سه شنبه 21 مهر 1388 ـ 13 اکتبر 2009 |
دوست داشتن همه ی نام های كوچك
نقدي بر پاره اي از باورهاي غيرسكولار اسماعيل نوري علا
اكبر كرمي
به تازگي مقاله اي از اين جانب با عنوان "مقدمه اي براي فردا" در تلاش براي بسط نظريه اي در انسجام اجتماعي ايرانيان منتشر شده است كه فحواي آن با مقاله اي از جناب اسماعيل نوري علا با عنوان "سكولار بودن هم چون پيش شرط مدرن بودن" كه پس از آن منتشر شد، در تقابل قرار گرفته است. فراتر از آن كه چنين تقابلي تصادفي و از سر اتفاق است يا نه، اصل تقابل به موضوع و انتخاب سهمگيني دامن مي زند كه نيازمند توجه بيشتري است. انتخابي هم چون "بودن يا نبودن".
من در آن مقدمه، ايرانيان و جنبش سبز را در آستانه ي يك انتخاب سرنوشت ساز ديده ام و از آنان خواسته ام براي با هم بودن كافي است از جنگ هاي - گاهي- زرگري در زير پرچم هاي بزرگ و نام هاي غول آسا دست بكشيم و به نام هاي كوچك و مهربان خود و همسايه ي خود بسنده كنيم و احترام بگذاريم. هم چنان كه در آن مقال آورده ام: ما نمي توانيم براي مسلمانان يا سكولارها تعين تكليف كنيم، اما مي توانيم از آن ها بخواهيم كه به حقوق يكديگر احترام بگذارند. اين كه مسلمانان و سكولارها مي توانند به دمكراسي و حقوق بشر برسند يا نه؟ مساله ي آن هاست؛ اما اين كه دمكراسي و حقوق بشر هم راه و هم هدف يك اجتماع به سامان و پايدار است، بايد مساله ي همه ي ما باشد. بدين ترتيب، مساله از نظر من سكولار بودن يا نبودن نيست، بلكه مساله ي اصلي زمانه ي ما "بودن يا نبودن" در جبهه ي گسترده تر دمكراسي خواهي و حقوق بشر ستايي است.
بسياري از جريان هاي مترقي و سكولار ممكن است بر اين گونه طرح صورت مساله خرده بگيرند و بگويند: چون كه صد آيد، نود هم پيش ماست!
چنين باوري البته در پهنه ي انديشه ورزي و نظريه سازي ممكن است قابل دفاع و پذيرفتني باشد، اما واقعيت هاي دل آزار سياسي، اهميت خود را دارند و ممكن است چيز ديگري باشند. كساني كه دل نگران حقوق بشر، دمكراسي و گام هاي شكننده ي ايرانيان به سمت توسعه و ترقي اند، نمي توانند نسبت به آن واقعيت ها بي تفاوت باشند. همين دل نگراني ها و بيم ها و اميد هاست كه لايه هايي از جريان هاي سكولار را در پهنه ي سياست به نوعي بده بستان قابل قبول و توافق قابل دفاع با جريان هاي مذهبي مترقي و پيشرو مي كشاند. بده بستاني كه اگرچه به ظاهر ممكن است به عنوان عدول از صراط سكولاريسم سره و خروج از صراحت و صلابت آن تلقي شود، اما به واقع گامي است به جلو، كه هم وفاق مي زايد و هم توافق مي آفريند؛ و نبايد فراموش كرد كه وفاق و توافق تنها پيش نياز ضروري دمكراسي است. عبور از نام هاي مورد اختلاف و تن دادن به نام هاي جديد، حداقل آمادگي براي توافق و تفاهم است و چنانچه جريان هاي مختلف اجتماعي اين بالقوگي كمينه را نداشته باشند، بايد روياي يك فرا-زبان براي تفاهم و در نتيجه بخت دمكراسي را با خود به گور ببرند. آمادگي براي گفت و گو، آمادگي براي توافق بر سر يك متا-زبان، حداقل آمادگي براي تبديل "شرايط امتناع" به "شرايط امكان" است.
نوري علا در گرانيگاه مقاله ي خود بر اين گونه از دوستان سكولار خود مي تازد و، با عتاب، آنان را دوستان بدتر از دشمن خطاب مي كند. چه، به باور وي، چنانچه كسي به خود اجازه دهد و ضرورت دامن زدن به گفتمان سكولاريسم را در پهنه ي تحولات سياسي جاري به پرسش كشد، چونان كسي است كه به تعبير وي بر "سر شاخ دموکراسی" نشسته است و "بن سکولار" آن را قطع ميکند. حضرت وي همين نکته را گوهر تراژدی اصلی جامعهء کنونی روشنفکری ما قلمداد مي كند.
من، به عنوان يك فرد سكولار، با كمال احترام به حضرتش، دو ايراد اصلي بر اين ادعا مي آورم كه اميدوارم بتوانم در مجالي ديگر به شرح كامل تر آن بپردازم:
1. بايد پذيرفت كه سكولاريته سرنوشت ماست و هيچ گريز و گزيري از آن نيست، اما واقعيت ديگر آن است كه اسطوره ي وحدت فروشكسته است و در نتيجه حتا در پهنه ي انديشه، ديگر نمي توان و نشايد ديگران را به تلقي واحدي از واقعيت فروكاست. در اين كوچ جمعي از افسانه ي وحدت كه نام ديگر سكولاريته است، حداكثر كاري كه با اين تنوع خيره كننده و خردكننده مي توان كرد و نهايت انتظاري كه از اين موزاييك رنگارنگ انساني مي توان داشت، آمادگي براي حداقلي از تفاهم است كه با دامن زدن به گفت و گو و پيش كشيدن متازبان هاي نو- به- نو فراهم مي آيد. توسعه – به ويژه توسعه ي انساني - در معناي عميق و دقيق خود، چيزي از اين دست است: آمادگي براي قيد زدن هاي پي در پي به خود براي تفاهم با ديگري. جريان هايي را كه در پهنه ي سياست از چنين آمادگي بي بهره اند يا به جاي قيد زدن به خود، تشنه ي قيد زدن به ديگري اند، نمي توان مدرن و مترقي قلمداد كرد. چنين جريان هايي از بالندگي لازم براي مواجهه ي همه جانبه با همه ي واقعيت و در نتيجه تفاهم و توافق با ديگري بي بهره اند. اين جريان ها اگرچه ممكن است در پهنه ي انديشه بتوانند با دامن زدن به چراهاي گوناگون – گاهي - به تحرك و تكاپوي فكري و فرهنگي جامعه كمك برسانند، اما در پهنه ي سياست كه ميدان توافق هاي استراتژيك و زدو بندهاي خودپايانه است - به تعبيري كه در فلسفه و اولين بار براي سقراط جا افتاده است- خرمگس هاي معركه اند. اين جريان هاي ذات باور، گرفتار تورهاي تو- در- توي زبان و آشفتگي هاي زباني اند و دستاورد آنان – دست كم – در پهنه ي سياست، فراتر از دامن زدن به اين آشفتگي هاي زبان شناختي نيست. "نام گرايي(1)" علام آمادگي براي توافق و تفاهم هم مي تواند معنا شود.
به عنوان نمونه اي ديگر از اين دست بگومگوها، مي توان از "حق تسلط بر بدن" ياد كرد. سال هاست كه اين جانب با اين ادعا كه حاكميت بايد نسبت به اخلاق شهروندان خود – دست كم در پهنه ي سكس - بي طرف باشد، قلم زده ام. از نظر من اهميت سكسوآليزم به عنوان يكي از نمادها و سازمايه هاي مدرنيته، در پي گيري "حق حاكميت بر سرنوشت خويش" حتا از سكولاريزم هم بيشتر است. چه، حكومتي كه به شهربندان خود اجازه نمي دهد بر "قلمرو تن" خود حكم برانند، طبيعي است كه نمي تواند صلاحيت آنان را در حاكميت بر سرنوشت سياسي، اجتماعي و فرهنگي خويش به رسميت بشناسد. بندگي اخلاقي هميشه مقدمه ي بندگي سياسي است. در نوشته هاي مختلف خود نشان داده ام كه سد سكندر توسعه نايافتگي در ايران – دست كم در بسياري از جاها - در اخلاق جنسي مستولي بر جان و جهان ايراني است: سرطان اضطراب جنسي در ايرانيان است كه به هراس از آزادي دامن مي زند و در نتيجه به سندرم استبداد ايراني مي انجامد. اضطراب جنسي حتا دين را نيز به خدمت خود گرفته است و با سنجه هايي كه فراتر از تجويزهاي ديني صرف است به تفتيش رفتارهاي جنسي مسلمانان اقدام مي كند. عجيب نيست اگر ادعا كنيم اصلي ترين مشكل مذهبي ها با مدرنيته و سكولاريزم در سكسوآليزم خلاصه مي شود، ادعايي كه نوري علا با همه ي تردامني هاي ستايش انگيزش كمتر به آن نزديك شده است. پيشتر نوري علا در مقاله اي با عنوان "اخلاق و سكولاريزم" تلاش كرده بود با توجيهاتي كه به باور من بسيار شكننده و قابل نقد بود اين مساله را دور بزند و با ادعاي ايديولوژيك "سکولاريسم بی آن که نهادی اخلاقی باشد تضمين کننده ى انسان ماندن انسان است" بر خصم خود تاخته بود. اما كيست كه نداند، سكولاريزم ربط چنداني به انسان ماندن انسان ندارد؟ كيست كه نداند سكولاريزم – حتا اگر ما سكولار باشيم – بسته اي از همه ي خوبي ها و نيكي ها نيست؟ و كيست كه نداند انسان ها همه انسانند؟
باري، به باور من، استقرار دمكراسي در ايران منوط و موكول به رفع كليه ي اشكال تبعيض از زنان است، اما اين راه حل، خود در گرو حل و فصل مسايل مربوط به سكس در ايران مانده است كه بدون هماوردي با آن نمي توان از عهده ي حل مسايل زنان برآمد. با اين همه، من راه حل هاي سياسي براي عبور از نكبت توسعه نايافتگي را به اين باورها و برآوردها گره كور نمي زنم و انگاره هاي انسجام آفرين خود را با اين نام ها و شايد دام ها آلوده نمي كنم و خوب مي دانم "كه هيچ ماهي هرگز/ هزار و يك گره ي رودخانه را نگشود".
2. دمكراسي، هم به لحاظ تاريخي و هم به لحاظ مفهومي، ارتباط ضروري و ناگسستني با سكولاريزم ندارد و دست كم مي توان اين انتظار را داشت كه اجتماعات ديني را با دو رويكرد دمكراتيك و غير دمكراتيك طبقه بندي و شناسايي كرد. به عنوان نمونه، حكومت جمهوري اسلامي ايران، اگر چه به علت غير سكولار بودن(2)، شهروندان خود را به دو گروه خودي و غير خودي تقسيم كرده است، اما با ملاحظه ي تقسيمات متعدد و پي- در- پي ديگر كه به طور دايم شهروندان ايراني را شقه شقه مي كند و از قطار خودي ها پياده مي سازد، مي توان - دست كم – در مرتبه ي آسيب شناسي مشكل، به عوامل يا دلايلي ديگر نيز انديشيد؛ عوامل و دلايلي كه حتا با سكولار شدن حاكميت، بعيد به نظر مي رسد كه حل و فصل شود.
اگر "حكومت دمكراتيك ديني" را به معناي محصل آن، يعني دمكراسي بين دينداران ترجمه كنيم، در آن صورت، خواهيم ديد كه سكولاريزم پيش نياز اين گونه از دمكراسي نيست؛ بنابر اين، اگر پاره اي از مذهبي ها با سكولاريزم مشكل دارند، مشكل شان سكولاريزم نيست، بلكه مشكل شان به تقليلي باز مي گردد كه در مفهوم دمكراسي و مردم سالاري داده اند. و درست از همين روست كه ادعاي رياكارانه و تحميلي مردم سالاري ديني در عمل به دار و درفش و سركوب و سانسور ختم مي شود. در اين صورت طرح و تاكيد بر انگاره هاي انسجام آفرين ملي و نيز آماده بودن براي توافق هاي ملي است كه مي تواند ضرورت راهبردي سكولاريزم را براي عبور از فلاكت موجود دو چندان كند.
اگر چه سكولار بودن، مي تواند شاخصي از مدرن بودن و به سامان بودن يك حكومت باشد، اما اصرار بر رعايت استانداردهاي حقوق بشر و دمكراسي، هم از آن رو كه به همه ي دلايل و عوامل نا برابري – دست كم صوري - شهروندان توجه دارد و هم از آن رو كه در پهنه ي سياست امكان توافق بر سر آنان با ديگر گروه هاي مذهبي فراهم تر است، از اصرار بر سكولاريزم و لايسيته ضرورت و فوريت بيشتري دارد. در واقع اين انتخاب يك انتخاب سياسي و عمل گرايانه است و نه يك انتخاب معرفتي و نظري.
در آسيب شناسي اين مشكل، من بر اين باورم كه برخي از انديشمندان ايراني از توان تفكيك نقش دوگانه ي خود در پهنه ي انديشه ي سياسي و عمل سياسي ناتوانند، در نتيجه با دامن زدن به گفت و گوهايي كه در حوصله ي تنگ برخي از مخاطبان نمي گنجد، در فرايند توليد كالا براي لايه هاي پايين هرم اجتماعي اختلال ايجاد مي كنند. نمونه ي حي و حاضر اين بدكاري در مقاله ي "سكولار بودن، همچون پيش شرط مدرن بودن" ديده مي شود. نوري علا در اين مقاله، پاره هاي اصلي جريان هاي مذهبي جامعه را در دو راهي نفس گير سكولار بودن يا نبودن قرار مي دهد و همه ي انتخاب ها را به آن گره مي زند. اي كاش نوري علاي عزيز لحظه اي درنگ مي كرد و از خود مي پرسيد: اگر - به عنوان نمونه - توليد كننده هاي لوازم آرايشي هم مي خواستند مثل او عمل كنند و مشتري هاي ايراني و مسلمان خود را يك پا در دو راهي سكولار بودن با نبودن نگاه دارند، چه فاجعه اي در تجارت فربه آن ها رقم مي خورد!؟
به نظر مي رسد اين بي توجهي به جايگاه خود در هرم انديشه (ديس اورينتيشن معرفتي و زباني) است كه گاهي امكان ادامه ي به هنگام گفت و گو و گاهي امكان به هنگام ختم گفت و گو را از ما مي ستاند؛ و مگر توسعه چيست؟ غير ازعالي ترين خودپايي جمعي كه از پيوند دمكراسي و حقوق بشر متولد مي شود. پيوندي كه از يك طرف با رسميت بخشيدن به مدل اقليت-اكثريت امكان تصميم گيري و ختم موقت گفت و گو را به جمع مي دهد و از طرف ديگر، با رسميت بخشيدن به حقوق اقليت ها، امكان ادامه ي گفت و گو و تصميم سازي را بيمه مي كند.
نوري علا در جايي از مقاله ي پر از پرخاش خود آورده است:
"يکی از ترفندهای ضد سکولاريسم هم آن است که اشخاص در سخن خود را سکولار معرفی کرده و دربارهء فوايد آن داد سخن می دهند اما در عمل ـ و به بهانه های مختلف ـ در مسير تحقق آن گام برنداشته و بلکه تا می توانند در اين جادهء مضرس، ميخ چهار پر فلسفه و سياست و دانش های اجتماعی معوج می پراکنند تا چرخ های اتوبوس سکولاريسمی که مسافرانش را به مقصد دموکراسی می برد در وسط راه پنچر شود و از رفتن باز بماند. اين بظاهر «سکولار» ها دوستان بدتر از دشمن جامعهء سکولار اند که متأسفانه چهره شان در همهء صفوف مبارزان با حکومت اسلامی يافت می شود."
داوري جانانه ي اسماعيل نوري علا در اين مقاله نشان مي دهد كه چنين نگاهي تا چه حد از بضاعت طرح نظريه اي براي انسجام اجتماعي و وحدت ملي خالي است! در اين چشم انداز، كار به جايي مي رسد كه نوري علا براي گريز از دست و پنجه نرم كردن با منطقي كه ممكن است در سخن مخالف سكولار خود باشد، به نفي و تحقير و حتا تكفير طرف مقابل دست مي يازد و چنين دوستاني را بدتر از دشمن خطاب مي كند. اين نامهرباني ها را مقايسه كنيد با داوري هاي رايج مذهبي هاي ارتدكس و بنيادگرا در مورد هم كيشان اصلاح طلب و نوانديش خود. اين بي تابي ها و اين نامهرباني ها شايد تظاهرات ابتلا به همان آفتي باشد كه آرامش دوستدار آن را "دين خويي" ناميده است. آفتي كه نه تنها مذهبي ها كه بسياري از غيرمذهبي ها را هم به دام انداخته است. در چنين حال و هوايي چگونه اسماعيل نوري علا مي تواند به تحولات اجتماعي و سياسي ايران كمك برساند و پروژه ي دمكراسي خواهي و حقوق بشر طلبي را به سرانجام مقصود برساند؟ وقتي دوستان سكولار او كه حتمن دكتر، مهندس يا دست كم دانشگاهي اند، نمي توانند يا به دلايلي نمي خواهند با او هم صدا يا يك صدا شوند، نوري علا بايد توضيح دهد كه چگونه مي تواند بخش غالب ملت ايران را كه مسلمان هستند به مسلمانان سكولار تبديل كند؟ و هم چنين بايد توضيح دهد كه چرا پاره اي از سكولارها كه احتمالن به مساله ي زمان و اهميت توافق هاي موقتي و استراتژيك براي عبور از گردنه هاي تاريخي پي برده اند و برآنند كه به جاي وقت تلف كردن بر سر نام هاي گل- و- گشاد و تفرقه انگيز و گام هاي بزرگ و دور- و- دراز، راه هايي عملي تر و قابل توافق تر براي برون شد از نكبت موجود و در آمدن به بخت توسعه و ترفي را جست و جو كنند، دوستان بدتر از دشمن و ناآگاه به ظرايف سكولاريزم و مدرنيته اند؟ و دانش هاي كج - و - كوله (معوج) اجتماعي در مسير دمكراسي مي پراكنند؟
و نبايد فراموش كرد كه (به قول ارنست باركر) "دمكراسي طريق حل مسايل نيست، بلكه طريق جستجوي راه حل هاست". به عبارت ديگر، آمادگي براي گفت و گو، آمادگي براي توافق و آمادگي براي باز كردن درهايي كه پيشتر بسته بود، جان و جادوي دمكراسي است كه مي تواند به نتايج غيرقابل پيش بيني بينجامد. به نظر مي رسد دمكراسي هم، هم چون دانش و معرفت شناسي جديد با نوعي از عدم قطعيت و پيش بيني ناپذيري پيوند خورده است و كساني كه از پيچ و خم هاي معرفت شناسي هاي كلاسيك نگذشته اند، نمي توانند با ظرايف اين دست دريافت هاي نوآيين، نو شوند.
به باور من، دوستاني هم چون نوري علاي عزيز، با همه ي احترامي كه شايسته ي آنند، دچار نوعي وسواس لغت نامه نويسي اند و فراموش كرده اند ضرب-آهنگ جهان جديد كه با سرعتي سرسام آورتر از رشد لغت نامه ها به اجتماعات حاشيه اي آوار مي شود، بسي فراتر از ضرب-آهنگ گفت و گوها و بگومگوهايي است كه حتا بين انديشمندان ادامه دارد! و زمان متوقف نمي شود تا شهربندان جمهوري اسلامي به سلامتي همديگر هم كه شده جرعه اي از جام جهان نماي سكولاريستي ناب نوري علاي عزيز بزنند و بعد براي طراحي يك حكومت سكولار ناب و برآمدن به مقام شهروندي با يكديگر توافق كنند. اگر سكولارها حاضر نباشند از نام هاي بزرگي كه به آن رسيده اند فاصله بگيرند، چگونه مي توانند از مذهبي ها انتظار داشته باشند كه از نام هاي بزرگ خود و نياكانشان بگذرند؟ و مي گذريم از اين نكته ي نغز كه دعوا بر سر نام ها، در اساس، دعوايي ماقبل مدرن، هيستريك و غير حقوقي است و نمي تواند با اداهاي سكولار و مدرن سازگار افتد. مسايل جهان جديد در دالان هاي قانون گذاري و لابي هاي حقوقي حل و فصل مي شود و نه در كريدورهاي دور- و- دراز تاريخ و زبان.
كارل كوهن در كتاب "دمكراسي" خود پيش نياز اصلي و اساسي دمكراسي را وجود يك جامعه ي متحد و اجتماع هم بسته مي داند. اگر در اين چشم انداز به نظريه پردازي هاي برخي از سكولارهاي ملالغتي دقت كنيم، روشن مي شود كه اينان نقطه ي شروع حركت خود را در ماراتن دمكراسي خواهي، نقطه ي غيرقابل دست رسي قرار داده اند كه در نتيجه هم خود و هم ديگران را از خير دمكراسي مي رهاند. اگر توافق بر سر علاميه ي جهاني حقوق بشر و استانداردهاي جهاني دمكراسي مي تواند محور وحدت ملي و انسجام اجتماع رنگارنگ ايرانيان باشد، چرا بايد به اين همه بگو مگو بر سر سكولار بودن يا نبودن دامن زد؟ و چرا آينده ي جنبش سبز ملت ايران را به جاي لوايح حقوق دان ها و نهادهاي مدني ديدبان حقوق بشر ملي و بين المللي بايد به اظهارات ايدئولوگ ها و نظريه پردازان سكولاريسم يا اسلام گرا گره زد؟
انگاره اي كه در ابتداي راه نمي تواند موزاييك رنگين ملت ايران را زير يك سقف قرار دهد و حتا برخي از دوستان سكولار را بدتر از دشمن قلمداد مي كند، چگونه مي تواند به نضج و رشد پيش شرط اساسي دمكراسي يعني انسجام اجتماعي و وحدت ملي كمك برساند؟ و چنين ادعاهايي چگونه مي تواند از ادعاي "مذهبي واقعي بودن، هم چون پيش شرط مدرن بودن"، كه برخي از نوانديشان ديني ادعا كرده اند، فراتر رود؟
نقد من به هيچ روي در دام دست- گرفتن يك دفاع ناشيانه از سكولاريسم و در نتيجه، تقليل دادن يك ادعاي قابل دفاع در تنگناي آن قرار ندارد. تاكيد من بر نامهرباني و خشونتي كه در كلام و مقام مقاله ي اخير نوري علا نهفته است، از آن روست كه چنين روشي در اصل به دميدن به كوره ي نامهرباني و خشونت مي ماند. اين كه نوري علاي عزيز حتا دوستان سكولار خود را نا مهربانانه بدتر از دشمن تلقي مي كند از سر تصادف يا بي حوصگي نيست؛ چه، به باور من، اين همه ي مساله است! بودن يا نبودن در عشق ورزيدن به همه ي نام هاي كوچك.
پانوشت ها
1. نام گرايي در برابر ذات گرايي- دست كم- دو وجه اساسي تو- در- تو دارد: الف) با اتميزه كردن آدم ها و باورها و انديشه ها براي درهم گداختن آن ها مخالف است؛ در نتيجه به شهروندان توصيه نمي كند بدون شناسنامه هاي خود از خانه هايشان خارج شوند. اين نگاه را در مقاله ي "و در دست هاي درهم جنگل" كاويده ام. ب) با اهميت دادن به نام هاي بزرگ تاريخي و كشف تبارشناسانه ي ذاتي ناب براي آنان بيگانه است و نمي گذارد نام هاي كوچك واقعي در هيبت نام هاي انتزاعي و غيرواقعي از يادها برود. اين نگاه را من در مقاله هاي "دانستن هم چون گفت و گويي بي پايان" و "مقدمه اي براي فردا" كاويده ام.
2. به باور من ادعاي قابل دفاع "حفظ نظام از اوجب واجبات است" كه اولين بار از زبان آيت الله خميني شنيده شد، با آن كه به مذاق بسياري از سكولارها خوش نمي آيد، جان مايه ي سكولاريزم را با خود حمل مي كند و اگر حاكميت جمهوري اسلامي در كاربست همين يك شعار موفق و سربلند بود، نمي توانست و نمي گذاشت سرنوشتش در خطاهاي پي- در- پي اي كه كوتوله هاي سياسي رقم مي زنند به باد گره بخورد. افسوس خميرمايه ي سكولار اين گزاره ي بنيادين كه از دل گفتمان مذهبي در آمده است، در گرد- و- خاك خطاهاي استخوان سوز جمهوري اسلامي و در ماله كشي هاي كورمال آن به خطاهاي استراتژيك خود سوخت و به هدر رفت. از اين منظر، بسياري از ناكامي ها و ناكارآمدي هاي اين نظام را نبايد و نمي توان به پاي غير سكولار بودن آن گذاشت؛ چه، فقر انديشه، فلسفه و زبان، سكولار يا غيرسكولار نمي شناسد. اين نگاه را در مقاله ي "اسلام سياسي و انگاره ي ولايت مطلقه ي فقيه" كاويده ام.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |