بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

شنبه 1 آبان 1388 ـ  24 اکتبر 2009

 

به روحانیون و بازاریان ایران

و به سیاستمداران و نظامی های آمریکا

بابک پرهام (ب.اشراق)

 

پسندیده ست بخشایش و لیکن

منه بر ریش خلق آزار   مرهم

ندانست آن که رحمت کرد بر مار

که آن ظلم است بر فرزند آدم

 

"اسلام تجددگرا" یا "روشنفکری دینی"(١) یک مفهوم سازی غلط است. چرا؟ چون اسلام و تجدد دو مفهوم اند که ، در گوهر، به دو منظومه ی مستقل متعلق اند. اکبر گنجی در گفتارهای انتقدادی و بحثی اش، ورای تمثیل سازی های عرفانی عبدالکریم سروش، مفهوم سازی های غلط انجام می دهد. در استدلال به صورت های علمی روی می آورد ولی در مفهوم سازی یا معرفی نظریه به تقیه رجوع می کند.

به یاد دارم وقتی رساله ی  «وجه دین» ِ ناصرخسرو را از کتابخانه ی پدرم به خانه آوردم . هفته ها در  این رساله خود را رها کردم. بال و پر ِ تیرخورده از آن بیرون آمدم. تجربه ی دیگرم «اشارات و تنبیهات»بوعلی بود که در عرض یک هفته مطالعه اش را به پایان رساندم و گوئی عقابی جوان شده بودم. داستان ساده بود: ناصرخسرو با مفهوم سازی های غلط و مصنوعی نیش ام می زد ولی با بوعلی مفاهیم مجزا از هم و معنی شده به دست ام می رسید. هر دو اثر نیز بحثی بودند. از یکی خسته شدم و از آن دیگری جوان. شیوه ی گنجی عین شیوه ی ناصرخسرو است. گنجی یک منظومه از تفکیک  می سازد که آخر کار یک مفهوم سازی غلط را به خورد خواننده بدهد. به خواننده بر می خورد. ولی خب! تقیه همین است، کاری هم نمی شود کرد. (٢)  

من به عنوان یک شاعر ِ سکولار و برقکار ِ روشمند و فرد ِ متدین با  تقیه گوها وارد بحث نمی شوم. چون  نمی خواهیم در این شرایط حساس هیزم به آتش دشمن آزادی، سکولاریسم و دین بریزیم. با این جماعت  بحث کردن وقت تلف کردن است. ولی در عین حال باید نگران جان ِ مبارزه برای سکولاریسم و دمکراسی و حرمت دین هم باشیم و تا می توانیم باید آب به روی آتش مخرب افکار ناسالم و حتی به نظر من دین ستیز بپاشیم. نیکو تر خواهد بود اگر با زبان شعر ، فلسفه و علوم دقیقه این افکار مخرب را زیر فشار آب قرار بدهیم. آن هم تاحدی که برای آگاهی نسل جوان کافی باشد. افکار امثال گنجی هم به ضرر دین است هم به ضرر فلسفه و هم ادبیات. علوم دقیقه، اما، پوست اش کلفت است و از نیش  حشرات ِ تقیه آخ هم نمی گوید.

آری، اینچنین شد که  اشراق هم  ساعت ها نشست و از خود  پرسید: خدایا "اسلام ِ تجددگر" یعنی چه؟ سپس با خود زمزمه کرد: "شاید منظور آقایان اسلام خویشتندار است! بسیار خب، پس چرا نمی گویند اسلام خویشتندار؟ چرا می خواهند ذات و نفس بیداری فرد را گیر بیاندازند در یک تحلیل از گوهر غلط؟ "

جوانان بیدار و شجاع ِ ایران!

مشکل امثال اکبر گنجی نه فلسفی است و نه  حتی دینی. به سان هر انسان درد کشیده ولی ناآگاه با خود در تنش اند. هر ذهنی که، به طور دائم، خطا هایش را با دلیل و استدلال توجیه بکند گرفتار نوعی نارسیسیسم هم می شود. یعنی سکیزوفرنی اش را در نارسیسیم اش پناه می دهد یا برعکس. "اسلام تجددگرا" نمود یک سکیزوفرنی است و "روشنفکری دینی"، نمود ِ یک نارسیسیسم یا طمع ِ مدرن. تنها راه ِ شفا برای این بیماران برقرار کردن ارتباط زنده ی مبارزه میانشان در سطوح ساده و عریان جامعه  است؛ میان شان با رفته گر ، با نانوا تا نجار و باغچه کار و سیمکش و آجرپز. زیرا هر یک از مراحل ارتباطی در عصر مدرن نیازمند به آگاهی زنده و هر آگاهی زنده نیازمند به  تجربه ی کاری و بیداری است.مگر نه این که حتی پیغمبران برای خود هر یک شغلی داشتند؟

ما ، نسل ِ یک خطای تاریخی هستیم. در این نسل عده ای، با اعتراف به ذات و نفس خطای خود، به آگاهی ِ ناخشنود ِ تجربه رسیدند. ولی در همین نسل هنوز هستند افرادی مغرور که به نفس و ذات خطای  خود همچنان خشنودانه  "افتخار" می کنند. این "افتخار" ِ خالی از فضیلت ِ تجربه و نیروی جان فقط روح ِ تکبر و جسد ِ عقل است .

جام ، جام است و  شراب هم، شراب. شراب را در جام می ریزند ولی نه شراب در جام حل می شود و نه جام در شراب ذوب.  نارسیس هم، نارسیس است و گولدمُند هم ، گولدمُند. به همین ترتیب ، دین، دین است و تجدد هم، تجدد. فاصله ی عینی و حتی ذهنی میان ِ دو امر ِ از گوهر متفاوت، حتی اگر در ذهن هم رعایت نشود، ولی در عین برقرار است. و این برقراری ِ فاصله همان حقیقتی است که با عنوان «سرشت تراژیک» از آن یاد می کنیم . نه رستم – آنکه نام اش، چون همآوردی طلب می کرد – اسفندیار شد؛ و نه اسفندیار – آنکه نگاه اش، چون دینآوری غضب می کرد –  رستم شد. اکبر ،شاید یک بار هم در زندگی سیم کشی نکرده باشد ولی، در ذهن، بسیار سیم کش خوبی باشد. بابک نیز در زندگی شاید یک بار نماز نخوانده باشد ولی، در ذهن، متدین خوبی باشد. ولی آیا اکبر و بابک می توانند، در عینیت، گاه سیم کش و گاه  نمازخوان خوبی باشند؟ مسلم است که می توانند. فقط سه شرط هندسی دارد. در کارگاه ِ سیم کشی نماز نخوانند و در مسجد هم بحثِ سیم کشی نکنند. ولی در خیابان با هم فریاد بزنند: مرگ بر دیکتاتور. آنچه ما جان می نامیم دریافت ِ تجربه ی ناخشنود در فاصله ی تراژیک میان ایمان  و عقل در برونذات است.  هرمن هسه نیز رمان اش  را با یک  پرسش دردناکِ گولدمُند از نارسیس و  تصویر تراژیک ِ تنهائی ِ  ناخشنود ِ نارسیس به پایان می رساند:

 “..How will you die when your time comes, Narcissus, since you have no mother? Without a mother, one cannot love. Without a mother, one cannot die.”

What he (Goldmund) murmured after that could not be understood. Those last two days Narcissus sat by his bed day and night, watching his life ebb away. Goldmund’s last words burned like fire in his heart.

*****

جنگ در خاورمیانه و نابود شدن تأسیسات نفتی در این منطقه یک برنامه ی روسی است که تا حدودی در میان صنعتی های آمریکائی طرفدار دارد. و اتفاقا اگر تاریخ ِ صد ساله ی سیاست خارجه ی آمریکا را مرور بکنیم متوجه خواهیم شد که دمکرات ها در آمریکا بیشتر از جمهوری خواه ها، در عمل، آتش جنگ را فروزان کرده اند. جنگ افغانستان و عراق دو اقدام پیشگیرانه –  و نه تهاجمی –  بود که با آن دو نقطه ی کاملا جنگ افروز خنثی بشود. ایران، اما، از نظر گاه علم مردم شناسی  یک نقطه ی جنگ افروز نیست. ولی دمکرات های آمریکا از روزگار جیمی کارتر می کوشند سرزمینی را که صد سال پیش ملت اش مشروطیت را به سر مقصد تاریخی رساند و نسل های جوان اش امروز دائماً فریاد سکولاریسم را شیوا تر به گوش جهان می رسانند، با سیاست های رندانه و به ظاهر دیپلماتیک شان به یک نقطه ی جنگ افروز تبدیل بکنند. این دیگر نامردی و ناجوانمردی است. این همان کاری است که در ویتنام کردید و، این بار، در چند روز در ایران می خواهید بکنید. تاریخ نشان می دهد که در دوران صدارت دمکرات ها سیاست جنگ طلبی  و تهاجمی – و نه سیاست دفاع ملی –  در آمریکا به اوج ِ بی اخلاقی خود می رسد. چرا؟ برای پاسخ به این پرسش باید تاریخ جنگ داخلی میان شمال و جنوب را مطالعه کرد. آنگاه متوجه خواهیم شد که  ریشه های تهاجم گرائی ِ  نظامی نزد صنعتی های کارگر پرور شمال، به چه حد،  نیرومند تر بود تا نزد ِ مزرعه داران برده کش ِ جنوب. ریشه های یهودستیزی و نژاد پرستی در شهرهای صنعتی تا چه اندازه فلسفی تر شد تا در مزرعه ها. به هر صورت، برده کشی باید به پایان می رسید، یا با جنگ برون مرزی با اروپائی ها یا با یک جنگ درون مرزی و داخلی میان صنعت گران شمال و مزرعه داران جنوب. امروز هم اقتصاد نفتی باید به پایان برسد . ولی روس ها، قبل از به پایان رسیدن این پارادایم، پول شان را می خواهند . آمریکائی های نفتی هم  خرج ِ تهیه ی پارادایم جدید را. آیا همه ی این ها باید به سان بمب لیزر رو سر مردم ایران خراب بشوند؟ شاید وسوسه های سوسیالیستی آق حسین اوباما به این سوی می رود!(٣)  ولی ما همچنان به سیاستمداران آمریکائی می گوئیم  که تحریم نفتی ایران انسانی ترین صورت گفتار برای گذار از این گفتمان  کهنه ی نفت است؛ و به نظامی های آمریکائی  نیز می گوئیم: بهترین متحد آینده ی شما در جهان نسل های جوان ایرانی و  به آزادی و سکولاریسم رسیده اند. دمکراسی سکولار در ایران، برای شما آمریکائی ها، متحدی خواهد بود وفادارتر از آلمان، پرکارتر از ژاپن و کم هزینه تر از کره .

سه شنبه شش اکتبر ِ دوهزار و نه میلادی / ال دورادو هیلز

 

(١) در گفتار فلسفی ، جامه شناختی یا روانشناختی می توانیم بگوئیم : «مسلمان ِ متجدد» یا «روشنفکر ِ متدین» ، ولی مفاهیمی نظیر" روشنفکری اسلامی" یا" اسلام تجددگرا" مصنوعیاتی ،فقط، بحث انگیز هستند.

 

(٢)من به دنبال بحث کردن با دکتر سروش یا اکبر گنجی نیستم. آنچه در مقالات یا شعرها ارائه می دهم اعتراف به  شناخت درد و تفهم تجربه است. شاید سعدی نیز، به همین علت، گلستان و بوستان را تهیه کرد. تفاوت گوهرین شیوه ی سعدی با ناصرخسرو نیز در همین نقطه آشکار می شود. سعدی شاعر متدینی بود که به شیوه ی گفت و شنید روی آورد؛ ناصرخسرو متکلم دین فروشی بود که به فنون و جنجال بحثی علاقه داشت. البته همین ناصرخسرو که برای اسماعیلیان و فاطمیان دین فروشی می کرد شعر عقاب را نیز از خود باقی گذاشت. یعنی او هم به یک آگاهی ناخشنود رسیده بود. شکی نیست که عبدالکریم سروش ، اکبر گنجی و دیگر"روشنفکران دینی" به یک آگاهی ناخشنود رسیده اند. ولی پرسش این است: آیا کاروان ِ "روشنفکری دینی" توانائی کشیدن باری بیش از آگاهی ناخشنود را دارد؟ مسلماً نه؛ چون اگر بخواهد بار سنگین تری را حمل بکند باید به تغییر ساختاری و حتی صورتی تن دربدهد که در این حال دیگر "روشنفکری دینی" نخواهد بود. گنجی به این واقعیت پی برده است ولی هنوز یک پایش در مدار "روشنفکری دینی" در گِل است. برای بیرون آمدن از این مدار به عقل فعالی که ورای جاذبه ی این مدار اراده ی نیرو داشته باشد نیاز دارد و آن آگاهی تراژیک سکولاریسم است. و گنجی هنوز به این مرحله از توانائی نرسیده است. ما پدیده ی بیماری ِ "روشنفکری دینی" را به سان "روشنفکری ماتریالیست" زیر مشاهده ی دائم قرار داده ایم . بیماری، مرحله ای در جهت رسیدن به سلامتی است؛ ولی بیماری و سلامتی هر چقدر هم مشتراکات شناختی داشته باشند هم معنی نیستند. باید از مدارهای بیماری عبور کرد و تجربه ی اقامت در آنها را با خود  به مدارهای دیگربرد. در قالب همین منطق ، من ، دمکراسی و لیبرالیسم یا سکولاریسم و لائیسته را هم معنی نمی دانم. دمکراسی ، روش تولید حرکت ِ قدرت و سکولاریسم، شیوه ی تعادل ِ حرکت ِ قدرت است . در حالی که لیبرالیسم، روش ِ مصرف حرکت و لائیسته، شیوه ی ایست دادن به حرکت  است. به یاد دارم چندین سال پیش، در ایالت آلاباما، قاضی ِ یک منطقه  تنینی سنگی از ده فرمان کتاب مقدس را در ورودی ِ ساختمان دادگاه اش قرار داده بود . پس از ارسال چند نامه  از سوی دولت فدرال  به آن قاضی  و نا کامی از سوی دولت مرکزی، مأموران فدرال آمدند و آن تنین را جمع کردند و بردند. این اتفاق در سرزمینی رخ داد که در دادگاه های آن با گذاشتن دست روی کتب مقدس ،به راستگوئی، سوگند یاد می کنند و این امر، معنی اش قسم خوردن به وفاداری یا پایبدنی قانونی به مقدسات نیست . چون مقدسات امری ورای راستگوئی یا دروغگوئی اند. یعنی دادگاه به شخص مورد پرسش این امکان را می دهد که با سوگند خوردن روی منبعی ورای عقل راستگوئی یا دروغگوئی که به آن ایمان دارد آن حد از حقیقت را که از حواس اش در خاطره در اختیار دارد   تحویل دادگاه بدهد. از پیامبر اسلام پرسیدند سِحر تو چیست؟ اندکی سکوت کرد و در خود فرو رفت .آنگاه  دست اشارت فراسوی ماه بلند کرد و فرمود: این سِحر من نیست ، سِحر خداست.      

 

