فصل هفتم کتاب «ترک های امروز»
قسمت اول
آشنائی با پيدايش نظام آموزشی جمهوری ترکيه
نوشتۀ «آندرو مانگو»
ترجمهء اختصاصی برای سکولاريسم نو
آرزوی آتاتورک ايجاد جامعه ای تحصيل کرده بود. او اعتقاد داشت که آموزش وسيله ای است که از طريق آن ترکيه خواهد توانست خود را به تمدن جهان معاصر برساند و با آن همگام به پيش رود. با اين همه، هنگامی که آتاتورک در 1938 چشم از جهان فرو بست، سه چهارم جمعيت هفده ميليونی ترکيه بی سواد بودند. او به زنان آزادی بخشيده و آن ها را تشويق به تحصيل کرد بود اما هنگام مرگش هنوز از هر ده زن ترک نه نفر قادر به خواندن و نوشتن نبودند. در واقع کاری که آتاتورک کرده بود ايجاد يک نظام آموزشی متحدالشکل و تعيين فرهنگی که اين نظام بايد آن را مسلط می کرد بود.
در آن زمان دولت تقريباً تسلط کامل و انحصاری بر امر آموزش داشت و تنها استثنای بر اين قاعده وجود انگشت شماری مدارس خارجی و نيز مدارسی برای اقليت های کوچک مسيحی و يهودی بود که آنها نيز تحت نظارت وزارت آموزش عمل می کردند و کارکنانشان از جانب اين وزارت تعيين می شدند. تحصيلات ابتدايي پنج ساله، بين سنين هفت تا دوازده، اجباری شده بود و شهروندان ترکيه تنها در صورتی می توانستند در مدارس خارجی به تحصيل بپردازند که تحصيلات ابتدايي خود را در مدارس دولتی به پايان رسانده باشند. بچه ها پس از سن دوازده وارد دورۀ سه سالۀ راهنمايي می شدند و سپس دوران سه سالۀ دبيرستان را می گذراندند. دبيرستان ها بر اساس مدل فرانسه ساخته شده و به دو نوع عمومی و حرفه ای تقسيم می شدند، و آن ها را، با همان واژۀ فرانسوی، «ليسه» می خواندند. فارغ التحصيلان اين دبيرستان ها می توانستند به دانشگاه استانبول که آتاتورک آن را بازسازی کرده بود و يا دانشگاه جديد آنکارا بروند.
تحصيل در تمام اين مراحل مجانی بود. اما به جز مرحلۀ ابتدايي بقيۀ مراحل تنها در شهرها وجود داشتند و تعداد کمی از دهقانان توانايي مالی آن را داشتند که فرزندان خود را برای تحصيل به شهرها بفرستند. البته بورس تحصيلی دولتی هم برقرار بود ولی تعداد محدودی می توانستند از آن استفاده کنند. همچنين تعدادی مدارس نظامی وجود داشتند که به صورت مجانی برای دانش آموزان خوابگاه و پول توجيبی فراهم می کردند و از اين طريق راه پيشرفت اجتماعی را برای فرزندان کم بضاعت جامعه هموار می ساختند. در عين حال، در ترکيۀ آتاتورک تحصيلات مذهبی وجود نداشت.
آتاتورک، همچون برخی ديگر از مصلحان اجتماعی ترکيه، تحت تاثير نظريه های پيشآهنگ امور آموزشی، يعنی جان دیوئی آمريکايي، بود که بر آموزش عملی برای کسب مهارت تاکيد می کرد. در 1936 نخستين قدم ها برای آموزش کودکان روستايي و آماده کردن آن ها برای تعليم بقيه برداشته شد. آن ها موظف بودند تا، پس از فارغ التحصيلی، دانش عملی و فرهنگی کسب شده را در روستاها گسترش دهند. در سال 1940، وزير اصلاح طلب ترکيه، حسن علی يوجل، اين طرح را از طريق ايجاد شبکه ای از انستيتوهای روستايي گسترش داد و از آن پس اين انستيتوهادارای مزارع، کارگاه ها و مدارس مستقل خود شدند. آموزش حرفه ای دختران نيز در شهرهای بزرگ و در موسسات خاص آنان انجام می شد.
اما، عليرغم همۀ اين کوشش ها، تنها اقليت کوچکی می توانستند خود را حتی به حد تحصيلات دبيرستانی برسانند. در سال مرگ آتاتورک، تنها 228 مدرسه راهنمايي با 84 هزار دانش آموز در سراسر کشور وجود داشت. تعداد دبيرستان های عمومی 75 و دبيرستان های حرفه ای 81 بود که 37 هزار دانش آموز در آن مشغول به تحصيل بودند. تعداد دانشجويان دانشگاهی تنها 10 هزار نفر بود. بدينسان، سيستم تحصيلی ترکيه شکل رايج هرمی را نداشت و بيشتر شبيه مناره ای بود که از کف يک سکوی وسيع بالا آمده باشد.
فرهنگ مدارس کماليستی فرهنگی اثباتی، سکولار و ملی گرا بود. روش تحصيلی در اين سيستم، به تقليد از فرانسه، آموختن از طريق تکرار کردن بود. همۀ کتب درسی را دولت منتشر می کرد و معلم آن ها را خوانده و محتوايشان را تشريح می کرد و دانش آموز نيز مطالب اين کتاب ها را برای امتحانات خود به خاطر می سپرد. اصلی ترين ماده درسی مربوط به ترکيه عبارت بود از تاريخی ملی گرا که با شرح گذشتۀ با شکوه ترک ها را از سرچشمه هاشان در آسيای مرکزی آغاز کرده و به انحطاط عثمانی ها و آيندۀ درخشانی که جمهوريت وعده آن را می داد ختم می شد. اما نظريه های آتاتورک دربارۀ اين که ترک ها سرچشمۀ همۀ تمدن بشری بوده اند با مطالب وام گرفته از مغرب زمينی که در ديگر دورس مدارس تعليم داده می شد در تضاد بود. اين را نه تنها در مورد علوم اثباتی ـ همچون رياضيات، فيزيک و شيمی و غيره ـ می شد ديد بلکه اين تضاد در درس فلسفه نيز، که به تقليد از فرانسه يکی از دروس اجباری دبیرستان های عمومی بود، ديده می شد. «موسی آنتر»، کودک روستازاده ای که بعداً به يکی از رهبران ملی گرای کرد تبديل شد، در خاطرات خود توضيح می دهد که چگونه به هنگام تحصيل در دبيرستان آدانا در دهۀ 1930 تحت تاثير فيلسوف فرانسوی، هانری برگسون، بوده است. چند سال بعد هم يک روستازاده ديگر به نام «ياشار کمال»، که بعدها به عنوان يک قصه نويس شهرتی جهانی يافت، در همان مدرسه با افکار سوسياليستی آشنا شد. به عبارت ديگر، انستيتوهای روستايي به جای پرورش ملی گرايان محل تربيت افراطيون اجتماعی شده بودند و همين امر هم موجب شد که، در پايان جنگ جهانی دوم، يعنی زمانی که اپوزيسيون محافظه کار توانست صدا بلند کند، اين انستيتوها از بطن بروند. به عبارت ديگر، نخستين نتيجۀ برقراری دموکراسی، تبديل اين انستيتوهای روستايي به مدارس عادی تربيت معلم و سپس انحلال کامل آنها در 1954 بود.
اين «دموکراسی جديد» تضاد عميق و تلخ مابين ملی گرايان خود محور و ترکان ترقی خواه را در مورد نظام آموزشی آشکار سخت و، در پی آن، نوبت به اسلاميست ها رسيد که خود را از ملی گرايان سکولار متمايز کنند؛ همچنين عاقبت ترقی خواهان نيز خود به دو اردوگاه راديکال و ليبرال تقسيم شدند.
