|
بخش دوم - پيدايش ملی گرائی کردی
در منطقهء شرق و جنوب شرقی ترکيه، جز کردها، مردمان ديگری هم ساکن هستند. در يک نگاه کلی می توان گفت که کردها بيشتر در شرق رودخانهء فرات و جنوب سرچشمه های اين رودخانه متمرکزند. شهرهای ارزنجان و ارض روم در شرق ترکيه،و غازيان تپه در جنوب شرقی آن، شهرهای اصلی اين منطقه محسوب می شوند. در عين حال، در طی زمان، و بخصوص در سال های آغاز قرن جديد، ميليون ها تن از کردها دهکده ها و مزارع خود را رها کرده و در شهرهای منطقه و فراسوی آن ها ساکن شده اند. در دهسال بين 1990 تا 2000 جمعيت روستايي شرق ترکيه شش در صد کاهش يافت اما جمعيت شهرهای اين منطقه دارای افزايشی 14 در صدی بود. در بخش جنوب شرقی نيز جمعيت شهرنشنينان حدود 25 درصد افزايش يافت و در مقابل 7 در صد از جمعيت روستايي کاسته شد.
در آمارهای مربوط به جمعيت، مهاجرت، و زاد و ولد ذکری از قوميت افراد نمی شود. اين ام طبيعی است چرا که به خاطر گستردگی ازدواج های ميان اقوام مختلف، و به خصوص اين که کردها پس از ترک سرزمين خود و ساکن شدن در نقاط ديگر ترکيه در جامعهء وسيع ترک ادغام می شوند، تهيهء اين گونه آمار امکان ندارد. اما، در عين حال، اين نکته نيز قابل توجه است که تعداد شهروندان ترکيه که خود را کرد می دانند سر به ميليون ها نفر می زند؛ به طوری که برخی از مطالعات رقم سيزده در صد کل جمعيت ترکيه را دارای ريشهء کردی می دانند. با اين همه، تنها 5 در صد از اين گونه افراد اظهار داشته اند که کرد بودن مساله بسيار پر اهميتی در زندگی آنها محسوب می شود. اين رقم حدوداً با با رقم 3/6 در صد کسانی که در انتخابات پارلمانی سال 2002 به «حزب دموکراتيک مردم»، که تبليغ کنندهء ملی گرايی کردی است، رای دادند می خواند. طبعاً آرای اين حزب در منطقهء جنوب شرقی ترکيه بيشتر از ساير نقاط است و اين حزب اکثر شوراهای شهری اين منطقه را نيز در دست خود دارد. حزب رقيب، که حزب دموکراسی مردمی خوانده می شود، در انتخابات سال 1999، بيش از 5/1 در صد از آرای خود را به حزب دموکراتيک مردم باخت اما اين حزب اخير هم در انتخابات حکومت های محلی انجام شده در ماه مارس 2004 مجبور به عقب نشينی شد.
در سال 1938، هنگامی که آتاتورک ديده از جهان فرو بست، سخن گفتن به زبان کردی ممنوع بود و مقامات شهرها موظف بودند کسانی را که در انظار عموم به اين زبان سخن بگويند جريمه کنند. حکومت جديد ترکيه تازه موفق شده بود آخرين شورش مهم کردها را در کوهستان های «درسيم» (که اکنون «تونجلی» خوانده می شوند) در جنوب ارزنجان سرکوب کند و سياست رسمی دولت ترکيه وادار کردن اقليت های زبانی به استفاده از زبان ترکی بود. اين امر را بهبود مواصلات و ارتباطات که موجب می شد دولت به دورترين نقاط کشور دسترسی داشته باشد تسهيل کرده بود. در 1935 شبکهء خط آهن سراسری به ديار بکر، که مهم ترين شهر جنوب شرقی ترکيه است، رسيد. شهر ارض روم، در شرق ترکيه اما، بايد تا سال 1939، يعنی يک سال پس از مرگ آتاتورک، در انتظار راه آهن می ماند. در واقع، مهمترين دستآورد و موفقيت جمهوری جديد آتاتورک در بخش های شرقی کشور عبارت بود از تاسيس راه آهن و استقرار نظم و قانون در منطقه ای که مردمانش خود قانون وضع می کردند و دستجات مسلح به وفور در آن جولان می دادند. در آغاز کار، پيشرفت های مربوط به اقتصاد، آموزش و بهداشت چندان چشم گير نبودند و آنچه را هم که انجام می شد جنگ دوم جهانی متوقف کرد.
دوران پس از جنگ اما منطقه را با پيشرفت سريع و نيز گرفتاری های مختلف روبرو ساخت. نخستين اقدام عبارت بود از ساختن شاهراه های متعددی که موجب می شدند مناطق دورافتاده از هم واقع ذر بين کوه ها از انزوا خارج شوند. در عين حال، اتوبوس های ميان شهری که تقريباً تمام شهرهای استان های غربی کشور را به هم وصل می کردند به زودی به منطقهء شرقی نيز رسيدند و اين امر موجب شد که مهاجرت به منظور دستيابی به زندگی بهتر شکل آسانتری بخود بگيرد. در عين حال، مثل ديگر نقاط کشور، ورود تراکتور از نياز به کار در مزارع کاست. خدمات پزشکی بهتر، نرخ مرگ و مير را، به خصوص در بين کودکان، کاهش داد و موجب شد که جمعيت به سرعت رشد کند. در عين حال گسترش مدارس بهتر موجب بالا رفتن سطح توقع مردم شد.
حتی پيش از انجام اولين انتخابات آزاد ترکيه در سال 1950، حزب جمهوری مردم، که تا آن زمان حاکميت را در دست داشت، موفق شده بود تا سرآمدان قبايل کرد را به عضويت خود و به نمايندگی مجلس درآورد. حزب دموکرات هم، که در 1950 به قدرت رسيد، همين سياست را در طی دهسال حکومت خود ادامه داد و جانشينان آن نيز چنين کردند. در اين روند يارگيری از سرآمدان قبايل، احزاب رقيب سرآمدان قبايل رقيب را که می توانستند برای آن ها رای بسيار بياورند به خود جلب می کردند. اين سرآمدان نيز همواره نگاه می کردند که هر حزب در زمينهء ايجاد شغل، کمک های مالی، و حتی استخدام در وزارت خانه ها، چه وعده هايي می دهد و، در نتيجه، گاه پيش می آمد که از يک حزب به حزب ديگر کوچ کنند. به اين ترتيب می شود ديد که سرآمدان قومی و مذهبی قبايل بيشتر از احزاب استفادهء شخصی می کردند؛ حال آن که بسياری از کردهای جوان، که اغلب هم از خانواده های فقير می آمدند، با استفاده از فرصت های تحصيلی فراهم آمده از جانب دولت، موفق می شدند که در قلمروهای سياسی، اداری و بازرگانی برای خود جايي دست و پا کنند. مثلاً، «کامران اينان»، که يکی از مدافعان سرسخت منافع ملی ترکيه محسوب شده و، در دهه های 1970 و 1980، نخست ديپلمات و سپس سياستمداری دست راستی بود، از يکی از خانواده های مهم مذهبی استان شرقی «بيتليس» می آمد. «حکمت چتين»، که در دههء 1990 رهبر حزب جمهوری مردم و وزير خارجه ترکيه بود نيز از يک خانوادهء متوسط ساکن شهرکی در نزديکی ديار بکر برخاسته بود. «فريد ملن» از اهالی شهر وان، توانست در ديوانسالاری ترکيه راه پيدا کرده و نخست به وزارت و سپس برای کمتر از يک سالی در دههء 1970 نخست وزير کشور شود. همشهری او، «يالين ارز»، پيش از آن که در دههء 1990 به وزارت برسد، رييس اتحاديهء اتاق های بازرگانی ترکيه بود. خانوادهء عصمت اينونو، دومين رييس جمهوری ترکيه، و خانوادهء تورگوت اوزال، که ابتدا نخست وزير و سپس، در اواخر دههء 1980 و اوايل 1990، رييس جمهور ترکيه شد، هر دو از شهر مالاتيا می آمدند که جمعيتی مخلوط از ترک و کرد داشت. مخالفان «اينونو» او را متهم به کرد بودن می کردند و اوزال کوششی نمی کرد که بخش کردی خانوادهء خود را پنهان کند. کردها البته در مشاغل کمتر معتبر نيز جايي داشتند. آن هائی که ساکن نقاط مرزی بودند به طور سنتی به کار قاچاق دسمشغول بودند ـ که اکنون هم يک مافيای کردی جای آن ها را گرفته است. بسياری از ترکان در خلوت می گويند که «کردها مردمی وحشی هستند و با خود جرم و جنايت را به شهرهای ما می آورند». و اين سخنی نيست که تنها در استانبول شنيده شود. آن را حتی می توان در ترابوزان در شمال، مرسين در جنوب، قيصری در مرکز، و ازمير در غرب کشور نيز شنيد و، در واقع، جنبش ملی گراي کرد، حداقل تا حدی، واکنش نسبت به اين طرز تفکر بشمار می آيد.
ملی گرايي کرد نخستين بار در ميان سرآمدان قبايل کرد در پايان قرن نوزدهم و آغاز قرن بيستم ظهور کرد؛ سرآمدانی که با مقامات دولتی درافتاده و يا در جدال با رقبای خود شکست خورده بودند. با اين همه، هنگامی که آتاتورک ديده از جهان فرو می بست، اين ملی گرايي طرفدار چندانی نداشت و جمهوری جديد هم بيشتر گرفتار سرکوب شورش هايي بود که آميزه ای از گرايشات ملی و اسلامی را عرضه می داشتند. تعداد انگشت شماری از رهبران ملی گرای کرد هم در خارج از ترکيه، و بيشتر در سوريه، فعال بودند اما برای جمهوری نوپای ترکيه تهديدی جدی محسوب نمی شدند. اما اين تهديد در پايان جنگ دوم جهانی شدت يافت. علت اين بود که اگرچه کردهای ترکيه آرامش خود را حفظ کرده و از اين که می توانند از طريق سيستم انتخابات نظرات خود را اعمال کنند راضی به نظر می رسيدند، شوروی ها موفق شدند که برای مدت کوتاهی در ايران يک جمهوری کردستان بوجود آورند. همزمان با اين واقعه، در عراق نيز ـ با اين که انگليس ها به هنگام ترک آن سرزمين وعدهء خودمختاری محدودی را به کردها داده بودند ـ ملامصطفی بارزانی عليه حکومت مرکزی بغداد سر به شورش برداشت. اين دو حادثه در ايران و عراق الهام بخش برخی فعاليت های ملی گرايانهء کردها در ترکيه شد. اما دولت حزب دموکرات اين گونه فعاليت ها را در دههء 1950 به راحتی سرکوب کرد.
آنگاه، هنگامی که در 1960 نظاميان ترکيه قدرت را به دست گرفتند برخی از اشراف زميندار کرد را تبعيد کردند. ارتشيان به قدرت رسيده اعتقادداشتند که از بين نرفتن فئوداليسم ريشهء نارضايتی های مردم در شرق ترکيه است و اگر زمينداران بزرگ کنار گذاشته شوند مردم منطقه به راحتی در کل جمعيت ترکيه حل خواهند شد. اما خطر در جای ديگری نهفته بود. در سال 1961، با تصويب قانون اساسی ليبرال جديد ترکيه که تشکيل احزاب را آزاد ساخته بود، حزب سوسياليست کارگران ترکيه تشکيل شد و عده ای از کرد های تحصيل کرده را نيز به خود جلب کرد. اين کردها، در عين حال، در انجمن های بحث دست چپی دانشگاه ها، که «باشگاه انديشه» خوانده می شدند و دارای اتحاديه سراسری بودند فعاليت می کردند. به زودی بين سوسياليست های جوان کرد با دوستان ترکشان اختلاف پيش آمد و کردها تصميم گرفتند که انجمن های فرهنگی خود را به وجود آورند. سپس، هنگامی که در دههء 1960 جريانات سوسياليستی کردها به افراطی گری روی آوردند، اين انجمن ها در سال 1969 تغيير نام يافته و «آتشکده های انقلابی فرهنگی شرق» خوانده شدند. سپس، در پی کودتای مارس 1971، حزب کارگران ترکيه و انجمن های دانشجويان انقلابی منحل شدند. اما، به محض اين که ارتش از صحنه خارج شد، افراطيون دست چپی و دست راستی، چه ترک و چه کرد، فعاليت های خود را از سر گرفته و به مبارزه با همديگر ادامه دادند. در طيف چپ، سازمان دانشجويان راديکال موسوم «دوگلچ» (جوان انقلابی) در درون خود يک گروه انشعابی جنگنده را بوجود آورد که «دوسل» (چپ انقلابی) خوانده می شد. بهر حال، از دل اين جريان افراطی دههء 1970 و برخوردهای خونينی که پی آمد آن بود، خشن ترين سازمان ملی گرای کرد بوجود آمد که با نام پ.ک.ک شناخته شد، که مخفف «پارتی کارگران کردستان» است. ادامه دارد
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |