بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

اسفند   1387 ـ مارچ 2009 

پيوند به ديگر نوشته های نويسنده در سکولاريسم نو

گزارش مبارز به ملت ایران

حشمت طبرزدی

12 خرداد ماه 1387 خورشیدی

 

درود می فرستم به همه ی آزادیخواهان خردمند و پایدار.سپاس می دارم کوشش همه ی کسانی که در این چند سال به هر نحو با من و خانواده ام همدردی کرده و برای آزادی من و سایر زندانیان سیاسی کوشش نمودند.

پس از آزادی در 4 خرداد ماه، لازم دانستم گزارشی هرچند کوتاه از مبارزات 14 سال اخیر خود را تقدیم کنم. این گزارش می تواند به عنوان تجزیه و تحلیل برخی واقعیات اجتماعی با ارجاع به مضامین عینی آن مورد استفاده ی مبارزان راه آزادی و عدالت قرار بگیرد.

 آنگاه که در سال 1373 هفته نامه ی پیام دانشجو منتشر شد و به ویژه با رویکرد انتقادی،به افشاگری بی پرده و صریح علیه مفاسد اداری-مالی و انحرافات اجتماعی رژیم در سطوح بالای آن پرداخت، دیدگاه های گوناگون در درون کادر اداره کننده ی نشریه و مهم تر،از سوی طبقات گوناگون اجتماعی مطرح شد.نشریه به نحوی ارگان یک تشکیلات دانشجویی بود.تشکل اتحادیه ی اسلامی دانشجویان و دانش آموختگان دانشگاه ها،پشتوانه ی این نشریه بود.این تشکل از جمله تشکل های درون نظام،در آن دوره به حساب می آمد.در واقع همه ی دانشجویان که خواهان فعالیت فرهنگی-سیاسی و آرمان طلبی دینی،انقلابی و دانشجویی بوده و با طیف چپ اسلامی که فعالیت های آن از طریق دفتر تحکیم صورت می گرفت،مخالف بودند،در این اتحادیه فعالیت می کردند.ضمن این که پایه گذاران اتحادیه،از جمله من،پیش از پیروزی انقلاب در انجمن های اسلامی دانشجویی و پس از آن از بدو تشکیل دفتر تحکیم،در آن عضویت داشتیم که این عضویت تا سال 1362 ادامه یافت و پس از آن بود که تعدادی از این انجمن ها از جمله دانشگاه علم و صنعت،خواجه نصیر، دانشگاه ملی،دانشگاه رجایی و چند دانشگاه دیگر از تهران و شهرستان ها به مرور از تحکیم جدا و این اتحادیه را پایه گذاری کردند.

بنابر این از طیف های گوناگون فکری تشکیل شده بود که همگی در طرفداری از جمهوری اسلامی و رهبران آن اتفاق کامل داشتند.در بین طیف های گوناگون افرادی چون؛ محمد مسعود سلامتی از دانشگاه تهران، دکتر جواد امامی از دانشگاه علم و صنعت ایران، پرویز سفری از دانشگاه رجایی، مهندس محمد میر ابراهیمی از دانشگاه پلی تکنیک، محمد حسن علیپور از دانشگاه علامه، لطفعلی عیوضی از دانشگاه تهران، علیرضا علی احمدی از دانشگاه علم و صنعت ایران، دکتر سمایی از دانشگاه علوم پزشکی زاهدان، علیوندی از دانشگاه رجایی، دکتر بهروز طبرزدی از علوم پزشکی اصفهان، مهندس جوادی از دانشگاه صنعتی شریف، علیرضا سرافراز از دانشگاه بهشتی، رفعت بیات از دانشگاه بهشتی، شهابی از دانشگاه بهشتی، خانم دکتر طبیب زاده از دانشگاه علوم پزشکی بهشتی  نقش موثری داشتند و من نیز از دانشگاه پلی تکنیک تهران که برای تشکیل اتحادیه از سال 62 نقش محوری بر عهده داشتیم. افرادی چون محمود احمدی نژاد، هاشمی، فولادوند و مبینی کیا از علم و صنعت و امثال این ها اگرچه مستقیما و به طور فعال در شکل گیری اتحادیه نقش نداشتند ولی به اعتبار عضویت انجمن های اسلامی دانشجویی آنها در اتحادیه و حضورشان در شکل گیری اتحادیه از همین طیف به حساب می آمدند. ضمن این که افرادی چون دکتر صدر از دانشگاه علوم پزشکی تهران، دکتر مخبر از دامپزشکی تهران، مهندس حسین محمدی از پلی تکنیک، مهندس عزت اله ضرغامی از پلی تکنیک، دکتر سعید اصلانی از دانشگاه تهران، سهلانی از دانشگاه تهران، فرهاد بغدادی از علامه و بسیاری دیگر از فعالان دانشجویی در آن دوران به نحوی با این طیف همفکری داشتند. و حتی افرادی چون دکتر الهام (عصا به دست) از تهران، محسن سرخواز از رجایی، پیش تر و سال59 تا 62 عضو فراکسیونی در دفتر تحکیم بودند که بعدا همین فراکسیون تبدیل به اتحادیه شد.

بنابراین در مقابل دفتر تحکیم که چپ اسلامی را نمایندگی می کرد،اتحادیه محل تجمع طیف های گوناگونی بود که عمدتا راست اسلامی را نمایندگی می کردند.این اتحادیه در سال 1373 و زمانی که هفته نامه ی پیام دانشجو را منتشر کرد،در بسیاری از دانشگاه های بزرگ و کوچک تشکل های«انجمن اسلامی دانشجویی» در رقابت با «انجمن های اسلامی دانشجویان» را تشکیل داده بود و تشیکلات قدرتمندی به حساب می آمد.طبیعی بود که تا زمان حیات آیت اله خمینی و قدرتمندی جناح چپ خط امام در دهه ی 60،اتحادیه زمینه ی فعالیت رسمی نداشته باشد.چون دانشگاه در اختیار خط امامی ها بود.ولی با فوت آیت اله خمینی و رهبری آیت اله خامنه ای،زمان تقویت جناح راست اسلامی و از جمله اتحادیه ی دانشجویان و دانش آموختگان فرارسید و از سال 1367 تا 1373،اتحادیه توانسته بود به لحاظ سازماندهی،جذب نیرو و فعال بودن،دفتر تحکیم را پشت سر بگذارد.موانع فعالیت کمتر شده بود،انگیزه ی کافی برای فعالیت وجود داشت و بالمآل زمینه ی اجتماعی رشد این تشکل فراهم گردید.البته برخی افراد سطحی نگر یا مغرض،تلاش می کنند چنین وانمود کنند که این اتحادیه توسط افرادی خاص مانند هاشمی رفسنجانی به وجود آمد،که این تحلیل ناشی از عدم شناخت آن ها از واقعیات آن دوران است.

بنابراین اتحادیه توسط طیف وسیعی از دانشجویان با انگیزه اما مخالف و منتقد چپ اسلامی و خط امام از همان بدو پیروزی انقلاب و از سال 1358 با شکل گیری فراکسیونی در دفتر تحکیم پایه گذاری شد و این نیروی گسترده و با انگیزه به صورت فرمایشی،دستوری و قراردادی امکان وجود پیدا نمی کرد.

آنگاه در سال 1373 که اتحادیه از قدرت تشکیلاتی و توان مانور سیاسی کافی برخوردار بود،از طریق تریبون غیر رسمی خود،هفته نامه ی پیام دانشجو،به اظهار نظر درباره ی مسایل گوناگون سیاسی،اجتماعی،فرهنگی و اقتصادی پرداخت.نه اتحادیه و نه هفته نامه ی پیام دانشجو،قرار نبود به یک جریان مخالف یا حتی منتقد نظام جمهوری اسلامی تبدیل شود.برای آنکه دبیر کل آن،اعضای شورای مرکزی اش،کادر ها ،اعضا و هوادارانش از وفادارترین نیروهای حامی نظام و رهبران آن بودند.همه ی آن ها کسانی بودند که پیش از انقلاب،در جریان جنگ و پس از آن برای تثبیت نظام،از خود گذشتگی های زیادی نشان داده بودند.بنابرین،تنها مساله ی آن ها این بود که به لحاظ شرایط اقتصادی پس از جنگ و  به لحاظ وضعیت اجتماعی،شکاف طبقاتی افزایش یافته و عملکرد برخی نهاد ها و مسئولین از آرمان های انقلاب،انحراف پیدا کرده است.به دلیل این که اتحادیه از طیف های گوناگون به وجود آمده بود،نقش من به عنوان دبیر کل اتحادیه و پس از آن مدیر مسئول هفته نامه ی پیام دانشجو،این بود که تعادلی به وجود بیاورم. برای مثال یک طیف از اعضای اتحادیه،پیش از آن و به ویژه از زمان طرح مساله ی «مک فارلین» انتقادات شدیدی نسبت به هاشمی رفسنجانی داشتند.یا درباره ی مسایل اقتصادی به شدت علیه او می تاختند.اما من و گروهی از اعضای شورای مرکزی،در مقابل این طیف نقش تعدیل کننده داشتیم.این طیف عمدتاً از ناحیه ی انجمن اسلامی دانشجویی پلی تکنیک بودند.طیف دیگری بود که تمایل داشت به سمت جناح راست به ویژه موتلفه و روحانیت مبارز حرکت کند که افرادی چون احمدی نژاد و اکثریت انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت در این مجموعه قرار می گرفتند.پایداری من و کسانی چون سفری،سلامتی،علی احمدی،میر ابراهیمی و عیوضی  در برابر این جریان دامنه دار بود.

اما در سال 1373 این ترکیب تا حدود زیادی به هم خورده بود.برای اینکه نیرو های قدیمی تر،به مرور جذب فعالیت های اجتماعی بیرون از حوزه ی دانشگاه شده بودند و نسل جدید و جوان جایگزین آن ها شده بود.این نسل جدید،ضمن اینکه انگیزه ها متفاوتی داشتند و همچون نسل اول از انگیزه های ناب انقلابی برخوردار نبودند،ولی در پیروی از رهبری جمهوری اسلامی تردید نداشتند،ضمن اینکه بخشی از آن ها از هاشمی رفسنجانی طرفداری زیادی داشتند. من شخصاً با رهبری جمهوری اسلامی و رفسنجانی ارتباط خوبی داشته و آن ها نیز اعتماد خود را بارها اعلام کرده بودند و اعضای قدیمی اتحادیه نیز  در همین شرایط قرار داشتند.اما شرایط اقتصادی-اجتماعی به مرور ذهنیت ما را به سمت نقد جدی تر از عملکرد دولت هاشمی پیش می برد. آنگاه که فضای نقد عملکرد دولت در اتحادیه باز شد و به ویژه من خود به نتایج عینی رسیدم،همه ی طیف های گوناگون با طیفی همنوا شدند که پیش از آن با صراحت از رفسنجانی،خانواده اش و عملکرد او انتقاد می کردند.من و دوستانم در شورای مرکزی اتحادیه،بدون یک برنامه ی قبلی و به صورت بسیار تند و تیز به نقد عملکرد دولتی پرداختیم که خود از حامیان دیروز او به حساب می آمدیم.در نشست های داخلی اتحادیه،گروهی پیشنهاد تظاهرات علیه دولت سردادند و من این پیشنهاد را به نقد از طریق هفته نامه تعدیل کردم.شایان ذکر است این گروه پس از شروع انتقادات جدی از هاشمی رفسنجانی از اولین گروه های انشعابی علیه اتحادیه بودند که با دفتر هاشمی و علیه اتحادیه هم داستان شدند.زمینه ی شکل گیری تاریخی اتحادیه این گونه بود که گوشه ای از آن را بیان کردم اما  من در شهریور ماه 1373 به این واقعیت توجه نکرده بودم.به همین دلیل و بدون توجه به بافت اتحادیه،پرچم مبارزه علیه فقر،فساد،تبعیض،رشوه و هر نوع ظلم و تعدی را برداشتم.من و دوستانم چون سفری،امامی،سلامتی،علیپور،میر ابراهیمی و افرادی دیگر گمان می کردیم سایر طیف های اتحادیه همان گونه می اندیشیدند که ما می اندیشیدیم.این البته اشتباه بزرگی بود.برای اینکه اتحادیه عملا ًاز سه طیف اصلی تشکیل شده بود و ما به این واقعیت توجه نکرده بودیم.1-طیف طرفدار هاشمی رفسنجانی.2-طیف راست و3- طیف مستقل. به همین دلیل نتوانسته بودیم نقش طیف های دیگر را مد نظر قرار بدهیم.هنگام اعتراض علیه وضعیت موجود و نقد هاشمی و عملکرد او،طیف طرفداران او به مرور و با ارتباطی که از طریق مسئولین دفترش با او برقرار کردند،اولین انشعاب ها را علیه اتحادیه شروع کردند.جالب این است که چنانچه اشاره کردم برخی از این انجمن های انشعابی،پیش از آن خواهان تظاهرات علیه برخی ناهنجاری های اجتماعی-اقتصادی شده بودند.این جریان همزمان با اقدامات قوه ی قضاییه،وزارت اطلاعات،دفتر هاشمی،سردار افشار به عنوان فرمانده ی بسیج،رفیق دوست رئیس بنیاد  مستضعفان،کرباسچی شهردار وقت تهران،سیف مدیر کل وقت بانک صادرات،خانواده ی هاشمیان و پنج برادران در تعاونی پسته ی رفسنجان،بیت رهبری،گروه فشار و سایر عوامل باند قدرت علیه اتحادیه،هفته نامه و من،ضربات سختی بر ما وارد کردند.من در شرایطی آماج حملات باند قدرت واقع شده بودم که پیش از آن هیچ برنامه ی مشخصی برای چنین جنگ نابرابری نداشته و عملا با بخش بزرگی از حکومتی که خود طرفدار آن بودم،رو در رو شده بودم.گمانم بر این بود که نظام منزه و پاک است و به محض این که اعتراضات و انتقادات ما را بشنود به اصلاح امور خواهد پرداخت.اما زهی خیل باطل!!ما با یک باند مخوف قدرت رو به رو بودیم که تا آن زمان به نام انقلاب،اسلام و با تشکیل یک باند خطرناک امنیتی-قضای-اقتصادی،هر نوع اعتراض و مخالفت از ناحیه ی هر فرد و گروهی را خفه کرده بود و اینک آماده بود تا این منتقدین آماتور را در خود ببلعد.انجمن های دانشجویی طرفدار هاشمی رفسنجانی در فاصله ی 1373 تا 1375 به طور عمده از اتحادیه جدا شده و هماهنگ با گروه های فشار و عوامل باند قدرت بر ما تاختند.اما طیف راست و منتقدین رفسنجانی نه تنها جدا نشدند،بلکه از وضعیت جدید استقبال کردند.ولی این طیف نگران بود که مبادا به دلیل شرایط موجود و فشار های وارده بر ما،اتحادیه و هفته نامه به ویژه من که نقش محوری در این منازعه را بر عهده داشتم،از چارچوب نظام و خط رهبری خارج شویم.این طیف طرفداران پر و پا قرص رهبری و ولایت فقیه بودند.حتی برخی از آن ها مثل محمد علی رامین که در سال 1373 از آلمان آمده بود و توانست«امام خامنه ای»را در کاسه ی ما بگذارد(همان کسی که سال های اخیر نفی هلوکاست را در کاسه ی احمدی نژاد گذاشت)تا سال 1375 رابطه اش را با ما حفظ کرد که مبادا از خط رهبر عدول کنیم.اما پیش بینی آن ها درست بود.شرایط جدید،فشار های وارده و آگاهی از واقعیات اجتماعی عملاً ما را به سمت انتقاد از رهبر و اصل ولایت فقیه پیش برد.این مساله به ویژه در جریان محاکمه ی عوامل اختلاس 123 میلیارد تومانی و جلوگیری از محاکمه ی محسن رفیق دوست در سال 1374،رخ نمود.در آن دوره بود که ما به این جمع بندی رسیدیم که اشتباه کرده ایم.

سال 1375 سال نقد ضمنی ولایت فقیه و عملکرد رهبری به ویژه در میتینگ های ما بود. به همین دلیل دومین طیف موجود در اتحادیه و انجمن های دانشجویی عضو طرفدار رهبر،در این سال به انشعاب و حتی مبارزه جویی علیه ما برخاستند.در همین سال رهبر جمهوری اسلامی به موضع گیری علیه من پرداخت که این موضع از سوی دفتر ایشان رسما به من و اعضای شورای مرکزی اتحادیه اعلام شد و پس از آن ،حملات شدید و همه جانبه به ویژه علیه من از همه جا شروع شد.حملات به قدری سخت بود که ما باور نداشتیم بتوانیم از زیر سنگینی آن جان سالم به در بریم.همین سال بود که پیام دانشجو را برای همیشه توقیف کردند،من بازداشت شدم،گروه فشار به ما حمله کرد و باند قدرت بر حملات پیشین خود افزود.رفسنجانی و حامیان حکومتی او از این شرایط بهره برداری زیادی کردند،ولی ما همچنان مقاومت کردیم.برای این که هیچ خلافی انجام نداده بودیم که چنان عذابی  را برخود عادلانه بدانیم.از شکنجه در زندان گفته بودیم،از دزدی،رشوه،اختلاس،فقر،بیکاری،ظلم و حقوق مردم گفته بودیم.اما حکومت پاسخ نقد صادقانه ی ما را با مشت آهنین داده بود.این وضعیت درونی ما از سال 1373 تا 1375 بود.تا آن دوره،رسالت اصلی خود را افشاگری علیه مفاسد،نقد قدرت و حداکثر،انتقاد از نهاد های قدرتمند حکومت می دانستیم.حتی انتقاد از رهبری را علنی نکرده بودیم.برای این که از یک سو،نگران بالا رفتن هزینه ها بودیم و از دیگر سو،موجب سوء استفاده ی دستگاه رفسنجانی می شد.ولی به لحاظ جمع بندی درونی،مساله ی ولایت فقیه و عملکرد رهبری را نقادی کرده بودیم.در حوزه ی قدرت و حکومت تابوهایی را شکسته بودیم،از خط قرمز های بی مبنا،رد شده بودیم و در عین حال،دو طیف از نیروهای خود را از دست داده و صرفا ًطیف مستقل باقی مانده بود که این طیف به شدت از سوی دستگاه های امنیتی،قضایی،سیاسی و گروه فشار زیر ضرب بود.در این دوره رفتاری از نیروهای حکومتی و به ویژه دستگاه امنیتی و قضایی و برخی دفاتر مهم قدرت،مشاهده کردیم که همه ی آنچه در ذهن خود درباره ی حقانیت نظام قایل بودیم فرو ریخت و به ضد خود تبدیل شد.در واقع آنچه از زبان عموم مردم درباره ی خشونت دستگاه شنیده اما باور نکرده بودیم را با همه ی وجود لمس کردیم.البته به دلیل این که در موضع نقد دستگاه و عملکرد آن برآمده بودیم و به همین دلیل طبقات گوناگون اجتماعی به ما اعتماد کرده و تماس برقرار ساخته بودند،موفق به درک بیشتر و عینی تر از مسایل اجتماعی شده و به مرور دیدگاه های ایدئولوژیک خود را تغییر دادیم.

اما یکی از پارامترهای بیرون از تشکیلات،مربوط به داوری طبقات اجتماعی درباره ی ما بود.بخش وسیعی از کسانی که از طریق هفته نامه یا میتینگ های دانشجویی و رسانه های گوناگون با ما در تماس بودند،شرایط را درک کرده و تعامل خوب و سازنده ای با ما برقرار کرده بودند.اما بخشی نیز همواره به ما می گفتند که این جریان نیز مثل سایرین،بالاخره شکست خورده یا عقب نشینی می کند و در نهایت رهبران آن،به ویژه طبرزدی به پاریس و لندن پناهنده خواهد شد.بخشی از نیرو های سیاسی یا طبقات اجتماعی،ما را با گروه ها و شخصیت های دهه ی شصت مقایسه می کردند.ولی پاسخ ما این بود که در این مبارزه ی منطقی،قانونی و مسالمت آمیز که خواسته ای جز دفاع ز حقوق خود و آحاد مردم نداریم،مقاوم خواهیم ماند و میدان را خالی نخواهیم کرد.اگرچه هرچه شرایط سخت تر می شد،نفرات ما نیز کم تر می شدند.به ویژه نیرو های قدیمی اتحادیه در دو طیف ذکر شده،به سرعت جذب مراکز قدرت شده و به عنوان دشمنان اتحادیه وارد کارزار می گردیدند.به گونه ای که از خیل عظیم نیروهای قدیمی و طیف های حامی،صرفا کسانی چون دکتر جواد امامی،پرویز سفری،محمد مسعود سلامتی،مهندس محمد میر ابراهیمی و محمد حسن علیپور باقی مانده و دیگران یا به دشمنان جدید تبدیل شده و یا کنار کشیده بودند.اگرچه به موازات تداوم مبارزات حق طلبانه،نسل جدیدی از دانشجویان به ما پیوسته بودند و به ویژه در بین توده های مردم،حامیان و هوادارانی پیدا کرده بودیم که بخشی از آنها در میتینگ ها شرکت می کردند و اکثریت اما،صرفا حرف زده و حاضر نبودند در مقابل فشارهای حکومت از ما پشتیبانی کنند.

با حادثه ی 2 خرداد 1376 و پیروزی چپ اسلامی شرایط تا حدود زیادی تغییر کرد. ولی برای اتحادیه ی ما شرایط همچنان سخت باقی ماند.دولت خاتمی حتی حاضر نشد از هفته نامه ی پیام دانشجو رفع توقیف کند و وزارت اطلاعات دشمنی اش با ما را تداوم بخشید.از دیگر سو،چپ اسلامی که در دهه ی 60 از ناحیه ی اتحادیه ضربات سیاسی زیادی تحمل نمود،اینک فرصت یافته بود تا تلافی کند.البته اتحادیه از همان شروع انتشار هفته نامه،با چپ اسلامی و دفتر تحکیم ترک مخاصمه کرد و حتی در سال های 74 و 75 تلاش ما بر این قرارگرفت تا با فعال کردن دفتر تحکیم از طریق سمینار های مشترک،آنها را علیه وضع موجود بسیج کنیم که تا حد زیادی موفق بودیم.ولی سران چپ اسلامی،به دنبال این بودند که از فرصت به دست آمده برای حذف کامل اتحادیه و نیروهای رقیب بهره بگیرند.شایعه سازی و تخریب علیه من،شگرد اصلی این جریان در دوران 8 سال حکومت آنان بود.اما اتحادیه همچنان مشی مستقل خود را ادامه داد و ضمن اتخاذ مواضع سازنده و انتقادی در مقابل چپ اسلامی برای اولین بار اعلام کرد که خواهان اصلاحات حکومتی است. طرح شعار اصلاح طلبی در سال های 76 و 77 یک شعار رادیکال به حساب می آمد و اتحادیه البته به این جمع بندی دقیق رسید و آن را اعلام کرد. برداشت ما این بود که عمل کرد نظام به مرور از اصول انقلاب و قانون اساسی انحراف پیدا کره و به جای نهاد های قانونی و عمل در چارچوب قانون،یک باند قدرت کارها را به دست گرفته و قانون اساسی و آرمان های انقلاب  را زیر پا گذاشته است.بنابراین تلاش می کردیم با نقد عمکرد حکومت و پیشنهاد راه کارهای معین،با اصلاح قانون اساسی و عملکرد دستگاه ها و رفتار مسئولین بالای نظام،بار دیگر امور را بر پایه ی آرمان های انقلاب نقادی کنیم.اما پاسخ قدرت به این نظرات اصلاح طلبانه و مشفقانه ی ما،چیزی جز مشت آهنین و فشار نبود.در این دوره یعنی از 2 خرداد 1376 تا فروردین1378،اتحادیه همین خط مشی را دنبال کرد.تنها زمینه ی فعالیت ما،تشکیل جلسات و میتینگ های دانشجویی و انتشار نشریه ی داخلی«ندای دانشجو»بود.ندای دانشجو که جایگزین پیام دانشجو شده بود،اگرچه یک نشریه ی داخلی به حساب می آمد اما بیش از شصت هزار تیراژ داشت و در سراسر کشور به صورت نیمه رسمی توزیع می شد.تمام تلاش قاضی مرتضوی و وزارت اطلاعات دولت خاتمی،برای برخورد با این نشریه و توقیف آن بود و به همین دلیل درگیری های زیادی با ما داشته و بالاخره آن را توقیف کردند.

26 مهر ماه 1376،اتحادیه میتینگی  مقابل درب اصلی دانشگاه تهران برگزار کرد که در آن آقایان امامی سفری،فتح اله مرادی و من صحبت کردیم.در آنجا برای اولین بار من به صورت علنی و برای اصلاح ساخت قدرت،پیشنهاد دادم تا؛رهبری دوره ای شود،به انتخاب مستقیم مردم باشد و پاسخگو باشد.با طرح این موضع،عملا مساله ی تغییر قانون اساسی به نفع مردم و دموکراسی در دستور کار اتحادیه قرار گرفت.برای این که در این دوره صف آرایی نهاد های انتصابی در مقابل نهاد های انتخابی،کشور را فلج کرده و مشخص بود که نهاد های قدرتمند غیر انتخابی یا غیر پاسخگو و فراقانون،تصمیم گرفته اند از اصلاح امور جلو گیری کنند.طرح موضع اخیر اگرچه یک پیشنهاد قانونی از سوی یک تشکل دانشجویی بود و عملا هیچ نشانی از اقدام غیر قانونی نداشت اما با عکس العمل شدید حکومت روبه رو شد.از یک سو گروه انصار حزب اله در 24 آبان ماه همان سال به دفتر اتحادیه حمله ور شد و من را تا مرز مرگ و با استفاده از کابل،پنجه بکس و چاقو مورد ضرب و شتم قرار دادند و از دیگر سو شعبه ی شش یا معاونت امنیت دادگاه انقلاب با ریاست قاضی حقانی(سلیمی) وارد کار شده و برای من یک سال حبس تعلیقی تعیین کرد و این در حلی بود که چند روز پیش از آن یکی از دانشجویان عضو اتحادیه به نام مهدی خاکی فیروز دستگیر شده به شکنجه گاه توحید انتقال یافته و از او علیه اعضای اتحادیه و من اعتراف گرفته شده بود تا پرونده سازی لازم برای برخورد غیر قانونی با ما صورت پذیرد.از دیگر سو در برخی شهرها و از طریق نهاد های حکومتی،تظاهرات دولتی برپا گردید که در آن شعار مرگ بر طبرزدی ومرگ بر منتظری سرداده شد زیرا منتظری نیز در آن دوره علیه رهبر جمهوری اسلامی مواضعی اتخاذ کرد.همچنین عبداله نوری وزیر کشور،از سوی مجلس پنجم به دلیل  صدور مجوز برای برگزاری این میتینگ مورد سوال قرار گرفت.

اما من و سایر دوستان و همرزمان،هیچ اقدام قانون شکنانه ای انجام نداده بودیم و برای اصلاح ساختار و رفتار قدرت و از طریق مبارزات دموکراتیک تلاش کرده و هزینه ی آن را پرداختیم.اما نهاد های غیر انتخابی و غیر پاسخگو که نمی خواستند هیچ پیشنهاد اصلاحی و سازنده ای را بپذیرند،همچنان منتقدین و مخالفین را به عامل دشمن و مشتی معاند و فریب خورده متهم کرده و سپاه لشکر شبه نظامی،امنیتی،قضایی و تبلیغی خود را علیه ما بسیج می کردند.حتی در آن شرایط سخت،انتظار ما این بود که سران قدرت به عقل آمده و پیشنهادهای اصلاح طلبانه و خیرخواهانه را بپذیرند.گویا رفتار این گونه نهاد ها شرایط اجتناب ناپذیری را در پیش روی همه ی مخالفان قدرت غیر پاسخگو و نهاد های انتصابی و استصوابی قرار داد تا یک صدا به مخالفت علیه آن ها بپردازند.اتحادیه که در راه اندازی میتینگ های دانشجویی پیش قدم بود،در این دوره صدای خود را رسا تر کرد و ضمن این که به بازسازی خود پرداخته و اقدام به جذب نیرو نمود،این آمادگی را پیدا کرد تا با گروه های جدید دانشجویی ائتلاف کرده و با شخصیت ها و احزاب سیاسی خارج از نظام به رایزنی بپردازد.رایزنی با گروه های ملی و شخصیت هایی چون داریوش و پروانه فروهر،در همین دوره صورت گرفت.در واقع نتیجه ی منطقی برخورد های خشونت آمیز دستگاه با اعضای اتحادیه و موضع گیری نا صواب نهاد های غیر پاسخگو و فراقانونی در برابر نهاد های انتخابی و تصلب رفتاری حکومت گران در برابر پیشنهاد های اصلاحی،ما را به این جمع بندی رساند که می بایست به مرور ارتباط خود با گروه های بیرون از نظام و حکومت را تقویت کرده و جبهه ی نیرومند تری در برابر استبداد مذهبی شکل بدهیم.

سال1377 اتحادیه همراه با چند تشکل دانشجویی «جبهه ی متحد دانشجویی» را به وجود آورد.این جبهه از دانشجویان جوان و با انگیزه و بعضاً سکولار تشکیل شد.حتی از دفتر تحکیم نیز دعوت شد اما آن ها امتناع کردند ولی «جبهه ی متحد دانشجویی» خودش را آماده می کرد تا رهبری جنبش دانشجویی را بر عهده بگیرد.برگزاری میتینگ 4 خرداد1377 در پارک لاله که در آن برای اولین بار پس از درگیری های خشونت آمیز دهه ی شصت،بزرگترین میتینگ سیاسی از نیروهای مستقل از دولت و حکومت تجمع کردند،از برنامه های جبهه ی متحد دانشجویی بود.در این میتینگ برای اولین بار،مردم و دانشجویان در مقابل گروه های فشار مقاومت کرده و آن ها را وادار به عقب نشینی کردند اگرچه مجلس پنجم به بهانه ی اینکه عبدالله نوری وزیر کشور،برای این میتینگ مجوز صادر کرده بود او را استیضاح و برکنار کرد اما این میتینگ و جبهه ی متحد دانشجویی آشکار ساختند که رسیدن به دموکراسی از طریق مبارزات دموکراتیک ممکن است.در این میتینگ قرار بود آقایان دکتر جواد امامی،منوچهر محمدی،پرویز سفری و من صحبت کنیم که به دلیل حمله ی گروه فشار این میتینگ ناتمام ماند.

تمام تلاش دستگاه های امنیتی-سیاسی این بود که پس از توقیف هفته نامه ی پیام دانشجو،ارتباط من با مردم را قطع کنند اما برخلاف میل و ترفند آن ها از طریق مصاحبه های گسترده با رسانه های گوناگون این رابطه را بازسازی کرده و قدرتمندانه از حقوق مردم دفاع کردیم.این در حالی بود که چپ اسلامی یا اصلاح طلبان جدید و بخشی از اپوزسیون،همه ی توان خود را بر این قرار داده بود که از طریق تخریب شخصیت این صدای مستقل و متفاوت را مشکوک وانمود نمایند.اما من و همرزمانم در جبهه ی متحد دانشجویی،در خود قدرتی احساس می کردیم که هیچ مانعی از جمله سرکوب وشایعه،امکان مقابله با آن را نداشت.برای این که به حقانیت افکار،خواسته ها و شیوه ی مبارزه ی قانونی خود آگاه و به حمایت های مردمی پشت گرم بودیم.

بار دیگر در مهر29 سال1377،جبهه ی متحد دانشجویی میتینگی برگزار کرد و مطالب خود را مطرح نمود.جالب این است که خواسته های ما در این میتینگ ها این بود که خبرگان رهبری از انحصار روحانیت خارج شده و شورا ها مطابق قانون اساسی برگزار شود.همچنین به مخالفت با اقدامات غیر قانونی نهاد های فراقانون پرداخته و در هیچ یک از این میتینگ ها با کلیت نظام جمهوری اسلامی مخالفت نکرده بودیم.اما رفتار حکومت گران به قدری نا پخته،ناشیانه،خشونت آمیز و تنگ نظرانه بود که حتی چنین خواسته هایی را بر نمی تافت و با رفتار خود،اعلام می کرد که این ساختار شکل گرفته اصلاح پذیر نیست و قانون اساسی سندی بی اعتبار است.

وضعیت موجود با پروژه های قتل های زنجیره ای و سرکوب دانشجویان و روزنامه نگاران به ویژه از طریق گروه های فشار و گروه های به ظاهر خودسر ،به مرحله بحرانی و برگشت ناپذیر رسید.اما جبهه ی متحد دانشجویی به مبارزات قانونی خود استمرار بخشید.در این دوران دفتر تحکیم به عنوان تشکلی که حامی دولت و شخص خاتمی بود نیز فعالیت های خود را تشدید کرد و با برگزاری میتینگی در 11 اسفند 1377 عملاً شیوه ی مبارزاتی متفاوت از برنامه های اصلاح طلبان حکومتی که عمدتا بر رقابت های درون حکومتی استوار بود را انتخاب کرد.در فروردین ماه 1378،بار دیگر اتحادیه به این جمع بندی روشن رسید که ساختار موجود از طریق روش اصلاحات درون حکومتی،اصلاح پذیر نیست و نهاد های غیر انتخابی،فراقانون و غیر پاسخگو در مقابل هر نوع پیشنهاد اصلاحی که از طریق پارلمان یا نهاد های درون حکومت پیشنهاد و تعقیب شود مقاومت کرده و عملا در مقابل نهاد های انتخابی قرار گرفته اند.در واقع از سال1373 تا 1378 به مدت 5 سال،مبازرات اتحادیه،هفته نامه و من در جهت افشای مفاسد،نقد عملکرد ها،نقد قدرت،اصلاح ساختار از طریق اصلاح قانون اساسی و عمل به آن بود.این رویکرد نه از طریق نفوذ در قدرت و حکومت که معطوف به روش های اعتراضی و مسالمت آمیز همچون؛برگزاری میتینگ،دعوت به تظاهرات،تحریم انتخابات و افشاگری از طریق نشریات بود.پاسخ به این رویکرد چیزی جز تهمت،سرکوب،توقیف،بگیرو ببند،تهدید و دهشت افکنی نبود.در هیچ یک از فعالیت های خود،از چارچوب قانون تخطی نکرده و بر اصول انقلاب و قانون اساسی اصرار ورزیدیم. تا آن تاریخ،هیچ گاه کلیت نظام را زیر سوال نبرده و صبورانه فشار ها و حملات را تحمل کردیم.اما بالاخره به این جمع بندی جدید دست یافتیم که به دلیل عملکرد باند قدرت و انواع مفاسد،شکنجه ها،اعدام و ترور ها،این رژیم تغییر ماهیت داده و از «جمهوری اسلامی» به یک استبداد مطلقه ی دینی تبدیل شده است.بنابراین بود که در آستانه ی سال 1378 با صدور اعلامیه ای تحت عنوان «ساختار سیاسی آینده ی ایران» ضمن نقد عملکرد رژیم و نهاد های غیر انتخابی،خواستار «جمهوری دموکراتیک و آزاد» شدیم.در واقع شرط اصلی و اولی برای رسیدن به حقوق خود را،تشکیل یک جمهوری آزاد از مذهب و ایدئولوژی و دموکراتیک دانستیم که از طریق یک رفراندوم آزاد قابل وصول است.بیانیه ی ساختار که  با لحن بسیار صریحی نوشته شده بود،در آن شرایط هزینه ی زیادی را بر ما تحمیل کرد.به ویژه که در نشریه ی هویت خویش که من سردبیری آن را بر عهده داشتم نیز درج شد.

به فاصله ی کمی از درج بیانیه ی ساختار در هفته نامه ی هویت خویش علاوه بر این که نشریه از سوی آقای مهاجرانی وزیر ارشاد دولت اصلاحات توقیف شد،وزارت اطلاعات همین دولت در ادامه ی سرکوب اعضای اتحادیه ،مسئولیت برخورد با ما را بر عهده گرفت و من به عنوان سردبیر و آقای حسین کاشانی مدیر مسئول نشریه از سوی قاضی سلیمی(حقانی) معاون امنیت دادگاه انقلاب در 27 خرداد ماه 1378 بازداشت شدیم.اگرچه پیش از آن یعنی از سال 1373 تا سال 1378 من دوبار از سوی وزارت اطلاعات بازداشت ،یک هفته از سوی قاضی مرتضوی به عنوان اولین روزنامه نگار او در سال 1374 روانه ی زندان اوین گردیدم و بار ها توسط دادگاه مطبوعات بازجویی و محاکمه شدم که بدترین آن در سال 1375 توسط قاضی ارجمندی(که یک عنصر امنیتی بود و به دستور رازینی من را محاکمه و محکوم کرد)بود،اما این بازداشت اخیر توسط قاضی دادگاه انقلاب کافی بود تا من با جهنمی که دادگاه انقلاب،وزارت اطلاعات و بازداشت گاه امنیتی،سه ستون اصلی ساختار آن را تشکیل می داد آشنا شوم.در آن سال این سه مرکز و ترکیب آن با هم و نیز فضای ناشی از عملکرد آن ها به قدری مخوف بود که هنوز تلخی ناشی از خوف و وحشت آن در عمق وجودم باقی مانده است.تنها و تنها باید از جنس فولاد باشی تا در مقابل این فضای وحشتناک،مبهم،مخوف،تاریک،مشمئز کننده و کشنده مقاومت کنی.متاسفانه برای توصیف آن جهنم دهشت آفرین،کلمات و جملات بس ناتوان و کم ظرفیت اند.از لبخند تلخ و تهدید آمیز قاضی حقانی که در پس آن خشونتی مشمئز کننده قرار داشت تا محل جمع آوری زندانیان نگون بخت در محوطه ا ی بسیار کثیف و مخوف در طبقه ی زیر زمین دادگاه انقلاب و برخورد مامورین دادگاه انقلاب که چونان ماموران دوزخ اند که محکومین را برای شکنجه به قعر هاویه می برند تا اتومبیل های دربه داغون و مملو از وحشت که برای بردن زندانیان به شکنجه گاه ها تدارک دیده شده بود،همگی حاکی از این بود که زندانی فلک زده و بخت برگشته به سوی سرنوشتی بس مبهم اما مخوف پیش می رود که تنها نقطه ی امید به رهایی این است که توبه کند و علیه خود،خانواده و دوستان فقط و فقط بد بنویسد و شهادت بدهد که نا آگاهانه به انقلاب و نظام و خون شهدا و رزمندگان و در یک کلمه به خدا،خیانت کرده است!؟ فقط برای توابین راه قابل برگشت وجود داشت و این اصلی بود که طی 18 سال از سال 1360 تا 1378 توسط ماموران اطلاعات و دادگاه انقلاب و از طریق زندان،اعدام و شکنجه بنا گذاشته شده بود.تلخی اش،خوف اش،سردی اش و خشونت اش را با همه ی وجود لمس می کردی و در همان لحظه بر خود می لرزیدی و از درون به خود عتاب می کردی که؛ای دیوانه ی نادان،بی کار بودی!؟دیوانه بودی!؟خام و نادان بودی!؟چرا خودت را در این چهنم مخوف انداختی!این پایان ماجرا نبود.یک هفته پس از آن،زمانی که خودت را در مقابل ساختمان 209 می دیدی به ویژه هنگامی که چشم بند بر چشمانت می خورد و برای بازجویی آماده ات می کردند،عمق شکنجه ی روحی و جهنم واقعی و زشتی چیزی که در پس نام «جمهوری اسلامی» پنهان شده بود را درک می کردی.با خود می اندیشیدی که این جا قعر هاویه و طبقه ی زیرین جهنمی است که خدا به بدترین بندگان خود وعده داده است،اما قعر هاویه آن جا نبود.قعر هاویه را وقتی  با تمام وجود لمس می کردی که جنبش تیر ماه 1378 به وقوع پیوست و از اوین من همراه با گروه زیادی از جوانان،دانشجویان و مبارزان آزادی خواه را برای بازجویی های فنی تر به شکنجه گاه توحید منتقل کردند.جهنم واقعی آن جا بود و آن جا البته پایان دنیا و سیاه چاله ی هولناکی بود که عاطفه،انسانیت و وجدان و شرافت انسانی توسط ماموران اطلاعات و دادگاه انقلاب یک جا به درون آن بلعیده می شد و برای همیشه محو و نابود می گردید. و این قعر هاویه و سیاه چاله های پیش از قرون وسطا و دوران انگیزاسیون،آدم ها را می بلعید و زندانی بی چاره و دانشجوی 22 ساله را درون قبر هایی جا می داد که عمق آن به اندازه ی تاریخ جهل و خشونت و قدرت طلبی و تعصب ورزی های ایدئولوژیک دوران هارون و کالوین و فرعون ونمرود و هیتلر و استالین است!

آن سال من دیدم آنچه را باید ببینم و لمس کردم آنچه را شنیده بودم.و فهمیدم آنچه را پیش از آن نفهمیده بودم.اما گویا جنس من از پولاد بود(ای دشمن ار تو سنگ خاره ای من آهنم).با همه ی ترس و وحشت و تنفری که گاه از شدت وحشت،زبانم لال،لبانم بی حس،دستانم لرزان و پا هایم سست می شد،اما نیرویی در من بود که مانع از این می شد که شکسته شده و تسلیم شوم.آن جا که محل بازجویی و بازپرسی یا بهتر است بگویم دفتر شکنجه ی ماموران جهنم بود،من گفته ی یکی از بزرگان را با همه ی وجود لمس کردم که گفت:«شجاعت هر کس به اندازه ی غیرت اوست».غیرت من اجازه نداد در مقابل ماموران دوزخ در آن قعر هاویه شکسته شوم و ایستادم.آن سال من به مدت 5 ماه،زیر شکنجه های سخت بودم که این 5 ماه برایم پنجاه هزار سال وبلکه هر ثانیه اش به اندازه ی همه ی هستی  که زمان از آن گرفته شده باشد و به لازمانی و بی انتهایی رسیده باشد گذشت و این در حالی بود که نزدیک ترین و بهترین دوستانم در آن جهنم لازمان توسط ماموران عذاب،به گونه ای شکنجه می شدند که هر روز بلکه هر ساعت و هر ثانیه به خدا رسیده و دوباره به قعر هاویه بر می گشتند.محمد سلامتی،پرویز سفری،جواد امامی،منوچهر محمدی،شهید اکبر محمدی،بهیه ی جیلانی،اسماعیل مفتی زاده،احمد باطبی،محمدرضا کثرانی،حسن زارع زاده،محمود شوشتری،خالد رستم زاده،مهران میر عبدالباقی،خسرو سیف،بهرام نمازی،فرزاد مخبر،مهاجرانی،حمید علیزاده،بهروز جاوید تهرانی و ده ها تن دیگر از دانشجویان و مبارزان سیاسی در این شکنجه گاه به قعر هاویه فرستاده شده و توسط ماموران اطلاعات دولت جمهوری اسلامی شکنجه می شدند.

                     زنده باد آزادی-بر قرار باد دموکراسی-گسسته باد زنجیر استبداد

                 مهندس حشمت اله طبرزی دبیر کل جبهه ی دموکراتیک ایران(IDF )

                                ایران-تهران    12 خرداد ماه/1387 خورشیدی   

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630