضع انتقادی تندی را اتخاذ نمایند. البته لازم است بگویم که این تغییر شرایط از یک سو به دلیل سرکوب شدید از جانب حکومت بوده و از دیگر سو خواست تاریخی ملتی است که آماده بوده از هر فرصتی برای بیان خواسته های قانونی خود استفاده نماید.
در عین حال، مردم معترض که اینک و پس از تظاهرات 13 آبان، دامنه ی اعتراضات را بار دیگر به شهر های بزرگ کشانیدند، همواره در تلاش هستند که از حاشیه ی امنی که اصلاح طلبان، و یا مناسبت های حکومتی در اختیار آن ها قرار می دهند، بهره برده و هزینه ی کمتری بپردازند.16 آذر روزی است که حکومت آن روز را به عنوان روز دانشجو پذیرفته است. در این روز انتظار می رود در تمامی دانشگاه ها اعم از آزاد و دولتی اعتراضات گسترش پیدا کند. با کنار کشیدن بخشی از اصلاح طلب ها و پیروان آن ها ممکن است هزینه های جنبش افزایش یابد و به همین دلیل گروهی بر این باور هستند که برای این که دست حکومت برای خشونت بیشتر بسته باشد و نتواند از توده ها زهر چشم بگیرد، بهتر است که این اعتراضات بیشتر در درون دانشگاه ها و در تهران به ویزه در دانشگاه تهران متمرکز شود. البته اگر کسانی چون موسوی، کروبی، خاتمی و سایر اصلاح طلبانی که امکان حضور آن ها در دانشگاه وجود دارد، بتوانند به عنوان سخنران در دانشگاه های سراسر کشور، حضور یابند، بیش از پیش جنبش را تقویت خواهد کرد. بنابر این، با محور قرار دادن تظاهرات دانشگاهی در روز 16 آذر و آمادگی برای روزهای اعتراضی محرم و به ویژه راهپیمایی سرنوشت ساز 12 و 22 بهمن، می توان بر بنیه ی مردمی جنبش افزود.در همین راستا باید از پایداری سازنده ی کسانی چون کروبی، موسوی و خاتمی سپاسگزار بود.
شاخصه ی دوم تظاهرات 13 آبان، تند شدن شعار ها بود. بخشی از این رادیکالیسم مدنی، امری طبیعی است. برای این که به خواسته های ملی و بنیادین مرجوع است و نمی توان آن را منع کرد. بلکه حق مردم است. مثل شعار جمهوری ایرانی و جانم فدای ایران. اما بخش دیگر آن نتیجه ی برخورد های حکومت با مردم است. برای این که مطالبات مردم در هر اندازه و به هر نوع که اعلام شود، سرکوب می شود. آشکار ترین نمونه ی آن، تظاهرات سکوت 25 خرداد است که فقط 8 نفر در ان روز کشته شدند. پس این رادیکالیسم نتیجه ی قهری عمل حکومت در مقابل تظاهرات مسالمت امیز است.
ضمن این که می بایست از بیان نظرات مختلف در این زمینه برای پر بارتر کردن جنبش استقبال کرد اما نباید موضوع را بیش از آن که هست مهم جلوه داد. مهم این است که جنبش راه مسالمت را ادامه دهد. اما در باره ی شعار های محوری، باید مردم را آزاد گذاشت و نظرات خود را بر ان ها تحمیل نکرد. همان گونه که کروبی عملاً چنین راهی را گزینش کرده و تلاش نکرده است نظرات خود را بر جنبش تحمیل کند.
انچه اهمیت دارد تداوم این جنبش است. خوشبختانه تداوم آن، قدرت تصمیم گیری را از حاکمان سلب کرده و در بین آن ها در مواجهه با جنبش، شکاف بزرگی ایجاد کرده است. در جبش البته ریزش هایی وجود داشته است. فرصت طلب ها، کسانی که گمان می کردند با چند تظاهرات میلیونی قدرت از احمدی به موسوی انتقال خواهد یافت، و صنفی که برای رسیدن به هدف حاضر نبوده هزینه بدهد و همواره موج سواری کرده است، از جمله ی این ریزش کنندگان بوده اند. گروه های احساسی و کم اگاه نیز در همین طبقه قرار می گیرند. اما، همزمان با ان، طبقات اجتماعی بیشتری به جنبش می پیوندند. با اعدام های اخیر باید انتظار داشت، اقوام نیز در یابند که اگر حرکت نکنند، خشونت گران به سراغ آن ها نیز خواهند رفت. به راستی چه الزام حقوقی ایجاب می کرد که احسان فتاحیان در چنین شرایطی اعدام شود؟ فردی که حکم اولیه ی او نه اعدام، بلکه 10 سال حبس بود. آیا این کار به مفهوم سیاست تبعیض قومی آشکار حکومت نیست که اگر مردم در تهران تظاهرات کردند انتقام آن را از یک کرد کرمانشاهی بگیرند؟
با تصویب قانون یارانه ها بخش هایی از طبقات اجتماعی دریافته اند که اگر به حرکت در نیایند تا چند ماه دیگر از هستی ساقط خواهند شد. در مقابل، البته سرداران حاکم ماندگاری خود را در خشونت ورزی بیشتر خواهند دید. اما یادمان باشد که عمر خشونت کور کوتاه خواهد بود. آن ها می خواهند از طریق اعمال خشونت بیشتر ما را بترسانند تا از ترس مرگ دست به خودکشی بزنیم. ولی آیا چنین کاری عاقلانه است؟
در بدترین شرایط برای ما، آن ها قادر خواهند شد که از گسترش دامنه ی جنبش جلوگیری کنند. ولی ما نیز آگاه هستیم که فرصت های زیادی در پیش رو داریم تا جنبش را گسترده تر کنیم. اگر حتا رژیم بتواند از تظاهرات های میلیونی در روز 22 بهمن، چهارشنبه سوری، سیزده بدر و سالگردهای 22 خرداد، 30 خرداد و 18 تیر سالم بدر رود، با تحریم های همه جانبه ی انتخابات های پیش رو چه خواهد کرد؟
طبقه ی متوسط شهری پرچم مبارزه ی دموکراتیک با رژیمی عقب مانده و سرکوبگر را در دست گرفته و بنا ندارد آن را زمین بگذارد. پس نباید از طرح مطالبات واقعی از ترس خشونت های بیشتر یا ریزش نیرو ها نگران بود. برای این که طرح مطالبات واقعی موجب اطمینان توده ها به این جنبش خواهد شد. به تعبیر یکی از نویسندگان هوشمند نمی توان با شعار یا حسین میر حسین، میلیون ها هم میهن غیر شیعی را جذب جنبش کرد. اما با شعار دموکراسی خواهی و جمهوری ایرانی می توان به همه ی هم میهنان ایرانی اطمینان داد که ایران متعلق به همه ی ایرانیان است.
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1723.aspx
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|