بازگشت به خانه          آرشيو نظرات خوانندگان          آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

ماه ژوئن 2013

 

«نظر خوانندگان»

توجه: سکولاريسم نو از انتشار نظريات بی محتوا و يا همراه با پرخاشگری معذور است

نامه ای به دکتر نوری علا در مورد کنگره سکولار دموکرات ها ـ سام قندچی

http://www.newsecularism.com/2013/06/28.Friday/062813.Sam-Ghandchi-Letter-to-Nooriala-re-idscongress.htm

کامبيز باسطوت: اینطور که به نظر میرسد جناب قندچی به بنیاد و علت تشکیل همایش سکولار دمکرات ها توجه نکرده اند. ما ایرانیان سیاسی خارج از کشور که درد هم میهنانمان رازیر یوغ حکومت عهد عتیق اسلامی بعد از بیش از سه دهه هنوز احساس میکنیم از کمیت لازم برای تعیین کننده بودن در سرنوشت مردم ایران محروم هستیم و به این نتیجه رسیده ایم که برای رسیدن به کمیت لازم به طریقی سازمان بندی شویم.از جهت دیگر ما ایکه ایران را نمیتوانیم فراموش کنیم و هنوز با بچه هایمان به زبان پارسی حرف میزنیم بامحدود بودن تشکل های سیاسی سکولار دمکرات روبرو هستیم. بنابراین با پناه بردن به ویژگی سکولار دموکراتمان که بارزترین میراث انقلاب مشروطیت است در تلاشیم تا به اتحادی دست یابیم و قالب جمهوری و یا پادشاهی رابخاطر محتوای سکولار دمکراسی از عامل جدائی بین سکولار دمکرات ها از بین ببریم. جناب قندچی شما می توانید همایش سکولار دمکرات ها را مانند احزابی در نظر بگیرید که برای اینکه باید کشور را اداره کنند دولتی ائتلافی تشکیل می دهند تا به وظیفهء ملی خود عمل کنند. ما سکولار دمکرات ها هم چنانچه بخواهیم در سرنوشت ایران تأثیر بگزاریم مجبوریم با هم بر پایه فرمولی همکاری کنیم.

 

سفر به پاریس، از جیب سازمان مجاهدین خلق؟

http://www.newsecularism.com/2013/06/28.Friday/062813.Mohammad-Zarghami-Trip-to-Paris-on-Mujaheedins-ticket.htm

محسن ذاکری: جناب شاهین قبادی، نمیدانم شما کجا زندگی میکنید و در کدام قاره و کشور هستید. اما من در فنالند و در هلسینکی زندگی میکنم. تاکنون خودم دو بار به این مسافرت اعتراضی / تفریحی دحوت شده ام. افرادی که بخوبی آنها را میشناسم به این گانه سفر ها رفته اند و از جمله پاریس را دیده اند. افغانی هایی را میشناسم که در این سفرها همراه بوده اند. عراقی هایی را میشناسم که به این سفر ها دعوت شده و همراه بوده اند. ابدا نیز هدف من از نوشتن این نظر این نیست که این برنامه ریزی و کار سازمان مجاهدین اشتباه است یا درست است. این سازمان خود بهتر از دیگران میداند چه گونه باید در میدان مبارزه با استبداد و تزویر و دروغ حاکم بر ایران، مبارزه نماید. اما لطفا قدری ملاحظه داشته باشید! انکار، رد و تکذیب این گونه سیاهی لشکر جمح کردن ها کار ابدا عقلانی نیست. جهان امروز جهان تلفن های موبایل و دوربین های دیجیتال جیبی است. اینگونه انکار کردن ها برازندهء اپوزیسیونی که در جهان آزاد زندگی میکند نمیباشد. با احترام

 

نگذاریم خاک خوب ما را هم ببرند! ـ شکوه ميرزادگی

http://www.newsecularism.com/2013/06/24.Monday/062413.Shokooh-Mirzadegi-The-fertilized-soil.htm

کاوه یزدانی: و اين هم آگهی فروش کشور: «یک کشور، با آب و خاک و تمام منابع و مخلفات اش به فروش می رسد. خاک و آب ایران و بزودی کشور ایران برای فروش وارد بورس معاملات جهانی می شود. فروشنده رژیم جمهوری اسلامی به رهبری علی خامنه ای و همراهی آخوندهای فرقه شیعه گری». رژیم اسلامی شیعه گری سرزمین ایران را غیر قابل زیست کرده و آب و خاک و طبیعت ایران را نابود کرده و زحمات هزاران ساله ملت ایران را ویران کرده است. دردناک ترینش فروش خاک حاصلخیر ایران به شیخ نشین های عرب حاشیه خلیج فارس است و وقیحانه تر اینکه لایحه ای برای فروش خاک حاصلخیز ایران به تصویب خواهد رسید. خاک ایران زمین بفروش می رسد. بزودی در مجلس شورای اسلامی آخوندها به تصویب می رسد. آخوندها و فقهای اسلامی شیعه گری براستی ایران و ایرانی برایشان همان هیچی است که خمینی بعد از پانزده سال دوری از ایران در سال 1357 هنگام بازگشت در درون هواپیما گفت. افسوس که روشنفکران مان مفهوم هیچ خمینی را درنیافتند و شاید هم نخواستند. تجربهء تلخی است ولی افسوس و آه و ناله و روزه مصیت خواندن هم چاره و درمان جبران اشتباه نیست. باید یک نیرویی در برابر رژیم اسلامی بوجود بیاید تا هم مورد تایید بخش زیادی از جامعه درون و بیرون کشور باشد و بتواند صدای آزاد ایران باشد. مردم بارها قیام کردند اما متاسفانه هنوز رژیم وجود دارد. کلیدی که بتواند موتور جامعه و قیام ملی را به حرکت درآورد نزد سیاسیون براستی ملی و آزادیخواه می باشد که بنام اپوزیسیون آزادیخواه و ملی برای رسیدن به حاکمیت ملت ایران می باشند. هدف شان فقط آزادی ایران و ایرانی باشد. موضع قاطع خود را اعلام نمایند تا مورد سنجش و تایید و اعتماد مردم قرار بگیرند و مشروعیت صدای آزادی ایران را کسب نمایند. راه رسیدن به امنیت و رفاه و آزادی از میان برداشتن رژیم اسلامی از اریکیه قدرت و حکومت می باشد که مسبب بسیاری از گرفتاری ها و مشکلات امروز ملت ایران می باشد.

 

شعله‌ کشیدن نفرت بین شیعیان و سنی‌ها در خاورمیانه ـ صدای آلمان

http://www.newsecularism.com/2013/06/26.Wednesday/062613.Rising-clashes-between-Shiites-and-sunnies.htm

کاوه یزدانی: بکش تا زنده بمانی، تفرقه انداز، حکومت کن، غارت کن، تجاوز کن، بکش و اعدام کن. ریشهء اسلامیزه کردن حکومت های اسلامی یا بیداری اسلامی آیا سر نخی دارد؟ چرا باید جنگ های دینی و مذهبی و قومی در منطقه و اطراف ایران آغاز شوند و ادامه داشته باشند؟ نقش آخوندها چیست؟ منطقه ای که تقریباً به امنیت نسبی رسیده بود چرا تبدیل به لانهء تروریست های اسلامی شد و جنگ های مذهبی شروع شدند و هر روز بیشتر می شوند؛ تا جایی که ممکن است آتش جنگ های مذهبی و قومی کل منطقه را فرا بگیرد؟ آیا این همه تفرقه و شکل برهنه وحشی گری ریشه در منافع استعمارگران و دین به عنوان ابزار کسب منافع آنها نیست؟ من فکر می کنم دین دقیقاً ابزار دست استعمار انگلیس و دیگر استعمارگران قدیم و جدید مدرن می باشد. در عمل که چنین نشان می دهد. تاسیس و ازدیاد حوزه های علمیه تربیت آخوند شیعه و سنی با بودجهء کشور و پول خمس و زکات از جیب مردم و تولید لشکر پیاده و سواره برای پخش و اشاعه خرافات مذهبی دقیقاً در راسای شستشوی مغزی شهروندان جامعه دین باور به اسلام شیعی و سنی می باشد تا ذهن ها را تخریب کنند و تفرقه و وحشیگری و جنگ و دعوا راه اندازند که تا حدودی موفق هم شده اند. جناب چرچیل خوب موضوع را تشخیص داده و در نامه ای به خانم ملکه انگلیس آن زمان گزارش و دیدگاه اش را بیان کرده است. بخشی از نامه چرچیل به ملکه وقت انگلستان در سال 1953: «از آنجایی که هیچ چیز به اندازهء اسلام نمی تواند اندیشه را مسموم و فرد و جامعه را به قهقرا و عقب بکشد، من به علیا حضرت اطمینان می دهم تا اسلام در خاور میانه هست استعمار هم هست». آری، تفرقه انداز، حکومت کن، غارت کن، تجاوز کن، بکش و اعدام کن.

 

تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  ـ جمعه گردی های اسماعيل نوری علا

http://www.newsecularism.com/2013/06/21.Friday/062113.Esmail-Nooriala-Religious-Democracy-and-reformism.htm

سام: با درود به استاد بزرگ، مقالهٔ شما را خواندم. بنده هنوز که هنوز است در این مانده‌ام که بخش عمده‌ای از وقت و انرژی هموطنانی عزیز و ارزنده بایستی‌ صرف نقد یا حذف سایرین شود؟ با این که میدانیم هدف، کار و چراغ راه اصلاح طلبان در وحله‌ٔ نخست حفظ همین نظام است و بعد بزک آن تا بشود در متاع پر رونق دمکراسی یک جاهایی‌ فروختش. پول و امکانات و اسباب‌هایی‌ نیز برایشان فراهم.بی‌ بی‌ سی‌. صدای آمریکا و .. و... هم نمونه. یک ایران شبه دمکراسی از نون شب برای غربی‌ها واجبتر تا ایرانی دمکرات، سر بلند و بر خوردار از اقتدار ملی‌ و رونق اقتصادی. اما اگر همین اصلاح طلبان و هجوم آنها به خارج کشور نبود، هنوز بین جریان‌ها و گرو‌هایی‌ که خود را مخالفین رژیم میدانند، مباحث سر نکات و مسائلی دور می‌‌زد که مایه شرم چشم و گوش و مغز و قلب و روح و روان خیل عظیمی‌ از ایرانیان بود و بس. همین انتخابات را یک جوری رصد و تحلیل و نقد کنید که توهین به درک نسل جوان و تزریق شائبهٔ‌هایی‌ اعتبار برانداز را پیش گیری کرده باشید. ارادتمند

 

درويش رنجبر: جناب دکتر نوری علا عزیز و گرامی‌؛ با اهدا سلام. اصل دعوای ما با حکومت اسلامی، بر گرفته از جمعه گردی این هفته، چنين است: « بين ما سکولارهای دموکرات انحلال طلب و حکومت اسلامی ميدان نبردی وسيع قرار دارد». اما این "نبرد وسیع" چگونه باید به سر انجام رسد؟ تمامی نوشتهء حضرتعالی در پاسخ به این پرسش گنگ است. فکر نمی کنم درایت ملتی کهنسال با چنان پیشینه تاریخی از جمله دارا بودن قدیمی‌‌ترین دیوانسالاری جهان که توانست قوم مهاجم عرب را در هاضمه فرهنگی‌ خود هضم کند و از اسلام چیزی من در آوردی به نام شیعه [با عنایت به سلسله جانشینی از پدر به پسر که یاد آور پادشاهی موروثه است] بسازد که از نظر گاه اکثریت مسلمانان جهان انحراف از اسلام حقیقی‌ تلقی‌ می‌‌گردد، و همینطور قوم مهاجم مغول را به شیوه‌ای دیگر در هاضمه فرهنگی‌ خود هضم کرد، این بار نیز پس از هجوم "انقلاب مشروعه 57" در یک پروسه تاریخی‌ دست کم 35 ساله در حال هضم کردن آن در هاضمه فرهنگی‌ خود می‌‌باشد این چنین شایسته خوار شمردن باشد. می‌ دانم از علاقه قبلی‌ خودم به حضرتعالی و همینطور از درجه بیزاری من از این رژیم آگاه هستید. به زعم اینجانب سوای از اینکه مردم به "فریدون" رای دادند در این انتخابات ورقی بزرگ از اوراق تاریخ ایران رقم خورد. به ضرس قاطع هم اکثریتی که به فریدون رای دادند و هم بخش قابل توجهی‌ از بدنه رژیم بدین امر پی‌ برده اند که رژیم ولایت فقیه جوابگوی نیاز جهان امروز نیست. توجه به فرمایید آقای عبد الله نوری که امروز خانه نشین است در طول همان دوران به اصطلاح اصلاحات در آن استیضاح تاریخی‌ گفت "آیا ما فلسطینی تر از فلسطینی‌ها هستیم؟ هنگامیکه یاسر عرفات با اسرائیل مذاکره می‌‌کند چرا ما باید کاسه داغ تر از آش باشیم؟" عبد الله نوری اضافه کرد حکومتی که از برگزاری ختم بازرگان می‌‌ترسد قابل دوام نیست. وقتی‌ اجزای رژیم این چنین اصول سیاست خارجی‌ رژیم را به چالش می‌‌کشد چرا نباید استقبال کرد؟ مگر آیت الله  منتظری به حقوق شهروندی پیروان دیانت بهائی اشاره نکرد؟ چنین امری در طول 160 سال از ظهور این دیانت از سوی یک مرجع شیعه بی‌ سابقه است. مگر همین امر جوهر سکولاریزم مورد نظر من و جنابعالی نیست؟ جناب دکتر؛ به ایران سوگند من کمتر از جنابعالی دغدغه ایران را ندارم ولی‌ احساس می‌‌کنم بر خورد چکشی با راهی‌ که دست کم 18 میلیون ایرانی‌ به عنوان وسیله استفاده کردند خدای نکرده به بیش از نیم قرن مبارزات آزادی خواهانه شما لطمه بزند. چه کسی‌ تصور می‌‌کرد نخست وزیر محبوب "امام" بیش از دو سال در کوچه اختر حبس شود؟ اینها از شگفتی‌های این ملت است که او را به جلو هل دادند. گور پدر روحانی کرده ولی‌ مردم به درایت در یافتند بر اساس مناظره سوم می‌‌توان از روحانی "کلیدی" ساخت و یک گام به پیش رفت. بد نیست به شعار‌های مردم توجه شود "امشب شب شادیه / جای ندا خالیه"، "حسن کلید رو رو کن / اوین را زیر و رو کن" حیف است این نکات ظریف از دید حضرتعالی پنهان بماند. با احترام

 

محسن ذاکری: با درود خدمت آقای رنجبر. من اندیشیدم آیا باید این نگرشم را در جواب شما، که مطلب خود را برای آقای نوری علا فرستاده بودید، بنویسم یا نه؟ اما دو مورد من را به این اقدام کشاند. نخست اینکه شما پیام خود را گروهی فرستاده بودید و طبعاً من با دریافت پیام شما خود را درگیر آن پیام می بینم و آن را گوشزدی به خود نیز، اگر که چون نوری علا بیاندیشم میدانم. پس حق پاسخ را برای خودم منظور میدارم. دوم آنکه مقاله ای را با عنوان «هوش سیاسی روی صندلی عروسی و عزا» زیر دست دارم و آماده است. اما بدلیل همان ملاحظاتی که شما نیز بر شمردید در انتشار آن تعلل ورزیده ام. تا اینکه جمعه گردی های جناب نوری علا منتشر شد و دیدم در همان راستا است منتهی با دید رفتار شناسی اجتماعی دیدگاهم را نگاشته ام. هوش و عقل را من یکی نمیدانم. از سوی دیگر، من و شما در فضای آزاد سیاسی نفس می کشیم. آیا در فضای آزاد سیاسی آمریکا و اروپا، حرکت سیاسی هست که نقد نشود، تمسخر نبیند، کنایه نشنود، کاریکاتور نگردد؟ نه نیست! تازه در این جوامع که حزبی هست و اصولی هست و قانونی هست و کتاب و حسابی! حال چرا باید و بخاطر استقبال مردمی که سالهاست تحت بسته ترین سیستم سیاسی به انتخاب بین بد و بدتر تن میدهند، از نقد حرکت آنان بر حذر ماند؟ اما جناب رنجبر عزیز، باور دارم انحلال طلب هستید و باور دارم شادی فراز جدیدمان در کنار هم را صمیمانه تقسیم خواهیم کرد. از این رو مینگارم. من با دید شما نخست مشکلی دارم که گفتنش دیگر سخت نباید باشد. من «مردم» ایران را مقدس و عاری از اشتباه نمیبینم. من در جایگاه یک سکولار و گیتی مدار و انسان مدار هیچ چیزی را بر روی این پهنه هستی و در خط تاریخ انسانی منزه از نقد نمیدانم. حتی ملت ها را. همهء ملت ها در سنواتی از تاریخشان با درک غلط از شرایط سیاسی و با نشنیدن ندای گزیده هایشان اشتباه کرده اند. ملت ما نیز. دوم اینکه، ما از همین فردا که نه، از روز پایان یافتن رای گیری، با دو مصاف سیاسی جدید در ایران روبرو هستیم. اول آنکه مهندسی انتخابات با خامنه ای بود یا با خاتمی، دوم آنکه برندهء این انتخابات چه کسی است، خامنه ای، خاتمی یا مردم. بزودی برندهء انتخابات در میدان زندگی اجتماعی – سیاسی مردم مشخص خواهد شد. بی شک اجماع نظر بر سر این برنده غیر ممکن است. آنکه برای نحیف کردن تحریم ها و فشار اقتصادی رای داد، باید منتظر شرایط بهتری باشد. آنکه برای فضای سیاسی بازتری که از شانزده سال پیش تاکنون برای آن کوشش کرده است و یا خواهان آن بوده است، نباید امیدی چندانی ببندد. آنکه برای آزادی های اجتماعی رای داد باید منتظر شدت و حدتی باشد تا زمان نزدیک شدن به انتخابات چهار سال دیگر. و کسی هم که با هدف دست یابی به همهء این فرجه ها رای داد، منتظر میماند و سبک و سنگین میکند. اما، نظام معتبر شد. نظامی که من و شما خواهان انحلال آن هستیم، جان یافت. به بیانی این مردم بزرگ با تاریخ شکوفا و با شعارهای بران، هر چهار سال یکبار حق دارند سیاسی شوند و سپس حماسه ای را بیافرینند. قالیباف و یا روحانی، نتیجه جز این که نبود جناب رنجبر؟ انتخاباتی با آبرو و بی نقص و بی ایراد هم برگزار شد ( خامنه ای گفت: ببینید اگر بخواهم میشود). آیا استقبال مردم از «حداقل ها» باید اینگونه بزرگ شمرده شود؟ و تا کی؟ استقبال از حد اقل ها همیشه و دائما درست نیست. روی مهم تر این جمعه گردی ها، به هم سر آمدن باتلاق شانزده سالهء اصلاح طلبی بود. شانزده سال خاتمی همه را آرام و بی حس کرد، اما این دارو تمام شد و این بیماری خشکید. با پوزش از همهء اصلاح طلبان «مردمی» که امروزه دیدنشان انسان را بیاد شعر « آنکه می نشود یافت آنم آرزوست» می اندازد، باید بگویم این فتنهء شانزده ساله که شخص خاتمی پشت آن بود دیگر عمرش را کرد. اصلاح طلبان نیز دیگر آن اردوبندی دولتی و مردمی را ندارند. امید که تابو ها و سنت ها و فرهنگ وعشق های ما ایرانیان ما را از لیاقت «مدرن» بودن دور نسازد. با احترام.

 

درويش رنجبر: دوست نا دیده و بزرگوارم جناب ذاکری. از بذل توجه به نامه اینجانب بسیار سپاسمندم. قدر مسلم در کوران برخورد نظریات و تضارب آرا می‌‌باشد که همای خرد جمعی بال می‌‌گشاید و ما کشتی شکستگان را به ساحل نجات خواهد رساند. باز هم قدر مسلم انکار نقد رفتار جمعی از جمله کنش جمعی اخیر در جریان "انتخابات" امری به غایت غیر خردمندانه است. در میانهء قیاس فضای سیاسی اروپا و آمریکا با ایران و اینکه در جهان آزاد هر حرکت سیاسی به نقد، تمسخر و کاریکاتور کشیده می‌‌شود یک نکته باریکتر از مو وجود دارد. اینها (غربی ها) بر بستری از راهی‌ که بیش از 400 سال کوبیده شده و هموار گشته نشسته‌ا‌ند ولی‌ ما در حال بر ساختن آن راه هستیم. به همین دلیل در نبود بستری 400 ساله و در حالیکه در مسیر بسترسازی قرار داریم هر آنچه شما نقد یک حرکت سیاسی می‌‌خوانید از دید من جهت دهی‌ به مسیر بسترسازی می‌‌باشد که در صورت محاسبهء نادرست می‌‌تواند مسیر برساختن آب بستر را به نا کجا آباد کشاند. نکتهء دوم اینکه من با شما موافق هستم که کنش جمعی یک ملت می‌‌تواند اشتباه باشد و ما نباید با هاله‌ای از تقدس به خرد جمعی بنگریم. در عین حال یک نکته باریکتر از مو وجود دارد و آن هم اینکه، به زعم من، اشتباه جمعی بسیار شایسته تر از تحمیل عقیدهء فردی حتا به اصطلاح مصلح می‌‌باشد. در اشتباه خرد جمعی فرصت تصحیح هست ولی‌ در اشتباه ناشی‌ از تحمیل عقیدهء فردی نه تنها فرصت تصحیح نیست بلکه آن "مصلح" با اشتباه خودش جامعه‌ای را به نابودی می‌‌کشاند. نکتهء سوم آنکه، ایراد ما ایرانی‌ها این است که رخت تاریخ را به قامت کوتاه عمر شخصی‌ خودمان می‌‌دوزیم. محمد رضا شاه هم می‌‌خواست در طول عمر چند دههء خود از ایران سویس بسازد. این امر غیر ممکن است. مگر امکان دارد تاریخ ملتی 3000 ساله را به کوتاهی عمر محمد رضا شاه فرو کاهید؟ محمد رضا شاه با کدام زیر ساخت می‌‌خواست ایران را یک شبه سوئیس کند؟ آیا با زرق و برق انداختن در گوشه‌ای از تهران، از جمله گشایش بوتیک‌هایی‌ که محل خرید قشر بسیار نازکی از جامعه بود، ایران شد سوئیس؟! نکتهء چهارم اینکه، اکنون که ما نیرو‌های سکولار دمکرات انحلال طلب در صدد بر گزاری کنگره مورد نظر هستیم و به هوشمندی تمام آن را با یک صد و هفتمین سالگرد انقلاب مشروطه هماهنگ ساخته‌ایم تا بدین وسیله حضور خود را در سپهر سیاسی ایران به اثبات برسانیم، جا دارد با الهام از همان انقلاب که به زعم من دروازهء ورود ما به جهان مدرن بود به نکات زیر دقت کنیم تا پیوستگی این روند تاریخی‌ با واقعیت‌های امروز حفظ شود: الف- انقلاب مشروطه بر آیند شدت اضمحلال ایران در پایان دوران قاجار و دینامیسم جامعه به سوی تغییر بود. این دو عامل در حال حاضر بصورت دو فاکت اساسی‌ در ایران امروز وجود دارد. 35 سال حکومت آخوندی ایران را مضمحل کرده و دینامیسم تغییر بخوبی قابل مشاهده است؛ ب- بر اثر شدت اضمحلال ایران اواخر قاجار حتا بسیاری از شاهزادگان قاجار و مستوفی‌ها [به کلام امروز عبدالله نوری ها] لزوم تغییر را حس کردند و با انجمن روشنفکری زمان مثل امثال سید حسن تقی‌ زاده‌ها همراهی کردند. بنا بر این مشروطه صرفاً از لولهء تفنگ ستار خان و باقر خان محقق نشد. جیم- همراهی دو آخوند مقیم تهران (بهبهانی و طباطبایی) و آخوند‌های مقیم نجف مانند آخوند خراسانی و آیت الله صالحی مازندرانی در پیشبرد مشروطه بسیار موثر بود. چیزی شبیه آیت الله بیات زنجانی و دستغیب در شیراز امروز. باید گفت حاصل همین "انتخابات" بسیار کنترل شده فضایی ایجاد کرده که جامعهء مدنی فرصت بهسازی خواهد داشت. خانهء سینما، انجمن صنفی روزنامه نگاران، کانون وکلا، تشکلات کارگری، زنان و دانشجویی فرصت ابراز وجود خواهند یافت. دوست عزیز، دموکراسی آجر به آجر بنا خواهد شد و بنای دیکتاتوری نیز آجر به آجر ویران خواهد شد. ویرانی بنای دیکتاتوری در 48 ساعت از 20 تا 22 بهمن بهمنی دیگر بر سر ما آوار خواهد کرد. در خاتمه این نوشتار را با یک سوال به پایان می‌‌برم: آیا صدور فرمان مشروطیت به دست مظفر الدین شاه به دوام و قوام حکومت قاجار منتهی‌ شد یا به زوال آن؟ این انتخابات نیز بر خلاف تصور شما زوال حکومت دینی را تسریع کرد به شرط آنکه رخت تاریخ را در قامت عمر کوتاه خودمان ندوزیم. با سپاس و مهر میهنی.

 

کوروش: دکتر نوری علا عزیز؛ با تشکر از مقاله شما و نکات درست و ارزنده آن. در ادامه بحث انتخابات اخیر با نگاهی به همین انتخابات و آمار و کمی تحلیل میشود گفت که همین تلاش های اوپوزیسیون واقعی سکولار دموکرات تا حدود زیادی جواب داده و پروژهء تحریم انتخابات موافقت آمیز بوده است. طبق آمار حدود 55 میلیون نفر واجد شرایط رای بودند، بدون در نظر گرفتن خارج نشینان که تعداد کمی هم نیستند. 35 میلیون رای دادند که میشود 20 میلیون تا اینجا تحریم کردند وتا همین جا بیشتر از 18 میلیون آقای روحانی میشود. از آن طرف میگویند که 17 میلیون در مجموع به کاندیداها اصول گرا رای دادند که با کمی تامل میشود گفت دروغ است که خود مهندسی و تقلب در این انتخابات را هم ثابت میکند. چرا رهبری بیاید و شانس خود را با 17 میلیون رای و انقدر نزدیک به 18 میلیون روحانی بین چندین کاندیدا اصول گرا تقسیم کند، رای رهبری بسیار از اینها کمتر است و خود آنها هم این راه میدانستند، این را میشود از انتخابات قبلی نیز استخراج کرد. حداقل 10 میلیون این 17 میلیون ساختگیست و رای واقعیی ملت ایران نمی تواند باشد. پس در کل 30 میلیون ایرانی این انتصابات مسخره حکومت اسلامی را تحریم کردند، و با قاطیت به حکومت ملا یان چه اصلاح طلب چه مرتجع آن نه گفتند. و اما آن 18 میلیون رای آقای روحانی هم به طور حتم اکثرشان نه به روحانی که به دام بازی "بد و بدتر" اصلاح طلبان افتادند و نه به روحانی که به نیامدن یک احمدینژاد دیگر رای دادند. مردم خوشحال و رقصان در خیابان هم از کجا معلوم که اصلان همگی رای دادند، در سال 88 هم بودند بسیاری که در خیابان ها بودند والی رای نداده بودند، مگر ندا رای داده بود؟ در کل این نتایج بسیار امید وار کننده است و اوپوزیسیون واقعیی سکولار دموکرات و افرادی مآنند شما تاثیر خود را گذاشته و اکثریت ملت ایران با 30 میلیون رای قاطعانه به حکومت اسلامی نه گفته است. امروز باید به ملت ایران و اوپوزیسیون انحلال طلب سکولار دموکرات تبریک گفت. حال نیز شانسی فراهم شده که این روباه مکار، روحانی را با ان شعارها انتخاباتا یش در عمل رسوا کرد تا بساط این دغل بازان اصلاح طلب نیزبرای همیشه در بین آن اقلیت هنوز ساده دل برچیده شود. پاینده باد ایران.

 

جوان ایرانی: با درود به آقای نوری علا. من یکی از ملیون ها ایرانی داخل کشور هستم که در نمایش انتخابات رژیم اسلامی شرکت ننموده ام و از هواداران برقراری حکومتی بر پایه سکولار دموکراسی هستم. من مقالهء شما را خوانده ام و با آن موافقم؛ فقط ذکر چند مورد را لازم می دانم و خواهشمندم به من پاسخ دهید. شما نوشته ايد: «من نمی دانم که اين جشن گيران کنونی خيابان های تهران به فرزندان خود چه توضيحی خواهند داد در مورد اينکه چرا در پی تجربهء 34 سال حکومت اسلامی و مشاهدهء صورت های غلمانی و رحمانی و قاصم الجباری آن، در سال 92 خورشيدی برای اعلام رياست جمهوری کسی که در سال 76 رهبری سرکوب دانشگاه را بر عهده داشته، همواره جزو مجلس و مجمع تشخيص مصلخت رژيم بوده، خود اعلام کرده که ـ در جريان مذاکرات اتمی ـ مغرب زمينيان را فريب داده و برای بمب سازان اسلامی وقت خريده است، به پايکوبی مشغول بوده اند؟» من با اطمینان کامل به عنوان کسی که از نزدیک ناظر جشن شنبه شب بود باید عرض کنم به جرأت بیش از نود درصد شرکت کنندگان در این جشن که در خیابان های ایران حاضر شدند برای شادمانی انتخاب شیخ حسن روحانی به خیابان نیامده بودند بلکه برای فریاد زدن مطالبات خود، از جمله آزادی زندانیان سیاسی و برقراری فضای آزادتر در کشور آمده بودند، آمده بودند تا اعتراض خود را به هشت سال سرکوب و خفقان و تحقیر اعلام کنند. خیلی ها که شرکت کرده بودند اساساً در انتخابات شرکت نکرده بودند. در واقع آنان هر وقت به خیابان می آمدند با گلوله و باتوم مواجه می شدند و شنبه شب را کورسویی از امید دیدند که بدون هراس از گزمه ها شعارهایشان را سر دهند مردم ایران به حدی از بلوغ فکری و سیاسی رسیده اند که می دانند. اصلاح طلبان مذهبی با اصولگرایان فرق خاصی ندارند و می دانند این یکی با پنبه سر می برد و آن یکی با دشنه. آقای نوری علای گرامی، نسل امروز، بر خلاف نسل 57، دیگر خدعهء جماعت مدهبی را باور نخواهد کرد. زیرا که دست شان رو شده است.

 

«خارج کشوری‌ها»؛ صدای آزادِ ایران الاهه بقراط

http://www.newsecularism.com/2013/06/21.Friday/062113.Elahe-Boghrat-Diaspora-against-IRI.htm

مریم بانو: بانوی گرامی الهه بقراط! این "روشنفکران" داخل و خارج کشور که می گویید بایستی پاسخ مناسب و عملی برای پرسش‌ها و نجات ایران بیابند، کیانند و چه کاره اند؟ دانستن اسم و رسم آنان حق مردم است، عریان نام ببرید! مسولیت "سیاسیون" و "هنرمندان " و... داخل و خارح کشور چه می شود؟ در خیزش های آزادی خواهی ایرانیان چند نمونه از این "روشنفکران" فخر فروش! ایرانی که بهتر است آنان را " دماغیون" بنامیم، می شناسیم؛ نخست آنان که در جنبش و مبارزه همراه با مردمان شدند و از پای در آمدند، دو دیگر آنانکه در مبارزه یا همراه و خادم قدرت شدند و یا با آن از در سازش در آمدند و در حکومت شریک شدند و بر مردمان آن روا داشتند که ساقط شدگان از قدرت. دسته دیگری نیز هستند بنام "دست کوتاه شدگان" از قدرت و فراری به خارج از کشور. نمونه های آخری، در فلاکت، دربدری و سیاه روزی خود و هموطنان شان و احتمالاً تجزیهء ایران شریک و سهیمند. از این روست که بایستی "طلسم" اینگونه روشنفکران، و بد تر از آن "روشنفکران دینی" را برای همیشه در ایران شکست و از عطایایشان چشم پوشید که گفته اند «عطای بزرگان ایران زمین، دو تا بارک اﷲ است، یک آفرین!» در حقیقت این دوستان، هادی، روشنگر و خادم مردمان نبوده و نیستند وگرنه نبایستی بعد از گذشت صد سال و سی سال، ننگ و نکبت و بوق رسوایی جامعهء ما بدین جا برسد که یک ملّای روحانی گرگ صفت در لباس به ظاهرمیش، با این همه کوس کُرنای شادی ملت شریف و بسیار بزرگ، کلید دار درب "دروازهء آزادی" ایرانیان شود! بدون سرمایه مّلی، بدون یاری عادلانهء قدرت های جهانی حامی حقوق بشر و بدون نیکدلی و فداکاری مردم نمی توان نظام مصیبت عظمای حاکم بر ایران را ساقط کرد. اگر خمینی به وعده هایش عمل کرده، میراث خواران اش نیز خواهند کرد تردید نکنید! دریغ زآن نگاه ندای هژیر!؟        

 

کاوه یزدانی: خانم الهه بقراط، لطفاً خواب خارج کشوری ها را بهم نزنید و بگذارید از خواب خوش خرگوشی شان لذت ببرند. ضمن تایید دیدگاه مریم بانوی گرامی، فکر می کنم یکی از دلایل بسیار مهمی که تا کنون جامعه فعال سیاسی خارج کشور نتوانسته صدای آزاد ایران باشد در این نکته نهفته است. بقول زنده یاد دکتر داریوش همایون، جامعه سیاسی ایران هنوز دوران کودکی اش را طی می کند. یادش گرامی باد و افسوس که زود از میان مان رفت. عده ای دروغگو و موج سوار در خارج کشور تشکل هایی دارند که خود را صدای آزاد ایران معرفی می کنند ولی متاسفانه براستی اینگونه نیست. به عنوان مثال : مجاهدین خلق را بر اساس سوابق کثیف و ضد ایرانیشان هرگز نمی توان صدای آزاد ایران نامید. گروه های قومگرا که خود را نمی دانم بر چه اساسی نماینده اقوام ایرانی می نامند و فقط به دنبال فدرالیزه کردن ایران هستند و شخصیت های پشتیبان گروه های قومگرای فدرالیست را نیز هرگز نمی توانند صدای آزاد ایران باشند. چرا ؟ برای اینکه اینان عده ای دروغگو هستند که تعدادی را گمراه کردن و آزادی و حقوق بشر را فقط در فدرالیزه کردن ایران متصور هستند و از سویی نیز دست بیگانگان در پشت این گروه ها آشکارا دیده می شود که هدف شان تجزیه ایران است. با پوزش فراوان، فکر می کنم این حضرات عمدا خود را به نادانی زدند. چرا ؟ چونکه فدرالیسم هرگز از کشور واحد پدید نمی آید. فدرالیسم برای کشور یکپارچه ایران و ملت یگانه ایران دقیقا معادل تجزیه کشور و ملت ایران می باشد. بنابر این گروههای قومگرا هم هرگز نمی توانند صدای آزاد ایران باشند. جبههء ملی و ملی مصدقی های محترم نیز تمام هم و غم شان بازنگشتن پادشاهی به ایران است و حتی اگر رژیم اسلامی سی سال دیگر هم بماند لیف جبهه ملی و ملی مصدقی ها گویا راضی هستند و چند سالی ست که آشکارا می بینیم انرژی و وقت شان در تضعیف کردن طیف پادشاهی است. در اینجا به سابقه گذشته جبهه ملی و ملی مصدقی ها اشاره نمی کنم. طیف پادشاهی هم که ملقمه ای از گروه های گوناگون می باشد که نمی توان به آسانی تشخیص داد که اولویت این گروه ها ایران است یا پادشاهی که همواره در بین این دو یعنی ایران یا پادشاهی ؟ عده ای شان هم هنوز نه بداره و نه بباره برای ایران رضا شاه دوم را از زبانشان نمی اندازند. خانم الهه بقراط گرامی همانگونه که مریم بانو بدرستی فرمودند منظورتان از خارج کشوری ها چه کسان و گروه هایی هستند که ما نمیدانیم؟ مردم درون کشور نیازمندی های بسیاری دارند. آیا خارج کشوری ها می توانند هزینه شکم کارگران و کارمندان و بیکارهای داخل کشور را بپردازند و با رسانه های خارج کشور مردم داخل کشور را سازماندهی نمایند تا یک مبارزه متداوم را آغاز نمایند ؟ اگر چنین پتانسیلی در خارج کشوری ها وجود نداشته باشد نمی توان امید زیادی به آینده داشت. با سپاس فراوان از مقالات بسیار آموزنده ای که می نویسید.

 

کاوه یزدانی: تنها راه نجات ایران و ایرانیان پرهیز از دروغ و دروغگویی می باشد. اگر ایرانیان، از سیاسی تا غیر سیاسی، بتوانند به گفته زرتشت عمل نمایند بی تردید پیروز خواهیم شد . اگر به دروغگویی ادامه دهند روزگارمان بس سیاهتر از اینکه هستیم می شود. به ایرانم سوگند هیچ راهی جز راستگویی وجود ندارد. «راه در جهان یکی است و آن راه راستی است» (زرتشت). راستگويي مي‌تواند به همه چيز شتاب بخشد. راستگويي حتي زماني كه موجب آزردگي آدمي مي‌شود نيز جنبه‌ي درماني پيدا مي‌كند و به كارها شتاب مي‌بخشد. (آبراهام مازلو). تنها انساني كه با والاترين ارزش ها و فضايل، زندگي مي كند، به راستي، درستي و راستگويي رسيده است. (برايان تريسي). راستگويي، بهترين شيوه است. (وينسنت لومباردي). دزدانی هستند که مجازات نمی شوند. آنها دزدان وقت [زمان] هستند (ناپلئون بناپارت). اگر اپوزیسیون بتواند دزدان و دروغگویان و فرصت طلبان را از خود دور نماید موفق خواهد شد. اپوزیسیون هیچ راهی ندارد جز اینکه پالایش شود و سره از ناسره شناخته شوند تا مردم بتوانند به اپوزیسیون اعتماد نمایند. آری «راه در جهان یکی است و آن راه راستی است. (زرتشت)

 

سرزمینی که کودکانش خودکشی می‌کنند ـ الاهه بقراط

http://www.newsecularism.com/2013/06/17.Monday/061713.Elahe-Boghrat-The-land-whose-children-commit-suicide.htm

کاوه یزدانی: انگاری جامعه ما در حال مرگ است. اینکه بچه های ایران دست از زندگی می شویند نشان از این دارد که رژیم اسلامی به هدفش رسیده است. بنابر این نخبگان ایرانی کلاه شان را بالاتر بگذارند. ما مردن داریم و یواش مردن داریم. کسانی که خودکشی می کنند مردن را به یواش یواش مردن ترجیح می دهند ـ وقتی می دانند که شاهد ذره ذره مردن خویش هستند. بنابر این تصمیم می گیرند به ذره ذره مردن پایان دهند و خودشان کار را یکسره می کنند. نقل قول از نوشته خانم بقراط: «…من نمی‌دانستم نادانی و ناآگاهی وقتی با "سیاست" و سیاست‌بازی در می‌آمیزد، می‌تواند در حد چندش و انزجار، آزار دهنده و نفرت انگیز باشد و انسان را از موقعیت و پیرامون خویش بیزار کند». (پایان نقل قول). وقتی شنیدن و خواندن این اخبار دردناک تا این حد غم انگیز و چندش آورند آنگاه وای بحال آن کسانی که این دردها را می کشند. پس باید ببینیم تا چه حدی در وجود اعضای خانواده و دوستان کسانی که خودکشی می کنند یا از رنج زندگی می میرند و یا با مواد مخدره و الکلی میمیرند نفرت و انزجار از رژیم دارند. اینگونه حوادث دردناک هر روز در جای جای ایران رخ می دهند.

 

یک انتخابات و چند نکته ـ شکوه ميرزادگی

http://www.newsecularism.com/2013/06/17.Monday/061713.Shokooh-Mirzadegi-Az-Negaah.htm

بابک: تا وقتی ما مدعیان سکولاریسم آلترنتیو نداشته باشیم و همچون جزایر پراکنده عمل کنیم معلوم است که نه تنها مردم بلکه جهانیان از ترس اصولگرایان به اصلاح طلبان روی می آورند. انتخابات به قشنگی مهندسی شده بود و یک بار دیگر نظام پیروز شد. بازندهء اصلی به نظر من ما سکولار دمکرات ها هستیم که نتوانستیم متحد شویم و آلترنتیوی برای مردم معرفی کنیم. گروهی دنبال فدراسیون رفتند و گروهی پا بر جمهوری فشردند و ... نتیجه آن شد که در مصر اتفاق افتاد. سئوال اینجاست که آیا ما از این شکست درس گرفته ایم؟ و یا باز وقت خود را در چهارسال آینده به جنگ و دعوا با یکدیگر سپری می کنیم؟ جای تاسف است که افرادی را می شناسم که سکولار هستند ولی باز دنبال اصلاح طلبان هستند چون ما آلترنایوی برایشان نداریم.

 

Alireza ch: Hello... Iranian were the winners in this election. I dont agree with Mr. Babak. Opposition did not loose. Whether the election was rigged or not, the truth is that people did whatever they could to say NO again. They can’t pick up guns and kill Nezam. They tought its the best and only way... What made them to continue fighting in this manner are: Opposition, sanctions, Nezam’s brutality, bad economy, hard life, jail, injustice, etc... and NO! Nezam was not the the winner. They had to give in to survive.THEY GAVE IN... Its simple... Of course that thier nature is inhuman and they show it again in near future, but that is not the point here... They gave in to survive for SOME TIME...

 

اگرها و سبزه های شانزده سال گذشته ـ محسن ذاکری

http://www.newsecularism.com/2013/06/17.Monday/061713.Mohsen-Zakeri-Ifs-and-greens-in-the-last-16-yearshtm.htm

آذر کريمی نيا: مطلبی ست خوش نوشته و به موقع.    

 

درختان سکولار ترکيه ـ شکوه ميرزادگی

http://www.newsecularism.com/2013/06/07.Friday/060713.Shokooh-Mirzadegi-Turkeys-secular-trees.htm

پرتو نوری علا: خانم شکوه میرزادگی. از خواندن مقاله دقیق، جامع، شفاف، متمرکز بر نقطه نظر و منطقی تان بسیار لذت بردم. امیدوارم تعداد زیادی از جوانان ما این مقاله را بخوانند. چون بسیار آگاهی دهنده و امیدوار کننده است. همیشه قلمتان سبز باد.

 

سالگرد روز شوم 15 خرداد  ـ جمعه گردی های اسماعيل نوری علا

http://www.newsecularism.com/2013/06/07.Friday/060713.Esmail-Nooriala-Anniversary-of-15-Khordad.htm

پیروز: تبريک. شما قبوليد. نمی توان به زنده شدن سزار دل بست ولی می توان پشتیبان سزارهائی که دل در گرو میهن و هم میهنان دارند، بود.

 

سودی صفا: دکتر  جان: درود برتو. تو خودت آن تالشی هایی را می شناسی که از سوسیالیسم می گفتند اما به شجرهء طیبهء جزیرةالعربی خویش  می بالیدند و یادی از ننگ نژاد پرستی نمی کردند و نمی کنند... الخمینی نیز نیشخند گانگسترهای سیاسی بین المللی به آن «ایرانخواهی» بود که، برغم همهء کاستی ها، آرزویش را به زبان آورد که این کشور به سوی «تمدن بزرگ» می رود... دنبالهء داستان را نیک می دانی که بزرگان جهان «نه به دوستان  دایم، که به منافع دایم» التفات دارند، حتی اگر در شب ژانویه کشوری را سرزمین  صلح و آرامش بخوانند و بعد... دکتر نوری علای نازنین، می خواهم تا دانسته ای از زبان دانته را با توی فرهیخته انباز شوم : «بروتوس» در زبان ایتالیایی «بروتو» تلفظ می شود و «بروتتو» در آن زبان در چم «زشت» (بدسیرت یا بدسیما) ست. هنگامی که بروتوس خنجر مرگبار پایانی را بر تن خونین سزار فرود می آورد او با شگفتی می پرسد: «بروتتو  تو هم؟!»  شاید خطای بزرگ «آن ایرانخواه» تکیه بر بزرگان جهان، بجای تکیه به ملت خویش بوده است. اگرچه ملت ها، مانند آن تالشی یا الخمینی هم بسيار دارند؛ بویژه ملت ما که چنانکه گفته ای: مریم ماه تابان اش از جنس همان چلبی هاست و... شادزی،  دیرزی، شاید در ایران آزاد.

 

مهدی خزعلی، 140 روز اعتصاب غذا، و یک حدیث موثق ـ شهرام فريدونی

http://www.newsecularism.com/2013/06/07.Friday/060713.Shahram-Fereiduni-Re-hunger-strike=of-Mehdi-Khazali.htm

مهریار فروزنده: این جان کلام است . ما اهالی محترم اپوزیسیون خارج کشور ، سی و چهار سال است که با سناریوها و کارگردانی رژیم نیرنگ باز اسلامی ، بر سر و کول هم میپریم و عمده ی وقتمان را تلف این میکنیم که از بین مهره های ریز و درشت این دار و دسته ی دزد و خونریز ، زید، چه شکری خورده و یا عمر ، چه غلطی کرده است . بدون اینکه توجه کنیم که همه ی صحنه سازی های رنگارنگشان ، صرفا ، برای سرگرمی مخالفان و طولانی تر کردن دوران ثروت اندوزی شان به قیمت چپاول و ویرانی کشورمان است . آقایان ، خانم ها ، بخدا ،باور کنید که دعوای زرگری دلبستگان به نظام مقدس آخوندی ، فقط بر سر لحاف ملا است ! بیش از این خودمان را علاف بازی هایشان نکنیم . همه ، با هم متحد شویم تا از شر این متجاوزین و غارتگران کشورمآن ، خلاص شویم.

 

بدرود با خانم رجوي و دبيرخانهء شورای ملی مقاومت

http://www.newsecularism.com/2013/06/07.Friday/060713.Ruhani-Ghassim-resignation.htm

بابک زنجانی: ساده اندیشی یکی از آفت های مبارزات صد سال اخیر ایرانیان بوده است... ساده اندیشی ستار خان در مقابل دیکتاتوری قاجار... ساده اندیشی کوچک خان جنگلی و یپرم خان ارمنی ودر مقبله با رضاشاه دیکتاتور.و مصدق در ارتباط با شاه و کودتای 28 مرداد 32... مجاهدین چون ساده اندیش نبودند.در مقابل دیکتاتوری دو رژیم شاه و شیخ توانستند دوام بیاورند... به نظر من این دو گرامی ساده اندیشی کردند. و...

 

مهدی رضایی-تازیک: آقای بابک زنجانی گرامی؛ مجاهدین متشکل ترین سازمان و اپوزیسیون تمامیت حکومت اسلامی ست و می خواهد نوعی دیگر از اسلام سیاسی را در "ایران فردا" پیاده کند. دلیل اینکه دائما از "حکومت آخوندی" دم می زند و نه از "حکومت اسلامی" نیز همین مورد است. اما بروم سر اصل مطلب. دلیل اینکه سازمان مجاهدین توانست بقای خودش را در خارج از کشور تضمین کند نه "عدم ساده اندیشی" ست بلکه به حداقل دو فاکتور بر می گردد : ١) ایدئولوژی اسلامی - سوسیالیستی؛ ٢) دلارهای نفتی صدام. ایدئولوژی اسلامی - سوسیالیستی آهسته آهسته رخت بربست و، دلارهای نفتی نیز نتواستند جلوی ریزش نیروی این سازمان را بخاطر رفتارهای غیر دموکراتیک اش بگیرند. اما چرا سازمان مجاهدین در عرض این سه دهه ای که خارج از کشور است روی به دموکراسی نیاوارده؟ من فکر می کنم دلیل آن جوامع موازی ست که ما در خارج از کشور برای خویش ساخته ایم. "ما" دمکراسی را می بینیم؛ اما آن را تجربه نمی کنیم؛ چرا که دائما در یک شبه ایران به سر می بریم.

           

سعيد هانوفر: سلام رفقا عزيز و گرامى. اولين سؤال: جرا امروز؟ دومين سؤال: اگر شورای مقاومت ملى ايران نه، پس كدام اعتلاف و يا كدام راه بهترى براى مبارزه جدى عيله رزيم ضد ايران وايرانى داريد؟  

 

فرید حیرانی: نکته ی جالب برای من اینه که آقای نوری علا تا به حال در تحلیلهاشون اصلا مجاهدین وشورا رو به حساب نمی آوردند ولی این استعفا رو سریعا منتشرکردند.

           

اسماعيل نوری علا: آقای حيرانی؛ اين مطلب را دوست گرامی ام آقای دکتر قصيم دوبار برای من فرستاده اند و خواسته اند که در سکولاريسم نو منتشر شود. در عين حال نظر شما را به اين پيوندها جلب می کنم:

http://www.newsecularism.com/2010/02/26.27.Friday-Saturday/022610.Karim-Ghasim-va-Tarh-e-secular-e-showra.htm

http://www.newsecularism.com/2010/02/28.29.Sunday-Monday/022810.Jalal-Ganjei-Religious-Belief-Against-IRI.htm

http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2013/030813.EN-PU-Alternative-and-Chalabil.htm

http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2013/032913.EN-PU-Relations-with-foreign-powers.htm

 

محمد رضا روحانی و کريم قصيم در فيس بووک: دوستان، همرزمان عزيز، انبوه نامه هاي فيسبوكي، با اشك و اندوه، بعضاً با بغض و غضب،گاهي نيز با بدگويي و برچسب زني و... نسبت به رفتن ما (استعفاي ما) واكنش نشان مي دهند. ياران، رفقاي عزيز، بار ديگر به تكرار مي گوييم كه استعفاء از يك تشكيلات سياسي خود يك اقدام سياسي است و آسمان به زمين نيامده، كار مشروع و برحقي است. در اسناد شورا مانعي براي استعفاء وجود ندارد، هيچ قاعده و قراري هم براي از پيش گفتن و غيره وجود ندارد. «وقت»ي هم از پيش تعيين نشده. يك عضو آزاد است هر زمان بخواهد كناره گيري كند. فقط كافي ست كتبي باشد... به جاي انگشت گذاشتن روي اين نكات، كاش كسي روي مواد استعفانامه ما توجه مي داد و يك به يك آنها را مورد بحث و بررسي قرار مي داد.... كاش. ما سال هاي دراز در هر سطحي كه فكرش بكنيد و صدايمان به آن جا رسيده انبوهي پيشنهاد اصلاحي داده ايم، برغم بي ميلي فراوان مسئولان مجاهد آنچه به عقلمان مي رسيده در جهت بهبود اوضاع گفته و نوشته ايم (متن استعفاء حاوي اندكي از گفته ها و نوشته هاي ماست). باور كنيد ما از سر خير انديشي براي شورا و مجاهدين استعفاء داده ايم بلكه اين عمل هشداري شود و به فكر افتند. ما دلسوز خود و آنان و نيازهاي جنبش بوده ايم. هنوز هم هستيم. منتهي راهي جز استعفاء يا در افسردگي دهان بستن نداشته ايم. باور كنيد، باور كنيد در هر لحظه، هر زمان، هرماه و سالي هم استعفاء مي داديم باز كسي، سهل انگارانه، در مي آمد كه «چرا حالا؟ حتماً كاسه اي زير نيم كاسه، انقلاب صدمه مي خورد... و...» چرا تفسير و تدبير مورد نظرتان را به مسئولان مربوطه نمي گوييد. از ما گذشت، دستكم براي آينده فكري بكنيد! ما در پيكار و جنبش سرنگوني هستيم و تا آخر ايستاده ايم. (منبع: برگرفته از فیسوک، 17 خرداد 1392)

کريم: آيا بهتر نبود بجای استفاء بازنشستگی را اعلام می کرديد تا نيروی جوانتر جايگزين شما بشود؟ هرچند که برای يک نيروی انقلابی نه استعفاء و نه بازنشستگی معنی دارد. بقول صبا «ما تا آخر ايستاده ايم!»