(٣) غرب به هیچ وجه از نابود کردن ساختارها و و زیر ساختارهای ملی ایران دل رحم ندارد. و این که اوباما طرح نظامی را معدوم و مردود نمی داند یک شوخی یا بلوف نیست. چون آمریکا و اروپا برای فعال کردن اقتصادشان از وقوع یک جنگ برنامه ریزی شده  و از صافی معامله با روس ها گذشته ،به خیال خود،ضرر نخواهند دید. ما هیچی در مورد تصلیحات نظامی و پیشرفته ی آمریکا نمی دانیم . ما هیچی در مورد برنامه های تولید انرژی در سی سال آینده نمی دانیم. فقط می دانیم که همه ی این پارادایم های صنعتی تغییر خواهند کرد. ایران ِ کنونی یک سرزمین پر جمعیت است که با نظام بی لیاقت اش نه جواب گوی احتیاجات خودش است و نه باری را از دوش کره ی زمین برمی دارد. همین تصویر ساده و واقعی دو تحلیل تاریخی را ممکن می سازد: جنگ ویران گر با برون مرز یا یک شورش ملی و جنبش ساختار شکن در درون .هر دو مسیر پر هزینه است. ولی مسیر دوم هر مقدار هم  برای جان و سعادت ملت ایران دشوار باشد ولی برای جان و روحیه ی نسل ها و تاریخ آینده ی ایران شکوفاتر ، سازنده تر و سعادت آورتر خواهد بود.غرب در خفیه گاه خود گرایش به جنگ  برون مرزی دارد . ولی اگر جنبش دمکراسی خواهی با معیار شورش اجتماعی پیش برود غرب مجبور خواهد شد که به تحریم روی آورد. چون غرب با یک کشور در حال شورش داخلی وارد جنگ نمی شود. جنگ با برون مرز حقیقتاً بهای سنگینی خواهد داشت : هم از نظر مادی و هم از نظر آسیبی که روح قومی یک ملت خواهد دید. ایرانیان اگر لازم باشد باید به یک پیکار یا حتی جنگ درون مرزی  تن بدهند. آنچه ایرانیان برون مرز در چنین شرایطی می توانند ایفا بکنند جریان و موج تبلیغات وسیع برای حمایت از این پیکار و ملی معرفی کردن  تحریم نفتی  است. تحریم نفتی جمهوری اسلامی یک خواسته ی ملی مردم ایران است. تکرار می کنم : این نبرد بها دارد ولی نتیجه اش بسیار شکوفاتر و سعادت آورتر از امضای یک شکست نظامی ای خواهد بود که در خاطره ی نسل ها و در طول سده ها به عقده ی ملی – فرهنگی ای چون قادسیه  تبدیل بشود . آنچه اروپائی ها و بخشی از آمریکائی های صنعتی  می خواهند همان زدن ِ سرکوفت تاریخی، از طریق جنگ، به ملت ایران است ، روس های بنجل فروش نیز  اگر مزدشان را گرفته باشند  خیلی بیشتر در پی زدن چنین سرکوفتی به ملت ایران هستند. فقط و فقط پیکار وسیع و ملی در درون مرز می تواند از این فاجعه جلوگیری بکند و تحریم را، به عنوان ابزار فشار به روی نظام و ابزار همکاری با جنبش ِ ساختارشکن ِ دمکراسی خواهی ِ ملت ایران، به کار اندازد و آن را سرکوفتی ملی و بین المللی برای  نظام بکند . دو طبقه در ایران کنونی نقش کلیدی را، در حمایت از جنبش سکولار و حرکت دمکراسی خواهی ِ ساختارشکن –  ونه اصلاحات –  ،  به عهده دارند: بازاری ها و روحانیون. اتفاقاً همین دو طبقه هستند که می توانند از اعتصابات پشتیبانی فکری و اخلاقی بکنند. عدم شرکت این دو طبقه در جنبش و اعتصابات سراسری روند ِ وقایع را را به سوی جنگ با برون مرز خواهد کشاند. و آنها خودشان قربانی های اول خواهند شد. سرمایه دار کوچک و متوسط ایران کی می خواهند مدرن و متجدد بشوند؟ روحانیت ایران کی می خواهد خویشتندار بیاندیشد و ملی و میهن دوست رفتار بکند؟ نسل جوان از این دو طبقه و گروه اجتماعی انتظار ندارد که سوسیالیست بشوند یا سکولاریسم را رهبری سیاسی بکنند. ولی حداقل شرکت این دو گروه حمایت فکری و اخلاقی از روند اعتصابات خواهد بود. بازار تهران،  تبریز، اصفهان یا کرمان و مشهد و همینطور مساجد  تا به امروزحتی یک اعلامیه ی حمایت اخلاقی از جنبش دمکراسی خواهی جوانان یا کارگران ، معلمان یا کارمندان شرکت واحد منتشر نکرده اند. حتما باید چند بمب لیزر بغل گوش شان فرود بیآید که به خود ِ انسانی شان آیند؟ آن موقع دیگر دیر خواهد بود.   

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630