بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

دی   1387 ـ   ژانويه  2009  

پيوند به فهرست مطلب کتاب

قسمت پنجم از فصل دهم کتاب «ترک های امروز»

کردها و توسعه

نوشتۀ «آندرو مانگو»

ترجمهء اختصاصی برای سکولاريسم نو

 

کماندوهای ترک، عبداله اوجلان را در 15 فوريه 1999 در کنيا دستگير کردند. يک سال بعد، در 17 ژانويه 2000، رهبر حزب الله نيز، که «حسين ولی اوغلو» نام داشت، در جريان حملهء نيروهای امنيتی به خانهء امن اش در حومهء استانبل کشته شد. در پی آن، پليس موفق شد زنجيره ای از اين خانه های امن را در سراسر کشور کشف کند. در بسياری از اين خانه ها بقايای اجساد زنان و مردانی يافت شد که شکنجه شده و به قتل رسيده بودند. اين کشفيات، به خصوص پس از آن که يکی از کانال های تلويزيونی ويدئوی شکنجه و قتل قربانيان حزب الله را که به وسيلهء خود آنها تهيه شده بود نشان داد، موج انزجاری در مردم ايجاد شد.

حزب الله در سال 1980 در منطقهء کردنشينی از ديار بکر بوجود آمد و اگر چه توانست بمرور زمان در سراسر ترکيه پخش شود اما اکثريت افراد رزمندهء آن در مناطق کردنشين زندگی می کردند. اين اسلاميست های سياسی شده نيز، همچون پ.ک.ک، بيشتر وقت خود را صرف کشتار يکديگر می کردند اما، در عين حال، در ميان قربانیان شان چندتن از مهمترين چهره های سکولار ترکيه نيز وجود داشتند. مثل اوغور مونچو، روزنامه نويس مشهور، پروفسور احمد تنرکيشلالی، يا چتين امچ، سردبير يکی از روزنامه ها و چند نفر ديگر. حزب الله نيز، درست مثل پ.ک.ک، به کمک خارجی نيازمند بود و اين کمک را از طريق برخی «مقامات در سايه» ی جمهوری اسلامی ايران دريافت می کرد. و احتمال بسيار می رود که کشتن رهبران روشنفکر سکولاريست ترکيه به سفارش همين مقامات بوده باشد.

     در اين شک نيست که برخی از افراد نيروهای امنيتی در آغاز کار نسبت به فعاليت های حزب الله چشمی خطاپوش داشتند چرا که آن را رقيب پ.ک.ک می دانستند اما، پس از شکست پ.ک.ک دولت ناچار شد برای ريشه کن کردن افراطيون مسلمان حزب الله کرد دست به هر اقدامی بزند. اين عمليات در ده سال بين 1991 تا 2001 صورت گرفت و در طی اين اقدامات بيش از 3500 متهم به عضويت در حزب الله دستگير  و زندانی شدند. در واقع، دولت به خاطر سهل گيری ابتدايي ماموران خود، قيمت گزافی را پرداخت. در هجدهم ژانويه سال 2001 اعضای حزب الله، که لباس پليس به تن داشتند، رييس پر انرژی و محبوب پليس ديار بکر را به قتل رساندند. اين اشخاص بعداً دستگير شدند، اما اين تازه آغاز گرفتاری بود. افراطيون خرافات زده، که اغلب از مناطق کردنشين می آمدند، موفق شدند که برای گرفتن تعليمات نظامی از کشور خارج شده و به پاکستان بروند. پس از تعليم، آن ها به عنوان نيروهای «جهادی»، در افغانستان و چچن جنگيدند. و در بازگشت به ترکیه در نوامبر سال 2003 هم دست به انجام يک سلسله عمليات انتحاری مهلک در استانبول زدند که طی آن 60 نفر به قتل رسيدند. مقامات دولتی خود را برای رويارويي با چنين وضعی آماده نکرده بودند و تصورشان آن بود که سازمانی که بوسيلهء «ولی اوغلو» و همراهانش بوجود آمده بود ديگر منحل شده است. اما اگرچه اين سازمان دست از فعاليت برداشته بود اما سنتی بجای مانده از آن الهام بخش بنيادگرايي خاصی بود که مستقلاً عمل کرده و مردمان مناسب را، برای خدمت به توطئه گران خارجی تروريسم بين المللی، استخدام می کرد.

     در واقع، برای مساله کردستان راه حل آسانی وجود ندارد و نه دموکراسی ليبرال و نه سرکوب قادرند آن را حل کنند. تجربهء کشورهای ديگر توصيه می کند که در اين گونه مواقع توسعهء اقتصادی، بی آن که بتواند احساسات ملی گرايانه را از بين ببرد، قادر است که مردمی را که در گذشته انرژی های خود را صرف تلاش برای بقا می کردند فرصت دهد تا به زندگی و هويت خود بينديشند. به عبارت ديگر، اگرچه اين گونه مسايل راه حل قطعی ندارند اما می توان آن ها را از طريق مديريت درست به وضعيت صلح آميزی درآورد. و اين وظيفهء قانون گذاران منتخب مردم ترکيه است که اقوام کرد هم در بين آنها سهم منصفانه ای دارند. در اين راستا و پس از انجام انتخابات شوراهای محلی در سال 1999، مقامات ترکيه با اکراه موافقت کردند که ملی گرايان کرد ادارهء شهرهای اصلی مناطق کردنشين را در دست بگيرند. نتايج اين تجربهء جالب را هنوز نمی توان بطور قطعی بدست آورد. در واقع، در پايان قرن بيستم، مساله کردها ديگر يکی از موضوعات «غيرقابل بحث» در ترکيه محسوب نمی شد اما  در اين شکی نيست که اين مساله يکی از دغدغه های سياسی کشور در سال های آينده نيز خواهد بود.

     اين ادعا که دولت ترکيه مناطق کردنشين را مورد استثمار قرار داده و به آن ها همچون مستعمرات خود می نگرد ادعای نادرستی است. مطالعات اخیر انجام شده نشان می دهد که بودجهء غيرنظامی مصرف شده در اين منطقه همواره بيش از درآمد عمومی آن بوده است؛ و فاصله بين اين دو رقم از دههء 1980 به بعد مرتباً افزايش يافته است. بنابراين، علت عقب ماندگی مزمن مناطق کردنشين را بايد در حوزه های ديگری جستجو کرد؛ حوزه هايی همچون جغرافیا، سختی سرزمينی و، بالاتر از همه، کمبود سرمايه انسانی که خود ناشی از ساختارهای اجتماعی کهنه و پايين بودن سطح متوسط تحصيلات است. دولت هنوز با اين مشکل روبروست که خانواده ها علاقه ای به فرستادن دختران خود به مدرسه ندارند و هنگامی هم که در اين مورد تن به فشار می دهند در اولين فرصت آن ها را از مدرسه بيرون می کشند. می دانيم که زنان هر چقدر کم سوادتر باشند میزان زاد و ولدشان بيشتر است. در 1989 ميانگين تعداد فرزندان زنان شرق و جنوب شرقی ترکيه که طبق پيش بينی ها بايد 4/3 می بود، به رقم 7/5 بالغ می شد. حال آن که در غرب ترکیه میانگین مطلوب 3/2 بود و ميانگين واقعی 6/2. به هر حال، ترکیهء شرقی تا زمانی که سرزمین زنان بیسواد و مورد آزار قرار گرفته محسوب شود منطقه ای عقب مانده خواهد بود.

     البته همهء تروريست های ترکیه دارای اصليت کردی نيستند اما اکثريت شان کرد می باشند. همچنين پ.ک.ک و جانشينان آن تنها سازمان تروریستی کردی نيستند. پ.ک.ک بيشتر اعضای خود را از کرمانجی زبانان به دست می آورد که عموماً سنی مذهب بودند. اما کردهایی که از لحاظ مذهبی جزو علوی ها محسوب می شوند، و زبانشان زازا يا کردی ديلمی است، نيز دارای سازمان های مخفی خود هستند. اما از آنجا که تعداد کردهای علوی نسبت به ترک های علوی اندک است اين سازمان ها چندان به چشم نمی خورند. مرکز آن ها منطقهء کوهستانی ايالت تونچيلی است که پناهگاه علوی های زازا زبان محسوب می شود. اما اين سازمان ها در سراسر کشور، حتی تا سواحل دريای سياه، پراکنده اند. در عين حال، اگرچه پ.ک.ک در ميان کردهای ساکن مناطق شهری ترکیه چندان موفقيتی نداشت، سازمان های تروريستی چند قوميتی، که از مارکسيسم ـ لنينيسم ملهم هستند، در مناطق فقيرنشين استانبول و شهرهای ديگر، به خصوص در ميان مهاجرين کرد، حضوری محسوس تر دارند.

     ترکيه دو سازمان تروريستی مارکسيست ـ لنينيست دارد، که هر دوی آنها دارای اعضای کرد و ترک هستند. يکی شان «ارتش آزادی بخش کارگران و کشاورزان ترکیه» نام دارد و ديگری «جبههء آزادی بخش انقلاب مردمی» خوانده می شود. ارتش آزادی بخش بيشتر در جنوب منطقهء مرکزی سواحل دريای سياه مستقر است، و جبههء آزادیيخبش، که رهبری آن در اروپا قرار دارد و اتحاديه اروپا آن را در ماه مه 2002 در ليست سازمان های تروريستی جا داده است، به خاطر ترور شخصيت های شاخص و همچنين کشتن پليس های استانبول شهرت دارد. در نيمهء دوم دههء 1990 تا سال 2002 اين جبهه بيش از پنجاه ترور را سامان داده است و از ميان قربانيان آن می توان به نخست وزير پيشين ترکيه، نيهات ارين، هفت ژنرال بازنشسته، يکی از اعضای خاندان صابونچی، و يک مدير بيمه انگليسی اشاره کرد. نوع انتخاب قربانيان آشکارا نشان از دشمنی اين سازمان با «کاپيتاليسم بين المللی و دست نشاندگان محلی آن» دارد. اين جبهه که دارای ارتباط هايي با جبههء آزادی بخش فلسطين می باشد، يکی از معدود بازماندگان خانوادهء گروه های تروريستی اروپايي است که شامل بريگاد سرخ در ايتاليا و گروه بادرماينهوف در آلمان بوده است. تجلی بنيادگرايي عميق اين سازمان را می توان در خودآزاری هايي از نوع عمليات انتحاری و اعتصاب غذاهای مهلک مشاهده کرد. هم ارتش آزادیبخش و هم جبهه آزاديبخش تنها به صورتی غيرمسقيم درگير مساله کردها در ترکيه هستند. هر چند که هر دوی اين سازمان ها متهم به آنند که با پ.ک.ک همکاری داشته اند.

     بهر حال، شورش پ.ک.ک موجب متوقف کردن توسعهء شرق و جنوب شرقی ترکیه بوده است. اما جالب آن است که اين شورش موجب شد که نگاه ها متوجه اين منطقه شود و اکنون منطقهء مزبور بيشتر از گذشته به ديگر نقاط ترکيه نزديک شده است. در واقع، علاوه بر صدها هزار سرباز و پليس، سياستمداران و روزنامه نگاران متعدد و همچنين بازرگانان گوناگونی که در ارتباط با اين منطقه قرار گرفته اند اکنون دارای تجربيات دست اولی در مورد آن هستند. در عين حال، مردمان بسياری برای گريز از جنگ های منطقه ای به سوی غرب مهاجرت کرده اند. در نتيجه، می توان ديد جنبشی که برای جداسازی مناطق کردنشين از ترکیه بوجود آمده بود خود موجب آن شده است که اين مناطق بيشتر در پيوند با بقيهء کشور قرار گيرد.

اکنون «طرح توسعه ی آناتولی جنوب شرقی» (که «گپ» خوانده می شود) مسئوليت ادغام اين مناطق را در ترکیه بر عهده دارد و عظيم ترين طرح اقتصادی محسوب می شود که تا کنون در ترکیه انجام شده است. اين طرح دو امر توسعهء آبياری و آبرسانی و توسعهء امور اجتماعی را به صورتی همآهنگ بر عهده دارد و بر اساس سنت عمليات عمرانی بريتانيا در سودان و عمليات دره تنسی در آمريکا عمل می کند.

هدف اصلی اين طرح به کار گيری دو رودخانهء دجله و فرات برای توسعهء اقتصادی و کشاورزی جنوب شرقی ترکيه و اساساً کل کشور است. رودخانهء فرات در ترکيه آغاز شده و از سوريه و عراق می گذرد. اندکی آنسوتر، به جانب شرق، رودخانهء دجله پس از خروج از ترکیه مسافت اندکی را روی مرز سوريه و عراق طی کرده و سپس وارد عراق می شود و در نزديکی خليج فارس به رودخانهء فرات می پيوندد و در آن خليج می ريزد. رودخانه فرات، که از مرزهای جنوبی بين ترکيه و سوريه، از ترکيه خارج می شود، در سرزمين های سوريه و عراق منابع تأمين آبی ندارد، حال آن که رودخانهء دجله، پس از خروج از ترکيه، از بسياری از رودخانه های کوچکتر کردستان عراق مشروب شده و آب آن ها را به مناطق پايين دست می رساند. در واقع، نيمی از آب دجله در منطقهء پايين دست و به وسيلهء اين رودخانه های فرعی تامين می شود.

عنای اين وضعيت آن است که هر دو کشور سوريه و عراق برای استفاده از رود فرات به ترکيه وابسته اند، حال آنکه میزان کنترل ترکيه بر رودخانهء دجله چندان نيست و نمی تواند خطری را برای سوريه و عراق ايجاد بکند.

ادامه دارد

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630