از نخستين انتخابات آزاد در 1950 به بعد، محافظه کاران در دفعات بيشتری از ديگران به قدرت رسيدند و اين امر اجازه داد تا وزرای دست راستی به انتصاب عناصر و کارکنان ملی گرا و سپس وارد کردن اسلاميست ها به نظام آموزشی دولتی دست بزنند. اما حتی قبل از 1950 نيز دولت سکولاريست حزب جمهوريخواه مردم، برای پرهيز از شکست انتخاباتی، تصميم گرفت تا آموزش مذهبی را به مواد درسی مدارس بيافزايد. در مرحلۀ اول فقط اجازه داده شد که تعليمات مذهبی در مدارس ابتدايي و تنها با موافقت اوليای دانش آموزان انجام شود. اما، در مرحلۀ بعدی، ماجرا برعکس شد و همۀ دانشجويان تحت تعليمات مذهبی قرار داشتند مگر آنکه اولياء آنها اعلام می داشتند که نمی خواهند فرزندان خود را در اين کلاس ها بگذارند. و تعداد اين گونه اولياء اندک بود.
در همان زمان رشد حيرت انگيز مدارس مذهبی اسلامی نيز آغاز شد که، البته برای حفظ ظاهر نظام يکپارچۀ آموزشی دولت، مدارس مذهبی را با عنوان مدارسی حرفه ای مطرح کردند که کارشان تعليم پيشنماز و خطيب بود. اما تضاد اين ظاهرسازی با نظام آموزشی هنگامی روشن می شد که دخترها حق نداشتند در مساجد به عنوان پيشنماز يا خطیب به کار بپردازند.
در ابتدا مدارس مذهبی تنها در سطح دبيرستان عمل می کردند. اما به زودی مدارس مذهبی سطح راهنمايي هم بوجود آمدند. در اين مدارس به دانش آموزان خط عربی، زبان عربی، و مواد درسی مذهب اسلام تعليم داده می شد. دوره های درس قرآن که در آن شاگردان به حفظ کردن کتاب مقدس اسلام می پرداختند در سراسر کشور ظهور کردند. البته قانوناً همۀ اين دوره ها بايد از دولت اجازه می گرفتند اما دوره های فاقد اجازه هم در همه جا يافت می شدند.
در سطح دانشگاه، نخستين دانشکده الهيات در آنکارا و قبل از 1950 آغاز به کار کرده بود. و بزودی همۀ دانشگاه ها اين رشته را به دروس خود اضافه کردند. در سال 1998 تعداد شاگردان مدارس راهنمايی مذهبی به 320 هزار نفر رسيد؛ تعداد دانش آموزان دبيرستان های مذهبی 193 هزار نفر بود و در دانشگاه ها نيز شاگردان دانشکده هايي که تحت نام «علوم انسانی، مذهبی و الهيات» عمل می کردند به 66 هزار نفر بالغ می شد.
ارتش در ابتدا با آموزش های مذهبی به عنوان پادزهری برای کمونيسم موافقت کرد. و پس از کودتای 12 سپتامبر 1980 نيز، دولت نظامی آموزش «فرهنگ مذهبی» (که نام ديگر اسلام سنی محسوب می شد) را در همۀ مدارس اجباری کرد. اما هنگامی که حزب رفاه اسلامی در انتخابات 1995 به عنوان قوی ترين حزب سياسی برنده شد و رهبر آن، نجم الدين اربکان، به نخست وزيری رسيد، ارتش احساس خطر کرد. پس از ساقط کردن دولت اربکان در 1997، ارتش بر بسته شدن مدارس مذهبی راهنمايي اهتمام کرد و برای انجام اين کار اساساً دورۀ راهنمايي را منحل کردند و دوران تحصيل ابتدايي اجباری به هشت سال بالغ شده و شامل کودکان 7 تا 15 سال شد.
در همان حال، ماهيت حرفه ای (و نه مذهبی) ی دبيرستان های تعليم دهندۀ پيشنمازان و خطيبان مورد تاکيد قرار گرفت، تعداد پذيرفته شدگان در اين مدارس با نيازهای مساجد ارتباط پيدا کرد، و همچنين در راه اسم نويسی در دوره های تعليم قرآن موانعی گذاشته و مدارس غير مجاز بشدت برچيده شدند.
ادامه دارد
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |