بازگشت به خانه | فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان پيوند به اين صفحه با فيلترشکن: https://newsecul.ipower.com/Turkey/00-Introduction2.htm |
|
بخش دوم مقدمه:
روند متلاشی شدن امپراتوری و ظهور ترکيهء مدرن
نوشتۀ «آندرو مانگو»
ترجمهء اختصاصی برای سکولاريسم نو
عثمانی ها در اوج روزگار خود توانسته بودند نظم و قانون را در سرزمين های وسيعی ـ از اروپای مرکزی گرفته تا مرزهای ايران، از مراکش تا خليج فارس، و از دريای کريمه تا صحرای افريقا ـ برقرار کنند. آن ها سيستم اداری دولتی کارآمدی را به کمال رسانده بودند که بر بنياد سياست نامه های نوشته شده به وسيلهء وزيران ايرانی خلفای عرب شکل گرفته و، در عين حال، برخی از نتايج تجربی به دست آمده در امپراتوری روم شرقی به آن اضافه شده بود. و هر کجا هم که نيازی پيش می آمد امکان نوآوری وجود داشت. وجود ارتشی دائمی که محور آن را بردگان اهل منطقهء بالکان بوجود می آوردند مورد حسد پادشاهان تهی دست اروپايي محسوب می شد. آن ها فن آوری های مربوط به برقراری نظم، ايجاد استحکامات، و کشتی سازی را از ارتش های اروپايي به وام گرفته و از اروپائيانی که مسلمان می شدند نيز برای تعليم و اعمال اين فن آوری ها استفاده می کردند. عثمانی ها در سراسر قلمرو حکومت خود دست به ساختن مساجد، نوانخانه ها، بازارها، پل ها، و ديگر ساختمان های عمومی زدند و، در زمينهء معماری، نساجی، قاليبافی، سفالگری، دوزندگی، و تزيينات داخلی، موفق شدند تا سبک هنری مشخصی را به وجود آورند که حاصل درهم آميزی همهء تاثيرات فرهنگی گوناگونی بود که طی قرن ها به ارث برده بودند. با اين همه، امپراتوری عثمانی سهمی در پيش بردن مرزهای دانش نداشت و دوران های باززائی (رنسانس) و روشنگری اروپا از کنار آن گذشته بود. در قرن هجدهم، هنگامی که پتر کبیر، امپراتور روسيه، درهای کشورش را به سوی غرب گشود، و نيز در زمانی که کاترين کبير معلمين غربی را برای اشاعهء فلسفهء روشنگری به روسيه دعوت کرد، اين کشور تبديل به قدرتی بزرگ شد. عثمانی ها اما تا يک قرن بعد چنين کاری نکردند. هرچند که در قلمرو عثمانی، در همان زمان که حاکمان مسلمان از اروپا عقب می افتادند مسيحيان ساکن اين قلمرو به سوی جلو گام برمی داشتند. آن ها، با در دست داشتن نوعی انحصار تجارت، در ارتباط مستقيم با جهان توسعه يافته قرار گرفتند؛ جهانی که از لحاظ دينی نيز با آنان يکی بود. در واقع، همين مسيحيان بودند که ايدئولوژی تفرقه افکن ملی گرایی اروپايي را به قلمرو عثمانی وارد کرده و حاکميت آن ها را به خطر انداختند. قدرت های بزرگ اروپايي، و به خصوص روسيه، نيز از اين تفرقهء درونی حکومت عثمانی خشنود بودند. عاقبت، در حوالی وقوع فاجعه ای عظيم، عثمانی ها در قرن نوزدهم به ناگزير تن به اصلاحات دادند.
از آن زمان به بعد، سلاطين عثمانی و وزرای اعظم آن ها روند مدرنيزه کردن کشور را آغاز کردند. شروع اين کار با ارتش و نيروی دريايي بود. اما نخستين کسانی که از اين اصلاحات سود بردند اقليت های غيرمسلمان قلمرو عثمانی و حاميان مسيحی آن ها در بيرون از اين قلمرو بودند.
همچنان که روند تدريجی متلاشی شدن دولت عثمانی ادامه داشت، نخستين نسل مسلمانانی که در مغرب زمين تربيت شده بودند به تبليغ و معرفی تغييرات ريشه ای تری دست زدند. فرانسه سرچشمه ی اين افکار جديد بود و در ميان اين افکار هم مهم ترين فکر به پديده ای به نام «ملت ـ دولت» مربوط می شد؛ پديده ای که بر بنياد يک زبان مشترک ايجاد شده و اجزای آن را فرهنگی مشترک به هم جوش می داد. در قلمرو سياسی اين نوآوران بناگزير دست به توطئه عليه عثمانی ها زدند. نخستين توطئه کنندگان، که در دههء هشتم قرن نوزدهم گرد هم آمدند و به نام «عثمانی های جوان» شناخته شدند آزادی خواهانی بودند طالب داشتن قانون اساسی. آنها نخست بر تقويت نوعی «ميهن پرستی چند مليتی» حساب می کردند اما در اين مورد ناکام شدند، چرا که بخصوص همميهنان مسيحی آن ها تن به پذيرفتن يک فرهنگ واحد ندادند.
در آخر قرن نوزدهم، عثمانی های جوان جای خود را به گروه ديگری سپردند که «ترک های جوان» خوانده می شدند. اين گروه جديد در نخستين قدم از «چند مليت گرايي» به «ملی گرايي اسلامی» روی آوردند و عاقبت «ملی گرايي ترک» را اصول کار خود قرار دادند. فعاليت آن ها با کودتای سال 1908 آغاز شد و با جنگ های شبه جزيرهء بالکان در سال های 1912 و 1913 ـ که طی آن حکومت عثمانی از بخش عمده ای از متصرفات اروپايي اش محروم شد ـ به اوج رسيد.
ترک ها جوان آدميانی بی تجربه بودند. حتی، «سر مارک سايکس»، يکی از امضاء کنندگان موافقت نامهء انگليس و فرانسه برای تقسيم امپراتوری عثمانی در طی جنگ جهانی اول، آنها را آدميانی متظاهر خوانده است. اما بايد پذيرفت که آن ها با شجاعت خويش فقدان دانش خود را جبران می کردند. با اين همه، هنگامی که آشکار شد که ترک های جوان به جای نجات امپراتوری عثمانی روند تجزيه آن را سرعت بخشيده اند، آن ها برای حفظ آبروی خود و جبران مافات دست به قمار بزرگی زده و در جنگ جهانی اول کشور خود را متحد آلمان و محور اتريش ـ مجارستان کردند. در نتيجه، با شکست اين محور آنها نيز به ناگزير شکست را پذيرا شدند. اين شکست راه را برای تجزيه ی نهايي حکومت عثمانی و از بين رفتن استقلال ترکان گشود.
حال بايد ديد که «ترکان» چه کسانی بودند. در آن روزگار، ملت ترک، آنگونه که امروز می شناسيم، هنوز شکل نگرفته بود و اگرچه نخستين قانون اساسی عثمانی، مصوب 1876، زبان ترکی را زبان رسمی امپراتوری اعلام داشته بود اما اين زبان رسمی که به وسيلهء دولت عثمانی به کار گرفته می شد، بخاطر وفور کلمات عربی و فارسی در آن، برای توده های ترک زبان امپراتوری قابل فهم نبود و مردم هنوز خود را با مذهب خويش يکی می دانستند. و اگرچه در چشم حاکمان و دشمنان به يک سان «ترک» محسوب می شدند اما آن ها خود را بيشتر مسلمان می ديدند تا ترک.
بسياری از ترکان جوان هم مسلمانان معتقدی بودند؛ هرچند که اسلام آن ها اسلام ملايان شاغل در ارتش بود و ارتش به مذهب به عنوان يک وسيلهء پيوند و ملاط اجتماعی می نگريست که حکومت و ملت را بهم متصل می کرد. اين اسلام اما، با طعم ملی گرايانه ی عثمانی خود، همان اسلامی محسوب نمی شد که دقايق زندگی توده های مردم را شکل می بخشيد.
مصطفی کمال، که بعدها نام آتاتورک را برای خود برگزيد، يکی از افسران عضو گروه ترکان جوان و نابغه ای واقع گرا بود که از رهبران اين گروه محتاط تر بود اما از لحاظ ديدگاه ها افراطی تر بشمار می آمد. او در جنگ «گالی پولی» در 1915 موفق شد تا از پيشروی ارتش انگليس در دو نقطه ی حياتی جبههء جنگ جلوگيری کند. اين سابقهء موفق موجب گرديد که پس از شکست سال 1918 بهترين فرماندهان ارتش عثمانی گرد او جمع شوند. انتقادات او به رهبران گروه ترکان جوان، به خصوص به خاطر اتحاد آن ها با آلمان، توجه و اعتماد سلطان وحيدالدين محمد ششم را جلب کرد. اين سلطان جديد، برای حفظ تاج و تخت خود می کوشيد تا خشم کشورهای متحدهء پيروز در جنگ را فرو نشاند و به همين خاطر مصطفی کمال را به عنوان نماينده خود به آناتولی فرستاد. مصطفی کمال اما، برخلاف نيات سلطان، اعلام داشت که سلطان ـ خليفهء مسلمين در استانبول در چنگ اشغالگران اسير است و او آمده است تا سلطان را از چنگال آنان رهايي بخشد.
در آن زمان مسلمانان آناتولی به شدت از اين که همسايگان مسيحی بر آن ها حکومت کنند هراس داشتند؛ چرا که به تجربه دريافته بودند که هر کجا مسيحيان بر مسلمانان غلبه کنند آن ها را از خانه و کاشانهء خود رانده و يا به قتل می رسانند. به اين خاطر آنها به جانب مصطفی کمال روی آوردند. او هم، با سود بردن از احساسات مذهبی مردم، و جدايي افکندن بين نيروهای متحده و روس های بلشويک، و محدود ساختن اهداف نظامی خود به شکست دادن ارامنه در شرق و يونانيان در غرب آناتولی، توانست آن چه را که «جنگ استقلال ترکيه» خوانده می شود با پيروزی قرين سازد. آنگاه او در مذاکرات صلح ادعاهای ارضی خود را به سرزمين هايي محدود ساخت که ارتش عثمانی، هنوز در پی پايان جنگ جهانی، در دست داشت و، در عين حال، ادعاها و آرزوهای کشورگشايانهء پيشينيان خود را به باد انتقاد گرفت. او بلشويک ها را قانع کرد که دست به تحريک مسلمانان و ترک های قلمرو حکومت آن ها نخواهد زد؛ و نيز به قدرت های استعماری بريتانيا، فرانسه و ايتاليا اطمينان داد که در امور قلمروهای متصرفهء آن ها دخالت نخواهد کرد. معاهداتی که او با همسايگان ترکيه امضا کرد عموماً معاهدات عدم تجاوز و عدم مداخله خوانده می شدند. او به اين رضايت داد که بريتانيا و فرانسه مسئوليت برقراری نظم را در خاورميانه و متصرفات بريتانيا در قبرس برقرار کنند؛ و در عين حال که با هر گونه فعاليت کمونيستی در داخل ترکيه مبارزه می کرد توانست روابط پر زير و بم اما دوستانه ای را با حاکمان بلشويک امپراتوری سابق روسيه برقرار سازد.
سلطان محمد وحيدالدين پيش از آن که نيروهای کشورهای متحده استانبول را ترک کنند از استانبول گريخت. مصطفی کمال در طول جنگ استقلال تختگاه دولت خود را در آنکارا، شهر کوچکی در فلات آناتولی و به دور از تيررس توپ های کشتی های جنگی نيروهای متحده، مستقر ساخته بود. هنگامی که در 29 اکتبر 1923 مجلسی که او بر پا داشته بود پيدايش جمهوری ترکيه را اعلام داشت او همين آنکارا را پايتخت اين جمهوری قرار داد.
سال بعد، خانوادهء عثمانی به تبعيد فرستاده شدند و منصب خلافت که از طرف مجلس شورای عثمانی به عبدالمجيد تفويض شده بود به عنوان منصبی بی معنا و بی فايده منحل گرديد. آنگاه، با در دست داشتن مقتدرانهء زمام امور کشور، دست به اصلاحات مورد نظر خود زد.
انحلال خلافت مساوی آغاز کار يک حکومت سکولار بود که کنترل مذهب را در اختيار داشت و به آن اجازه نمی داد که در امور عمومی و به خصوص آموزش و پرورش دخالت داشته باشد. آنگاه کلاه «فز»، که از اوايل قرن نوزدهم به وسيلهء مسلمانان متشخص مورد استفاده قرار می گرفت، ممنوع شد. همچنين با حجاب زنان به شدت مقابله شد. قوانين جديد کشور با الهام گرفتن از قوانين کشورهای اروپای غربی نوشته شدند. تقويم ترکيه به تقويم مسيحی تبديل شد و يکشنبه ها روز تعطيل آخر هفته اعلام گرديد. خط لاتين جانشين خط عربی شد؛ خطی که ترک های با سواد از زمان مسلمان شدن به کمک آن می نوشتند. کمال آتاتورک کوشيد تا توده های بيسواد را با خواندن و نوشتن به خط جديد آشنا کند و به اين منظور در خط لاتين تغييراتی بوجود آورد تا بتواند اصوات مختلف زبان ترکی را بخوبی منعکس سازد. همچنين به زنان حقوق مساوی با مردان اعطا شد.
در عين حال، در همان زمان که مخالفين سياسی سرکوب می شدند، مصطفی کمال دست به کار ايجاد نهادهای دموکراسی شد. در نتيجه، مردم ترکيه، همچنان که منتظر رسيدن زمان مناسب برای برقراری دموکراسی بودند، از وجود يک دولت ملی برخوردار شدند که منابع ملی کشور را به سود مردم اداره می کرد.
سياست های آتاتورک برای ترکيه صلح به همراه آورد و شالودهء ترقی اين کشور را فراهم ساخت و با وجود برخی گرفتاری های اوليه اصلاحات او با مقاومت چندانی روبرو نشد. اگرچه می توان گفت که شايد اگر قرار بود اين اصلاحات از طريق انجام رفراندوم صورت گيرند بختی برای تصويب آن ها وجود نداشت.
ادامه دارد
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |