به آقای سيد علی خامنه ای
آقای سيد علی خامنه ای!
اگرچه دون شأن من ـ بعنوان يک نويسندهء گريخته از جهنم حکومت اسلامی ـ است که «دنيادار» ی چون شما را مخاطب قرار دهم، و اگرچه می دانم در بين نزديکان و اطرافيان شما آدم با جنمی پيدا نخواهد شد که اين نوشته را به ديد شما برساند، اما، در آستانهء سفر هفتهء آينده تان به استان فارس، فکر کردم چند نکتهء با اهميت ـ از نظر خودم ـ را با شما در ميان بگذارم باشد تا شايد اين سفر را با اشراف و آگاهی بيشتری انجام دهيد.
می دانم که شما نه به زيارت تخت جمشيد و آرامگاه های تخت رستم و پاسارگاد باستانی خواهيد رفت و نه حتی زمين ادب را در حافظيه و سعديه خواهيد بوسيد؛ و بيشتر وقت تان با مشتی دروغزن بادمجان دور قاب چين، و گله ای از عمامه داران و دينکاران بر مسند قدرت نشسته، خواهد گذشت. اما ـ چه بخواهيد و چه نه ـ در آن خاک که شما همچون طاووس عليين شده بر آن قدم می نهيد رازها و رمزهائی خفته اند که تصور گشودنشان خواب را در چشمان شما آشفته می سازد و می دانيد که تا اين راز و رمزها برقرارند آب خوش از گلويتان پائين نخواهد رفت.
من بخوبی می دانم که وجود شما پر از نفرت از همهء بزرگان ايرانزمين خفته در خاک فارس است و، همچون اجدادی که تاج حکومت ظلم شان را در هيئت عمامه ای سياه بر سر داريد، آرزو می کرديد که می توانستيد يک شبه خاک آن عجمی را که بعد از دو هزار و پانصد سال کلامش هنوز «انکار شما» ست به توبره می کشيديد؛ آرزو داشتيد تا حافظيه را به آب سيوند می بستيد، و خانهء سعدی را بر سرش خراب می کرديد. اما چه می شود کرد؟ اين ميخ های تابوت حکومت شمايند که از زمين پاک فارس قد برافراشته اند و، در مقايسه با هر کلمه شان، دروغ های شما در برابر روشنائی آفتاب فاش می شود.
بله، می دانم که اهل زيارت کاخ سازمان مللی نيستيد که در ويرانه های تخت جمشيد واقع است و هنوز نمايندگان ملل گوناگونش، نوروز باستانی را، با گياه و حيوان و دست سازهای آدمی، بر پلکان هاي فراخش جشن می گيرند، اما اگر از همانجا که هستيد گوش هوش تيز کنيد پژواک سخن داريوش هخامنشی را خواهيد شنيد که ـ نگران از آيندهء دوردستی که همين اکنون شماست ـ آرزو می کرد که: « خداوند اين کشور را از دشمن و خشکسالی و دروغ محفوظ بدارد». و اينک آن دشمن شمائيد؛ آن خشکسالی، فرهنگ شماست؛ و آن دروغ، راه و روشی است که شما برای ويران کردن «اين کشور» برگزيده ايد.
اما يادتان باشد: شما به خاکی پای می گذاريد که در ميانهء کوهستان هايش نطفهء کشوری به نام ايران بسته شده است و هم اکنون آرامگاه بنيانگزار اين کشور، تک و تنها، «بی چلچراغ و فرش»، و بی ضريح و حرم، در دشت پاسارگاد در انتظار آن نشسته است که آب های درياچه ای که با موافقت شخص شما بوجود آمده تا آثار زندگی و تمدن ايرانيان دوران پيش از حملهء نومسلمانان به اين کشور را غرق و ويران کند، پايه ها و سنگ های مزارش را سست کنند و بپوکانند. به ياد داشته باشيد که شما مسئوول اول و مستقيم اين جنايت فرهنگی هستيد و اگر روزی زنده باشيد و کارتان به دادگاهی که به جنايت ها و خيانت های سران و مسئولان رژيم شما رسيدگی خواهد کرد بکشد مسلماً بابت همين يک جنايت به چند بار حبس ابد محکوم خواهيد شد.
يادتان باشد که شما بر خاکی پای می گذاريد که فکر «حقوق بشر»، برای نخستين بار در تاريخ مکتوب انسان، در آنجا و در ميان مردم اهل تساهل آن بوجود آمده و در منشور کورش بزرگشان منعکس گشته است. و شما با چه روئی به اين زادگاه حقوق بشر می رويد وقتی که لجن و گند ظلم و جنايت از سينهء رژيم تان بر گذشته و تا زير دماغ شما نيز بالا آمده است؟ براستی آيا اين سفر شما را به ياد چيزی به نام حقوق بشر هم خواهد انداخت؟ آيا شما لحظه ای فرصت خواهيد داشت تا خويش را در صفحات تاريخی که دستانی نامرئی هم اکنون مشغول نگارش آنند ببينيد؟ آيا هيچ به محکومان در بند خويش و جوانانی که به دست شما بی آينده شده اند خواهيد انديشيد؟ آيا در اين سفر گذری هم بر کشتهء خويش، زهرا کاظمی، خواهيد داشت که، خفته در گورستانی در شيراز، چشمش به دنبال جلادان شماست؟
و نيز يادتان باشد که نخستين جرقه های فکر حکومت جدا از مذهب از طريق آزاد ساختن همهء مذاهب نيز در همين خاک فارس زده شد و کورش بزرگ با صدور منشور مشهور خود نشان داد که دولتش نه تنها خدمتگذار ملل و اقوام گوناگون که پاسدار آزادی انديشه و عقيده نيز هست. گاه فکر می کنم که کوشش شما و عملهء دولتتان برای نابودی آرامگاه کورش و به آب بستن آثار تمدن عهد او خود نشانهء آن است که تير سکولاريسم کورشی بر قلب نظام ولايت فقيه نشسته و به ياد جوانان ملتی آورده است که اتفاقاً در همين خاک آنها بوده که، برای نخستين بار در جهان، اصل جدا ساختن مذهب (و مذاهب) از حکومت ريشه کرده و به بار نشسته است.
بله، البته اين هم هست که شما به خاکی پای می نهيد که سرمشق اصلی تان، اميرمبارزالدين، آنکه در کلام حافظ «محتسب» خوانده می شد، دين و دولت را يکی کرده و در گسترهء آن ـ گاه حتی به هنگام قرائت قرآن ـ به دست خويش سر می بريد و خون می ريخت. بدينسان، حضور شما در شيراز حکايت از تناسخی دارد که در تاريخ ما جاری بوده و روح استبداد و جور را از هيکلی به هيکل ديگر می کشانده است. و حاشا که در خاندان شما نيز «شاه شجاع» ی پيدا شود که بگيردتان و در قلعه ای حبستان کند تا شيرازيان امروز نيز، همچون حافظ، در رفع ظلم اميرمبارزالدين زمانهء خويش دست افشانی کنند و شادمانه بخوانند که: «شد آنکه اهل نظر از کناره می رفتند»... و آيا اين سخن انجوی شيرازی شما را به ياد روزی که ديگر نخواهيد بود نمی اندازد؟ ـ آنجا که، پس از شرح چگونگی دفع شر اميرمبارزالدين، می گويد که آن حادثه: «موجب خشنودی مردم و اميدواری آنان به ايجاد محطيی آرام شد: آروزی روشن ديدن افق، و نشنيدن بوی خون، و اميد به نديدن سرهای بريده و پيکرهای از دار آويخته...» آيا براستی اين همه کشتار و شکنجه و اعتياد و فحشا و دزدی و ارتشاء را که بر کارنامهء سياه خويش نوشته ايد نمی بينيد؟ و آيا نمی فهميد که حافظ اين ابيات را در مژدهء فقدان شما ست که می سرايد: «ای دل بشارتی دهمت: محتسب نماند! / وز می جهان پر است و بت می گسار هم!» و براستی آيا هيچ چهرهء خويش را در آينهء اين رند شيرازی نگاه کرده ايد تا صورت واقعی جذام خورده و کرم زدهء محتسبان و زاهدان ريائی و شيخان بی آبروی تاريخ را ببينيد؟
آقای خامنه ای، شما به خاکی پا می گذاريد که سعدی اش دربارهء اميری از نوع شما حکايت می کند که: «دست تطاول به مال رعيت دراز کرده بود و جور و اذيت آغاز کرده، تا بجائی که خلق از مکايد فعلش به جهان برفتند و از کربت جورش راه غربت گرفتند...» و مگر نه اينکه او خطاب به شماست که می گويد: «هر آنکه تخم بدی کشت و چشم نيکی داشت / دماغ بيهده پخت و خيال باطل بست // ز گوش پنبه برون آر و داد خلق بده / وگر تو می ندهی داد، روز دادی هست...»
