بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

خرداد   1388 ـ جون  2009 

 

راهی جز کناره گيری آقای اديب برومند و ابواب جمعی شان نمانده است

نقدی به رهبری جبهه ملی ایران در تهران

فریدون امیر ابراهیمی  ـ لندن

از جبههء ملی ايران در بريتانيا

 

من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم

که گاه گاه بر " او " دست اهرمن باشد

همای گو ، مفکن سایه شرف هرگز

بر آن دیار که ! طوطی کم از ذغن باشد

 

تعریف  و چگونگی ساختار جبهه ملی :

 

هر زمان  استقلال و آزادی ملتی از سوی بیگانگان یا حکومتی خود کامه مورد تهدید قرار گیرد

 برخیزش جبهه ای در سازمانی بنام "جبهه ملی" ضرورت می یابد و تا نابودی دشمن

اشغالگر یا سقوط حکومت خود کامه به پیکار می پردازند. 

 

پیشوای ملت ایران، دکتر مصدق، در نامه های متعدد خود (سوم و 28 فروردین به جبهه ملی اروپا و دانشجویان جبهه و  اردیبهشت 1342 به هیئت اجرائی و شورای مرکزی) از احمد آباد نظرات خودرا در باره سازمان دهی جبهه بشرح چکیده زیر اعلام می کنند :

1 ) جبهه ملی منحصرا از همبستگی و اتحاد احزاب، اتحادیه ها، اصناف، نیروهای ملی، اقوام و شخصیت های مورد توجه مردم تشکیل می گردد که همه به یک اصل معتقد باشند و آن آزادی و استقلال مردم و مملکت است . چنانچه احزاب شرکت نکنند جبهه همان می شود که اکنون (فروردین 1342) شده  است و پشتیبان همان چند نفری خواهند بود که به هیئت اجرائی و شورا رای داده اند.

2 )  منشور جبهه ملی ایران منحصر به " آزادی و استقلال " ملت ایران است .

3 ) آن زمان که منشور جبهه ملی تحقق پذیرد عمر جبهه بپایان میرسد. هیچ گروه و فردی نمی تواند خود را   میراث دار رهبری جبهه بشناسد مگر با گزینش مردم.

این سازمان دهی شیوه ای ثمر بخش و مشابه تلاش های «نهضت مقاومت ملی فرانسه»، به رهبری ژنرال دوگل، جنگ های پارتیزانی مارشال تیتو در یوگوسلاوی برای مبارزه با هیتلر، یا مبارزات کنگرهء هند به پیشوائی گاندی برای اخذ استقلال هندوستان بود. در فروپاشی کشورهای اتحاد جماهیر شوروی به سال 1989 نیز در کشورهای لهستان،  رُمانی، چکوسلواکی و فرو ریزی دیوار برلن  و آزادی سیاهان آفریقای جنوبی برهبری "نلسون ماندلا" به همین روال عمل شد.

 

هم میهنان

اصل گزینش رهبران  بر اساس  "توجه مردم" سنتی دیرینه و ویژه ایرانیان است. در سراسر تاریخ ایران گزینش سرسلسله پادشاهان، سرداران،  رهبران سیاسی، حتی در تشیع  که دین ساخته و پرداخته ایرانیان در رهائی از سُلطه خُلفای اسلامی و امپراطوری عُثمانی  بوجود آمده، گزینش مراجع تقلید بر اساس توجه مردم انجام می گیرد. این گزینش جبهه ای همواره با پشتیبانی ای جانی و مالی مردم  تایید می شود.

آقای دکتر مصدق بهمین منوال عمل کردند، اکثریت اعضای هیئت اجرائی و شورای جبهه شخصیت های مورد توجه مردم ایران یا نمایندگان منتخب مردم شهرها بودند، ایشان آزادی را منوط به احراز استقلال یا خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس و سُلطهء دولت های دست نشاندهء امپراطوری انگلستان در ایران می دانستند ( الحق نظر ایشان صحیح و صائب بود )، برتراز همه، بهنگام زندان و تبعید جانشینی برای خود انتخاب ننمودند تا ملت ایران ابر مرد دیگری به مانند دکتر شاپور بختیار را برهبری بر گزیند و اکنون  سال ها از پس ذبح اسلامی "بختیار" راه مبارزه ایشان با چکمه و نعلین راه مبارزان درون مرزی، بویژه زنان و جوانان جانباز است.

 

هم وطنان

جبهه ملی ایران در سال 1357 بر اثر تشّتت و نفاق دردناک رهبری دو حرکت متضاد انجام داد. حرکت نخست ملاقات ها و مذاکرات زنده یاد "دکتر غلامحسین صدیقی" خردمند آگاه و آینده نگر و "دکتر شاپور بختیار" اَبَر مرد مبارز و مخالف چکمه و نعلین با " شاه " برای انتقال قدرت و حکومت به برگزیدگان ملت بود، که دو خصیصه مشترک  رهبری ملی و مردمی داشتند، هرگز "عوامفریبی" ننمودند و هیچگاه "فریفته عوام" نشدند و مصالح مُلک و ملت را سر لوحهء زندگی خود می دانستند. هردو بزرگوار همکاری با ملایان را مغایر مصالح و آزادی ملت ایران اعلام کردند، "پادشاه" یگانه شرط دکتر صدیقی یعنی ماندن در ایران را نپذیرفت ولی دکتر بختیار با آگاهی از مخاطرات  جام شوکرانش را نوشید و با وجود پدر کشتگی، نخست وزیری "شاه " را پذیرفت، درحالی که بخوبی می دانست آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی، و بویژه دولت انگلیس، هرگز با ایجاد یک حکومت ملی و مردمی در ایران موافقت نخواهند کرد. حتی پاددشاه ایران نیز فرمان نخست وزیری او را به اجبار صادر کرد و فرماندهی ارتش پنجم جهان را بعهدهء فرماندهان بی خرد، بی اختیار و بدون آگاهی سیاسی یا آینده  نگری محول نمود و قره باغی در نشست ننگین سران ارتش (دهه اول 1357)  مشاورت با یک "رمال" بیطرفی ارتش را اعلام نموده سربازخانه ها را خالی ازسرباز کردند و پانصد هزار قبضه تفنگ، هر یک با صد فشنگ، در اختیار مردم و ملایان گذاشتند. سپهبد فردوس باتفاق یک سرتیپ عضو شورای انقلاب شدند و فرماندهان وطن پرست را اعدام کردند. (توضیح1)

حرکت دوم پیوند بی چون چرای آقای " دکتر کریم سنجابی " و شورای نیم بند و خالی از خردمندان بود که هرگز مشروعیت گزینشی و شهرت مردمی نیافتند، اکثراً منصوب ایشان و شاگردان خودشان در دانشکده حقوق  بودند. رهبری روز جبهه ملی، در فریفتگی به تظاهرات ملیونی عوام، با تقبیح هرگونه  حرکت جدا از ملایان، به عوام فریبی پرداختند. دکتر سنجابی، پس از ملاقات زنده یاد دکتر صدیقی با "شاه"، طی مصاحبه ای با گزارشگر BBC  عضویت ایشان را در شورای عالی جبهه  بسبب شش ماه عدم حضور در جلسات شورا انکار نمود و دکتر "شاپور بختیار" را بدلیل پذیرش نخست وزیری از جبهه ملی ایران کنار گذاشتند و به حزب ایران پیشنهاد اخراج دکتر بختیار را دادند. ولی در "حزب ایران"، بر خلاف ادعای کذب آقای مؤیدزاده، یکی از اعضای شورای در هم ریختهء کنونی در تهران، دکتر بختیار هرگز اخراج نشد. (توضیح2)

آقای دکتر سنجابی، در آرزوی رسیدن به قدرت، از سال 1341 تلاش های خودمحورانه و  محرمانهء کودتا مانند، بدون مشاورت با کمیتهء مرکزی حزب ایران یا سایر رهبران یا شورایعالی جبهه برای رسیدن به  قدرت داشت { مشارکت در کودتای علیه دولت دکتر امینی (توضیح3)، هشت سال همکاری با آقایان مهندس بازرگان، دکتر یدالله سحابی، دکتر محمد بهشتی به نمایندگی ملایان برای انجام مذاکرات با شاه و سفارت آمریکا جهت اتصال به قدرت (توضیح4)، پیوند با ملایان (1357 به امید مشارکت در حکومت}

دکتر سنجابی، به بهانهء شرکت در کنگرهء احزاب سوسیالیست اروپا به ملاقات آقای "خمینی" در "نوفل دو شاتو" رفت با اعلامیهء 3 ماده ای که خمینی از امضای آن استنکاف کرد، رهبری انقلاب را بی چون و چرا به ملایان تقدیم نمود. با وجود بی احترامی و بی اعتنائی آقای خمینی به ایشان در پاریس، پس از بازگشت با صدور اعلامیهء سخیف "فرشته می آید!"، با پذیرش قانون اساسی  و حکومت خونریز ولایت فقیه به اتفاق آقای علی اردلان در کابینه آقای مهندس بازرگان شرکت کردند، بی آنکه از کمیتهء مرکزی حزب ایران، که هردو از اعضای برجسته آن حزب بودند، کسب مجوز کنند. و با این ائتلاف و پیوند نا میمون، جبههء ملی ایران را از "مردم" و نام "مصدق" منتزع ساختند.

 

نفاق رهبری جبهه ملی ایران در سال 1357

رهبری جبهه، از سال 1357، پس از پیوند و هم آوائی با ملایان در براندازی دولت ملی "دکتر شاپور بختیار" و مشارکت در کابینهء آقای مهندس بازرگان، پذیرش قانون اساسی ضد حقوق بشری ج.ا. در کسوت یک اُپوزیسیون قانونمند، بدون مشارکت یا مشاورت شخصیت های برجسته (مانند زنده یاد دکتر صدیقی، شاد روان اللهیار صالح، باقرخان کاظمی، مهندس زیرکزاده، مهندس حق شناس و ...)، بدون هر گونه گزینش مردمی، به رهبری 30 ساله و میراثمندانه و خودشیفته در تهران ادامه داده، هرگز نقد خطا های ایران برباد ده خود را نکردند، پوزشی از ملت ایران نخواستند، در های جبهه را بستند، از پذیرش اندیشمندان و احزاب، نیروهای مردمی (زنان، جوانان، معلمین، اصناف، اتحادیه های کارگری، دانشجویان مبارز آزادی خواه، اعضای تحکیم وحدت) و شخصیت ها به بهانه های واهی خود داری نمودند.

