بازگشت به خانه | فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان پيوند به اين صفحه با فيلترشکن: https://newsecul.ipower.com/Turkey/00-Introduction3.htm |
|
بخش سوم مقدمه: دموکراسی ترکيه در ميان همسايگانش
نوشتۀ «آندرو مانگو»
ترجمهء اختصاصی برای سکولاريسم نو
انقلاب ها منظره را تخريب نمی کنند بلکه آن را از نو می سازند. تغييری که انقلاب ترکيه با خود به همراه داشت، در زمينهء دگرگونی های ايجاد شده در ترکيب قوميتی جمعيت اين کشور بيشترين نقش را بازی کرد. جنگ بزرگ جهانی و پيامد آن، که «جنگ استقلال» خوانده شده، موحب شد تا يونانيان و ارامنهء مسيحی خاک ترکيه را ترک کنند و تنها عده ی معدودی از آن ها در استانبول باقی بمانند. بسياری از آن ها هنگامی که ارتش هاشان شکست خوردند و ارتش های بيگانه ای که تکيه کاهشان بودند ترکيه را ترک کردند ناچار به فرار گشتند، بسياری شان نابود شدند، و بقيه هم ـ در جريان تبادل جمعيت ها ـ به سرزمين های ديگر فرستاده شدند.
ارمنستان در دل جماهير شوروی هضم شد و جنبش ملی گرايي آن سرکوب گرديد؛ و هنگامی که تعداد اقليت يونانی ترکيه به کمتر از 100 هزار نفر ـ آن هم فقط در استانبول ـ رسيد و تعداد مسلمانی که اکثريت شان ترک بودند در منطقهء تراس غربی يونان به همهين ميزان تقليل يافت، دو کشور ديگر چندان بهانه ای برای اختلاف نداشتند و، در نتيجه، در حدود سال 1930، در راستای حفظ وضع موجود، با يکديگر به همکاری پرداختند. آتاتورک سياست خود را با اين عبارت جمع بندی می کرد: «صلح در خانه و صلح در جهان» و همين صلح با همسايگانش بود که به او فرصت داد تا فعاليت های خود را بر ايجاد دولت ترکيه جديد متمرکز سازد. اما مشکل ايجاد يک دولت ـ ملت يکدست امری نبود که بتوان به آسانی به آن رسيد.
برای ارامنه پذيرش اين نکته که خانه ی تاريخی خود را از دست دهند (اگرچه مدت ها بود در آن اقليتی کوچک را تشکيل می دادند) سخت دشوار می نمود. پس از جنگ دوم جهانی، ملی گرايان ارمنی خارج از ارمنستان خواستار آن شدند که ترکيه بپذيرد اقدامش در محو ارامنه ی آناتولی نوعی نسل کشی به شمار می آيد. در عين حال، ملی گرايان خشونت گرای ارمنی، برای متوجه ساختن دنيا نسبت به خواست های خود دست به ترور ديپلمات های ترکيه زدند. اما اين کار با موفقيت روبرو نشد و در پی آن ملی گرايان ارمنی فعاليت های خود را معطوف آن کردند که از پارلمان های ملی کشورهای مختلف بخواهند تا با صدور قطعنامه ای نسل کشی ارامنه در ترکيه را به رسميت بشناسند. هنگامی که، در جريان فروپاشی شوروی در 1990، جمهوری کوچک ارمنستان در ماورای قفقاز استقلال خود را به دست آورد، مقامات اين جمهوری نيز همان خواست ارامنه ی خارج از کشور خود را تکرار کردند. در همان حال، ارمنستان جديد با همسايه ی بزرگ شرقی خود، جمهوری آذربايجان، به جنگ پرداخت، آن را شکست داد، حدود يک پنجم از خاک آن را تصرف کرد و موجب شد تا حدود يک ميليون از مردم آذربايجان از منطقهء تحت تصرف آن ها بگريزند.
با اين همه، ارمنستان تهديدی نسبت به ترکيه محسوب نمی شود، چرا که در سرزمين های اشغال شدهء آن در آذربايجان، و حتی در منطقه ی باستانی ارمنستان در ترکيه، تعداد ساکنان ارمنی بسيار اندک است اما، تا زمانی که ارمنستان دست از ادعاهای ارضی خود برنداشته و با آذربايجان صلح نکرده ترکيه به برقراری روابط کامل ديپلماتيک و تجاری با آن تن نخواهد داد. در مورد مسالهء نسل کشی نيز ترکيه بر اين عقيده است که ادعاهای متضاد را بايد تاريخدانان مورد قضاوت قرار دهند و نه سياستمداران. به هر حال، اين هم واقعيتی است که ترک ها و ديگر مسلمانان نيز از سرزمين های مورد سکونت خود رانده شده و دهها هزار تن از آنان به قتل رسيده اند و، در نتيجه، اختلاف همچنان ادامه دارد.
در حوزهء روابط ترکيه و يونان نيز، هنگامی که در پايان جنگ دوم جهانی بايد تکليف متصرفات مشخص می شد، دشمنی های قومی قديمی شعله ور گرديد. هنگامی که اين دو کشور در سال 1923 در کنفرانس لوزان معاهده صلح را امضا کردند کسی نگران مسايل ارضی و هواپيمايي در منطقه بين دو کشور نبود. اما، در سال های اخير، بر سر آب ها، فضای فوقانی و بسياری از منابع زيرزمينی دريای «آژه آن» اختلافاتی پيش آمده که گاه به حد درگيری های نظامی رسيده است. خوشبختانه منابع دريايي اين منطقه محدود اند و اگر دو کشور به هم اعتماد کنند رسيدن به توافقی در مورد آن ها مشکل نخواهد بود.
اما اختلاف اصلی بين يونانی ها و ترک ها بر سر جزيرهء قبرس است. يونانی ها دليلی بر اين نمی بينند که همگنانشان، که اکثريت جمعيت جزيره را تشکيل می دهند، نتوانند به شرط محافظت از حقوق اقليت ترک جزيره، آينده خويش را در آن خود تعيين کنند. ترکيه در جلب نظر بين المللی در مورد اين که ترک های ساکن قبرس حق دارند، در داخل يک فدراسيون، دولت خاص خود را داشته باشند به موفقيت هايي دست يابد. اما، حتی اگر در مورد تبديل حکومت قبرس به يک دولت فدرال نيز توافقی صورت گيرد، برای گذشتن از دوران آزمايش و خطا و رسيدن به حل نهائی اختلافات، سال های درازی باقی است.
آتاتورک در سياست خارجی «حفظ وضع موجود» را تبليغ می کرد اما، هنگامی که ديکتاتورها معاهدهء ورسای را به کناری نهادند، و قدرت های استعماری از خاورميانه خارج شدند، و استالين، پس از جنگ دوم جهانی، در راستای تحقق خواست تزارها برای پيشروی به سوی جنوب اقدام کرد، اين شعار دستخوش تغيير شد؛ و تغييرات پيش آمده در توازن قوای بين المللی در دوران حيات آتاتورک به او اين امکان را داد تا کنترل نظامی ترکيه را بر ترعه ها و منطقهء الکساندرتا (که اکنون استان "هاتای: نام دارد و پيش از جنگ به سوريه تعلق داشت و فرانسويان قول استقلال آن را داده بودند) ديگر باره تثبيت کند.
آغاز دوران جنگ سرد ترکيه را در مدار قدرتی به نام آمريکا قرار داد، و امروزه هم گسترش اتحاديهء اروپا قطب جاذبهء جديدی را عرضه داشته است. اما سياست ترکيه همچنان خصلت های احتياط و عمل گرائی را که آتاتورک بدان بخشيده بود حفظ کرده است.
در داخل، سياست «ملت سازی» ترکيه با سرعت مطلوبی حرکت کرده اما در عين حال با رشد ملی گرايانه و تجزيه طلبانهء کردها روبرو بوده است. «ابر سياه جهلی» که آتاتورک معتقد بود بر سراسر ترکيه سايه افکنده است اکنون محو شده و در پی آن جامعه ای با جمعيتی بسا بيشتر از روزگار آتاتورک بوجود آمده که همگرايي آن کاملاً چشم گير است اما، در عين حالی که اختلافات طبقاتی کهن از ميان رفته، اختلافات جديدی جای آن ها را گرفته است.
به نظر می رسد که دموکراسی سياسی ـ که پس از آتاتورک روند خود را آغاز کرد ـ بسياری از مسايل کهنه را که او و يارانش حل نشده باقی نهادند ديگر باره مطرح ساخته است؛ مسايلی همچون:
ـ مطالبات سياسی مسلمانانی که در برابر سکولاريزه شدن کشور جبهه می گيرند،
ـ مقاومتی که کردها در برابر حل شدن در جامعهء ترکيه از خود نشان می دهند،
- ترديد ارتشی که آتاتورک خود از آن برخاسته بود و از ابتدا پيش آهنگ روند مدرانيزاسيون ترکيه محسوب می شد و بنيانگذار جمهوری ترکيه نجات و دفاع از دولت ترکيه را به دست آن سپرده بود، در وانهادن سرنوشت کشور به دست سياستمدارن منتخب مردم،
- شکايت دائم ليبرال های ترکيه از اين که جمهوری خواهی نوع آتاتورک سنت های مستبدانهء دولت عثمانی را تداوم بخشيده است.
اما اگر اين مسايل طبیعتی کهنه دارند صحنه ای که اکنون در آن مطرح می شوند صحنه ای نوين است. در اين صحنه تعادل بين آزادی و نظم بايد مداوماً مورد تجديد نظر و ترميم واقع شود. آتاتورک به برقراری نظم اولويت می داد اما درست به خاطر نظمی که او تاسيس کرد و تاکنون به خوبی حفظ شده است اکنون ترک ها می توانند دموکراسی را در جامعه خود تجربه کنند. اين دموکراسی را می توان مذهب عمومی سکولار ترکيه نام نهاد.
پايان مقدمهء کتاب
ادامه دارد
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |