پنج شنبه 7 آبان 1388 ـ 29 اکتبر 2009 |
راه ترکستان و اسم شب
آذرمیدخت بهرام
در خبرها آمده بود که خانواده های زندانیان سیاسی در نامه ای خطاب به «آیات عظام» و مراجع تقلید، ناامیدی خویش نسبت به آزادی عزیزان دربند دژخیمان اسلامی شان را اعلام کرده و گفته اند که دست به اعتصاب غذا خواهند زد.
شاید کم نباشند شمار آنانی که وقتی چنین خبری را می خوانند از خود نپرسند چرا این خانواده ها از یک «ریسمان» پوسیده چاره جویی می کنند و انتظار گره گشایی و همدلی دارند؟ آخر کدام انسان عاقلی است – هر قدر هم که مستاصل باشد - به ریسمانی می آویزد که رشته های آن از هم گسسته شده و کارآیی خویش را از دست داده است؟
مقولهء پناه بردن به «آیات عظام» در رژیم های پیشین - که «سازمان دین» هنوز از ارج و قربی برخوردار بود، و نه تنها مردم و خود دست اندرکاران این «سازمان» بلکه دولتمردان و حکومتگران وقت هم برایش اعتباری قائل بودند و بر پاره ای خواسته هایش گردن می نهادند - شاید می توانست پاسخگو و گره گشای بسیاری از مشکلات باشد. همچنان که در تاریخ خوانده ایم که حتا قاتلین و جنایتکاران هم به امامزاده ها و اماکن مذهبی پناه برده و بست می نشستند تا حاکم به برائت شان تن در دهد یا از «سیاست شدن» و مجازات و اعدام برهاند. ولی امروز دیگر بر کسی پوشیده نیست که به برکت برآمدن حکومت دینی و نقش ویرانگر چنین حکومتی در یک سرزمین، این توانمندی به تاریخ پیوسته است و سردمداران و «هیات عامل سازمان دین» دیگر از جایگاه گذشته برخوردار نیستند؛ و حتا چه بسا خود گاهی به «ملجاء» و پناهگاهی برای رهایی نیازمندند.
ریسمان «آیات عظام و مراجع تقلید» را از آن رو پوسیده باید خواند که این ریسمان چنان شقه شقه شده که خود را هم نمی تواند از دام موریانه نابودی برهاند چه رسد به آن که سازمان اش را نجات بدهد یا به یاری کسانی همچون خانواده های زندانیان سیاسی حوادث اخیر برود. این پوسیدگی البته به سبب چیرگی شمار دین فروشان دنیا پرست - در مجموعه ء دست اندرکاران «سازمان دین» - نسبت به دین پرورانی است که به همان نان سنتی و تاریخی شان قانع اند.
امروز «آیات عظام و مراجع تقلید» را به سه دسته کلی می توان تقسیم کرد: نخست کسانی مانند آیت الله منتظری که سخن شان نزد حاکمیت خریداری ندارد و باند و شخص حجت الاسلام سید علی حسینی خامنه ای برایشان تره هم خرد نمی کند، سهل است که اگر می توانست و بتواند، خود را از زحمت وجودشان خلاص کرده و می کند.
دوم، کسانی مانند نوری همدانی و مکارم شیرازی و فاضل لنکرانی و امثال این ها که پای سند «ولایت فقیه» ای «حجت الاسلام سید علی» را انگشت زده و به او درجهء آیت الله ای داده اند و سال هاست نان و نمک ِ چرب و شیرین اش را می خورند و دست در سفرهء دلارهای نفتی و چپاول کشور - در قالب مافیاهای گوناگون از جمله شکر و طلا و مس و غیره - دارند و حاضر نیستند حتا به بهای مرگ میلیون ها ایرانی در خیابان های این کشور یا در زندان های مخوف رژیم اسلامی، از گفتهء خویش بازگردند و از اعمال خویش توبه کنند و امضایشان را از «سید علی» پس بگیرند!
سوم هم خیل بی شمار مراجع عافیت طلب، که به بهانه بی اعتنایی به زَخارِف دنیوی (!) به همان سهم امام و گرفتن خمس و زکات از صاحبان مکنت و اصحاب نعمت بسنده کرده اند و دامن عبایشان را از منجلاب سیاست بیرون کشیده اند و نفسی به آرامش و عافیت بر می آورند تا جانشان در آتش غضب ولی فقیه در نیاید. کاری هم ندارند که در زندان های ایران چه می گذرد یا چه می رود بر سر انسان ایرانی. آنان دل و ذهن را به ضریح اماکن نجف و کربلا و سوریه سرگرم داشته و چشم بسته اند بر «دین» و دینداری که در ایران بر باد رفت.
با توجه به آن چه رفت، باید پرسید چرا خانواده های زندانیان دربند این رژیم نمی خواهند یکبار هم شده، به روی حقیقت چشم بگشایند و ببینند آن راهی که می روند به ناکجاآباد سرخوردگی است؛ و باند رهبر تحمیلی و هیات دولت زورکی، با آویختن آن ها به ریسمان مراجع عظام، از رفتار دژخیمانه و سیاهکاری های بی بدیل اش دست نخواهد کشید؟
آیا اینان به راستی پنداشته اند که اگر مردم می گویند «یا حسین، میر حسین» می خواهند محمودک احمدی نژاد برود و میرحسین موسوی بیاید و سازمان دین همچنان به ادارهء کشور ادامه دهد و بر سر مردم همانی رود که در طی سی و یک سال اخیر رفت؟ سخنی که میهمانان رسانه های دولت های غربی هم می خواهند به حلقوم این مردم فرو کنند و به دیگران بباورانند که مردم ایران فقط محمودک را نمی خواهند و اگر او برود، اوضاع بر وفق مراد خواهد شد. زهی خیال باطل و آرزوی رسوا! زهی ننگ ِ بی خردی و نیندیشایی!
آیا درنیافته اند که نام «میر حسین» تنها یک «اسم شب» است برای گذر از مرگزار حکومت دینی به دشت سپید و روشن آزادی و دموکراسی؟
این خانواده ها – اعم از اصلاح طلبان یا شهروندان غیراصلاح طلب - تا زمانی که به خود نیایند و نپذیرند که نجات جان عزیزشان از زندان و شکنجه گاه های رژیم دینی، تنها و تنها در گرو پیوستن به مردم و درخواست یاری از آن هاست، نخواهند توانست به خواستهء خویش برسند. حداکثر آن است که عزیزان این خانواده های باورمند به اسلام - و احتمالاً به رژیم دینی - همچون ابطحی ها و عطریانفر ها پس از گذران روزهای شکنجه و وحشت و آزار در «تمشیت خانه» های رژیم دینی، پای میکروفن ها آورده شوند که از کردهء خویش ابراز ندامت کنند و از دور بوسه بر دست «سید علی» زنند، تا به بند عمومی منتقل گردند؛ و البته سرانجام هم پیدا نباشد که تا چه زمانی همچنان در زندان خواهند ماند.
باید به این خانواده ها یادآور شد که دین هرگز به معنای وجود روحانیت نبوده است. دین یک باور قلبی است و روحانیت یک دستگاه عریض و طویل اقتصادی و فاصله انداز میان فرد و خدا و دینی که در دل به آن باور دارد. پس باورمندی دینی، به معنای باورمندی به کسانی نیست که به نام دین، خود را فخر عالم بشریت می پندارند و با ثروت شخصی و ملی مردم خوش می گذرانند و پایش هم که برسد، حکومت می کنند؛ حکومتی با سرکوب همراه با شکنجه، تجاوز و قتل.
باید به این هم میهنان پیشنهاد کرد که به رغم همهء باورهای دینی تان، دست از روحانیت بشویید و به سوی مردم دست یاری دراز کنید و از آن ها بخواهید به خیابان ها ریخته و برای رهایی همهء زندانیان بیگناه، «سازمان دین» و چادر سیاه حکومتگری اش را برچینند. در درازای تاریخ، مردم ایران هرگز به ستمدیدگان «نه» نگفته اند. این ملت به پشتیبانی از «مظلوم» شهرت دارد.
این بار اما «مظلوم» در خانه است و آه کشان می پرسد: «آیا کسی هست که مرا یاری کند؟»
باور کنیم که راه رهایی ایران و آزادی ایرانی همین است؛ و دیگر راه ها به ترکستان می رسد!
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |