انرژی هسته ای برای مقابله با پياده نظام آمريکا
در ميان مردمان با فرهنگ و متمدن عصر ما «طالبان» تبديل به واژه ای شده برای توجيه هر آن چه عقب مانده و خشن و تبعيض آلود و ضد فرهنگ بشری است. اما من فکر می کنم که اين واژه با مسئولين امور کشور ما نيز نزديکی هايي دارد و آنها اگر در همه ی موارد در گستره ی معنايی اين کلمه جای نگيرند به طور قطع برخی از آن ها در دو چيز گوی سبقت را از طالبان ربوده اند؛ يکی نابود کردن آثار تاريخی و فرهنگي غير مذهبی است که آقای رحيم مشايي و سازمان ميراثش و برخی از همراهانش چنان کرده اند که اگر طالبان پنجاه سال ديگر هم باقی می ماند نمی توانست به اين سرعت دست به نابودی ميراث های فرهنگی و تاريخی يک ملت بزند؛ و ديگری هم مساله زن هاست که اگر طالبان درهای آزادی و برابری را بروی زن هايي بست که پيش از ظهور طالبان هم به نود و نه در صد حقوق برابری خواهانه خود نرسيده بودند اين ها، به توجه به شرايط پيش از انقلاب زنان ايران يک قدم هم از آن ها جلو افتاده اند چرا که هر آن چه را که زن های ما، پس از صد سال تلاش، صاحبش شده بودند، يعنی از نظر قانونی آن را داشتند، يکجا از آن ها گرفته اند و قدم به قدم آن ها را به سوی وضعيتی می کشانند که زن های زير سلطه طالبان داشتند. جالب هم اين که اين «مسئولان!» هر چه بيشتر می گيرند توقع شان هم بيشتر هم می شود.
شما فقط توجه کنيد امام جمعه مشهد در نماز جمعه اش چه می گويد: «ولنگاري، بيبند و باري و بيحجابي دين را مورد ملعبه قرار داده و ابزاري براي پيروزي دشمن شده است!» و بعد به همه تاکيد می کند که: «مسأله حجاب در مملكت حياتي است و مسأله بيحجابي در كشور مانند قطع رگ گردن دين و انقلاب است»، و بالاخره نتيجه می گيرد که: «زن بيحجاب پياده نظام آمريكا و اسراييل و همان نيرويي است كه آمريكا و اسراييل وارد ايران كرده است تا نظام و انقلاب را شكست دهد!»
شايد هم ايشان توقع دارند که آقای احمدی نژاد به جای برداشتن اسراييل از روی کره خاک فعلاً، و برای دست گرمی، پياده نظام اسراييل و آمريکا را از روی کره خاک بردارد تا وقتی که بمب اتمی آماده شد يک مقدار تمرين غير اتمی کرده باشد.
زنان قبل از اسلام به موزه های خارج از ايران پناه آورده اند
مهستی خانم شاهرخی، نويسنده خوش قلم، پر توان و پر تلاش، اخيراً گزارش بسيار جالبی تهيه ديده از موزه ی «باشی» در پاريس برای سايت کميته نجات پاسارگاد. بخشی از اين گزارش درباره ی مجسمه هاي زنان است. مهستی در مورد نمونه هايي از مجسمه هايي که در اين نمايشگاه قرار گرفته اند می نويسد: «توجه به اندام زن و پیکر نگاری و اروتیزم در هزاره های پیش از میلاد نزد ایرانیان رایج بوده و پس از حمله یونانیان نیز در هنر مجسمه سازی و پیکر تراشی ایرانیان باز مشهود است. در دوره ساسانیان هنر ایرانیان از هنر یونان متأثر می گردد و این تأثیر قبل از آن و در دوره اشکانیان نیز بود. هنری که با قلع و قمع اعراب و منع پیکر تراشی و شبیه سازی در اسلام، ممنوع شناخته شد و بسیاری از اشیای باستانی معدوم شدند... «آنچه به جا مانده است نشاندهنده این است که ایرانیان هزاره های پیش از میلاد اسیر ممنوعیت های اخلاقی نبوده اند و به سادگی با آمیزش زن و مرد و یا زایمان و تولید مثل انسان برخورد کرده اند و آن را مانند جزیی از طبیعت در روشنایی کامل نقش کرده اند و در هیچ یک از این موارد با باروری و زایش انسان مانند رازی سر به مهر در سکوت کامل برخورد نکرده اند.»