نه، آقای خامنه ای، کرنش و تکريم استقبال کنندگان سفارشی تان را هم باور نکنيد. همين شيراز کارخانهء توليد دروغزنان و نامردان نيز بوده است؛ آنسان که گاه چنان دل حافظ اش از دست اينان می گرفته که بر خطوط کاغذ فرياد بر می کشيده که: «آب و هوای فارس عجب سفله پرور است / کو همرهی که خيمه ازين خاک بر کنم؟» توصيه می کنم که کمی در چشمان اين سفله گان که در اطرافتان می چرخند و تملق غرغره می کنند خيره شويد و ببينيد که آيا در آنها برق صميميت و محبتی هم باقی مانده است؟ و مگر سعدی همين شيراز در وصف اطرافيان شما نبوده که سروده است: «نه بينی که پيش خداوند جاه / نيايش کنان، دست بر بر نهند // اگر روزگارش در آرد ز پای / همه عالمش پای بر سر نهند»؟
باری، می خواهم بگويم که شما ـ در قالب يک آخوند و ملا و زاهد و محتسب غاصب و مستبد که اينک مهار قدرت را هم در دست دارد ـ به تکه ای از خاک ايران سفر می کنيد که در طول تاريخش هميشه از نوع شما ابراز بيزاری نموده و در کلام همهء بزرگانش بدکاری ها و دغلبازی های نوع شما را افشا و نفرين کرده است. اين خاکی است که نه به آخوند و ملا و حجه الاسلام و آيت الله و ولی امر، که به کورش و داريوش و حافظ و سعدی اش مغرور و زنده است و از گذر کاروان ورشکستهء شما که سهل است، از گذر لشگريان خونخوار اجداد شما نيز، که سه بار مردمش را قتل عام کردند و آنها همچنان مترصد فرصت بودند تا سر به شورش بردارند، رنجی نخواهد ديد.
نيز يادتان باشد که فارس تنها گوشهء کوچکی از سرزمين پهناوری است که در هر شهر و دهش زنان و مردانی آزاده زيسته اند، همان ها که همچون شمائی را، هزاران هزار ديده، و ناديده گرفته اند و هر کجا که امکانش فراهم آمده به آزادی و سرفرازی رأی داده اند.
نه! اشتباه نکنيد. من شما را نصيحت نمی کنم. با غاصب نبايد از در نصيحت وارد شد. با جفاکار به عهد، با اهل مکر و حيله، و با تشنگان به خون معصوم خلايق نمی توان به نصيحت سخن گفت. البته شمايان نيز قرن هاست که خود گوش جان خويش را بر هر حرف سرکش و ناهمواری بسته ايد و دوست نداريد جز تملق و دروغ سخنی بشنويد.
خطاب کردن به شما تنها بهانه ای است تا به جوانان فارس بگويم که از همان خاک که ايشان بر آن رسته اند آدميانی نيز برخاسته بوده اند و برخواهند خواست که در برابر اين حکمرانان سياهی تنها به صبح روشن انديشيده اند و خواهند انديشيد و بر باغچه های کوچک دل هاشان نهال های ديرپای ايمان به آزادی و عدالت را با شيرهء جان خويش آبياری خواهند کرد.
آب از سر شما، آقای خامنه ای، مدت هاست که بر گذشته؛ و ديگر از دست شاه چراغ هم برايتان کاری بر نمی آيد. شما اکنون مظهر کامل «ظلوماً جهولا» ی کتاب دينی خودتان شده ايد.
***
نظر:
شما بدبخت ها در خارج از ایران بسوزید و همانجا به درک واسل شوید. هم اکنون ما ایرانیان و جوانان ایرانی در زندگی خوب و بهتر از شما بیچاره ها به سر می بریم. (پارسا)
***
آقای پارسای با ادب؛ هر زمان که توانستید واسل را واصل بنویسید تشریف آورده و دوباره پیغام بگذارید ولی با ادب و متانت. (هوشنگ)
***
خدا را شکر می کنم که این مملکت به دست شما بی ادبان بی فرهنگ فحاش نیفتاده شما که به خود اجازه می دهید در حالی که هیچ قدرتی در دست ندارید با یک رهبر و یا یک حاکم کشور این گونه صحبت کنید وای به حال آن لحظه ای که صاحب منصب باشید و بخواهید با ضعیفترین افراد مملکت سخن بگوئید ، چه ادبیات وحشیانه ای را به کار خواهید برد وای از آن روز که من هرگز نخواهم دید و شما این خیال را با خود به گور خواهید برد (خواننده).
***
اين مزخرفات چيه؟ اين آقا هنوز تو حال خودشه! بابا دوره بت پرستي گذشته و دوره عقلانيت و خداپرستي است! فرهنگ ايراني، فرهنگ عزت است وآدم هاي پست و خفيفي مثل شما احتمالا از تخم ايراني نيستند. كساني كه حاضر نيستند از آرمانشان دفاع كنند و ذليلانه به نزد دشمن ميروند. فكرشو بكن كوروش كبير و داريوش بزرگ همچبن كارهايي ميكردند؟ ايراني بودن كه فقط به حرف زدن و ادعا و افتخار به گذشته نيست؛ ايراني بودن يعني غيرت و عزم ملي براي سرآمد شدن در جهان؛ يعني جهانگيري؛ البته نه به معناي نظامي؛ بلكه به معناي صدور فرهنگ اثيل و وحداني ايران اسلامي است. (ايرانی)
***
می دانید چیست قلم یه نویسنده و حرف زدن یک سخنران نشان دهنده شخصیت اوست که حتی وقتی به دشمن خود می خواهد فحش دهد با احترام فحش می دهد و من هیچ شخصیتی و هیچ ادبی در این نوشته ندیدم شما که می خواهی کسی را ادب کنی اول خودت ادب را یاد بگیر بعد . آدم آنچه را که ندارد نمی تواند بدهد. (مهدی)
***
پارسا جون. ايشالله قربون رهبرمون بری. اسمتو بايد می گذاشتند «مذاب الله». (عليرضا)
***
تاریخ معلم انسانهاست اگر تاریخ را خوب و بدون تحریف مطالعه کنیم و با الان مقایسه کنیم فکر کنم جواب ادمهایی که اهل منطق باشند کاملاً معلوم است .
دوره قاجار : دوره ننگین عهدنامه های ترکمچای و ... از دست دادن عزت و غیرت ایرانی
دوره پهلوی: دوره خفقان و جبر رضاخان، دوره وابستگی و ذلت، دوره ارزشمند بودن انگلیسی و آمریکایی، قانون کاپیتالاسیون و ... دوره ثروت باداورده و کاخهای محمدرضا، اشرف، و دیگر وابستگان پهلوی، دوره سفرهای اروپایی جهت خوشگذردانی و...
مردم و تاریخ این مرز و بوم اینها را فراموش نکرده و نمی کنند. یادتان نرود همین مردم بودند که با دست خالی بدون خونریزی و کودتا (نه مثل دولتهای دیگر) این حکومت را انتخاب کردند و اگر روزی ناراضی شوند همین مردم این حکومت را نیز عوض می کنند.
تاریخ بخوانید. تاریخ جواب همه سئوال های شما را خواهد داد. (کامياب)
***
جناب آقای نوری علا و دیگر دوستانشان در این سایت
:
به
نظر من شما در تخیل زندگی می کنید، تخیلی که به دلیل دوری از ایران و بحران هویت
بر شما موستولی شده است و نمیگذارد که شما واقعیتهای روز ایران را درک کنید، بنده
نمیخواهم از کسی حمایت کنم اما این یک واقعیت است که قدرتمندنان تا بوده اند
همینگونه بودند، آقای خامنه ای تقصیری ندارد، تقصیر از سیستم و ساختار است، شما
خودتان اگر جای آقای خامنهای باشی، ظرف یک سال صد برابر بدتر خواهی کرد و دیکتاتور
تر خواهی شد، این را میشود از برخوردتان با ضد خود مشاهده کرد، شما نه سکولار
هستید و نه لیبرال چون اگر بودید اینقدر ستیزه جو رفتار نمیکردید.
آخر
مگر پوپولیسم چیست ؟
پوپولیسم همینی است که شما میکنید، میخواهید با عوام گرایی و برانگیختن احساسات
ملی برخی را بر علیه برخی بسیج کنید، خوب این هم یک نوع پوپولیسم است و من اسمش را
گذاشتم پوپولیسم ناسیونالیستی
\
ایران امثال شما ها را نمیخواهد، شماهایی که ثروتتان را برداشتید و با خیالی خوش
به مملکت دیگری سفر کردید و حالا هر چند وقت یک بار که دچار بحران هویت میشوید یک
نگاهی به اینجا میکنید و فکر میکنید هنوز اینقدر طرفدار دارید که تا هر حرفی زدید
همه به به و چه چه برایتان کنند.
ایران افرادی میخواهد که ضدشان را بشناسند، قبولش کنند و با او همزیستی کنند.
آقای نوری علا، ما خیلی چیزهای خوبی نداریم، منتها دوست داریم که داشته باشیم و تا
ما – یعنی تک تک من و شما – عوض نشویم و خودمان را اصلاح نکنیم، چیزی هایی که دوست
داریم هرگز بدست نخواهیم آورد، پس بهتر است دیگر خاطرتان را راحت کنید و به آقای
خامنهای حمله نکنید، آقای خامنهای محصول من و شما ست نه کسی دیگر، لطفا این را
درک کنید.
والسلام
ـ مهدی
***
با سلام خدمت نویسنده هتاک
در سرزمینی که من زندگی می کنم بزرگان بسیاری زیستندن و بر آبروی آن افزودن ودر کنارآنان نیز افرادی ناچیز هم بودن که این هم شاید لازمه آن باشد. قول داده بودم که بگذاریم سفر آقای خامنه ای تحقق یابد تا بتوان قضاوت کرد. چطور می شود که یکی در سرزمین من می شود شاه نعمت الله ولی و ششصد سال بعد از خود را پیش بینی می کنی سقوط پادشاهی ایران برای همیشه خبر میدهد و متاسفانه کسی بدان توجه ندارد و دیگری می شود آقای اسماعیل نوری اعلا که ده روز بعد را نمی تواند ببیند و با این اوصاف نامه پراکنی می کند تا شاید خود را بزرگ جلوه دهد و آبروی نداشته خود بیافزايد.
نوشته اید «اگرچه دون شأن من ـ بعنوان يک نويسندهء گريخته از جهنم حکومت اسلامی ـ است که «دنيادار» ی چون شما را مخاطب قرار دهم». مگر شما هم شأنی دارید؟ مگر کسی که سر بر آستان اجنبی می ساید هم دارای شأن است؟
نوشته ايد: «می دانم که شما نه به زيارت تخت جمشيد و آرامگاه های تخت رستم و پاسارگاد باستانی خواهيد رفت و نه حتی زمين ادب را در حافظيه و سعديه خواهيد بوسيد». آيا اگر تامل می کردید تا ببینید و بعد می گفتید بهتر نبود؟
یک نویسنده خوب کسی ست که خود را ساخته و متخلق باخلاق باشد تا نوشتار او در خواننده اثر داشته باشد. شما که دیگران نصیحت می فرمایید خود چقدر پای بند به سعدی و حافظ هستید و به نصایح و اندز های آنان گوش می دهید؟ اگر چنین بود امروز وضعیت شما بهتر از این بود.
به اين خبر توجه کنيد:
مقام معظم رهبري در ديدار مسوولان اجرايي استان فارس:
تخت جمشيد مايه افتخار ايران است
رهبر انقلاب اسلامي با اشاره به دو نگاه متفاوت به آثار تاريخي قبل از اسلام از جمله تخت جمشيد افزودند: «از يك منظر، اين آثار متعلق به جباران تاريخ ايران است و نفرت از استبداد و جباريت، اينگونه آثار را در چشم و دل انسانها از جمله متدينين، بيجاذبه ميكند اما از جنبه مثبت، نبايد فراموش كرد كه اين آثار، به هر حال محصول سرپنجه هنرمند، ذهن خلاق، روحيه بلندنظر و <ذوق و ابتكار ايراني> است و اين واقعيات، تخت جمشيد و ديگر آثار تاريخي را در سراسر كشور، مايه افتخار ملت ايران و جزو مفاخر تاريخي اين كشور قرار ميدهد».
ايشان، با اشاره به تلاش برخي كشورها براي ايجاد مفاخر مصنوعي تاريخي، تأكيد كردند: «مفاخر حقيقي تاريخ ملت ايران، موجب تقويت اعتماد به نفس ملي است و لازم است مورد توجه بيشتر قرار گيرد».
حضرت آيتالله خامنهاي در تبيين اوجگيري ذوق و هنر ملت ايران در دوران بعد از اسلام خاطر نشان كردند: «ما به مفاخر تاريخي قبل از اسلام نيز به عنوان نشانههاي هنر ايراني افتخار ميكنيم اما واقعيت و تحقيق علمي نشان ميدهد كه تمدن، هنر، فرهنگ و دانشي كه ايرانيان در قرون 4 و 5 هجري يعني بعد از اسلام به آن دست يافتند قبل از اسلام هرگز سابقه نداشته و اين اوجگيري به بركت اسلام بوده است.
___
بله! اگر خودمان را اصلاح کنیم براحتی می توان در کنار هم زندگی کرد و شما که اینقدر متون فرنگ را می خوانید یکقدری هم به اثار بزرگان مان هم توجه بفرمایید تا آداب نوشتن و گفتن را فراگیریم. (بی امضاء)
***
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد: (توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد) تنها اظهار نظرهائی که نکتهء تازه ای را به بحث بيافزايد در پايان مقالات ذکر خواهد شد |
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |