|
|||
نقل مطالب اين ترجمه تنها با ذکر مأخذ مجاز است
|
زندگينامهء مصطفی کمال ـ آتا تورک بخش دوم ـ جنگ استقلال فصل چهل و سه ـ مذاکرات صلح در لوزان قسمت اول عصمت با ناراحتی تمام عازم لوزان شد. حس می کرد که نه تنها زندگی و کار خود او بلکه آيندۀ کشورش به ماموريت جديد و بسيار مشکلی که بر عهدۀ او گذارده شده بستگی دارد. او با بی رغبتی تمام و احساس نامناسب بودن برای انجام کاری که مصطفی کمال، مراد هميشگی اش، بر او تحميل کرده بود، پا در قلمرويي ناآشنا و به احتمال زياد بسيار خصمانه می گذاشت. او که بخوبی می دانست با دشمن نظامی چگونه بايد رفتار کرد، در مورد ديپلماسی اروپايي، که دارای فرماندهان ماهر و اسلحه خانه ای ناشناخته و خطرناک بود، کوچکترين اطلاعی نداشت. تا پيش از آن زمانی بلند را در اروپا نگذرانده بود و تنها چند هفته به خاطر معالجه به اتريش و آلمان رفته بود. او کاملا آگاه بود که دشمن توپخانه خود را به سوی او هدف گيری کرده است، و اگرچه لويد جورج ديگر در ميدان نيست اما لردکرززن هنوز حکومت می کند ـ دولتمردی با عزم راسخ بر اين که به هر قيمت شده پرستيژ کشور خود را در خاور نزديک و به ضرر ترک ها حفظ کند. در اين جا تضادی روانشناختی در کار بود. نيروهای متحده ترک ها را مردمی در حال اضمحلال می ديدند، حال آنکه ترک ها خودشان را پيروزمند ارزيابی می کردند. ترکيه نخستين عضو اتحاديۀ نيروهای مرکزی محسوب می شد که توانسته بود در موقعيت مذاکره برای صلح قرار گرفته بود. اما، در عين حال، در اين مذاکرات در موقعيت بالادست قرار نداشت چرا که نيروهای متحده قصد داشتند، همانگونه که در معاهدۀ ورسای خواست های خود را بر بقيۀ اعضای نيروهای مرکزی تحميل کرده بودند، اينک با ترکيه نيز چنين کنند. در نتيجه عصمت، که با آرزوی کسب احترامی در خور يک طرف مذاکرۀ هموزن برای کشور خود به لوزان آمده بود، اکنون می ديد که با او به عنوان آدمی دست دوم رفتار می کنند. لرد کرزن بر کنفرانس تسلط داشت. عصمت به مادام ژرژ گوليس، که به عنوان خبرنگار با او آمده بود، گفت: «هميشه صدايي که شنيده می شود از جانب انگليسی هاست و مشتی که بر ميز کوبيده می شود نيز به انگليس ها تعلق دارد». او انگليس ها را به عنوان دشمن پذيرفته بود اما آنچه به تلخی تصوراتش را درهم ريخت رفتار فرانسوی ها بود. او که هنوز خاطرۀ «فرانکلين بويون» را در ذهن داشت، می انديشيد که در اين کنفرانس می تواند بر حمايت فرانسوی ها حساب کند، اما لرد کرزن، در سر راه خود به لوزان، از پاريس گذشته و توانسته بود «پوانکاره»، نخست وزير فرانسه، را قانع کند که دو کشور در کنفرانس صلح جبهۀ متحدی داشته باشند و، در نتيجه، عصمت، در همان شروع کنفرانس، خود را با جبهۀ متحدی از انگليس، فرانسه و ايتاليا روبرو ديد. اکنون اگر کرزن او را به چشم يکی از «رعايای خود در هندوستان» نگاه می کرد، نمايندۀ فرانسه ـ که «بومپار» نام داشت ـ به سبک يکی از وزرای اعظم سلاطين اوليۀ عثمانی با او سخن می گفت. عصمت که به شدت حساس شده و همواره مراقب بود تا به کشورش و حاکميت ملی آن بی احترامی نشود، ناچار بود در رفتار خود قاطعيت بيشتری نشان داده و از تاکتيک هائی استفاده کند که در راه پيشرفت حريف مانع آفرينی می کنند. او که قادر نبود از لحاظ سخنرانی و بحث با طرف های مقابل خود برابری کند، به زودی به روش های جنگی خود متوسل شد. نخست خود را در سنگر خويش پنهان کرد و سپس شروع به اعتراض کردن دائم به هر موضوعی شد که در کنفرانس مطرح می شد. گاه، با استفاده از سنگينی گوش اش، خود را به کری می زد و مرتب هم وقت می خواست تا با همکارانش مشورت کند. هر گاه که نوبت سخن گفتن او می شد اظهاراتی بسيار طولانی و از قبل تهيه شده را قرائت می کرد و هر کجا هم که بايد نظری را اعلام می داشت می گفت که بايد نخست با آنگورا مشورت کند. دادن پاسخ ها را تا می توانست به عقب می انداخت. و گاه به امری رضايت می داد اما روز بعد حرف خود را پس می گرفت. در ابتدای کار، کرزن و بقيه از دست او خسته شدند. اما همچنان که زمان می گذشت جا خالی دادن های او، مقاومتش، صراحت لهجه اش و صميمت آشکارش رفته رفته احترام بقيه را نسبت به او برانگيخت. به نظر می رسيد تاکتيک جنگ مدام در اين جا نيز حريف را خسته کرده و حتی می تواند به پيروزی عصمت بيانجامد. برخی از اعضای هیئت های نمايندگی به تدريج به اين نکته وقوف يافتند که در اين جا با يک «ترک نوع جديد» سر و کار دارند. سر ويليام تيرل، که يکی از معاونين رامبولد محسوب می شد، در اين مورد به مادام ژرژ گوليس گفت: «ما به دو جور ترک عادت کرده بوديم؛ يکی ترک های قديمی که اکنون مرده اند؛ يکی هم ترک های جوان که اکنون ديگر وجود خارجی ندارد. اما امروز شاهد تولد يک ترک نوع سوم شده ايم. شخصيت و رفتار اين نوع سوم به شدت کنفرانس را تحت تاثير قرار داده و از او شخصيت مهمی ساخته است. و اکنون ما بايد با اين ترک جديد صلح کنيم». خود رامبولد نيز، اگرچه از قديمی ها محسوب می شد و هنوز در ته دل دوست داشت «به اين آدم ها يک پس گردنی تميز بزند»، اما در طی مدتها کار در عثمانی با روانشناسی شخصيت های آنگورا آشنايي کافی داشت و می ديد که اين روانشناسی چگونه در رفتار هيئت نمايندگی ترک خود را متجلی کرده است. او در نامه ای خطاب به لندن نوشت: «من راهی بر اين نمی بينم که اعضاء هيئت ترک ذره ای از مندرجات ميثاق ملی خود عقب بنشينند، بی آنکه با تنبيه و حتی محاکمۀ نظامی از جانب آنگورا روبرو نشوند». اما، در همان حال، کاملاً آشکار بود که ترک ها خواستار رسيدن به توافق با بريتانيا هستند. رامبولد، در نامه ای به هندرسون که در قسطنطنيه مانده بود، نوشت: «من احساس می کنم که اگر ترک ها يقين کنند بريتانيا، که پس از امضای قرارداد صلح، برايشان در مقام يک دوست واقعی ظاهر خواهد شد، اين همه در مورد مراتب دوستی خود با روسيه تاکيد نمی کردند». اين يک ارزيابی بسيار زيرکانه بود، چرا که دشمنی دائم انگليس ها با ترک ها موجب اصلی پيدايش محور آنگورا ـ مسکو محسوب می شد. اما اکنون مصطفی کمال خواستار دوستی با بريتانيا بود، هرچند که تا رسيدن به اين مرحله سنگلاخ بلندی در پيش رو بود و هنوز بايد برای مسئلۀ ترعه ها، استان موصل، و مسئلۀ «کاپيتولاسيون» راه حلی يافت می شد.
مسئلۀ ترعه ها در اوايل ماه دسامبر و پس از پيوستن «چی چرين»، وزير خارجۀ روسيه، به کنفرانس مورد بحث قرار گرفت. عصمت او را قهرمان دوستی با ترکيه خواند. و چی چرين با آن صدای نازک و بلندش با حالتی حمايت گرانه از اصول مندرج در معاهدۀ ترک و شوروی و ميثاق ملی ترک ها سخن گفت. موضع مطرح شده حالت دفاعی داشت و هر دو کشور خواستار آن بودند که کليه کشتی های جنگی، به جز کشتی های متعلق به ترکيه، از ترعه ها خارج شده و حق ترکيه برای دفاع از آنجا به رسميت شناخته شود. اما نظر نيروهای متحده آن بود که ترعه ها بايد راه های بين المللی محسوب شده و کشتی های جنگی همۀ کشورها حق عبور و حضور در آن را داشته باشند. لرد کرزن، همچنان که به استدلالات هیئت روس گوش می داد، پيش خود فکر کرد که: «مثل اين که آقای چی چرين نقش خود را فراموش کرده و کلاه کالپاک عصمت پاشا را بر سر گذاشته است». پس رو به عصمت کرد و از او پرسيد که آيا نظر ترک ها عيناً با نظر روس ها يکی است؟ عصمت پاسخ داد که برای شنيدن پيشنهادات ديگر هم آماده است. اين پاسخ موجب شد که چی چرين با حيرت به او نگاه کند. و عاقبت هم عصمت، با مطرح کردن چند تغيير، با نظر نيروهای متحده موافقت کرد. چی چرين ناچار شد که با صدای بلند اعلام کند که اين توافق «قبل از هر چيز عليه روسيه است» و از امضای قرارداد خودداری کرد. بدين ترتيب به معلوم بود که شکاف بين روس ها و ترک ها کامل شده است. اين قرارداد ايجاد يک کميسيون بين المللی را برای محافظت از ترعه ها پيش بينی کرده و عبور آزادانۀ کشتی های همۀ ملل را تضمين می کرد. ترک ها خواستار آن بودند که نيروهای شرکت کننده در کنفرانس لوزان حمايت از آنها در مقابل هر نوع تجاوزی تضمين کنند اما، به جای آن، مجبور شدند تضمين سازمان ملل متفق را ـ که نهادی کاملاً عليه روسيۀ شوروی بود ـ بپذيرند. اين امر موجب می شد که ترکيه دارای امنيت مورد نظر خود نشود و، در نتيجه، سيزده سال بعد، پيش از شروع جنگ دوم جهانی، در کنفرانس مونترو خواستار تجديد نظر در مفاد آن گردد. اما در آن لحظه پذيرش اين قرار داد اقدام واقعگرايانۀ ديگری از جانب مصطفی کمال محسوب می شد؛ چرا که او می کوشيد تا ترکيه را ـ بر بنياد اعتماد متقابل ـ به جامعۀ ملل مغرب زمين پيوند زند. اين روحيه به خصوص وقتی نتايج خود را نمودار ساخت که نوبت به بحث دربارۀ وضع اقليت های ترکيه نشين مسيحی ـ که غالبا يونانی يا ارمنی بودند ـ رسيد. نيروهای متحده خواستار پيش بينی های کافی برای محافظت از اين اقليت ها بودند و می خواستند که نظارت بر اين امر نيز بر عهدۀ يک کميسيون بين المللی نهاده شود. عصمت اما اصرار داشت که اين اقليت ها نيز بايد در مقابل محاکم ترکيه پاسخ گو باشند؛ محاکمی که اکنون در کشور او با قوانين آزادی خواهانه تری عمل می کردند. لرد کرزن، با نوعی مسخرگی، اين پيشنهاد را رد کرد اما راه ديگری را برای ترکيه گشوده نگاه داشته و پيشنهاد کرد که ترکيه نيز به سازمان ملل متفق بپيوندد و همچون دولت های اروپايي قوانين آن سازمان را در مورد اقليت ها بپذيرند. در برابر حيرت لرد کرزن، عصمت اين پيشنهاد را پذيرفت و خيال او را آسوده کرد. اما واقعيت اين بود که در هر دوی اين موارد آن چه قطعی می شد تقويت موقعيت بين المللی ترکيه بوده و، از طريق رويارو کردن نيروهای متحده و اتحاد جماهير شوروی، تعادل مطلوب و مورد نياز ترکيه بوجود می آمد. آنگاه نوبت به رسيدگی به مسئله ای شد که علت اصلی پيدايش همۀ مسايل ديگر بود؛ يعنی روابط مابين ترکيه و يونان. «ونبزلوس» اگرچه در راهپيمايي رمانتيک لويد جورج شرکتی فعال کرده بود اما در باطن خود آدمی واقع گرا محسوب می شد؛ درست همانگونه که کمال بود. او می دانست که سياست هايش به شکست انجاميده حال آنکه طرح های کمال همگی با موفقيت روبرو بوده اند. اما هر دو نفر می دانستند که ترکيه و يونان، به عنوان دو همسايه، بهر حال ناگزير به همزيستی هستند و، در نتيجه، بايد در به فراموشی سپردن دلخوری های متقابل خود تعجيل کنند. اينگونه بود که کنفرانس لوزان شاهد آن شد که اين دو دشمن اصلی اختلافات مابين خود را با همآهنگی کامل حل کردند. مرزهای منطقهء تراس شرقی و آدريانپل تقريباً بر اساس ميثاق ملی ترک ها تعيين شدند. در مورد مشکل اصلی ديگر که عبارت بود از وجود عدۀ کثيری يونانی در ترکيه و اقليتی از ترک ها در يونان، چنين قرار شد که هر يک از اين دو گروه به کشورهای تابعه خود برگردند. اين توافق موجب شد که در طی يکی دو سال ـ به جز اقليت ترک در منطقۀ تراس غربی و اقليت يونانی در منطقۀ تراس شرقی ـ ديگر هيچ فرد يونانی در ترکيه باقی نماند و هيچ ترکی هم در يونان ساکن نبود. اين جدايي قوميتی در واقع پايان فکر درهم آميزی نژادها بود که هم امپراتوری روم شرقی و هم امپراتوری عثمانی مدعی آن بودند. کاملاً آشکار بود که، عليرغم سر و صدای زيادی که در مجلس شورای ملی به پا شد ترک ها عموماً از نحوۀ پيشرفت کنفرانس لوزان راضی اند. اما، در عين حال، مشکلات عظيم ديگری در پيش رويشان قرار داشت. يکی از اين مسائل به وضعيت استان موصول مربوط می شد که ترک ها و بريتانيائی ها بر سر آن دارای اختلافات بنيادی بودند. انگليس ها موصل را چند روزی پس از برقراری آتش بس، به عنوان «نقطه ای دارای اهميتی استراتژيک » اشغال کرده و در نتيجه مقررات آتش بس 1918 را مخدوش ساخته بودند. اين عمل آنان با اعتراضات شديد کمال ـ که در آنزمان فرمانده ارتش عثمانی در سوريه محسوب می شد ـ مواجه شده بود و او اين اعتراضات را خطاب به عزت پاشا که در آنزمان وزير اعظم بود اعلام کرده بود. اهميت استراتژيک اين ناحيه برای بريتانيا ناشی از آن بود که اين نقطه سدی دفاعی برای محافظت منطقۀ گسترده تحت نفوذ آن، از بين النهرين تا هندوستان، محسوب می شد. در عين حال، به خاطر وجود مناطق نفتی در اين سرزمين، موصل واجد اهميت اقتصادی نيز بود. به خصوص که انگليسی ها توانسته بودند فرانسه را به واگذاری اين منطقه به خودشان قانع کنند. ترک ها اما مدعی بودند که اين منطقه خط دفاعی کشور خودشان محسوب شده و جزء تفکيک ناپذير آناتولی است و بندرهای واقع در آن خروجی های طبيعی دريایي اين استان محسوب می شوند. اما از نظر قوميتی ضميمه کردن اين منطقه به مرزهای ادعايي ميثاق ملی قابل بحث بود چرا که بخش عمده ای از جمعيت آن را ترک ها تشکيل نداده و اعراب و کردهائی که قسمت اصلی اين جمعيت را تشکيل می دادند روياهای استقلال منطقه را داشتند. حساسيت مجلس اعلای ملی نيز در مورد مسئلۀ موصل شديد بود حال آن که به نظر می رسيد حساسيت پارلمان انگليس از چنين شدتی برخوردار نباشد. «بنار لا»، نخست وزير جديد انگليس، که تعهد به سياستی صلح طلبانه را برنامۀ کار خود قرار داده بود، عجله داشت که هر چه زودتر نيروهای انگليسی را از عراق خارج کند. او دو موضوع را با لرد کرزن در ميان نهاده بود: «نخست اين که ما نبايد به خاطر موصل دست به جنگ بزنيم. و دوم اين که اگر فرانسوی ها، آنگونه که بويش می آيد، قصد همکاری با ما را نداشته باشند، به سود ما نيست که آن چه را از معاهدۀ سورس به جا مانده از طريق جنگ بر ترک ها تحميل کنيم». مطبوعات انگليس نيز نظراتی مشابه نخست وزير داشتند. روزنامه ديلی اکسپرس، متعلق به لرد بیور بورک، می نوشت: «موصل ارزش فداکردن حتی استخوان های يک سرباز انگليسی را ندارد». از نظر اين روزنامه، بين النهرين سرزمينی هرز و دشتستانی باتلاقی و وسيع بود که به هيچ دردی نمی خورد. در واقع، در انتخابات 1322 بيرون کشيدن سربازان انگليسی از بين النهرين يکی از مهم ترين مسايل مورد بحث بود. با اين همه، لرد کرزن مصمم بود که منافع انگلستان در موصل را تا آنجا که ممکن است، و البته با اجتناب از جنگ، حفظ کند. يکی از برتری های او بر عصمت در کنفرانس لوزان دانش بيشتر او نسبت به موصل بود. در اين کنفرانس عصمت در دفاع از ادعاهای ترک ها سخنان بلند و يکنواخت و اغلب نادرستی از لحاظ تاريخ و آماری بيان کرد و همين امر به لردکرزن فرصت داد تا به شدت نادرستی های سخنانش را مورد حمله قرار دهد. لرد کرزن توضيح داد که جمعيت ترک اين استان صرفاً يک دوازدهم کل جمعيت است و، در عين حال، اکثريت ساکنان اين منطقه در يک نظرخواهی عمومی تمايل خود را به قرارگرفتن در کشور در حال تاسيس عراق اعلام داشته بودند. خود شهر موصل هم کلاً شهری عربی محسوب می شد که به دست اعراب ساخته شده و محل سکونت آن ها بود. هنگامی که سخن لرد کرزن به مناطق کردنشين رسيد لحن سخنش نسبت به عصمت استهزا آميز شده و گفت: «اين ديگر از اختراعات خاص هیئت نمايندگی ترکيه است که، برای اولين بار در تاريخ، مدعی شده که کردها هم ترک هستند. هيچ کس قبلاً از اين موضوع اطلاع نداشت». او در پايان سخنانش پيشنهاد کرد که کل مسئلۀ مرزی به سازمان ملل متفق ارجاع شود. عصمت لحظه ای درنگ کرد. آنگاه، نگران از واکنش مجلس اعلای ملی، با صدايي که لرد کرزن آن را گوشخراش خوانده تکرار کرد: «حاکميت ملی؛ حاکميت ملی؛ حاکميت ملی». او نخست پيشنهاد رای گيری در منطقه را مطرح کرد و سپس خواستار آن شد که در مورد «موصل و مرزها» در بيرون از کنفرانس صلح مذاکرات بين بريتانيا و ترکيه ادامه پيدا کند. او اما، در پايان، اين نکته را پذيرفت که اگر همۀ کوشش ها بی نتيجه بماند لازم است که مسئلۀ را ـ همچون موضوع اقليت ها ـ بايد به سازمان ملل متفق احاله داد.
|
|