يادم می آيد که برخی در ايران معتقدند که زنان ايران قبل از اسلام هم با حجاب بوده اند و دليلی را هم که ارائه می دهند اين است که در هيچ موزه ای نه تنها يک زن عريان ديده نمی شود بلکه اصلاً مجسمه ی زن وجود ندارد که نشان از اين باشد که زن ها هم می توانسته اند مثل مردها آزاد باشند. اتفاقا مهستی شاهرخی، با استناد به وجود اينگونه مجسمه ها در موزه های خارج، نتيجه می گيرد که: «اشیای مربوط به زنان و یا الهه ها و اندام برهنه زنان، همگی متعلق به موزه های خارج از کشورند و از این رو نشاندهنده ی این مسئله که (در داخل ايران) اشیای باستانی با نقوش زنان در هزاره های پیش از اسلام قابل دیدار برای عموم نیستند و اگر این اشیاء تاکنون نابود نشده باشند دور از انظار عمومی در انبارهای موزه ایران باستان در حال پوسیدگی به سر می برند.»
در واقع در اين سی ساله نه تنها هزاران هزار ايرانی به دليل تبعيض های مذهبی و فرهنگي و جنسيتی از ايران گريخته اند بلکه مجسمه های زنان قبل از اسلام هم به نوعی از ايران گريخته و به موزه های اروپايي و آمريکايي و يا موزه های شخصی پناهنده شده اند. دردناک است اما اين سخن يک فرد بی اطلاع نيست که در کلام يکی از کارشناسان ميراث فرهنگي بيان می شود. او برايم نوشته بود: «کاش هر چه داريم به خارج بيايد تا باقی بماند و نابود نشود».
تبعيض جنسيتی به لحاظ علمی!
اخيرا خانم مباشری، رييس دانشگاه الزهرا، که به قول خودشان تنها دانشگاه زنانه خاورميانه است، از بين المللی شدن اين دانشگاه خبر داد و اعلام کرد که اولين شعبه بين المللی اين دانشگاه هم در «منطقه آزاد چابهار» راه اندازی شده است. ايشان ضمن برشمردن مشکلات دانشگاه الزهرا که عبارت است از «نبود بودجه کافی و مسجد»، اظهار اميدواری کرده که بتوانند با اين دانشگاه به زودی صدای جمهوری اسلامی را به سراسر جهان ببرد.
تاکنون اين دانشگاه، با همه ی تلاش هایي که برای با اهميت نشان دادن آن می شود، و برخلاف دانشگاه های ديگر، چندان مورد توجه زن های علاقمند به تحصيلات دانشگاهی نبوده است. اکنون مدتی است که علاوه بر رشته هايي چون منشی گری، علوم خانه داری و شوهر داری، و ساير رشته هايي که در تصور روسای آن و نيز در تصور زعمای جمهوری اسلامی، زنانه هستند، رشته های روانشناسی، فيزيک و شيمی هم به آن اضافه کرده اند ولی دانشجويان همچنان علاقه ای به آن نشان نمی دهند و چنين است که اين دانشگاه با اين که سالانه 14 ميليارد تومان کمک دولتی می گيرد باز به دليل کمبود شهريه نمی تواند به راحتی کار خودش را بگرداند و حالا حتما به اين نتيجه رسيده اند که بيايند و با اضافه کردن عنوان «بين المللی» به نام آن جذابش کنند. و چون جايي را در سطح بين المللی علاقمند به اين کار نديده اند، دست به دامان چابهار شده اند.
البته گويا قبل از آمدن دولت احمدی نژاد تحولاتی در اين دانشگاه بوجود آمده بود و به نظر می رسيد که کوشش می شود تا، جدا از مساله زنانه بودنش، در ارتباط با مسايل درسی، آن را حداقل به سطح دانشگاه های ديگر برسانند. ولی دولت احمدی نژاد همان چند نفری را هم که هوای پيشرفت در سر داشتند اخراج کرده و افراد ديگری را برای اداره آنجا انتخاب کرده است که همين خانم مبشری از جمله ی آنهاست.
اما نکته جالب اين است که خانم رييس دانشگاه «تک جنسيتی بودن» دانشگاه الزهرا را يک «فرصت» می داند و می گويد که «دانشگاه الزهرا، به خاطر يک جنسيتی بودن، برای کشور خیلی حساس است و به عبارتی ویترین جمهوری اسلامی است؛ لذا به لحاظ علمی سعی در گسترش آن می شود».
فکر می کنم ايشان يک راه حل علمی هم برای «تبعيض جنسيتی»، يا به قول خودشان «يک جنسيتی کردن» امور کشور پيدا کرده اند که به زودی آن را هم به عنوان يکی از رشته های تحصيلی دانشگاه بين المللی شان در ليست رشته های الزهرا به جهانيان ارائه خواهند داد.
قيمت آزادی خواهی
هفته ی پيش، به دنبال اعلام همبستگی زنان در 22 خرداد، تعدادی از فعالان اين جنبش دستگير شدند که هم اکنون برخی شان آزاد شده و برخی نيز هنوز در زندان هستند. علاوه بر اين زن ها که جرم شان خواستاری برابری است، وبلاگ نويسانی را نيز که سخن از آزادی و برابری و حق و عدالت و هر آن چه که از حقوق مسلم و بشری انسان است می گويند گرفتار کرده اند. متاسفانه، اخيراً، پس از دستگيری اين جوانان، مسئولين انتظامی منکر دستگيری شده اند و، در نتيجه، نام فرد دستگير شده جزو فهرست نام ناپديد شدگان رفته است. از جمله اين عده يکی هم خانم ناهيد کلهر است.
هفته ی پيش برخی از فعالين حقوق بشر در ايران خبر دادند که ناهيد کلهر، دانشجوی 21 ساله، را در قم دستگير کرده اند. اتهامی که برای دستگير شدن او مطرح شده، طبق معمول، «اقدام عليه امنيت کشور » بوده که آن را به طور شفاهی به خانواده اش ابلاغ کرده اند.
در پی تلاش هايي که دوستانش برای نجات او انجام داده اند، و از جمله تدارک پتی شنی جهت گردآوری امضا برای آزادی او، و ايجاد سر و صدا، اکنون خبر رسيده که مقامات منکر دستگيری او شده و در قم از سرنوشت او اظهار بی اطلاعی می کنند.
دوستانش می گويند که ناهيد کلهر به تازگی از رشته زيست شناسی دانشگاه آزاد اسلامی قم فارغ التحصيل شده و تنها جرم او نوشتن در وبلاگی بوده که نام «آزادی» را بر آن گذاشته بود.
دوستان ناهيد کلهر از همگان خواسته اند که هر کس، در حد توانش، برای آزادی اين دختر جوان تلاش کند و کمترين و ساده ترين شکل اين تلاش هم امضای پتی شنی است که در پيوند زير قابل دسترسی است:
http://www.petitiononline.com/FA3NK/petition-sign.html
برگرفته از سايت نويسنده:
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد: (توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد) تنها اظهار نظرهائی که نکتهء تازه ای را به بحث بيافزايد در پايان مقالات ذکر خواهد شد |
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |