پنج شنبه 16 مهر 1388 ـ 8 اکتبر 2009 |
زیر پوست شب چه میگذرد؟
تأملی بر بیانیهء رخشان بنی اعتماد و پاسخی به او
بصیر نصیبی
رخشان گرامی(*)
تو در اطلاعیهء کوتاهت می نویسی :«ترسى ندارم كه در وانفساى اين دوران پرتوطئه به هر تهمتى منتسب شوم. ترسى ندارم كه به جرم مشوش كردن اذهان عمومي، متهمم كنيد... دوربينم را چند روزى امان دهيد تا گزارشى بيپرده پيش رويتان بگذارم، شايد به واقع نميدانيد كه زير پوست شهر چه ميگذرد؟»
اگر اجازه بدهی من واژهء «دیگر» را به ابتدای نامه ی تو اضافه کنم. چون اگر بخواهیم اعمال و رفتار و کارهای جمع شما فیلمسازان فستیوالی را خواست واقعی شما ارزیابی کنیم آنوقت که شما هم می شوید جزء سیستم این نظام جبار. (1)
رخشان گرامی
تو از دولتی که حتا شبه اصلاح طلبان حکومتی که مدتی است سبز پوش شده اند هم تاکید کرده اند دولت کودتا است امان میخواهی تا فیلمی بسازی علیه خودشان؟ آیا می دانی، که خبرهای قیام مردم را چه دوربین هایی پوشش داد وصدای مردم به پا خاسته مردم ایران را به دنیا پراکند؟ همان امکان یکی دو دقیقه تصویر برداری که برای تلفن های دستی وجود داردودوربین های کوچک تصویر برداری این وظیفه را بعهده گرفتند، بله منهم میدانم تصویر ها اکثرا شفاف نبود، صدا اغلب نا مفهوم بود ،دوربین ها ،تکان های نامناسب داشت. اما همین تصاویر تار و لرزان توانست واقعیت ج. اسلامی ونظام ولایت فقیه وحکومت دینی را برای مردم جهان روشن کنند ونشان داد این یک رژِیم فاشیستی واصلاح ناپذیر است ورهایی از شر آن جز سرنگونی تمامیت آن راهی نداردواین کم دست آوردی نبود .تصویر برداران این چنین گزارش هایی از وزارت ارشاد احمدی نژاد امان نخواستند بلکه امان نظام رابریدند. تو از شخصیت های فیلم هایت سخن می گویی واین شخصیت ها را پیوند میزنی به نمو نه هایی در اجتماع. آیابرای تصویر آن چه تو آن را واقعیت های اجتماعی نامیده ای بدون اجازه رژیم کار کرده ای؟ نه، همه این کارها ی تو اول در ذهنت شکل گرفته وصد ها بار قبل از اینکه به روی کاغذ بیاوری درون خودت مرورش کرده ای وخود سانسوری وحشتناک درارائه تفکر تو اثر گذاشته است وبعداز آماده شدن فیلمنامه آنرا به وزارت ارشاد سپرده ای وآنجا هم مامورین معذور هر جایش را ناباب یافته اند خط زده اند وبعدازاینکه فیلم آماده شدتازه اول بدبختی است. ایراد های ریز ودرشت، شروع می شود. آخر وزارت ارشادی که فیلمی را بدلیل- نگاه نانجیبانه دوربین به زن بار دار- توقیف می کند. چطور اجازه می دهد رخشان بنی اعتماد که جز بافت رژیم نیست.جان مایه دردهای مردم را روی پرده سینما بنمایاندوبنیاد سینمایی فارابیش که براساس ماده 5 فرمان نامه اش کنترل همه فیلم هایی که باید به جشنواره ها ارسال شود در شورایی مجدد بررسی می کند وبرای آن پروانه جداگانه صادر می کندو به صدور فیلمهای رخشان رضایت می دهد؟ ،اگر واقعا به تو اجازه داده باشند رنج ها ودرد های فرو خفته مردم را زنده کنی پس این همه سر وصدا ،این همه اعتراض به سانسور وخفقان در طی این سالها برای چه بود؟ همه فیلمهای تو که در زمان ملیجک بارگاه خامنه ای ساخته نشده که بتوانی تمام مصائب 31 ساله حکومت ننگین ج. اسلامی را فقط به گردن او بیاندازی وجدان آسیب دیده ات را تسکین دهی. تو می خواهی بگویی فیلمهای توبازگوکننده غم ودرد مادرانی است که داغدار فرزندانشان بوده اند. آیا فیلمهای سالهای گذشته تو رنج و درد مادرانی که فرزندانشان را رژیم جمهوری اسلامی به فجیع ترین روش به قتل رسانید را روی پرده سینما آورده است؟