«نظر خوانندگان»
پشت پردهء قدرت درايران ـ محمد نورى زاد
http://www.newsecularism.com/2012/11/30.Friday/113012.Mohammad-Nourizad-27th-letter.htm
حسین: آقای نوری زاد البته کار مهمی می کنند که این نامه ها را می نویسند. اما ایشان هیچگاه اشاره ای به مسئولیتهای خمینی در بلاهایی که بر سر ایران آمده نمی کند. در این نامه هیچ اشاره نکرده که خود خمینی چقدر در شروع جنگ ایران و عراق مسئول بود و چه جنایاتی در حق مردم ایران کرد. بهرحال باید از این افشاگری ایشان استقبال کرد. در مورد شریعتی و اشاره اش به آخوندهای قبل از انقلاب کاش میشد از شریعتی پرسید ک چرا دقت نکردی که اکث جنایات شاهان ایران با فتوای یک آخوند بوده.
عباسعلی فتاح: جناب نوریزاد با تقدیر از شهامت و احساس مسولیت ستودنی جنابعالی هر چه گشتم آن مرحوم را که فرمودید نیافتم. تنها روحانی دردمندی که استبداد را شناخته بود مرحوم آیت الله طالقانی بود که به هر دلیل عمرشان کفایت نکرد. پس از آن عنان انقلاب به کف مجیز گویان و مجیز طلبان و قشری که صداقت داشتند اما از بینش انقلابی برخودار نبودند و باید برخی سی سال ظلم و ستم و فرصت سوزی را شاهد می شدند تا به وجدان انقلابی شان بر بخورد. در این میان آنان که به آزادی امید داشتند رنج بردند ولیکن توانی برای ستاندن سکان این کشتی از مجنونان نداشتند. یک مورد نقطهء واژگون شدن انقلاب بود که مورد توجه قرار نگرفته و بسیار با اتفاقات مصر امروز شباهت دارد. امروز جریانی بر مصر حاکم شده که در دور اول انتخابات رئیس جمهوری نمایان شد که حدود شش میلینون موافق و چهارده میلیون مخالف داشتند . علت این انحراف ندانستن روش انتخابات درست (پرفرال) است که منتخب اول هر فرد به حد نصاب نرسید رای او به گزینهء بعدی او منتقل می شود و برندهء نهایی آن می شود که حد اقل اکثریت مردم درمقابل او قرار ندارند. در انتخابات دو مرحله ای که بغایت عقب مانده است اقلیتی منسجم بر اکثریتی غیر منسجم پیروز می شوند.
آن سه قبری که سینه شان را در پارک زرگنده شکافتند ـ علی خدائی
http://www.newsecularism.com/2012/11/26.Monday/112612.Ali-Khodaei-Three-destructed-graves.htm
شهرزاد: بسیار سپاس گزارم برای تهیه و نوشتن این مقاله. درست است که آنها جنایاتشان در تمام زمینه ها هر روز ادامه داره برای کشتن ایران و ایرانی و فرهنگش. اما همین که چنین نوشته هایی باشند تا آیندگان روزی که از شر این شیاطین کثیف حزب اللهی خلاص شدند بتوانند با استفاده از این متون، حقایق را بازگو کنند و یادبود برای این زنان و مردان فهیم و مترقی و ایران دوستمان درست کنند ارزشمند است. این انسان های بزرگ به مردم ایران خدمت شان را کردند، حال اگر عده ای احمق و مزدور دشمن ایران استخوان هایی را از گور بیرون بکشند، ذره ای از ارزش کار این انسان های شریف کم نخواهد شد. جز اینکه برای خود بیشتر و بیشتر ننگ در تاریخ به جای بگذارند، هیچ کار ماندگاری نکرده اند. هیچ حکومتی ابدی نبوده و این ها هم خواهند رفت، و آن روز ما شاهد خواهیم بود که جوانان فهمیده ی ایران امور را به دست می گیرند و نام این بزرگان خاکمان بر خیابان های شهرها و در داستان زحمات شان در کتاب های درسی قرار خواهد گرفت. باز هم سپاس برای اطلاع رسانی و بیان نشنیده هایی که ایران به آنها نیاز دارد. زنده و سربلند و شاد باشید.
سيامک: اولین خاطرات من از بازی در پارک به بالا و پایین پریدن از روی یک سنگ سیاه و بزرگ برمی گردد... در قسمتی از سنگ توضیح چند کلمه ای آمده بود: "...عضو جبهه ملی ایران " روی این قسمت پر از خراش بود. انگار بسیار سعی شده بود که آن را پاک کنند ولی نوشته هنوز خوانا بود. سنگ بسیار قدیمی بود و برای من همیشه اینکه چطور شاه بعد از کودتا اجازه داده بود سنگ قبر دشمنانش باقی بماند مایه تعجب بود. بعدها که احمدی نژاد شهردار تهران شد دیواری گچی و در نهایت بی سلیقگی برای استراحت کارگران دور آن ساختند تا دیگر قبر دیده نشود. بقیه را هم که شما نوشتید.
آیا این زنگوله به گردن گربه خواهد افتاد؟ ـ درويش رنجبر
http://www.newsecularism.com/2012/11/28.Wednesday/112812.Darvish-Ranjbar-Who-will-do-the-job.htm
کامران آرین ـ سن دیگو: مقاله جالب و خوبی نوشتی و به نکات درستی اشاره کردی دوست خوبم، درویش گرامی. تنها چیزی که میتونم در پیرو حرفهای شما بزنم عین است که تا وقتی ما فرا قومی، حزبی، دینی و اجتماعی برخورد نکنیم عین نشستها راه به جایی نمیبرد. ما باید اول تکیلف خودمون رو مشخص کنیم. اسلو اولیه دموکراسی را یاد بگیریم و اجرا کنیم و اون یعنی تحمل نظر مخلط. که متأسفانه ما هنوز در همون قدم اول در جا میزنیم و گاها پسرفت هم داریم. و دیگر اینکه به خاطره منافع عقیدتی خود (همان قدرت که شما اشاره کردین)، منافع کشور و مردم رو به خطر نیندزیم. با سپس.
داستان مشترک دو نشست: یکی در تهران و دیگری در پراگ ـ عبدالستار دوشوکی
http://www.newsecularism.com/2012/11/21.Wednesday/112112.Abosattar-Doshuki-Prague-Conference.htm
درویش رنجبر: جناب دوشوکی عزیز و گرامی، ضمن موافقت با جوهر نوشتار جنابعالی که بخوبی بیانگر نبود استراتژی روشن و تاکتیک مدون در مسیر " پیشبرد اتحاد برای دموکراسی" میباشد پیشاپیش عرض کنم فرو کاهیدن چنین تلاش جمعی در قالب شعری طنز گونه نیز چندان سر سازش با اصل انصاف و مدارا ندارد. شاید سخنی از سر گزاف نگفته باشیم اگر دقت کنیم اپوزیسیون از تشکیل "شورای ملی مقاومت" و رفتن به عراق صدام حسین [می دانم ممکن است بفرمایید حساب مجاهدین جداست، ولی چه بخواهیم و چه نخواهیم آنها نیز جزئی از اپوزیسیون هستند] تا امروز که در پراگ [حتا بدون حضور مجاهدین] دور هم گرد آمده اند راه درازی پیموده شده است. راه چندان سهل و آسان نیست. شما در دنیای سیاست بسیار استخوان خرد کرده اید به همین دلیل مطمئن هستم از دشواری راه پیش رو به خوبی آگاه هستید و به خوبی میدانید هیچ کس نمی خواهد نشسته بر شانههای خمینی دیگری ایران را آزاد کند. در عین حال هیچ کس هم هیچ راه حل معجزه آسائی در آستین ندارد. شاید شایسته باشد به همین گامها در مسیر چکش خوردن این آهن سرد [تحقق دموکراسی در ایران فردا] به دیده مثبت نگریست چرا که حتا آهنگر روستای ما نیز میداند تا این آهن در کوره گداخته نشود داس، بیل و کلنگی ساخته نخواهد شد تا کاخ آن ظالم را تخریب کند و بر آن زمین صاف نسیم دموکراسی بوزد. در ارتباط با واکنش وزارت اطلاعات سخن بسیار سنجیدهای گفتید "بخاطر یک شپش [مدحی] یک لحاف را دور نمی اندازند." در مورد شفاف سازی پیرامون هزینه کنفرانس نیز از سر میهن دوستی نکته بسیار در خور توجهی را مطرح کردید. در این مورد من نیز به عنوان هم وطنی که نگران امروز و فردای میهنم هستم چند روز پیش از برگزاری این نشست با هم وطنی که دعوت شده بود صحبت میکردم. همین دغدغه شما را در کنار دیگر دغدغهها مطرح کردم. این هم وطن گرامی بدون آنکه خواسته باشد توجیه گر ایرادات وارده باشد گفت "باور میکنید از سر دستنگی مالی به ما گفته شده در صورت امکان پول بلیت را خودتان به پردازید ولی اگر دستتان تنگ بود و ناچار به وام گرفتن از دوستانتان شدید پس از ورود به اینجا در باز پرداخت آن تلاش خواهد شد." این هم وطن عزیز اضافه کرد "جهت صرفه جویی حتا نقشه مترو و اتوبوس را از فرودگاه به محل اجلاس ارسال کرده اند تا بی نیاز از پرداخت کرایه تاکسی به توان به محل اجلاس رسید." در خاتمه ایشان از فردی میهن دوست نام برد که بخش مهمی از هزینه این اجلاس را از جیب خودش پرداخت کرده است. کاش مجاز بودم بدون اجازه این هم وطن از آن شخص ایران دوست نام ببرم. به هر روی با همه ایرادات وارده که من نیز در آن موارد با شما هم نظر هستم، فکر نمی کنم انصاف حکم کند تلاشی چنین نفس گیر را به تمسخر بگیریم. با احترام.
بين اپوزيسيون جمهوری اسلامی اتحاد شکل نمیگيرد ـ وزارت اطلاعات حکومت اسلامی
شهرام فريدونی: این گزارش از زبان دشمن بخوبی بیانگر وضعیت فعلی ما است و، از دید من، حاوی سه نکته است: اول اینکه دلایلی که وزارت اطلاعات ج.ا طرح می کند همان نقاط آسیب پذیر ماست که ما باید جدی بگیریم و برای آن چاره ای بیاندیشیم. دوم اینکه این راپورت بخوبی تاکتیک های حضرات را مشخص می کند. نکتهء سوم هم این است که اگر حضرات در اطلاعات در موضع ضعف نبودند، هرگز صدایش را در نمی آوردند و رجز هم نمی خواندند. چیزی که بسیار امیدوار کننده است و نشان می دهد که ما برگ برنده ای در دستان مان داریم.
شکل نظام سیاسی و هدف دموکراتیک ـ الاهه بقراط
ایرانی: مسئله مهم برای ایران نه نظام پادسشاهی و نه جمهوری است. آنچه که نادیده انگاشته میشود به رسمیت نشناختن حق مردم یعنی فدرالیسم است. کشور سوئیس شاید مثال خوبی برای ایران باشد. اگر در ایران نظامی فدرال(که تضمین کننده حق و حقوق اقوام با توجه به تفاوت های جغرابیایی, زبانی, اجتماعی و ... است) مستقر نشود هرگز نمی توانیم پیشرفت وترقی در مسیر تمدن بشری را در ایران با سرعت جهان امروز شاهد باشیم وهرگز دموکراسی که تضمین کننده پیشرفت انسانها است را نخواهیم داشت. زیرا نمی شود تا ابد کجدار و مریض وبا سرکوب خواستها وآرزو های اقوام مختلف کشورداری کرد. مردم ایران با نظام فدرال هرگز متمایل به کشور های همسایه نخواهند شد واین را بار ها در تاریخ اثبات کردند و اتفاقاً برعکس تا امروز که یک حکومت مرکز گرا در ایران بوده همیشه برای اقوام گوشه وکنار ایران حسرت زندگی در کشور های همسایه وجود داشته است.
جايگاه «انتخابات آزاد» از منظر سکولار دموکراسی ـ جمعه گردی های اسماعيل نوری علا
امير شفاف: طرح مسائل فرعی و جنجالی برای گریز از پرداختن به مساله اصلی، تاکتیک ِ چپ ِ روسی ِ غرب نشین ِ زیر لحاف نئو سکولار و فعال حقوق بشر است. یک چریک فدایی سابق با ژست اینکه سعی دارد هواداران جمهوری و سلطنت را زیر یک چتر بیاورد و متحد کند خیلی لوس و بچه گانه دگر اندیشان را متهم میکند که نمی فهمند چون نمی خواهند بفهمند، اما هرگز نمی گوید چرا او با لیبرال ها و لیبرال های مذهبی و ملیون و ملی مذهبی ها (که آسان تر می توانند با اینها متحد شوند) اینقدر دشمنی می ورزد. چرا به تاریخچهء فدائیان که علیه سلطنت طلبان، ملیون، لیبرال ها، ملی مذهبی ها، لیبرال های مذهبی، مجاهدین خلق با اسلامیست های حکومت فعلی متحد شدند، با کاشانی علیه مصدق، با رفسنجانی علیه بازرگان و امیر انتظام، با آیت الله خمینی علیه بنی صدر و جبهه ملی اصلا نمی پردازد؛ می گوید آخر شاهزاده دموکرات است (بر منکرش لعنت) اما مگر امیر انتظام دموکرات نیست؟ مگر به عنوان یک انسان که ترور شخصیت شد توسط شما چپ ها و عمری را در زندان بسر برد حق ندارد که که مورد دلجویی و عذر خواهی قرار گیرد؟ مگر بنی صدر از لاییسته و حکومت لائیک دفاع نکرد؟ علت دشمنی جنون آمیز شما با اینها چیست؟ و اگر فردا خدای نکرده به قدرت برسید (البته لای دست و پای سربازان یک کشور خارجی، چون با رأی مردم محال است ایران در جرگهء روس مداران قرار گیرد تا چه رسد تبدیل شدن به یک کشور مارکسیست مثل فقیر نشین کوبا) با اینها و هواداران اینها چه خواهید کرد؟ شما هرگز از این حقیقت سخنی به میان نمی آورد که دشمنی جنون آمیز چپ در ایران با امریکا، غرب و دموکراسی غربی و لیبرالیسم (و هر کس و هر گروهی که با مارکسیست های روسی و شوروی سابق و روسیه امروز و کوبا و ونزوئلا و بلاروس و... نباشد)، موجبات سقوط و شکست حرکت های استقلال طلبانه (مصدق)، میانه رو و لیبرال منشانه (بازرگان) سازگار با غرب و دمکراسی غربی (بنی صدر) را فراهم آورده، از آن هم فراتر، رویکرد چپ روسی به جناح های داخل حکومت هم از این قاعده مستثنی نبوده؛ مثلاً، موسوی و نبوی، به کروبی و نوری و خاتمی ارجحیت دارند. حتا بهزاد نبوی از نظر نوری علا استخوان درشت اصلاحات! است اما برای دکتر یزدی (زندانی حکومت) که نامه می نویسد به رهبر حزب اسلام گرای تونس و به او می گوید اسلام با دموکراسی سازگار نیست و از او می خواهد که اشتباه اینها را نکند، آرزوی مرگ می کند. اشتباه نکنید من کاملاً متوجه هستم که اینها مدعی هستند به این دلیل از بازرگان و جبهه ملی و بنی صدر و یزدی متنفر هستند چون آنها در به وجود آمدن انقلاب اسلامی نقش داشتند و در بردن شاه؛ اما دروغ گویی اینها آنجا آشکار میشود که سخنی از این حقیقت به میان نمی آورند که همین لیبرال ها اولین کسانی بودند که علیه آیت الله خمینی قیام کردند، از اعدام سران رژیم سابق گرفته تا مجاهدین، تا شکنجه در زندان ها، تا بالا رفتن از دیوار سفارت امریکا، تا تحریک صدام به جنگ، تا غرب ستیزی، تا انقلابی گری وحشی به ارث برده شده از کوبا و لنین و استالین، تا تحمیل ولایت فقیه و انحلال مجلس موسسان، تا زیر پا گذاشتن قانون و آرسن لوپن بازی محمد منتظری در دخالت در لبنان و فلسطین و حکومت مداری ایدئولوزیکی مدل کوبایی و روسی؛ و درست همین مارکسیست های روسی بودند که در تمام مراحل از آیت الله خمینی و غرب ستیزی و دشمنی او با امریکا و اسرائیل و اقدامات بلشویکی او در تمام زمینه ها دفاع وصف ناپذیری کردند و چنان با باند چپ اسلامیست در هم تنیدند که حتا پس از آنکه چپ اسلامیست تحول یافت و اصلاح چی شد و سبز، و از حکومت اخراج، اینها همچنان با میراث خوران حکومت ضد آمریکایی آیت الله خمینی همگرا ماندند و هنوز علیه همین لیبرال ها و تحول یافته گان به نفع همان میراث خواران لجن پراکنی و دروغ زنی و یاوه گویی می کنند. لازم نیست نابغه سیاسی باشید تا با خواندن اخبار روز، عصر نو، خودنویس، پیک نت، زمانه، رادیو فردا، دوچه وله، کیهان لندن،.. متوجه نشوید که اینها همان ساز قدیمی را کوک کرده اند، با این تفاوت که به مذهب مردم توهین می کنند (آن هم برای رد گم کردن) اما از همان الفاظ و ادبیات که کیهان شریعتمداری علیه لیبرال ها و ملیون و خاتمی و سروش و... و در ارتباط خارجی علیه ترکیه و امریکا و رابطه با غرب به کار می برد، استفاده می کنند. اگر قرار بر اتحاد بین نیروها و پیشبرد دموکراسی و آزادی همه در کشور است این هدیهء مفت و مجانی که اینها به رژیم می دهند و سعی در حذف این بخش مهم از نیروی سیاسی متکثر کشور دارند چه توجیهی دارد؟ چطور کرد و شیعه در عراق با هم متحد شدند تا صدام را بردارند اما شما در ایران با لیبرال ها و ملیون و ملی مذهبی ها نمی توانید؟ آنوقت ژست هم گامی با سلطنت طلبان را می گیرید در حالی که بازرگان به شهادت تاریخ در اوج بحران خون و جنون انقلابی در روزنامهء اطلاعات آن روز در مقاله ای تحت عنوان «نهضت خود ویرانگری» خواست که شاه بماند و سلطنت کند. شما ها آن روز دنبال فتح کلانتری نارمک بودید و با موتور سوار مسلح کنار تظاهرات آرام مردم رژه می رفتید تا انقلاب را به آن گونه که پیشوایتان، لنین، توصیه فرموده بود بدزدید و بعد ها هم به پیروی از فیدل به ترکمن صحرا رفتید و فتنه ها کردید، کردستان که همیشه پایگاه تحریک و شانتاژ سیاسی شما بوده (الا در زمان جنبش سبز) چون نمی خواستید که رژیم محبوب تان دچار دردسر بشود ملیون و لیبرال ها اگر در مدتی کوتاه اشتباه کرده و با آیت الله خمینی که مورد اعتماد مردم ایران قرار گرفته بود همراه (منتقد) شدند و می خواستند جنبش مردمی را به سوی دموکراسی سازگار با غرب به پیش ببرند خیلی زود متوجه قدرت سهمگین این موج ویرانگر و زمینه های اجتماعی سیاسی فرهنگی آن در تبدیل شدن به یک نهضت ویرانگر شدند و از قدرت بیرون رفتند و هیچ گاه با صدای قلدر مابانه رهبری آن همصدا نشدند؛ اما شما ها با آن ماندید و از آن بدتر به آن سوخت رسانی کردید و راه ستیز مارکسیستی را (بالا رفتن از دیوار سفارت و متهم کردن مخالفین به آمریکایی بودن و بکار بستن شیوه های استالینیستی در اعتراف گیری) به آنها آموختید تا جایی که خود در 67 به دام آن افتادید و حالا از ما دیه می خواهید برای کشته شدگان آن دوران که عمدتاً مجاهدین بودند. اما نمی گویید چه گونه از کشور فرار کردید، جرا حتا یکی از سران شما اعدام نشد؟ اگر جمهوری اسلامی توانست کیانوری را در مرز افغانستان در حال خروج از کشور بگیرد شما فدائیان چه گونه در رفتید؟ اینکه حالا یک گوشه ای هم به پوتین بزنید و او را تزار بنامید (نه افسر ک.گ.ب) مشکلی از شما دوا نمی کند. راستی می دانید چرا همهء انقلابات رنگین در کشور های شوروی سابق به دموکراسی ناظر غرب نیانجامید؟ برای اینکه همان افسران و تربیت شدگان فرهنگ مارکسیستی مجریان حکومت های فعلی هستند و چون فساد ناشی از فرهنگ دیکتاتورستای مارکسیستی و حکومت متمرکز فساد آور مارکسیستی بسیار عمیق است اینها به این آسانی ها راه به دموکراسی نخواهند برد. همین خطر برای کشور ماست. شما آموخته گان و تربیت شدگان مارکسیسم روسی که فرهنگ دموکراسی طلبی ندارید با توسل به رانت های گروهی و بودجه های مخفی و هم مرزی ایران با روسیه نخواهید گذاشت دموکراسی در ایران نهادینه شود. شما که در همه جا نفوذ کرده اید، چون کرم مخفی در سیب، فرهنگ ما را از درون تهی خواهید کرد. به نام دموکراسی و حقوق بشر می آئید و تخم مارکسیسم روسی می کارید. همان کاری که پوتین در روسیه می کند. بی دلیل نیست که نوری علا به آتاتو رک اشاره می کند (نه به ترکیهء لیبرال امروز یا کرهء جنوبی یا تایوان یا سنگاپور )، به جندالله چشم دارد، از لائی آمدن لنین دفاع میکند و از رو دست زدن به آلمان ها (در قیاس امروز به آمریکائیان و غرب) اما کلمه ای در مورد چپ ها و روس محوران نمی گوید. اینکه دائم از دموکرات ها می گوید نه از دموکراسی لیبرال، حکایت از همان دیکتاتورهای ساخت مارکسیسم روسی دارد. همهء آنها دموکرات هستند حتا فرقه دست نشاندهء روسیه (دموکرات آذربایجان) و صدام و قذافی و اسد و کاسترو و لوکاشنکو و چائوشسکو و کيم جونگ ایل و... همه دموکرات بودند یا هستند، نه دموکراسی خواه. اینکه می گوید دلیل اش این است که انحلال طلبان بر اصلاح طلبان ارجحیت دارند هم دروغ است؛ چون بنی صدر و مجاهدین خلق هم انحلال طلب هستند و منفور اینها. از نظر اینها دموکراسی شکار کردنی است، حکومت دزدیدنی است، انقلاب و جنگ فرصت است تا قدرت را بدزدند و همان کاری را کنند که قبلی ها می کردند. شاید هم بدتر. ما که خر نیستیم که یک دیکتاتوری مذهبی را با یک دیکتاتوری مارکسیستی عوض کنیم. هر دوی شما روسی هستید و ضد امریکا و علیه منافع ملی ایرانیان و دموکراسی و حقوق بشر. البته اینهم به این معنی نیست که ما این یکی را از ترس آن دیگری حفظ کنیم. این شما هستید که الان این رژیم را حفظ کرده اید و می خواهید مطمئن شوید که جانشین آن شما هستید و تا آن روز با این رژیم علیه همهء مخالفین و منتقدین متحد و هم پیمان هستید. کشور ما در خطر محاصرهء همیشگی عوامل روس و انگلیس بوده و هست، فرهنگ مارکسیستی روسی و نفوذ همه جانبهء مارکسیست ها به ارگان های خبری تحلیلی و خزیدن آنها در سازمان های سیاسی و انجمن ها بزرگترین عامل عقب ماندن ما ایرانی ها از دموکراسی و پیشرفت است. این حلقهء محاصره در صورتی در هم خواهد شکست که همهء جمهوری خواهان، سلطنت طلبان، ملیون، لیبرال ها، ملی مذهبی ها، و اصلاح طلبان داخل و خارج حکومت، ضمن حفظ اختلافات استراتژیک و مرزبندی های سیاسی، علیه این روسیه گری مارکسیستی و فعالان نفوذی آنها دست به افشاگری زده و حول محور آزادی خواهی و استقلال سیاسی برای تشکیل یک دولت غیر دینی، غیر ایدیولوژیک مثل سنگاپور، کره جنوبی، ترکیه، تایوان، مالزی،.. فعالیت کنند. شکل حکومت در آینده فقط به رأی مردم بستگی داشته باشد و هر ده یا بیست سال یک بار حکومت مجبور به برگزاری رفراندم شود. در کنار انتخابات آزاد پارلمان یا ریاست جمهوری همهء مذاهب و عقاید آزاد باشند، هیچ مذهبی حکومت نکند، دولتمردان آزاد باشند هر مذهبی یا عقیده و مرامی داشته باشند یا بی مذهب باشند، اما دولت نباید مذهبی باشد یا مارکسیست. چون مذهب و مارکسیسم ذاتاً انحصار طلب هستند و دیگران را حذف می کنند. ائتلاف این چنینی شدنی است.
نظر خوانندگان «گويا نيوز» در مورد اين مقاله
http://news.gooya.com/politics/archives/2012/11/150491.php
مانی فرزانه: آقای نوری علا فکر می کنم شما مشکل اساسی دارید .چرا اصرار دارید مسئله انتخابات را پیچیده تر کنید. انتخابات آزاد از نظر تئوری و پراکتیک در جهان شناخته شده ست. مشکل مردم ایران نداشتن امکان انتخابات آزاد در یک قرن توسط حکومت های دیکتاتوری می باشد بجز چند مورد استثنائی. مشکل شما، یعنی سکولاریزم، هم دارد شبیه مشکل بنی صدر می شود که با «اقتصاد اسلامی » وارد گود شد. ولی خمینی اقتصاد را طور دیگری تعریف کرد که توده های مردم را «تحمیق » نماید. بعدا «زعمای» حکومت هم با یک پسوند اسلامی مثل «مجلس شورای اسلامی» ، «جمهوری اسلامی» و نظائر اینها برای تهی کردن محتوی مجلس و جمهوری شق القمر کردند . ٣٤ سال با «انتخابات » سر مردم کلاه گذاشتند. آقای نوری علا از انقلاب فرانسه به بعد در بسیاری کشورها انتخابات آزاد امتحان خوب داده و جا افتاده ست . ما بعداز ١٠٦ سال هنوز در بارهء آن حرف میزنیم. موضوع را در این چار چوب جستجو کنید . چرا ما در اجرای انتخابات آزاد انقدر در جا زده ایم ؟ آقای نوری علا، کمی صراحت داشته باشید ؛ انتخابات آزاد : یعنی کرزای ، یعنی حماس ، یعنی موگابه، یعنی مورسی ،یعنی چاوز و ده ها نمونهء دیگر که در تمام این کشورها نظارت بین المللی وجود داشته ست آیا بنظر شما انتخابات در این کشورها آزاد بوده یا نه؟ اگر انتخابات آزاد بوده ست، نسبت یا نرخ لائیک یا سکولار بودن این حکومت ها به معدل ترکیب نیروهای اجتماعی در آن کشورها بستگی دارد. چرا شما با شرط سکولار انتخابات آزاد را غیر عملی می کنی ؟ آیا دغدغه مردم ایران نبود حکومت لائیک یا سکولار می باشد؟ کمی به ایران عنایت داشه باشید رای من کو را بخاطر داشته باشید.
ناصر ناصر: از سایت گویا تعجب میکنم که هر هفته ستونی را جهت پراکنده گوئی های اقای نوری علا اختصاص میدهد تا اعصاب خواننده ها را خط خطی کند=ایا این سایت کامنت ها را نمیخواند تا این ستون را به نویسندگان یا مفسرین واقعی تری بسپارد تا شاید پس از 5 سال که از نوشته های ایشان بهره مند شدیم نظرات دیگری را هم این بار شاید از سکولارهای دموکراتیک زرد یا ابی اسمانی یا بنفش بخوانیم
محسن کوشا هدف: آیا می توانید توضیح دهید چرا سر وکله ی کمال آتاتورک این هفته و در این نوشته پیدا شده؟ « در کتاب های مربوط به عملياتی جنگی کمال آتاتورک می خوانيم که او با هدف برانداختن سلطنت و خلافت عثمانی و برقراری يک جمهوری سکولار، استراتژی دور شدن کامل از مرکز (استانبول) و سپس بازگشت گام به گام به سوی مرکز را برگزيد. و در مرحلهء تعيين استراتژی بود که او نحوهء حرکات بازگشتی ارتش خود را برنامه ريزی کرد و آن را به مرحلهء اجرا گذاشت» (نقل از جناب نوری علا) نگارندهء این کامنت فکر می کند: آقای نوری علا می داند که عملیات جنگی مورد نظرش مربوط به ماجراهای دیگری ست، ربطی به جمهوری و سکولاریسم ندارد. با این توضیح، آیا می دانید کتاب های مربوط به عملیات جنگی کمال آتاتورک کدام اند؟ جدی می گویم کمی سئوال کنیم؟ ندانستن عیب ست. آیا واقعاً کمال آتاتورک علیه امپراتوری عثمانی جنگید؟ یا اینکه بعداز شکست آلمان و عثمانی و سقوط تزار روسیه در جنگ اول جهانی فاتحان جنگ یعنی انگلیس و فرانسه در سال 1921 در کاخ ورسا امپراتوری عثمانی را بین خود قسمت کردند؟ موضوع بسیار با صحبت های جناب نوری علا فرق دارد واقعیت های تاریخی کدامند؟
- انگلیس در عراق امروز حکومت تحت الحمایه تشکیل داد که بوی نفت میداد.
- فرانسه هم در سوریه حکومت تحت الحمایه تشکیل داد که آن هم بوی نفت میداد.
- قسمت ترکیه را که بوی نفت نمی داد به آتاتورک مأموریت دادند تا اداره کند و ترجیحاً جمهوری و «سکولاریسم » پیشکش (بعداز 90 سال امروز تقّ اش در آمده).
در ضمن فراموش نکنیم که در سال 1299 شمسی / 1920 میلادی، انگلیس ها، رضا خان قزاق را مأموریت دادند تا در ایران نیز چنان نظمی برقرار کند و قبلاً دارسی موضوع قرار داد نفت را حل کرده بود. همه می دانیم چرا «به همّت» روحانیون مرتجع نه مشروطه پا گرفت و نه جمهوری و رضا خان بعد از 4 سال نخست وزیری در التزام رکاب احمد شاه رسماً «شاه » شد. حکومت مطلقهء پادشاهی ادامه یافت تو گوئی اصلاً انقلاب مشروطه نشده بود. صد البته رضا خان «سکولار» بود و بعداز 58 سال حکومت مطلقهء پادشاهی «سکولار» در قعر مشروعه سقوط کرد).
سئوالات آخر: چرا آقای نوری علا شرم حضور دارند که از خدمات رضا شاه صحبت کند و لقمه را می پیچاند تا از پس گردن در دهان فرو کند. رفته سراغ آتاتورک!
واقعاً آتاتورک و رضا شاه از «افتخارات » سکولاریزم محسوب می شوند؟ آیا این آدم های ماکیاول صفت و ضد مردمی که جنایات شان هنوز تعیین تکلیف نشده واقعاً مورد احترام و تائید آقای نوری علا می باشند؟ الگوهای بهتری از این ها سراغ ندارند؟ مبادا از حسنی مبارک نام ببرید که او هم مانند اسلاف پهلوی خود 30 سال حکومت کرد و جامعه را در جهل مرکب نگاه داشت و تحویل اخوان المسلمین داد. این ها چگونه سکولاریست هائی بودند که محصولات شان فناتیک و قشری ترین نیروهای اجتماعی می باشند و اکثریت آرا را بخود اختصاص می دهند؟
افشين آزاد: آقای نوری علا یک ایرانی میهن پرست است و واقعأ نگران ایران است. اطلاع رسانی و مطلع کردن ملت کار خیلی مفیدی است. ولی نگرانی بیش از حد باعث آشفتگی فکری می شود و همچنین تعیين رژیم و نوع حکومت آیندهء ایران باعث اختلافات می شود. اگر ما و هر کس دیگری اعتقاد به آزادی و دموکراسی داریم و خواهان پیشرفت کشوریم، بهتر است فکر ایران باشیم و انتخاب نوع حکومت وظیفهء ما و شما نیست بلکه این وظیفهء ملت ایران است، بعد از سقوط رژیم اسلامی. نگران این بودن که رژیم اسلامی نوع جدیدش جایگزین آن خواهد بود، بی خبری از ایران و افکار ملت ایران است. ولی ء این اشخاص و گروه ها هیچ راه حلی برای آزادی ایران و ملت از چنگ این جانیان آخوندی ندارند و یک روز نگران برگشت پادشاهی و یا اسلامی جدید و غیره و غیره هستند. اول خانه را بسازید بعد فکر رنگ دیوار و موکت باشید. البته این مشکل مقابل مشکلات کلان آینده در واقع یک جوک و شوخی بیش نیست. مشکلاتی که در اینده خواهیم داشت؛ از جمله لغو تحریم ها و اشتغال ملت و بیکاری و زیر ساخت های نابود شده و مشکلات سیاست های خارجی و دخالت آنان در استان های مرزی و هزاران مشکلاتی که هنوز فکر آنها را نمی کنیم.
ناصر ناصر: به این توجیهات توجه شود:
1. «همانگونه که از اسم اش پيداست، آلترناتيو، در جميع جهات ماهوی خود، عکس حکومتی است که می خواهد جانشين آن شود. از آنجا که حکومت کنونی در ايران حکومتی مذهبی ـ ايدئولوژيک است، آلترناتيو آن هم حکومتی سکولار ـ دموکرات خواهد بود».
تعریف ایشان در مورد کلمهء "آلترناتیو" مغلطه ای سیاسی و پراکنده گوئی طبق روال گذشته است. می توان "آلترناتیو" دیگری، که هم دموکرات باشد و هم در بر گیرندهء قشر عظیم ایرانیان که با آداب و سنن و قوانین ملی و اسلامی قرن هاست که زندگی می کنند، عمل نمود. نمی توان اسم دموکرات بر مجموعهء محدود سکولار های باصطلاح سبز وحدت شکن گذاشت. اینان می توانند سکولار باشند اما قطعاً دموکرات نیستند.
ری ميريان شرف: آیا من درست فهمیدم که شما از اینکه در انتخاب آزاد دین دارها بیشتر رأی بياورند نگرانید؟ در این صورت شما دمکراسی نمی خواهید. اگر مردم ایران مثلاً آقای نوری علای دین دار و عمامه بسر را بخواهند بایستی بهشان گفت نه، شما بایستی آقای نوری علای سکورار را انتخاب کنید؟ ایا من درست فهمیدم؟
حامد دلسوخته: سنگ بزرگ را علامت نزدن بدانیم یا نه؟ بهتر است اول امکاناتی که برای رسیدن به هدف در اختار داریم را بشناسیم و سپس در این باره برنامه ریزی کنیم.
فرجادفر: این استدلال آقای نوری علا که می گوید: "از آنجا که حکومت کنونی در ايران حکومتی مذهبی ـ ايدئولوژيک است، آلترناتيو آن هم حکومتی سکولار ـ دموکرات خواهد بود" استدلالی است که اساساً پایه و اساسی در ارتباط با اصول سیاست – مبارزه ندارد. در اصول سیاست – مبارزه ، مبنا آن است که بتوان با کمترین هزینهء ممکن، در کوتاه ترین زمان ممکن، و با کمترین صدمات ممکن، به هدف یا اهداف رسید. بر این مبنا، آنچه که می تواند جنبش مبارزاتی را به اهداف برساند، نه آلترناتیو سکولار- دمکرات، بلکه جبهه آزادیخواهی است. تنها این جبهه آزادیخواهی است که می تواند بر مشکلات و موانعی که جنبش مبارزاتی مردم ایران با آن روبرو است فائق آید. آقای نوری علا، بحث "انتخابات آزاد" را پس از ایجاد آلترناتیو سکولار- دمکرات، بعنوان تاکتیک مبارزات ارزیابی می کنند، در صورتی که "انتخابات ازاد" هم تاکتیک و هم استراتژی مبارزات در این مرحله ای که هستیم می باشد. چرا که منطق "انتخابات آزاد" با با منطق اصول سیاست و مبارزه همخوانی کامل دارد. به نظرمن، بهترین استراتژی آن است که بتواند دشمن را با تمام امکانات اش خلع سلاح نماید و کارشکنان را یا بطور کلی منزوی کند و یا مجاب به همکاری بنماید و همچنین بتواند نیروهای راستین را متحد نماید. و آن راه حلی که بواقع می تواند پاسخگوی مشکلات و موانع موجود اپوزیسیون و جنبش مبارزاتی مردم باشد، ایجادجبهه آزادیخواهی، با شعار"حق انتخابات آزاد برای همیشه و برای همهء ایرانیان" می باشد. در واقع، جبههء آزادیخواهی ابتدا باید بتواند راه حلی را ارایه دهد که بواقع ثابت نماید که حق "انتخابات آزاد" برای همیشه خواهد بود و نه برای یک بار. اگر چنین شود، آنگاه می توان اساساً ایجادقدرت کرد و شعار"انتخابات آزاد" را بواقع پیش برد. براین مبنا، بحث "انتخابات آزاد" برای ایجاد آلترناتیو رژیم، در واقع بحث اساسی اتحادعمل نیروهای سیاسی است و با پذیرش این موضوع میتوان به راهکارهای مربوط برای پیشبرد و تحقق این "انتخابات آزاد" به گفتگوی ملی و ایجاد آلترناتیو رژیم پرداخت، نه با تز سکولار- دمکرات. من تاکنون بهر طریقی که ممکن بوده، سعی کرده ام نظرآقای نوری علا را به این موضوع جلب نمایم. اما در نهایت به این نتیجه رسیده ام که مشکل آقای نوری علا را باید در جای دیگری جستجو کرد. آقای نوری علا، تاکنون، نه حاضر به پاسخگویی به سئوالات اساسی بوده اند، و نه حاضر به مناظره با مخالفین نظری شان می باشند. ایشان، تنها با کسانی وارد بحث و مناظره می باشند که بحث "انتخابات آزاد" را در باب اصلاح طلبی رژیم عنوان می کنند. اما حاضرنیستند، با کسانی که بعنوان برانداز یا انحلال طلب از "انتخابات آزاد" حمایت می کنند، به بحث و مناظره بنشینند و پاسخگوی سئوالات باشند. در اینجا از همهء خوانندگان کامنت ام سئوال می کنم: آیا تاکنون هیچکدام از شماها، منطق مبارزاتی ایجاد آلترناتیو سکولار- دمکرات را از آقای نوری علا شنیده یا خوانده اید؟ من که تاکنون نه شنیده و نه خوانده ام. به همین خاطر می پرسم ، چرا آقای نوری علا، آلترناتیو رژیم دیکتاتوری را، ایجاد جبهه آزادیخواهی نمی داند؟ آیا به این خاطر است که این جبهه، همهء طیف های فکری و طبقاتی را در بر می گیرد؟ یا اینکه ایشان نگران این موضع هستند که سکان مبارزات بدست اصلاح طلبان حکومتی بیافتد؟ اگر نگرانی ایشان مورد اول باشد که ایشان اساساً ادعایشان در مورد سکولار- دمکرات بودن زیرسئوال می رود، و اگر دومی باشد، خب این هم راه حل دارد. اما بدون تردید، راه حل آن را نمی توان از آلترناتیو سکولار- دمکرات بیرون آورد. من یقین دارم که آقای نوری علا، کامنت ها را می خوانند و من درمقالهء قبلی ایشان ، کامنتی نوشتم و درخواست نمودم که به مناظره با من بنشینند. یا پاسخگوی سئوالات باشند. حتی گروه ما، نامه سرگشاده ای (لینک اش در ذیل آمده) برای ایشان نوشت، اما ایشان پاسخگوی نامه نبودند. که عدم پاسخگویی، خود نشان دهندهء بسیاری از مسایل می تواند باشد و حکایت از بی صلاحیتی آقای نوری علا را می تواند برساند. چرا که، کسی که امروز دارای قدرتی نیست، و پاسخگوی سئوالات هم نمی باشد، نمی شود انتظارداشت که وقتی بقدرت برسد، پاسخگوی سئوالات مردم باشد. در اینجا بار دیگر بدینوسیله، از آقای نوری علا می خواهم که اگربواقع خودرا صادق می دانند و افکارشان بر ایجاد آلترناتیوسکولار- دمکرات جمع بندی شده است، دعوت مناظره اینجانب را بپذیرند، و یا پاسخگوی سئوالاتم در همین بخش باشند. و در همین جا نیز از کلیه هموطنانی که خواننده کامنت ام می باشند، درخواست میکنم که این درخواست مرا به آقای نوری علا انتقال دهند، تا ایشان منکر این درخواست اینجانب نشوند.
حميدرضا برهانی: استراتژی کنونی انحلال نهاد ولایت فقیه میتواند باشد و تاکتیک حال حاضر انتخابات آزاد. بیشتر از این در مرحلهء اول در حد امکان بسیاری از ما نیست و آرایش جهانی را بدون قدرت سیاسی یکدست نمی توان متقاعد ساخت.
جمعه گردی هایی که ره به ترکستان دارد ـ عبدالستار دوشوکی
سیروس ملکوتی: دوست دیرینه ام، ستار گرامی. دو باری مقالهء شما را خواندم و راستش نفهمیدم چه ضرورتی به نوشتن آن می رفت جز آنکه بخواهید یکی دو پلمیک اخلاقی و سیاسی را بگونه ای عمومی مطرح بفرمایید. نه دعوت به بحثی در آن بود و نه انتظاری میزبان نوشتن چنین نوشتاری. به نکات عدیده ای همچون انتخابات آزاد و یا مبارزهء مدنی و بدور از خشونت اشاره می نمایید و این مفاهیم را تنها ابزاری برای زبان پلمیک بکار می بندید و ما را به درک مضمونی آن در پهنهء سیاست ایران معاصر راهنما نمی گردید. از اندیشهء خشونت زا و خشونت پرور «شبکهء سکولارهای سبز» سخن می رانید و از وجود عنصر یا عناصری که حتی همسویی با جندالله را در طرح اندیشه و رفتار خود دارند؛ اما در همین حد بسنده می نمایید و خود را ملزم به دریافت روشنی از نوشته و آوردهء خود برای خوانندگان مقالهء خود نمی دانيد. آیا فکر نمی کنید که نوشتن و در افتادن در مباحث نظری نمی بایست صرفاً ادبیات غرولندهای شفاهی و نجواگرانهء ما را انعکاس دهد؟ دوست فرهیخته و دیرینه ام، آقای نوری علا، هر گز در ستایش اسلحه و جنگ و کشتار اندیشه ننموده. آنچه را که سعی در بیانش داشته، و متأسفانه از سوی شما دوست عزیز به جعل کشانیده شده، همانا آرایش مبارزاتی ست که نظام سیاسی در تقابل خود با دادخواهی مردم آن را بر پیکرهء اپوزیسیون تحمیل می نماید. همهء بیان چنین اندیشه ای بر آن قرار دارد که نمی بایست نوعی از شیوهء این تقابل را به ستایش کشانید، بلکه بر بنیاد اراده ای تحمیلی از سوی قدرت خودکامه سیاسی باید اصولی ترین آن را در رویارویی بکار بست. همین حکم نیز در مورد انتخابات آزاد صادق است. هیچ اندیشه توانمندی در درک از معادلات سیاسی و دست یازی به فرصت های کارساز تاریخی چنین هنگامهء سرنوشت سازی را نمی تواند نادیده بگیرد؛ اما اگر نقدی بر این شعار می رود می خواهد ما را متوجه نگاهی اتوپیک از توهمی بدارد که گمان دارد این نظام خودکامه قادر است سهامدار چنین فرایندی دمکراتیک باشد. حال این وظیفهء شما عزیزان است که چگونگی امکان پذیری و پدیداری این هنگامه را تصویری قابل دریافت بر بنیاد تحلیل از ماهیت وجودی این نظام بدهید. دوست عزیزم! آقای دوشوکی! این اولین باری نیست که با ادبیات شکوه و پلمیک وار، خود را می خواهید درگیر مجادلات سیاسی بنمایید؛ اما باور بفرمایید که اين راهی است بس عبث که تنها دوری گزینی ما را از الویت های سیاسی مان تشدید خواهد نمود. با مهر.
افشین بابازاده: نلسون مندلا در دادگاه فرمایشی «ریوونیا»، در برابر این سخن قاضی که، نتیجه گیری ی هم با خود داشت، مبنی بر اينکه «شما خشونت را محکوم نمی کنید پس شما قصد خرابکاری دارید» پاسخ داد «زمانی که شما با مردم بی دفاع و بدون هیچ گونه حقوقی با خشونت و تبعیض برخورد می کنید برای آنهایی که از خود در برابر خشونت با خشونت دفاع می کند جای پاسخی نمی گذاريد». او حتی در یکی دیگر از دفاعیات اش در همان دادگاه، از اصول مبارزه برای برابری همهء مردم در آفریقای جنوبی چنين می گوید: «شما درست می فرمایید، من در ماجرای تاسیس سازمان اومخیتو (شاخهء نظامی کنگرهء ملی آفریقای جنوبی) شرکت داشتم اما کار این سازمان، بر خلاف آنچه که می گویید، کاری تروریستی نیست بلکه نهایتاً به حل مسائل سیاسی در آفریقای جنوبیکمک خواهد کرد. اومخیتو از پشتیبانی کامل ای.ان.سی (کنگرهء ملی آفریقا) بر خوردار است». نلسون مندلا تا هم اکنون هیچگاه فعالیت شاخهء نظامی کنگرهء ملی آفریقا را اشتباه ندانسته است. من البته نمی گویم که وضعيت مردم ما با شرایط پيشين آفریقای جنوبی و آپارتاید مستقر در آن یکی است، اما بی شباهت هم نیست. «آپارتاید قومی» در مورد بلوچ ها و کردها و سنی ها بطور سیستماتک عمل می کند. در مورد مردم هم که جای خود دارد. شاید بهتر است راه های غیر خشونت را بیشتر توضیح بدهید، اما بدانيد که کاربرد خشونت برابر خشونت هم راهی است که کاملا کنار گذاشتن اش خطرناک است. بجای ترساندن مردم از ابراز مقاومت در برابر خشونت، بگوئيد که در مورد ترس ولایت فقیه از اپوزوسیون چه بايد کرد؟ اگر نگرانی شما از کلمه «براندازی» است (که خود می تواند سر درازی داشته باشد) بدانيد که اگر مواظب نباشید سر از آن سوی این منطق در می آورید و پرسش شما بدل به اين می شود که چگونه می توان ترس ولایت فقیه از اپوزوسیون را کم کرد؛ پرسشی که خود سر دراز تری دارد.
پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد ـ جمعه گردی های اسماعيل نوری علا
کوروش: دکتر نوری علا عزیز؛ ضمن تایید دیدگاه ها و تشکر از این مقاله بسیار خوب شما، سوالی هست که امیدوارم در نوشتار دیگر به آن بپردازید. آیا به راستی ملت ایران از لحاظ فکری و رشد سیاسی، اجتماعی به سطحی رسیده اند که برای مبارزه در راه حکومت سکولار دموکرات آمادگی داشته باشند؟ همانطور که مشهود است، و در همین نوشتار شما هم در مورد گروهایی از اپوزيسيون نوشته اید، هیچ کدام از این گروه ها در این شرایط نیستند و بنظر می رسد اینها اکثریت "اپوزيسيون" هم هستندغ البته اگر بشود اسم شان را بدرستی اپوزيسيون گذاشت. و آیا همین شبهه اپوزيسيون ناکارآمد نشانه ای از ناآمادگی و ناپختگی اکثریت تودهء مردم نیست؟ به راستی اپوزيسيون سکولار دموکرات ما کجاست؟ و آیا وقتی تعداد کثیر آنان را در اپوزيسيون نمی توان یافت، می شود فرض کرد که وضعيت در میان تودهء مردمان کشورمان به گونه دگری باشد؟ البته من این کامنت را بیشتر به منظور سوال از شما استاد عزیز می فرستم و امید دارم که در مقاله ای جدا به آن بپردازید. با تشکر بسیار از زحمات شما در پیشبرد سکولار دموکراسی برای ایران فردا.
ما نظام سلطنتی را به حق به زیر کشیدیم! ـ مهدی رضائی ـ تازيک
پرتو نوری علا: آقای مهدی رضائی – تازیک؛ مقالهء بسیار خوب شما حاوی مطالب روشن و استنتاج های کاملن درست بود. تنها در یک مورد، نظر شما را صحیح نمی دانم؛ آنجا که می گوئید "نظام سلطنتی محمد رضا شاه، مذهبی نبود [...] نظام شاهنشاهی سکولار بود؛ یعنی در آن دین و مذهب از دستگاه حکومتی جدا بودند. مبنای قانون گذاری و سیاست های کشور شریعت (قرآن، احادیث و ...) نبودند." با مراجعه به قانون اساسی رژیم گذشته متوجه خواهید شد که تمام موارد حقوقی که به زن و خانواده مربوط می شد، بر اساس قوانین فقهی و شریعت اسلام بود. زنان حق طلاق، حضانت طفل، خروج از کشور، انتخاب شغل و محل زندگی بدون اذن و اجازه شوهر یا پدر و در غیبت آنان قیم را نداشتند. چند همسری در یک زمان برای مردان آزاد بود و قوانین ارث بری، به مساوات میان دختر و پسر رعایت نمی شد. آن چه بعداً در جهت تغییراتی در قوانین خانواده، حق رأی و موافقت زن با ازدواج مجدد مرد، به نفع زنان انجام شد نه به شکلی نهادی و بیرون آمده از دل سکولاریسم و ضرورت جدایی دین از حکومت بود، که با توسل به فتوای آیات عظام در امر احکام ثانویه و امکان ایجاد تغییراتی در آنها، و دادن حق رأی، "عطیه های ملوکانه" ای بودند که به زنان ایرانی "اعطاء" شدند. یعنی قوانینی که نهادینه نشده و با تلنگری (فتوائی) به شکل قبلی بازگشتند. همان قوانینی که زنان فعال و مبارز ایرانی، در همین رژیم، طی سی و چهار، به اشکال گوناگون و صرف هزینه های جانی و مالی، کوشیدند تا دولتمداران رژیم را با توجه به امکان ایجاد تغییراتی در احکام ثانویه، وادار به ایجاد تغییراتی به نفع زنان در قوانین خانواده و حقوق زنان بنمایند که حاصلی نیز نداشت.
مهدی رضایی-تازیک: خانم پرتو نوری علاء گرامی؛ بابت مطالعه مقاله / نامه ام و ارائهء نظرتان سپاس گزارم. نقد سازنده موتور رشد و پیشرفت است و من نقد شما را صحیح میدانم و این گونه خویش را تصحیح می کنم: «رژیم سلطنتی دیکتاتوری گذشته تا حدودی سکولار بود.»
پیروز: اشتباه نسل گذشته، نسلی که فاجعهء 1357 را آفرید، سرنگونی نظام سلطنتی نبود و نبوده است بلکه (1) عدم درک اش از روح جامعه (مذهبی) ایران آن روز، (2) بیگانگی با تاریخ مشروطه، (3) دست کم گرفتن قدرت روحانیت و بدین ترتیب (4) عدم ارائهء یک آلترناتیو دموکرات در برابر نظام سلطنتی بوده است. با توجه به نکات بالا آیا با نا آگاهی ها ، بیشعوری ها و ندانم کاری ها و با داشتن خودفروختگان چپ و راست و بعبارتی با داشتن اکثریت نادان و نا آگاه و اقلیت خائن.... با رفتار و کرداری که نه درون مرزیان بلکه برون مرزیانی که دموکراسی و آزادی را استشمام می کنند نشان می دهد که هنوز دامنگیر می باشد. آيا اگر امروز یک "سکولار دموکرات انحلال طلب جمهوریخواه" بشویم بمدینه فاضله فدم خواهیم گذاشت؟ خانه از پای بست ویران است / خواجه در بند نقش ایوان است. ایرانی که از رفاه و پیشرفت اجتماعی و امنیت و پرستیژ جهانی برخوردار بود اگر سیاستکاران اش شایستگی داشتند بدون تردید آزادی فعالیت های سیاسی خود را هم می توانستند بدست بیآورند.
مهدی رضایی-تازیک: آقای پیروز گرامی؛ من ترجیح میدهم به جای استفاده از واژه «نادان» از واژه «ناآگاه» استفاده کنم. اگر اقلیتی آگاه به این نتیجه رسید که هم وطنانشان در ناآگاهی بسر می برند، آنگاه باید آن اقلیت به خود بیاید و در راستای زدودن خرافات و ناآگاهی بکوشد. اما اینکه خانهء مادری مان امروز از «پای بست ویران است»، یک امر بدیهی است. و برای اینکه بتوانیم این خانهء ویران گشته را از نو بسازیم، می بایست اولاً از تمامیت نظام حاکم بر ایران گذشت و دوماً در راستای یک آلترناتیو «سکولار دموکرات» کوشید. اکثر مخالفان جمهوری اسلامی - به عقیدهء من - خویش را هم سکولار دموکرات می داند و هم جمهوری خواه. و شخصاً امیدوارم که حکومت فردای ایران یک «جمهوری دموکراتیک» باشد. مانند بسیاری دیگر از دوستان خویش معتقدم که ائتلاف گستردهء نیروهای سکولار دموکرات و جمهوری خواه در راستای تشکیل یک آلترناتیو «سکولار دموکرات» و ارائهء آن به ملت در بند ایران، در مقطع حساس کنونی نه یک خدمت، بلکه یک وظیفه است. عده ای معتقدند که «ایده آل ها همیشه ایده آل خواهند ماند» و عده ای دیگر نیز معتقدند که «ایده آل ها و آرمان های "دیروز"، واقعیت های "امروز" هستند.» من خویش را متعلق به گروه دوم میدانم و تشکیل یک آلترناتیو «سکولار دموکرات» را خواسته ای دست یافتنی می دانم. اما «رفاه»، «پیشرفت اجتماعی»، «امنیت» و «پرستیژ جهانی» (که نسل قبل از انقلاب، در زمان شاهی که می گفت هر که با حزب من موافق نیست، پاسپورت اش را بگیرد و برود) از همان معادلهء «بد و بدتر» استنتاج گشته است و من این گونه نتیجه گیری ها را خلط مبحث می دانم.
جهان خسروی: شما بخشی از حقایق را نادیده گرفته اید. این است داستان واقعی انقلاب که شما را شایسته ملامت می کند: در اوج انقلاب در سال 1393، ولی فقیه که در تلاش است روحانیت را از نابودی فیزیکی نجات دهد دست به دامان بسیاری از مخالفان جمهوری اسلامی میشود تا اصلاحات سیاسی به صورت مسالمت امیز انجام شده و انتخابات کاملا آزاد با نظارت نمایندگان سازمان ملل برگزار شود. اکبر بچه باز رهبر انقلاب که در پاریس سکونت دارد و از ظاهر و نامش مشخص است که نه با مدرنیزم میانه ای دارد و نه با دمکراسی، اعلام میکند که تلاش های مذبوحانه ولی فقیه برای به انحراف کشیدن انقلاب دمکراتیک مردم ایران است. اکبر بچه باز که چندین کتاب مصور در باره چگونگی انجام اعمال جنسی با کودکان نوشته است اعلام می دارد که هدف او برگرداندن اعتبار کشور است و او بعد از پیروزی به شغل آباء و اجدادی خود یعنی فروشندگی دوره گرد در محلات شلوغ شهر خواهد پرداخت. بعداز آنکه همه دست رد به سینه ولی فقیه می زنند، عباس امیرانتظام که تازه از زندان رژیم آزاد شده از طرف ولی فقیه دعوت می شود تا برای نجات کشور کابینه تشکیل دهد. امیرانتظام برای تشکیل کابینه شرایطی می گذارد. اولین شرط خروج ولی فقیه و اعضای شورای نگهبان و مجلس خبرگان از کشور است. دوم بازداشت و محاکمه وزرای سابق اطلاعات، کلیه بازجویان و شکنجه گران از جمله سعید مرتضوی، فیروز آبادی، قاسم سلیمانی و دیگر جنایتکاران سپاه و بسیج است. ولی فقیه همه را می پذیرد و کشور را ترک می کند. روزنامه نگار سرشناس وطن آقای مهدی رضایی ـ تازیک با انتشار مقاله ای در روزنامه کیهان آزاد، امیر انتظام را سرمایه دار زاده ای می نامد که سابقه جاسوسی او برای قدرت های بزرگ سال هاست که افشا شده است. یاران سابق امیرانتظام او را از نهضت آزادی اخراج نموده و در جریان دیدار با اکبر بچه باز در پاریس امیرانتظام را خائن به آرمان های نهضت آزادی و انقلاب دمکراتیک مردم می خوانند. سیاسیون دسته دسته به دستبوسی اکبر بچه باز رفته و با او بیعت می کنند. اسناد جدیدی از وابستگی امیرانتظام به قدرت های جهانی در نشریهء بیکاران، ارگان سازمان همراهان خلق، منتشر می شود. مردم در خیابان ها امیرانتظام را تهدید می کنند که او را هم همراه با ولی فقیه به دار خواهند آویخت اگر او با اکبر بچه باز بیعت نکند. امیرانتظام که به دلیل پایگاه مردمی اکبر بچه باز نمی تواند با وضوح بیشتر صحبت کند، به مردم از طریق یک پیام تلویزیونی اعلام میکند که دیکتاتوری شلوارهای پایین صد بار بدتر از دیکتاتوری نعلین است. اما روزنامه نگاران مشهور کشور، از جمله مهدی رضایی ـ تازیک، که سه ماه پیش از زندان اوین آزاد شده با خائن خواندن امیرانتظام برقراری دیکتاتوری شلوارهای پایین در ایران را غیرممکن خوانده و آن را تلاش های مذبوحانه امیرانتظام برای انحراف انقلاب اصیل مردم ایران برای برقراری جمهوری دمکراتیک اسلامی ایران می نامد.
آنگاه آیا درست خواهد بود که تو من را به خاطر نیت و تلاش در راستای بر اندازی جمهوری اسلامی "خطاکار" بدانی؛ چرا که "جمهوری اسلامی دموکراتیک" روی "جمهوری اسلامی" را سفید کرده است؟
بله. برای اینکه زمانی که امیرانتظام دولت را تشکیل داد با اختیارات کامل، در همان لحظه انقلاب دمکراتیک مردم به پیروزی رسیده بود. تمام اعمال شما بعد از آن و با لجاجت و نادانی کودکانهء شما باعث حاکمیت بچه بازان بر میهن ما شد. تلاش تو بعداز آمدن امیر انتظام فقط برای انتقام جویی محض بود حتی به قیمت نابودی خودت و کشورت. بنا براین بخاطر نداشتن بینش سیاسی و مشارکت در به شکست کشاندن تلاش های امیرانتظام برای نجات وطن از دست بچه بازان، شما و من هم شریک جرم هستیم زیرا من هم داد زده بودم «بختیار، نوکر بی اختیار!»
مهدی رضایی-تازیک: آقای جهان خسروی گرامی؛ بابت نظرتان سپاس گزارم. من نقد شما را این گونه خلاصه می کنم: «بختیار، آن سکولار- دموکرات وطن دوست و واقعاً روشنفکر، از نیت اصلی خمینی آگاه بود و می دانست که نعلین آخوندها هزاران بار خطرناک تر از پوتین سربازهای نظام سلطنتی ست. بختیار دولت را در دست گرفت، زندانیان سیاسی را آزاد کرد، آزادی مطبوعات را فراهم کرد و ... اما چرا، علی رغم این همه دست آورد، آن هم در عرض ۳۷ روز، ما فریاد زدیم: "بختیار، نوکر بی اختیار"؟»
بختیار، آن مرد تنهای تنهای تنها، زمانی دولت را در دست گرفت که کار از کار گذشته بود. شاه می بایست سال ها پیش حکومت را به «بختیار» ها تحویل می داد، از سلطنت دست می کشید، به پادشاهی مشروطه اکتفا می کرد و مال بیت المال را به مردم بر می گرداند.
اگر «روشنفکران» ما از زکاوت و هوشیاری بختیار برخوردار بودند، بازیچهء دست خمینی نمی شدند و یک «جمهوری دموکراتیک» را به عنوان یک آلترناتیو به مردم ارائه می دادند. و کیست که نگوید که: «یک "جمهوری دموکراتیک" نسبت به یک "پادشاهی مشروطه" بسیار مترقی تر است؟»
کمپين بازگشت به ميهن؛ راهکاری برای برون رفت اپوزیسیون از انسداد ـ اميرحسين موحدی
توسل: پیشنهادی از سر دلسوزی که همچون غربالی، ریگ را از در گوهر فشان و شب پره را از شاهین جدا میسازد. به راستی اگر این همه سرمایه مادی و معنوی نهفته در اپوزیسیون اگر نه در راستای منیّتهای جنینی بلکه در راه خردمندی از سر خرد خرج میشد امروز ما در همین نقطه که ایستاده ایم بودیم؟ اجازه دهیم جوهر این پیشنهاد در یک ظرف عملی تصور شود. میگویند نزدیک ۴ یا ۵ میلیون هم وطن در برون مرز وجود دارد. نمی توان انتظار داشت حتا ۵۰ در صد این جمعیت آنچنان دغدغه آنچه در میهن میگذرد را داشته باشند، ولی اگر فقط ۱۰ در صد این جمعیت میلیونی چنان دغدغه بزرگی داشته باشند و به چنین کمپینی به دیده مثبت بنگرند و آنگاه هم و غم خود را در راه عملی ساختن آن به کار ببرند چه امیدی در دل هم میهنان اسیر در داخل میآفریند. چنین کمپینی نه طرح مجاهدین برای رفتن به عراق صدام حسین است و نه طرح عوام فریبانه . نویسنده نمونه عملی آن [کاروان حقوق بشری به سوی اسرائیل] را پیش رو گذاشته است. ممنون از طرح دلسوزانه شما.
امير حسين موحدی: به میهن بر میگردم. اگر با زندگی خود نتوانستم سرباز خوبی برای وطنم باشم شاید با مرگم بتوانم؛ امروز حتی آقای پهلوی نیز مخاطب ما هستند: آیا حاضرند همانگونه که گفتند سرمایه ملی هستند، در این راه هزینه شوند؟ پای در راه میگذارم و میروم چون از فرزاد کمانگرها شرمسارم که اینک ساکن لوس انجلس هستم؛ من خودم را میگویم، کم آوردم در مقابل شهدای راه آزادی. شرمسارم و باید جبران کنم من به میهن بر میگردم. تا در تاریکی ها شمع باشم نه در لوس انجلس خورشید.
خشایار رُخسانی: نُخست اینکه ناسانی میان هَنداخ (طرح) امیرحسین موحدی با هنداخ هخا برای بازگشت به میهن در چیست، هنگامیکه ما ناکامی برنامۀِ هخا را در پیش رو داریم؟ و دوم اینکه، یک سال پس از روی کار آمدن خمرهای سرخ در کامبج آنها برای نابودی اپوزیسیون شان به ترفند بیانیهء بخشایش همگانی (عفو عمومی) روی آوردند. این بیانیه سبب بازگشت سدها هزار آوارۀِ کامبوجی به کشور از زمین و هوا گشت که شوربختانه سفر همۀِ آنها به اردوگاه های مرگ و بیگاری فرجامید.