بنیادی که از بدو تأسیس، به مدت سی سال از قدرت  سیاسی و پشتیبانی ملیون ها  مردم ایران برخوردار بود، اکنون بر اثر خطاهای رهبری جبهه در سال 1357 و رهبران بی گزینش مردم و میراثمند  جبهه در 30 سال اخیر، حقانیت و قدرت ناشی از مرکزیت توجه مردم را از دست داده و در نتیجه جبهه ملی که همواره کُل بود جزئی از کل شد. (توضیح5)

 

پاداش خمینی به «جبهه  ملی ایران»، «حزب تودهء ایران» و مجاهدین، در همکاری با ملایان

آقای خمینی، با هوشمندی و درایت و آینده نگری  ویژهء خود و مشاورانش، با آگاهی از قدرت سیاسی بالقوه و بالفعل جبههء ملی و حزب ایران، فتوای مرتد بودن "ملیون"  ایران را صادر کرد. سپس، حزب توده و مجاهدین را غیر قانونی اعلام نموده، با انتخاب "بنی صدر" به ریاست جمهوری اسلامی، مهندس بازرگان و نهضت آزادی را از صحنهء سیاست و حاکمیت بر مردم ایران بیرون ریخت. هنوز رهبری جبههء ملی ایران و حزب ایران در وحشت از آن فتوای پیر پُر فتن  بسر می برند و رفتار «دکتر محمد مصدق» با آیت الله کاشانی و مذهبیون را از خاطره ها  زدوده اند،  و خود را اُپُوزیسیونی قانونمند در سیستم حکومت ولایت مطلقه فقیه می شناسند!

 

مواضع امروز جبهه ملی ایران در داخل:

از 22 بهمن 1357 تا به امروز، رهبری جبهه در تهران، بدون پشتیبانی های احزاب، داتشگاهیان، زنان، جوانان، اصناف، اتحادیه های کارگری، و به ویژه ملیون ها معلم به زیر خط فقر رفته، و هر گونه نیروهای ملی، با پذیرش قانون اساسی منحط ج.ا. و اتخاذ استراتژی «حرکات قانونمندانه!» در چارچوب حکومت ولایت فقیه، «بنیادی» را که برای آزادی و استقلال ایرانیان پی ریزی شده بود و همواره ملیون ها ایرانی گوش به فرمانش بودند تا حد گروهکی دو رقمی، طرفدار اصلاحات گام به گام تحت حاکمیت ولایت فقیه تنزل داده اند.

سیاست « دکتر مصدق » در مبارزات جبهه ای دارای سه پایهء اساسی بود:

اول _ ملی کردن نفت ایران و کسب استقلال که اکنون مفهومی ندارد.

دوم _ خواست «شاه باید سلطنت کند نه حکومت» به منظور رعایت حقوق اساسی و مدنی ملت توسط پادشاه. این  امر نیز وجود ندارد.

سوم _ جبههء ملی با اتکاء به قانون اساسی مشروطه، که در آن حقوق اساسی و مدنی ملت تأمین و به رسمیت شناخته می شد، اما از سوی پادشاهان رعایت نمی گردید، بدرستی خواهان قانونمداری به مفهوم و معنای اجرای قانون اساسی بود. این خواست نیز نظراً یا عملاً در حکومت ملایان امکان تحقق ندارد، بدلائل زیر:      

الف: قانون اساس  ج.ا. اصولاً و از بنیاد نافی و ناقض حقوق ملت ایران می باشد. بنا بر این قانون منحط، تمام نهاد ها و ارگان های تصمیم گیری در اختیار و انحصار فقهاء و مجتهدان می باشد. منظور از فقهاء و مجتهدان هم پیروان مذهب شیعه دوازده امامی مکتب اصولی پیرو «ولایت فقیه» است. یعنی حدود 25 ملیون نفر اهل سنت، «زنان» یا نیمی از جمعیت ایران، احزاب و گروه های سیاسی، از مشارکت در مقامات تصمیم گیری محرومند! یعنی، در عمل، فقط دويست هزار نفر فقیه و مجتهد پیرو این نظام، حق مشارکت این نهاد ها را، آن هم بشرط تأیید ولایت فقیه دارند. در حقیقت 99.5 % مردم ایران حق تصمیم گیری در سرنوشت خودرا ندارند!

ب: طبق اصول 99، 94، 93، 91، 73، 69، 4 و 2 قانون اساسی ج.ا.، ملت ایران حق قانونگذاری ندارد.

ج: قانون اساسی ج.ا. بجای برابری حقوق تمام شهروندان ایرانی در برابر قانون، آنان را از نظر حقوقی به شش طبقه تقسیم نموده: طبقه اول: فقهاء و مجتهدان مکتب اصولی پیرو ولایت فقیه با حقوق مطلق و مافوق  قانون. طبقه دوم: مردان شیعه که پیرو ولایت فقیه هستند. طبقه سوم:  زنان شیعه پیرو ولایت فقیه. طبقه چهارم:  مسلمانانی که پیرو  مکتب شیعه اصولی نیستند.  طبقه پنجم: نامسلمانان اهل کتاب.  طبقه ششم: مسلمانان واجبُ القتل و کافران و مشرکان و بهائیان .

 

آیا تصورات ملت ایران، جبهه ملی ایران و دکتر محمد مصدق از

آزادی، حاکمیت ملی، دمکراسی، حق قانون گذاری، قانونمداری و حُرمت مقام انسانی

هیچ گونه تشابهی با قانون اساسی ضد حقوق بشری ج.ا. دارد!؟

 

حق این بود که رهبری جبهه در سال 1357 آلودهء وابستگی به رژیم قهقرائی  و ضد حقوق بشری نمی شدند، اما همان چند روز مشارکت 3 شخصیت جبهه ای در کابینه موقت و بی اراده و ناتوان در تصمیم گیری های دولت موقت مهندس بازرگان به نابودی اپوزیسیون جبهه ای و اشمئزاز مردم از پیوند رهبران روز جبهه با ملایان انجامید. کما اینکه راد مردانی بمانند دکتر غلامحسین صدیقی، باقرخان کاظمی، مهندس احمد زیرکزاده، مهندس جهانگیر حق شناس، مهندس کاظم حسیبی ،مهندس امیر پایور ... و هزاران شخصیت ملی سکوت و خانه نشینی را به پیوند با شیاطین ترجیح دادند. حتی مرجع تقلیید شیعیان آذربایجان و زنجان، حضرت آیت الله آسید رضا زنجانی، که پس از 28 مرداد 1332 باتفاق دکتر بختیار نهضت مقاومت ملی ایران را پی ریزی کردند، چند ماه پس از 22 بهمن 1357 در خانهء خویش در خیابان فرهنگ، با حضور بیش از 70 نفر از آیات عظام زنجانی و آذری، در پاسخ  پرسش و کسب تکلیف آنان در مقابله با خمینی، فتوای کافر بودن خمینی را، بی واهمه بزبان آذری صادر کرد و مخالفت خود را با رژیم ولایت فقیه و مشارکت ملایان در حکومت را ابراز نمود.

 

آخرین جرقه قدرت

اوایل سال 1360، جبههء ملی ایران، به زعامت دکتر سنجابی و ریاست "دکتر آذر" در شوریعالی،  طی نامه ای به وزارت کشور در خواست برگذاری میتینگ در میدان فردوسی نموده و اعلام کردند اگر دولت با این تقاضا موافقت نکند راساً عمل خواهند کرد. جبههء ملی ایران مردم را به مشارکت در میتینگی  برای مخالفت با قانون اساسی و نهادهای انقلاب اسلامی در میدان فردوسی  تهران در روز 25 خرداد 1360 دعوت نمود. آقای خمینی روز 24 خرداد، طی  یک سخنرانی، جبهه ملی و "مصدقی ها" را مجددآً متهم به ارتداد و کافر بودن می کند. از صبح روز 25 خرداد رادیو ایران بجای اخبار مکرراً متن نطق ایشان را پخش نمود. از صبح زود هزاران موتور سوار، بعلاوهء نیروهای انتظامی مسلح، کلیهء معابر و خیابان های منتهی به میدان فردوسی را مسدود کردند. بالغ بر یک ملیون نفر که اکثرآً زنان آزاده بودند با البسهء فاخر و تمیز از خانه ها برون آمدند ولی هرگز به میدان فردوسی نرسیدند. آقای سنجابی و هیئت اجرائی نیز بدون پایمردی و مقاومت، یا حضور در میدان فردوسی، از ایران نا پدید شدند و حتی یک نفر از رهبران جبهه در میدان حضور نیافت تا با مردم سخن گوید! فقط آقای هوشنگ کردستانی، یکی از دو دبیر شورا و مسئول سازماندهی تظاهرات، با حیرت از عدم حضور سخنرانان، در حول وحوش میدان فردوسی تردد می کرد...

حکومتگران اسلامی، نه از ترس بلکه از حزم و تدبیر، حتی یکی از سران حزب ایران یا جبهه ملی را اعدام نکردند؛ و اگرآقایان به مقاومت و رهبری مردم ادامه می دادند، بی شک بار دیگر مردم با گرایش به جبههء ملی ایران، مبارزات خود ادامه می دادند. آقای دکتر سنجابی  و یارانش با خروج از ایران فرصت طلائی براندازی جمهوری اسلامی را از مردم گرفتند، و انبوه مردمی  که به خیابان های تهران برای مخالفت با حکومت گران اسلامی آماده مبارزه بودند، با یأس و ناامیدی از رهبری جبهه و زخمی شدن هزاران نفر به خانه های خود بازگشتند و رنج، بی عدالتی، نا برابری و ستم حکومت را تا به امروز ناباورانه گردن نهادند.

 

جبهه چهارم!

سال ها به سکوت و صبر گذشت تا آنکه "کشتیبان را سیاستی دگرآمد!"  فتوای ارتداد و تکفیر ملیون را نادیده انگاشتند و در آستانهء انتخابات اصلاح طلبانهء! دورهء اول ریاست جمهوری آقای خاتمی سیاست تولید مثل شبه اپوزیسون Cloning Policy]  [را اتخاذ کردند، و مقرر نمودند که جبههء ملی، نهضت آزادی و چند تشکل ديگر، با پذیرش قانون اساسی و حکومت ولایت فقیه و مشارکت تعدادی  از عوامل وزارت اطلاعات، فعال شوند، بی آنکه اثر وجودی و پیوند مردمی وملی داشته باشند! تا چهرهء تروریستی جمهوری اسلامی جلوه دمکراتیک یابد.

آقای اردلان با یاران خود و دکتر مسعود حجازی و چند تن از ما بهتران! جبههء ملی چهارم را در بستر قانون اساسی اسلامی و سُلطه ولایت فقیه، در ظاهر یک اُپوزیسیون قانونمند احیا کردند (توضیح6). بظاهر هیئت رهبری و شورا با مشارکت گروهی از خوش نامان سیاسی تشکیل شد و اعلامیه های والا و بلند بالا صادر گردید، ولی هرگز احزاب و اتحادیه های کارگری، زنان و جوانان و معلمین را به خود راه ندادند، حتی پیشنهاد زنده یاد "داریوش فروهر" را برای ائتلاف با "جبههء احزاب" نپذیرفتند(توضیح7).

آنها جبهه ملی ملیونها نفری را به گروهک کوچک دو رقمی 30 تا 50 نفری تبدیل کردند و فعالان جبهه ای آمریکا و اروپا را که می رفت تا بخاطر وجودشان اُپوزیسیون مورد توجه ملت ایران در برون مرزهای ایران قرار گیرد بوسیلهء "ایادی" خود به نفاق افکنده و بجان هم انداختند .

پس از درگذشت آقای علی اردلان، فشارهای جمهوری اسلامی  برای نفوذ بیشتر در شورای جبهه افزایش یافت و آقایان موسویان و موًید زاده، که دارای روابط محترمانه و تنگاتنگ با حکومتگران اسلامی هستند، مواضع کلیدی رهبری جبهه را بدست گرفتند، ابر مرد مقاومت در برابرحکومت ظلم و جور و جهل، مهندس عباس امیر انتظام، تالی نلسون ماندلا  را نادیده انگاشته، استاد! ادیب برومند، مداح پادشاه را به رهبری جبهه انتخاب کردند. او،  طی یک ایمیل 5 صفحه ای که در اختیار ما هست، خود را جای نشین دکتر مصدق اعلام می کند!  به هنگام فوت همسرش  رهبر معظم بوی تسلیت می گوید، قرآن نفیس یک ملیون دلاری! را به مبلغ ششصد وپنجاه هزار دلار به رهبر معظم تقدیم می کند.

عبدالعلی برومند پیش از انقلاب 57 یکی از اعضای سادهء جبهه به شمار میرفت و هرگز دارای کاریزمای رهبری نبوده و نخواهد بود، رهبری که خود را جانشین! دکتر مصدق می بیند، با پر و بال دادن به گروه معروف به «باند حجازی» در هیئت اجرائی و شورای جبهه، و اعلام قانونمندی جبهه ملی ایران، عملاً جبهه را به بازیچهء دست حکومت تبدیل کرده است.

اکنون، بنا بر مستندات، جبهه ملی ایران با در های بستهء خود و نفوذ وابستگان وزارت اطلاعات،  گروهک سیاسی بی اثری ست که با یک تلفن ماموران وزارت اطلاعات قیام و قعود می کنند. آقای حاج حسین موسویان به هنگام تظاهرات جوانان جبهه در برابر سفارت دوبی و اعتراض به ادعاهای اعراب،  بجای تقدیرشان، بعنوان ریاست شورایعالی به توبیخ و تهدید به تسلیم آنان به امنیت خانه می کند و بدتر از  کاسه داغ تر از آش سخن می گوید. آقای مؤیدزاده، که سوابق جبهه ای وی روشن نیست، در مکتب اتهام، مبارزان راه آزادی را از پیوند به جبهه باز می دارد.

سال هاست که خط مشی جبهه در ملاقات های پنهان در هتل لاله تهران تعیین می گردد. آقای ادیب برومند با استعفای خود از ریاست شورای "همبستگی برای دموکراسی وحقوق بشر"، نخبگان آزادی خواه ایران زمین را تقبیح کرده و عملاً نارضائی وزارت اطلاعات را اعلام داشته، و آقایان موسویان و موًید زاده، در مکتب اتهام، اسب تروا می سازند و مخالفان را در آن می نشانند؛ در حالی که خود سازندهء اسب تروا و باز دارندهء مردم ایران از پیوند به جبهه ملی ایران هستند! تو گوئی از شاگردان مکتب "فوشه" می باشند و اّعلّم بر استاد خود گشته اند! فوشه، "تئوریسین" مکتب اتهام"، رئیس پلیس دو پادشاه (لوئی شانزدهم و لوئی هیجدهم) و ناپلئون امپراطور فرانسه بود. او به هنگام مرگ وصیت نمود:

 

هرگاه با دشمنی قوی، پاک، باشرف و میهن پرست روبرو شدید

اول اورا به ضعف، سپس به ناپاکی، سوم به بیشرفی و بالاخره خیانت به میهن متهم کنید.

تا او از خود دفاع کند، عمرش بسر رسیده است!

 

اکنون یاران وفا دار راه مصدق به اشمئزاز و تردید در ادامهء رهبری برخی از اعضای شورا و هیئت اجرائی جبهه در تهران رسیده اند و خواهان اخراج "از ما بهتران" هستند، تا حکومتگران بدانند که ما بر اساس خواست های مردم ایران عمل می کنیم و با قانون اساسی ج. ا. مخالفت های بنیادین داریم. "از ما بهتران" نفوذی در شورای جبهه در تهران، دیر زمانی است راه پیوند و ائتلاف نیروهای جوانان، زنان، اتحادیه های کارگری و ملیونها معلم  و دگر اقشار جامعه  به جبهه ملی را مسدود کرده و عملا جبهه را به انزوا سوق داده اند .

 

هموندان گرامی

مشکل جبهه ملی ایران در حال حاضر  تنها ضعف رهبری نیست. سی سال است که جبهه ملی در حال هوای 1357 یخ زده، اصول «تصمیمات شورائی، همکاری تنگاتنگ بدون تفتین علیه یکدیگر،   جوانگرائی، فعالیت های رهائی بخش مردم، توأم با هزینه های جانی و مالی در مبارزات براندازی ولایت فقیه و حکومتگران آزمند و خونریز» فراموش گردیده. این رهبری اصولاً با سازماندهی های بر مبنای تکنولوژی زمان، کثرت گرائی، مدرنیته، خفا کاری های امنیتی، سیستم مبارزات کندوئی، تقسیم مسئولیت و اختیارات بدون سانسور و . . . بکلی بیگانه اند.

«جبهه ملی ایران در بریتانیا» تنها راه برون رفت از بُن بست کنونی را در کناره گیری آقای ادیب برومند و ابواب جمعی ایشان و تغییر نسل رهبری در جبهه ملی می داند. در غیر این صورت، راهی به جز انحلال جبههء ملی چهارم، که از ناموفق ترین دوران های جبهه ملی ایران به شمار می آید، و اعلام جبههء ملی پنجم توسط دگراندیشان راه آزادی مردم ایران، بدون حضور عوامل نفوذی، را در پیش رو نمی بیند.

 

هم میهنان

حرکت ملی و مردمی "همبستگی برای دمکراسی و حقوق بشر" با 12 اصل که چکیدهء خواست ها و مطالبات مردم ایران است، حرکتی شجاعانه و توأم با هزینه های مبارزاتی خواهد بود که مستلزم آینده نگری، برنامه ریزی های استراتژیک و تاکتیکی، سازماندهی متناسب با توانمندی های اقشار مبارز است. در این راه، همبستگی، پایستگی و سنجش عٌقلانی هر حرکت بر حسب توانمندی های نیروهای هموند، پی آمدهای مثبت و منفی هر طرح مبارزاتی، و رازداری وظیفهء اصلی رهبری می باشد. باید هر حرکت بر پایهء یکی از خواست ها یا مطالبات مردم طراحی و اجرا شود تا مرکزیت توجه مردم و انگزیش ایمان در آحاد ملت ایران بدست آید.

جبههء ملی ایران در بریتانیا هر حرکت جبهه ای به مانند "همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر در ايران" را لازمه ایجاد اٌپوزیسیونی توانمند با پشتیبانی مردم ایران در مبارزات رهائی ایرانیان از ستم حکومت گران اسلامی می داند.

با درود به امضاء کنندگان منشور "همبستگی  برای دموکراسی و حقوق بشر در ايران"، بویژه بانوان مبارز پیشگام و شجاع، نسرین ستوده، گوهر شمیرانی، مریم محبوب و مینو یوسف پور، که پس از سی سال در برترین حرکت مخالفت با ج.ا مشارکت دارند و در این راه هدف آنان تحقق خواست های ملت ایران است و بس.

 

هم میهنان

در این دوران سرنوشت ساز که ملت ایران به ادنای ظلت و فقر رسیده اند راهی جز همبستگی و مبارزه  برای برکناری رژیم ولایی حاکم بر ایران وجود ندارد.

پیروز باد ملت ایران

درود بر زنان و جوانان مبارز ایران

جبهه ملی ایران در بریتانیا

آوردگاه مردمی برای استقرار آزادی و حاکمیت ملی در ایران

جاوید باد ایران

خردادماه 1388

**************************************** 

 

توضیحات :

 

«توضیح 1»

حدود اسفنند ماه 1357 توسط دوست گرانقدری بنام  دکتر "علی ق..." با "محمد نیک پی " آشنا شدم که بوسیلهء هیپنوتیزم همسرش و کشف جواهرات شهبانو فرح شهرت پیشگوئی در محافل درباری یافته بود. در آخرین نشست خائنانهء سران آرتش بدعوت قره باغی، محمد نیک پی نیز در جلسه شرکت می کند، پس از مشاورات طولانی فرماندهان هوائی و دریائی و زمینی آرتش شاهنشاهی، رئیس کل ستاد با معرفی محمد نیک پی نظر او را دربارهء بازگشت "شاه" به ایران سئوال میکند و او می گوید دیشب همسرم را هیپنوتیزم کردم و معلوم شد "شاه" به ایران بر نخواهد گشت. و آنگاه فرماندهان آرتش پنجم جهان تصمیم به بی طرفی گرفتند! زهی تأسف که میلیاردها دلار سرمایه گذاری های پادشاه با یک رمال ساخته و پرداخته بیگانگان و تلاش های "ژنرال هویزر" به هدر رفت و آرتش ایران برای سومین بار به ملت ایران خیانت کرد.

از خیل فرماندهان بی اراده و تعلیم یافته در مکتب اطاعت کور کورانه، فقط سپهبد سعید مهدیون، از فرماندهان برجستهء نیروی هوائی، روز 15 بهمن 1357 از ساعت 5 بعد از ظهر در نخست وزیری بمدت 3 ساعت طرح قلع و قمع ملایان را به دکتر بختیار پیشنهاد نمود ولی نخست وزیر در روشنائی لرزان شمع پاسخ مثبتی نداد. او حدود یکماه پس از انقلاب و اعدام فرماندهان ارتش و حدود 8000 پاسبان و افسران شهربانی، در نشستی داستان را گفت. پرسیدم آیا نیازی به این مشورت بود؟ گفت خیر  نیازی نبود! و این سرباز جانباز و گمنام در کودتای بی بند و بار " نوژه " باتفاق 900 نفر از جانبازان راه  آزادی ملت ایران در دوران ریاست جمهوری آقای "بنی صدر" اعدام شد و جهانیان با سکوت به نظاره پرداختند!

 

«توضیح 2»

بخشی از نامهء مورخ ماه می 2009 آقای رحیم شریفی، مدیر مجله سهند: 

«در دي‌ ماه، بعد از قبول نخست ‌وزيري از طرف بختيار، پلنوم حزب تشكيل شد و ابوالفضل قاسمي را بعنوان دبير كل حزب انتخاب نمود؛ و چون جبههء ملي اصرار داشت كه حزب ايران هم بختيار را از حزب اخراج كند و در پلنوم آقايان دكتر منوچهر رفيعي و علي اردلان پيشنهاد كننده و مدافع آن بودند، با اعتراض نگارنده و مهندس حسيبي مبنی بر اينكه در حزب ايران كسي را نمي‌توان بدون محاكمه و اثبات جرم اخراج كرد، موضوع به دادگاه حزب محول شد». (این دادگاه هرگز تشکیل نشد).

 

«توضیح 3»

در ششم بهمن 1341، پس از تصویب شش اصل انقلابی شاه، آقایان دکتر غلامحسین صدیقی، دکتر مهدی آذر، دکتر کریم سنجابی، دکتر شاپور بختیار، مهندس احمد زیرکزاده، مهندس کاظم حسیبی، مهندس خلیلی و... از رهبران جبههء ملی، باتفاق آقایان دکتر محمد علی خُنجی، دکتر مسعود حجازی و مهندس فریدون امیرابراهیمی در زندان موقت شهربانی زندانی شدند . آقایان اسدلله رشیدیان، فتح الله فرود ـ شهردار تهران ـ ، صادق بهداد مدیر مجله «جهان» و مهندس انزلی چی توده ای نیز بدستور نخست وزیر آقای دکتر امینی به ما پیوستند. آقای دکتر سنجابی پس از خروج از زندان باتفاق آقایان خنجی، حجازی، فتح الله  فرود و صادق بهداد ـ با پشتیبانی سپهبد تیمور بختیار ـ کودتای سقوط دکتر علی امینی را طراحی می کنند و مقرر می گردد که دکتر سنجابی نخست وزیر شود. ولی با استعفای دکتر امینی و اقدامات شاه، از انجام کودتا جلوگیری می گردد. به دستور شاه یک کمیتهء سه نفری، با شرکت آقایان احمدی  و سرلشگر وفا، مأمور رسیدگی به کودتا می شوند. گزارش سرلشگر وفا به ستاد آرتش  ایفاد می شود. جبههء ملی نیز آقایان ابراهیم کریم آبادی و ادیب برومند را مامور رسیدگی می کنند که هردو بزرگوار! موضوع را مکتوم و هَتل پَتل می نمایند!

 

«توضیح 4»

آقای دکتر بهرام بهرامیان در سال  2004 با انتشار کتاب "رنسانس در ایران" رازهای ناگفته از تلاش ها و همکاری های محرمانه با دکتر کریم سنجابی، دکترمحمد حسینی بهشتی، مهندس مهدی بازرگان و دکتر یدالله سحابی را بوساطت خویش برای مذاکرات با شاه و پیدا کردن راهی برای دموکراسی فاش ساخت .

در آخرین تفاهم با موافقت آقای خمینی آقایان دکتر کریم سنجابی، دکترمحمد حسینی بهشتی، مهندس مهدی بازرگان و دکتر یدالله سحابی پیشنهاد می کنند دکتر کریم سنجابی به نخست وزیری گزیده شود؟ ولی تفاهم حاصل نمی گردد. پس از گزینش زنده یاد "دکتر بختیار" به نخست وزیری، بلافاصله شاه به بهرامیان اعلام می کند انگلستان با انتخاب بختیار به نخست وزیری مخالف است. همان شب آیت الله بهشتی اطلاع می دهد آقای خمینی دستور داده اند مذاکرات با شاه قطع شود! (تو خود حدیث مُفصل بخوان از این مُجمل !)

تا سال 2008 در سراسر کشور و  خارج کشور حتی یک نفر به این فاشگری مهم اعتراض نکرد، کسی نپرسید که این آقایان ظاهرالصلاح و  دگراندیش (دکتر کریم سنجابی، دکتر محمد حسینی بهشتی، مهندس بازرگان و دکتر یدالله سحابی) به نمایندگی کدام سازمان و حزبی، یا با کدام مشروعیتی، با سرنوشت ملت ایران بازی کردند. 8 سال محرمانه و بدون مشاورت حزب ایران و شورای جبهه خود را قیم ملت ایران ساختند و پس از مخالفت دولت انگیس با نخست وزیری "دکتر بختیار" به راه مطلوب بنیانگذار حکومت اسلامی رفتند!

چرا رهبران جبهه به هنگام انتشار کتاب "رنسانس" 4 سال سکوت کردند؟ تا مصاحبهء صدای آمریکا به گویندگی آقای فرهودی با دکتر بهرامیان در واشنگتن و رضا عزیزی نژاد در شهر کُلن در آلمان، بعنوان اعضای جبهه ملی، در پاسخ سئوال گوینده که «رهبر شما کیست؟» هر دو اعلام می کنند که رهبری جبهه شورائی می باشد. این پاسخ متین موجب اعتراضات شدید "از ما بهتران" گردید. در مکتب اتهام اسب تروا ساختند، و عضویت دکتر بهرامیان و رضا عزیزی نژاد را در جبهه انکار نمودند! در حالی که آقای دکتر بهرامیان از سال 1963 فعال جبهه ای بوده و آقای عزیزی نژاد نيز با قلم شیوای خود از مبارزان بنام جبهه  ملی در اروپا می باشد. 

  

«توضیح 5»

حدود 3 سال قبل، جبههء ملی ایران در بریتانیا، با همت آقای «محمد م...»، پس از تلاش های بسیار و مذاکرات اینترنتی، سران تحکیم وحدت را آمادهء همکاری جبهه نمودیم، ولی رهبران جبهه گفتند این جوانان ساخته و پرداخته رژیم هستند وما به اینان اعتماد نداریم!  

 

«توضیح 6»

در 20 مارچ 1997 جبهه ملی ایران در بریتانیا  با شعار "جمهوری اسلامی ایران باید برود" تشکیل شد . آقای علی اردلان، رهبر و رئیس هیئت اجرائی جبهه در تهران، طی آگهی در یک چهارم صفحه هفته نامهء نیمروز، بتاریخ جمعه 27 شهریور 1378 (با پرداخت حدود 400 پوند) اعلام نمودند: «جبههء ملی طبق انتشارات خود به کرات متذکر شده خود را ملزم به تبعیت از قوانین می دارد ... مکتب مصدق قانون شکنی را مطلقا  جایز نمیداند!» هزینهء این آگهی مملو از دروغ و اتهامات نا روا بوسيلهء یکی از  دو دبیران شورای اسبق جبهه ملی ایران (بسال 1357 در دوران زعامت آقای دکتر سنجابی) که در لندن زندگی می کنند، پرداخت شد!

 

«توضیح 7»

آقای اردلان، در مقام وزیر دارائی کابینهء دولت موقت مهندس بازرگان، باتفاق آقای حسن، نزیه ریاست شرکت ملی نفت ایران، در جلسهء «اُپک» شرکت کرده و، بجای دفاع از منافع نفتی ملت ایران، بمدت 3 ساعت به زبان فارسی در مدح «امام خمینی» مداحی می کنند، بطوری که اعضای اُپک جلسه را ترک می کنند جز 2 نفر که آنان هم خواب بودند!

 

«توضیح 8»

حدود 6 سال قبل، نقدی بر مواضع جبهه ملی ایران در داخل و خارج کشور نوشتیم . این بخش چکیده ایست از 5  صفحه مطالعات محققانه دوست گرانقدر آقای «پرویز دستمالچی» که الحق در شناخت و تفسیر قانون اساسی ج.ا. و مفاسد ضد انسانی آن شناختی یگانه و محققانه دارند. 

 

«توضیح 9»

دربارهء «از ما بهتران» ـ  حدود اوایل 1327 بسبب اختلافات در رهبری حزب توده، انشعاب بزرگی توسط آقایان خلیل ملکی، جلال آل احمد، قندهاریان، دکتر محمد علی خُنجی، نادر نادر پور، انور خامه ای و دکتر اپریم (آسوری ) ... به امید پشتیبانی کمینترن و دولت شوروی رُخ داد. رادیو مسکو نه تنها از انشعابیون پشتیبانی نکرد بلکه آقای ملکی و یارانش را خائن به منافع زحمتکشان جهان اعلام کرد. انشعابیون پس از چندی حزب زحمتکشان ملت ایران (نیروی سوم) را تشکیل داده و پس از مدتی با دکتر بقائی، بعنوان رهبرحزب، و علی زُهَری به جبهه ملی ایران پیوستند؛ حدود سال 1329 دکتر مسعود حجازی به اینان ملحق شد .

هنگامی که دکتر بقائی توطئه قتل سرلشگر « افشار طوس » ریاست شهربانی  دولت مصدق را تمهید کرد، گروه انشعابیون حزب توده از دکتر بقائی جدا شدند . پس از 28 مرداد به اتهام نزدیکی آقای خلیل ملکی به «شاه» از ایشان نیز جدا شدند و آقای خلیل ملکی با تشکیل «جامعه سوسیالیست های نهضت ملی ایران» به دنبال سرنوشت خود رفت. 

آقایان دکتر خنجی و دکتر حجازی حدود 1338 حزب سوسیالیست ایران را تشکیل داده و به جبهه ملی ایران پیوستند. حدود 1340 با پیشنهاد «طرح انحلال احزاب وابسته به جبهه ملی و تشکیل حزب واحد جبهه ملی»، حزب سوسیالیست ایران  را منحل در جبهه ملی نمودند. در سال 1341، بنا بر تصمیم شورای عالی جبهه اساسنامه جدیدی تهیه شد که مفاد آن  در سیستم باورها تشکیلات حزبی تمهید شده بود که عملاً جبهه تبدیل به حزب می گردید. این اساسنامه مورد مخالفت شدید اقای «دکتر مصدق»، پیشوای خردمند مردم ایران، زنده یاد «باقر خان کاظمی»، ملقب به «مُهذِب الدوله» معاون نخست وزیر در دوران  زمامداری "دکتر محمد مصدق"،  و رهبران حزب ایران قرار گرفت {نامه مورخ 10 اردیبهشت ماه 1343 آقای دکتر محمد مصدق به اعضای هیئت اجرائی و شورای مرکزی جبهه ملی ایران} و تهیه کنندگان اساسنامه را  «از ما بهتران» نامیدند. آگاهان می دانستند اشاره آقای دکتر مصدق به آقایان خنجی و حجازی بوده است.

آقای دکتر خنجی در حدود سال 1350 بنا به گزارش پزشک قانونی به مرگ طبیعی با سکته قلبی درگذشت.  ولی مخالفان دولت وقت شایعات خودکُشی یا قتل وی را پراکندند. اما دکتر حجازی گروهی از دانشگاهیان را پیرو خود ساخت و در همهء ایام با دکتر سنجابی همکاری کرد و در مخالفت با دکتر بختیار و حزب ایران سخت کوشید.

اکنون هم، در این زمان، شاگردان وی در اندرون ایران به نفاق افکنی و رابطه با حکومتگران مشغولند و در برونمرزهای ایران از ما بهترانی که بیش از نیم قرن آسمان ایران را ندیده اند، خود را وارثان رهبری جبهه ملی می شناسند و در مکتب اتهام به میهن پرستان جبهه ای می تازند؛ بی آنکه در سراسر ایران زمین کسی آنان را بشناسد.

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630