خیلی دور نرویم ایا مادر زهرا کاظمی هم فرصت پیدا کرد به دوربین تو نزدیک بشودوبگوید دختر من که با اجازه وزارت ارشاد خاتمی به ج. اسلامی سفر کرد،همان مامورین امنینی دوران خاتمی به او تجاوز کردندوبا بی رحمی وشقاوت زایدالو صفی به قتلش رساندند، خانم شیرین عبادی قول داد قاتلان اورا به دست عدالت بسپارد. ایا چنین اتفاقی افتاد؟ ناله ها وضجه های مادر محمدی ها را شنیده ای ؟مادر زهرا بنی یعقوب چی ؟ آنها امکان پیدا کردند از طریق دوربین تو سفره دل بگشایند؟رخشان عزیز ردیف کردن جملات تاثیر گذار کار مشکلی نیست اما پابندی به گفته ها ونوشته هاست که به جملات شخصیت واعتبار می دهد.
تو میگویی :«من يك مادرم، نه فقط مادر "تنديس و بارانم"، مادر همه جوانانى كه از سالهاى دور از دريچه فيلمهايم، مادران خود را در قالب شخصيتهاى ,طوبا,، ,گيلانه, فروغ و ,نرگس,، ,سيما, و... ديدهاند»..
آیا تو مادر زال زاده ها، مختاری ها، فرهنگ شریف ها، هزاران نفر که در سالهای آغاز حکومت مهربان خمینی به دستور بنیان گذار نظام بدون محاکمه اعدام شدند ودر سالهای 60 و67 در زندان های جمهوری اسلامی به قتل رسیده اند هم بوده ای همانها را میگویم که در گور های دسته جمعی گلزار خاور ان خفته اند؟ یعنی طوبا، گیلانه و فروغ، نرگس پرسوناژ های تو درد مشترک همه این مادران را فریاد می زنند؟ راستش من که چنین گستردگی در اندیشه کاراکتر های تو نگرفتم.
به گمان من، تو وفیلمسازانی که به اصلاحات درون رژیم ودار ودسته خاتمی دل خوش کرده بودید حداکثر خواستتان به بازی گرفتن شبه اصلاح طلبان و کمی تغیر در نحوه اعمال فرامین جمهوری اسلامی و تثبیت جمهوریت نظامی که جمهوریت در آن فقط یک داروی مسکن برای دل خوشی خوش باور هاست.فراتر نرفته است بهمین دلیل هم تا حالا که نظام دوبال داشت می توانستید فیلم بسازید در دنیا هم نمایشش بدهید، اما حالا که قرار است نظام با یک بال به جنایت هایش ادامه دهد در بن بست قرار گرفته ایدو نمیدانید چه بکنید؟ اگر بخواهید به فیلمسازی ادامه دهید که باید فیلمنامه تان رابه وزارت ارشاد دولت کودتا تقدیم کنید، اگر تصویب کرد یعنی محتوایش با خواست کودتا چیان هماهنگ بود از کمک های همیشگی وزارت ارشاد، وام بانکی و... بهره بگیرید، در جشنواره فجری که از وزیر تا همکاران جزءاش دست چین دولت کودتا هستند حضور پیدا کنید و احیاناً جایزه هایش را درو کنید و بعد بنیاد سینمایی فارابی دولت کودتا فیلم را راهی جشنواره ها کنند و شما همچنان فیلم بسازید. اما ایا می توانید ادعا کنید که فیلمسازی مستقل هستید و پرسوناز های فیلم هایتان رنج ها ودرد های فرو خورده گیلاله ها فروغ ها را با اجازه وهمکاری مستقیم کودتا چیان به روی پرده سینما زنده می کنند؟
بیانیه ای که برای دوره اول ریاست جمهوری خاتمی انتشار یافته امضاء تو را هم همراه دارد. من هیچگاه بدون دلیل و مدرک وبر اساس حدس وگمان نطری نداده ام و نظر در باره رفتار های تو، همراه سال های پیش خودم هم از روال عادی راه و کارم جدا نبوده است. اما شاید خوش نداشته باشی آن بيانيه دوباره مطرح شود، اما اینها سند تاریخی است که نمی شود منکرش شد.
حرکت غافلگیر کننده مردم به پا خواسته ایران چنان جوی ایجاد کرد که کروبی شیخ اصلاحات مجبور می شود از حکم حکومتی که خود اذعان داشته بود بدان اعتقاد دارد سر پیچی کنندو به تجاوز در زندان ها اشاره کند-رفتار کثیفی که سال هاست در زندان های جمهوری اسلامی بطور سیستماتیک اعمال می شود- و رخشان بنی اعتماد ترسش بریزد، جعفر پناهی به آرامگاهی برود که ندا در آن خفته است. و گرنه رخشان گرامی چهار سال پیش هم احمدی نژاد با تقلب گسترده به تخت ریاست جمهوری چسبانده شد واگر آنچه حالا اتقاق افتاده کودتا باشد این کودتا چهار سال پیش اتفاق افتاد و هیچ کدام از شما هااین چنین قاطعانه جلوی دولت متقلب نایستاده بودید. مگر یادمان رفته که در دوران ریاست همین موجود یعنی احمدی نژاد بود که آقای کسلیک مدیر برلیناله به جمهوری اسلامی سفر کرد و ادعا کرد موزه جوایز سینمای جمهوری اسلامی یک خرس کم دارد. چند ماه بعد از این اتفاق بود که فیلم افساید ـ که به استناد گفته خود آقای پناهی در دوران خاتمی توقیف بود ـ در فجر دوره احمدی نژاد نمایش داده شد. وزارت ارشاد احمدی نژاد نه فقط اجازه نمایش فیلم را در برلیناله صادر کرد بلکه به گفته صریح مطبوعات داخلی یک هواپیما که سرنشینانشان خبرنگاران و نویسندکان مطبوعات ج. اسلامی بودند برای پوشش خبری اعزام شدند و آقای کسلیک هم به قولش وفا کرد و خرس برلین را دستگیرو تحویل موزه جمهوری اسلامی داد و بعد همین آقای پناهی در کنفرانس مطبوعاتی که وزارت ارشاد احمدی نژاد برایش ترتیب داده بود شرکت کرد.(2) آیا حالا که می بینم پناهی شال سبز بسته و کنار موسوی قرار گرفته نباید او را نمک نشناس دولت مهرورز کودتایی بدانیم؟
حالا می شنویم و میخوانیم سینماگران، جشنواره ای زیر عنوان دروغین سینما/ حقیقت را پس می زنند. و انگار تو هم بیانه شان را امضاء کرده بودی. چه کار خوب وشایسته ای. اما اینها خود در سال گذشته با اشتیاق در همین برنامه شرکت کرده بودند. بله این قدرت و ایستادگی مردم و حضور ملیونی آنان در خیابان ها بود که بازی ها و نقشه های رژیم را بهم زد. دوم خردادی ها می خواهد آنرا به نفع خود مصادره کنند و این ادعا را دارند که این مردم آمده بودند تا اندیشه های پس مانده ارتجاعی خمینی را زنده کنند و رایشان را پس بگیرند؟ این بزرگترین توهین به شعور وآگاهی مردم بپا خاسته ایران است.
زیاد از موضوع جدا نشویم وبرگردیم و نامه جمع شما را مطرح کنم: «در شرايطی که شبيخون فرهنگ غرب و غرب زدگان اين پرچم بر افراشته را آماج حملات سهمگین خود قرار داده است و در حالی که رهبر فرزانه و معظم انقلاب اسلامی ايران؛ مقابله با اين شبيخون فرهنگی را در صدر حرکت های عاجل و ضروری انقلاب اسلامی دانسته اند انتخاب شايسته ترين (محمد خاتمی) فرد برای جايگاه رياست جمهوری که بتواند در اين برهه حساس؛ درخشش فرهنگ تابناک اسلامی را از ميان طوفان به سلامت وبر افراشته عبور دهد اهميت والايی دارد...» (جدا شده از بیانيهء سینماگران ،با ستایش از خامنه ای جلاد و حمایت از خاتمی شارلاتان). و اين هم چند امضاء از میان 240 امضاء: کیومرث پور احمد.جعفر پناهی،عبدالله باکیده. فریدون جیرانی.رخشان بنی اعتماد، ابولفضل جلیلی، نوشابه امیری، رسول صدر عاملی، تهمینه میلانی*، هرمز هدایت، مهدی هاشمی، گوهر خیر اندیش، جهانگیر کوثری (همسر رخشان بنی اعتماد)، قطب الدین صادقی (تئاتر)، ماهایا پطروسیان. بهروز افخمی، حمید سمندریان (تئاتر)...
آیا هنوز هم به این اظهار نظر خودتان اعتقاد دارید و یا اجبار در تنظیم آن دخالت داشته ايد؟ اگر به آنچه امضاء کرده اید اعتقاد داشته اید که خوب این سئوال مطرح می شود پس چرا به مردم وعده ای دادید که نا ممکن بود؟ ایا پرچم برافراشته که آماج حملات سهمگین شده، پرچم جمهوری اسلامی است و یا بیرق سبز خاتمی چیان خجل و شرمنده؟ اگر آنچه پنداشتید واقعیت نداشت حالا که شهامت پیدا کرده اید و از هیچ عاقبتی نمی هراسید با صراحت بگوئید که آن سعادت و نیکبختی که شما با اتتخاب خاتمی نویدش را می دادید سرابی بیش نبود. البته خود شما به این حد حمایت از دوم خردادی ها بسنده نکردید برای خاتمی ستاد انتخاباتی تشکیل دادید و پروپاکاندا فیلم روزگار نو را از انتخابات درجمهوری اسلامی ساختید و... حتا شما را به جلسه دیدار فیلمسازان با رهبر کشاندند اما گفته شد که این جلسه را مجید مجیدی که خودش را سر سپرده رهبر می دانست ترتیب داده بود (او با احمدی نژاد بد بود و به اتکای حمایت رهبر به او بی اعتنایی می کرد- و در خیمه شب بازی اخیر به سوی موسوی خزید. حالا معلوم نیست با وضعیتی که برای موسوی پیش آمده بر ملا شدن نقش اصلی رهبری در جنایت های رژیم وسرکوب مردم او که در ستایش ازخامنه ای حتا از حد معمول فراتر رفته بود. چرا سکوت کرده است و از پیشوای خود دفاع نمی کند؟) (4).
اما شما، رخشان بنی اعتماد، وقتی دیگر نمی ترسی چرا اقدام عملی نمی کنی. لااقل نقش مجید مجیدی را در دیدار از رهبر جنایتکاران جهان و نحوه دعوت از 200 سینماگر از جمله خودت راشفاف نمی کنی؟
من میخواهم باور کنم که تو واقعا دیگر نمی خواهی بترسی اما من این شهامت تو را ضربه ای می دانم که جنبش مردم به هنرمندانی که رفتارشان و کارهایشان در جهت تثبیت ج. اسلامی بوده است وارد آورده است. اگر این اتفاق افتاده باشد باید این تحول را به فال نیک گرفت اما اگر اعتراض شما فقط به رای قلابی که برای احمدی نژاد ساختند و یا انتقاد و یا حتا تغیر رهبر محدود شود ره به جایی نخواهید برد. اگر شما مادر هستید بیایید از نخستین قربانی جنایت های اخیر رژیم – ندا - پند بگیرید. او که نه به این نظام اعتقادی داشت و نه رای داده بود و نه در خیمه شب بازی رژیم زیر عنوان انتخابات شرکت می کرد؛ او تنها برای رهایی مردم در بند خون پاکش را تقدیم انقلاب نوین ایران کرد. چرا نمی خواهی لحظه ای هم تصور کنی مادر ندا ها هستی؟
بار دیگر بر میگردم به پایان اطلاعیه ات که می نویسی: «دوربينم را چند روزى امان دهيد تا گزارشى بيپرده پيش رويتان بگذارم، شايد به واقع نميدانيد كه زير پوست شهر چه ميگذرد؟»
مطمئن باش با امان نامه ای که از احمدی نژاد می گیری نخواهی دانست زیر پوست شب چه میگذرد؟ دوربینتان را بدون اجازه به میان مردم بیاورید. خودتان را از قید وبند باورمندان رژیم و توهم سبز رها کنید به حرف های نامزد ندا تامل کنید: «ندا بهمن ماه امسال 27 ساله می شد، هدف ندا آقای موسوی یا احمدی نژاد نبود، هدفش وطنش بود و بارها اشاره کرده بود که حتی اگر جانش را از دست بدهد و گلوله به قلبش بخورد، که اتفاقاً گلوله به قلبش خورد، در همين راه قدم برخواهد داشت. ندا با همهء سن کمش درس بزرگی به خیلی ها داد». (کاسپین ماکان، نامزد ندا)
آنوقت خواهید دانست زیر پوست شب چه میگذرد، فرصت زیادی برای بازگشت به سوی مردم ندارید وقتتان را در حمایت از ماسک سبز هدر ندهید. هوشیار باشید.
دوست وهمراه سابق تو،
بصیر نصیبی
(*) میدانم که تعجب میکنی که با تو مستقیم صحبت میکنم و نام کوچک تو را خطاب قرار می دهم. شاید بسیاری از کسانی که با نحوه نگاه من به سینما در جمهوری اسلامی آشنایی دارند ندانند که من با تو و بسیاری از سینماگرانی که در جمهوری اسلامی کار می کنند (داریوش مهرجویی، شیردل، اصلانی، پرویز کیمیاوی و...) دوستی و آشنایی داشته ام و یا همراه و همکار بوده ام، و جوانتر ها یا در کارگاه های سینمای آزاد سینما آموخته اند (منیژه حکمت...) و یا سالها عضو گروه سینمای آزاد بوده اند (کیانوش و داریوش عیاری، زاون قوکاسیان، صباغ زاده، غلامرضایی، همایون پایور و...) یا مدتی در کارگاه های ما آموزش دیده اند (ابوالفضل جلیلی، محمود کلاری...). برای من سخت است روی در روی همکاران سابقم بایستم اما چه کنم که رفتار و اعمال جمعی از سینماگران در ایران مانده در بقاء حکومت ج. اسلامی نقش موثری داشته و برای من تبعیدی رهایی مردم در بند ارزشی فراتر از دوستی ،حتا وابستگی خانواده گی تواند داشت. اصلاً بیا و به فرض جای یکدیگر را برای زمانی کوتاه عوض کنیم. تو بنیان گذار جنبش سینمای آزاد باش و من یک سینماگر در ایران مانده. اگر تو جای من بودی و نمی پذیرفتی در یک نظام که ولی فقیه دارد و مردم را گوسفند می پندارد، بمانی، به امر و نهی مامورین رژیم تن نمی دادی، تقاضای فخرالدین انوار* که شرط ادامه کار تو و ادامه راه سینمای آزاد را در جمهوری اسلامی تمکین و پیروی از فرمان خمینی دانسته بود را نمی پذیرفتی و به ناچار به تبعید کشانده می شدی و من میماندم در جمهوری اسلامی کار می کردم، تو در باره من و رفتارهایم در جمهوری اسلامی چگونه قضاوت میکردی؟ حالا هر کس به جای خودش برگردد. من یک پناهنده ی تبعیدی هستم که پای به سفارت ننگین جمهوری اسلامی نگذاشته ام. همان روز که فخرالدین انوار از من خواست که اگر انقلابی هستم به لشکر 20 ملیونی که خمینی دعوت به کار امنیتی شان کرده بودبپیوندم - اگر این معنای انقلاب بود ـ من با افتخار ضد انقلاب شدم و تصمیم گرفتم زادگاهم را ترک کنم و ده روز بعد من دیگر از مرز های تحت کنترل ج. اسلامی خارج شده بودم. (فخرالدین سال های اول انقلاب در تلویزیون کارهای فرهنگی، هنری را در اختیار داشت و بعد وارد حوزه سینما در وزارت ارشاد شد و بعد به شهرداری منتقلش کردند. چند سال هست خبری از او نیست. انگار کارهای پشت صحنه را اداره می کند).
(1) با صراحت می گویم که من و بسیاری از سینماگرانی که در نظام پیشین فعالیت علنی می کردیم اگر ادعا کنیم که بدون ترس کار می کردیم سخن درستی نگفته ایم. هر چه شهرت ما بیشتر می شد نسبت به کارهای ما حساس تر می شدند و ترس بیشتری در ما تولید می شد. البته تو در آن زمان به تازگی دانشکده هنرهای دراماتیک را تمام کرده بودی هنوز فیلمی نساخته بودی ودر تلویزیون هم منشی صحنه بودی و من که شهرت داشتم و رفتارم به خصوص که سرپرست یک گروه گسترده بودم با 300 سینماگر، در 20 شهر ایران .سینه کلوبی با 2000 عضو داشتم بیشتر از تو زیر ذره بین بود. من و ما خود زیر ماسک می زیستیم، ماسکی که اگر همان بساط باقی میماند شاید آنقدر به آن عادت کرده بودیم که چه بسا دیگر سنگینیش را حس نمی کردیم . وقتی دفترآقای مدیر رژیم انقلابی ج. اسلامی را ترک کردم با خودم عهد بسته ام دیگر وتا پایان عمرم بدون ماسک زندگی کنم. تعهدی که تصور می کنم و امیدوارم بدان پایبند مانده باشم.
(2) در همان کنفرانس من را تنها کسی معرفی کرد که معترض زد و بند ج. اسلامی و کسلیک بوده ام و این خبر غیر واقعی را اعلام کرد که من در جشنواره برلین حضور داشته ام و سرافکنده و سرشکسته شده ام در صورتی یک گروه از هنرمندان و سینماگران مقیم برلین علیه برنامه های نمایشی ج. اسلامی در برلین اقدام کردند و من در آن زمان اصلاً برلین نبودم.
(3) البته مجید مجیدی این را هم گفته که: «خيلیها بعد از چاپ اين مصاحبه (منظور مصاحبه ایست که طی آن مجیدی ستایش بسیار نثار خامنه ای کرد) خواهند گفت که مجيدی هم نگاه حکومتی دارد، ولی خدا خودش میداند که نگاه من به ايشان (یعنی خامنه ای جلاد) خيلی متعالی ست و برايم آن زمان که هنوز رئيس جمهور نبودند و بعد که بودند و میآمدند پيش ما و سر سفره با ما املت میخوردند با الان که رهبر مملکت هستند، فرقی نکردهاند. (جدا شده از گفته های مجیدی با سایت های حکومتی).
(4) بعد از آماده شدن این جوابیه رهبر مهربان ! بعداز سرکوب وحشیانه وخونین مردم هنرمندان سینما را به حضور پذیرفت ومجید مجیدی سازنده پروپاکاندا فیلم موسوی، همراه با فریدون جیرانی ،مسعود ده نمکی و... به دیدار رهبر مفتخر شدند. تهمینه میلانی هم در مصاحبه با سایت رضایی که به نوعی توبه نامه وی محسوب می شود خودش را سینماگری غیر سیاسی دانست .
سپتامبر 2009 ـ زاربروکن ـ آلمان
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |