بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

17 دی  1386 ـ  7 ژانويه 2008

 

سکولاریسم و مبانی حقوق بشر

مقاومت مشروع مردم را در مقابل دیکتاتوری خلع سلاح نمی کند

نوید اخگر

در سایت جدید "سکولاریسم نو" به سر دبیری نویسنده و محقق کوشا جناب دکتر اسماعیل نوری علا به مقاله ای برخورد کردم بنام "تکلیف جنبش سیاسی ایران با تروریسم" که به سبب پراکنده گوئی های مختلف و متضاد نویسنده مقاله و تعریف های غیر واقعی از مقوله تروریسم، سکولاریسم و حقوق بشر و نیز برخورد های غیر سیاسی به سازمانهای سیاسی ایران و زدن مارک تروریست به آنها و بر خورد غیر علمی به ماتریالیزم به عنوان علم نگرش به پدیده های مادی من را بر آن داشت که به توضیح نکاتی چند در این نوشتار بپردازم.

در ابتدا چند توضیح در مورد مبانی حقوق بشر و سکولاریسم

سکولاریسم را اگر کوتاه مقاومت و مبارزه بر علیه تبعیض نیز تعریف کنیم بایستی به این سئوال پاسخ دهیم که در کشوری نظیر ایران که بنیادش بر تبعیض سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، قومی، مذهبی، جنسی و ........ بنا نهاده شده است و حکومت حتی 2 در صد فضا را برای جولان دادن سکولاریزم نمی گشاید چه باید کرد؟ پاسخ به این دولت باید پاسفیسم باشد و یا مقاومت مشروع قهری؟ و اگر مقاومت قهری بدون وابستگی گروهی و خود جوش شد، آیا اسمش تروریزم است؟

اگر حقوق بشر را بعنوان مبنائی که بشریت و انسان برای رسیدن به مطالبات و خواست ها و آرزو ها و نرم های سیاسی اقتصادی و فرهنگی اش پشت آن سنگر گرفته است تعریف کنیم و این را نیز یاد آور شویم که بر مبنا و اصول اولیه حقوق بشر که مورد تائید سازمان ملل نیز قرار دارد، حق تمامی ملت هاست که در صورت قرار گرفتن در زیر انواع دیکتاتوریها به دفاع مشروع در مقابل تهاجم کنندگان دولتی برخیزند این سئوال مطرح میشود که آیا اگر مردم ایران در مقابل سی سال سرکوب، شکنجه و کشتار و اعدام از پاسفیسم مطلق خارج شدند و در مقابل این رژیم و برای جایگزین کردن دمکراسی در این کشور باستانی از مقاومت مشروع قهری سود جستند آیا میتوان با زدن مارک کمونیست ، مجاهد ، صاحب عقیده و تروریست آنان را محکوم نمود ؟

بزیر ضرب گرفتن چهار تا سازمان سیاسی عقیده مند و زدن انواع مارکهای تروریستی به آنان آیا تکلیف جنبش سیاسی 70 ملیون ایرانی را با تروریسم حل خوهد کرد؟ آیا با زدن انواع مارکها از جمله تروریست به این سازمانها فکر نمی کنید صورت مسائل غامض ایران را به لحاظ اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی با سطحی نگری های مفرط به بیراهه میکشید؟

شاخص های مشروعیت مبارزه قهری توده ای چیست و تفاوت آن با تروریسم کدام است؟

وقتی ملتی که بزیر علم هیچ سازمان عقیده مندی اعم از مذهبی و یا ماتریالیسم سینه نمی زند درد و تب بی نانی ، بی خانمانی، فحشاء، کلیه فروشی، فرزند فروشی، اعتیاد، را روزانه در رگهایش تزریق شده یافت، وقتی که دستگیری و زندان و شکنجه و چشم از حدقه در آوردن و دست راست و پای چپ قطع کردن و اعدام های دسته جمعی خیابانی را روزانه در زیر زبان مزه مزه کرد و پسران و دخترانش را برای فرو کش شدن امراض جنسی اعراب کشور های خلیج راهی اطاق های خواب آنان کرد آیا تصور میکنید برای گرفتن حقوق بشر خودش اول میرود مجاهد میشود و یا چریک فدائی میشود و بقول شما عقیده مند میشود که اگر مانند کاوسی فر ها که در هنگام اعدام لبخند بر لب داشت و برای مردم دست تکان میداد در مقابل بیداد رژیم اسلامی قد علم کرد توسط شما با مارک تروریست و عقیده مند و غیر سکولار و ناقض حقوق بشر محکوم گردد؟

جای بسی ناخرسندی است که افرادی مانند آقای قندچی با اطلاع رسانی غیر واقعی و اشتباه سعی دارند حتی مندرجات و مبانی حقوق بشر بین المللی را نقض کنند.

مسلما وقتی فشار و اختناق و دیکتاتوری تا بدان حد افزایش یافت که حتی قطره ای از دمکراسی در جامعه ای یافت نشد سازمانهای سیاسی اعم از مذهبی و ماتریالیست و ملی بر موج اعتراضات توده های مردم سوار میشوند و با سمبلیزه کردن خشم و نفرت و انزجار مردم از حکومت و برای بزیر کشیدن آن به حتی قیام مسلحانه دست میزنند و از حقوق بین المللی و بشری خود استفاده میکنند تا به دمکراسی برسند.

چه کسی میخواهد و به نفع کی میخواهد اینطور القاء کند که گویا مردم کوچه و خیابان اساسا حق نزدیک شدن به سلاح مقاومت را ندارند و این تنها لشگر ها و سربازان و مامورین و بسیجیان و پاسداران دولتی و حکومتی هستند که میتوانند از این ابزار استفاده کنند. این نوع نگرش متاسفانه نه جامعه ایران را میشناسد و نه میتواند تفاوت حکومتهای دیکتاتوری مذهبی نظیر ایران را با دمکراسی های غربی بررسی نماید.

آقای سام قندچی در مقاله خود با حمله به مقاومت مشروع قهری مردمی که در افرادی نظیر کاوسی فر ها سمبلیزه میشود سازمان چریکهای فدائی و مجاهدین خلع سلاح شده را به تخته شلاق می بندد تا پاسوسیم مفرطی را در جامعه ایران در مقابل ملایان اشاعه دهد که جز به نفع علی خامنه ای و ارگان های اطاعت کننده از وی نیست.

ایشان چنین مینویسد:

جنبش سياسي ايران هنوز پس از سه دهه مبارزه با يک رژيم تروريستي تکليف خود را با تروريسم روشن نکرده است و اينکه هنوز چريکهاي فدائي خلق با وجود وداع با تروريسم کماکان نامشان مثل فدائيان اسلام، تداعي کننده توجيه جنايت بخاطر هدف عقيدتي است، نشانگر اين واقعيت است که تسويه حساب با تروريسم در جنبش سياسي ايران هنوز راه زيادي در پيش دارد.

آقای قندچی راه را اشتباه رفته است زیرا نه با سکولاریزمش و نه حقوق بشرش نمی تواند مقاومت قهری ملتی را در مقابل دیکتاتوری مذهبی آنهم از نوع ولائی اش خلع سلاح کند، ایشان جامعه ایران را با امریکا و کانادا و اروپا مقایسه کرده و به این نتیجه رسیده که هر نوع مقاومتی حتی در مقابل دیکتاتوری مذهبی ایران یعنی تروریزم.

بایستی به ایشان خاطر نشان کرد که تنها سلاحی که میتواند قهر را از دست توده های ملیونی بگیرد سلاح دموکراسی است و نه حقوق بشر و سکولاریزم، شما تا موقعی که دمکراسی را در جامعه ات حتی بطور نسبی رواج نداده باشی نه از حقوق بشر خبری هست و نه از رفع تبعیضات غیر سکولاریستی و تا موقعی که دمکراسی نداشته باشی بواسطه گسترش دیکتاتوری جزو حقوق بشر هر فردی است که با هر وسیله و ابزاری که در اختیار دارد به جنگ رژیم برود تا دمکراسی را برقرار سازد و حقوق انسانی خود را در جامعه مستقر نماید.

آقای قندچی با تز حقوق بشر و با سلاح پاسفیسم مطلق در مقابل حکومت ضد انسانی اسلامی و بدون تفکیک کردن مقاومت مشروع مردمی از تروریسم چنین مینویسد:

"يکي از برجسته ترين وجوه جنبش سياسي ايران در دوران جمهوري اسلامي طرفداري روشن از حقوق بشر بمثابه يک حق بدون قيد و شرط بوده است و به جرئت ميتوان گفت که بويژه در دو دهه گذشته، موضوع دفاع از حقوق بشر در صدر توجه تمام گروه هاي سياسي ايران جدا از هر مرام و انديشه اي که داشته اند، قرار داشته است اما موضوع ديگري که به همين اندازه اهميت دارد مخالفت بدون قيد و شرط با تروريسم است".

آقای قندچی با مخلوط کردن قند و قوروت و قیمه یعنی سازمانهای سیاسی متفاوت با یکدیگر و تروریزم با مقاومت مشروع قهری میخواهد به این نتیجه برسد که هر نوع حرکتی بر علیه حکومتگران تروریزم است در حالی که مشروعیت مبارزه همیشه با مردم عادی کوچه و خیابان بوده و هست ، مردمی که در طول تاریخ با بیل و کلنل و داس و چکش و تیر و کمان به میدان نبرد شتافته اند تا حقوق بشر خود را در جوامع مختلف به منصه ظهور برسانند.

ایشان مینویسد:

"مثلاً ترور ناصرالدين شاه بوسيله ميرزا رضا کرماني در برخي نوشته هاي تاريخ نويسان معاصر ما با تحسين نوشته شده است. يا نوشته هاي مسعود احمد زاده و پويان که از بنيانگذاران چريکهاي فدائي خلق بودند و ترور براي اهداف عقيدتي را در سالهاي رژيم شاه تجويز کردند، هنوز تقبيح نشده است. نوشته هاي مشابه بنيانگذاران سازمان مجاهدين خلق هم به همينگونه هستند ، اگر گروهي امروز در مبارزه با جمهوري اسلامي تروريسم را به حق تلقي کند، چه مجاهدين خلق باشد چه جندالله بلوچستان، بايستي تروريسم آنها را بروشني بمثابه جنايت محکوم کرد ".

بهتر این میبود که خود ایشان این سمبلیزم را بکار میگرفت که در این مقاله گرفته است و بجای تیغ کشی سمبلیک بر روی مجاهدین و فدائیان که خرسندی رژیم را به ارمغان میآورد کاوسی فر ها و نظایر این را که هر روز گروه گروه و 12 تا و 13 تا در خیابانهای تهران به جرم حمله به عوامل و مامورین رژیم اعدام میشوند محکوم مینمود و از حقوق بشر کشته شدگان وزارت اطلاعات و سپاه و بسیج حمایت میکرد.

برگرفته از سايت «ايران گلوبال»:

http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2&news-id=44697&nid=haupt

 

بازگشت به خانه

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد:

(توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد)

 

نام شما:

اگر مايل به دريافت پاسخ هستيد آدرس ای - ميل خود را ذکر کنيد:

پيام شما:

بازگشت به خانه