خانه  |   آرشيو

اکتبر 2012

 

«نظر خوانندگان»

سخنی با آقای اسماعیل نوری علا ـ محمد امينی

http://www.newsecularism.com/2012/10/22.Monday/102212.Mohammad-Amini-A-few-words-for-Nooriala.htm

محسن ذاکری: آقای امینی، من در زندگی ام روی دو اصل سخت کوشیده ام، یک، انسان زمان خود باشم، و دو، از تعصب دوری جویم. ماده مداری، وطن پرستی، فرزند، آب و خاک ، دوستان، اوقات فراغت و همه چیز من از این دو ملاک نمی توانند رهایی یابند. بر این سیاق پویا از نوری علا آموخته ام و منش او را شفاف و سازنده می يابم. نوری علا را بسیار دور از میدان قضاوت کسی چون شما می دانم چرا که شما دقیقاً انسانی قدیمی هستید. شما با مقالات و موضع گیری های سیاسی خودتان نشان داده اید انسان زمان خود نیستید. اما، زندگی نوری علا به گفتهء خود او دارای «تماتیک» است. انسان تماتیک مند گوهر حقیقت را می جوید و عشق اش را حتی فدای آن می سازد. آب است صخره نیست. شما اما مراقب حریم و احترام خود هستید. درگیرید و از این درگیری طرفی نمی بندید و ناچار دیگران را گاه با سفسطه و گاه با تحقیق درگیر می سازید. ژاک دریدا می گوید انسان درگیر متن همچون یک نگاتیو از عکس است. من شما را نمونهء کاملی از یک نگاتیو می بینم. زمان چاپ شما اگر نجنبید می گذرد. بخود بیایید. مصدق و اخلاف او مشکل امروز نیستند. درگیر نباشید، پرواز کنید! جوان امروز نیاز ندارد همهء تاریخ کوپرنیک و نیوتون را بداند تا فیزیک را بفهمد. در ژن او بار معنایی و آگاهی بیش از من و شما انبار شده است. بی محاکمهء میر فطروس و بی شدت توپخانهء شما و مشیری، جوان امروز می تواند به آیندهء و دموکراسی برسد. متاسفم، که باید وقت و انرژی را برای نقد و رد امثال شما گذاشت. افسوس که این سیاهه کفایت نمی کند و بزودی با مقالهء دیگری به مصاف شما و دیگر زندانیان «حقیقت» خواهم آمد.

 

کاوه از ایران: جالب است که کسانی که خود را مصدقی و ادامه دهنده راه مصدق (حالا جالب این است که راه مصدق نه برای خودش نتیجه ای داشته و نه برای ایران و ایرانی و نسخه امروزی آن هم احمدی نژاد است) و ده ها دروغ و افسانه بافی منش دموکراتیک مصدق می کنند و خود را مظهر دموکراسی می دانند این اندازه رگ گردنشان حساس است و تا کسی ایرادی از بت و قاب عکسشان را می گیرد به صورت سازمان یافته و شبکه وار ترور شخصیتی و تهمت و اتهامات بی سند را به سوی سرازیر می کنند تا دیگر کسی جرات نکند به بت آنها نازک تر از گل نگوید. دموکراسی ای که این جماعت بت پرست و قاب عکس پرست و متعصب نمادش باشند همان بهتر که هفتاد سال سیاه در ایران نباشد. هر زمان توانستید رگ های گردنتان را کنترل کنید و آن قاب عکس را از روی میز یا دیوارتان بردارید و دست از این کارهای کثیف برداشتید می توان روی دموکرات بودن یا نبودن شما فکر کرد.

حميد پوريان:  آقای محمد امينی گرامی. نوشته ايد: «دموکراسی خواهی برخی از هواداران رضا پهلوی که با چاشنی هواداری از کارهای خودکامانه ی پدر و پدر بزرگ ایشان همراه است، به همان اندازه باور کردنی است که سوگند فلان چپ در وفاداری به حقوق بشر همراه با ستایش از لنین و استالین و دیگر نمادهای سوسیالیسم آسیایی». من از اين نوشتهء شما خيلی حيرت کردم. من البته در اينجا قاضی نيستم و شما هم آزاديد هرچه می خواهيد در مورد هر کسی بگوئيد. تا آنجا که من به ياد می آورم، شما در کنفدراسطون دانشجويان ايرانی سال ها يکی از رهبران مائوئيست ها بوديد. بنظر من ذهنيت شما هنوز هم در همان چهارچوب کار می کند. شما هنوز امريکا را معادل امپرياليسم می دانيد و با آن دشمنی می ورزيد و موسوی را هم نماد «بورژاوازی ملی» تلقی می کنيد. اين هم که در آخر عمری می کوشيد به دوران زندگی پدران تان و مصدق پلی بزنيد جالب است.

I see n most of people try to put down other person so they looks good?

This is come from islamist & Estalinist & it seems we all learn this method very well add to this equation years of living in dictatorial country, & running from it & reproduce that system outside Iran.

You could be a good wintness to that.

I whish you best.

شمس تبریزی: با سلام. در تعجبم که ما ملت ایران چگونه به راحتی مواردی را از هزاران سال پیش در مورد کورش و داریوش و... و صحرای کربلا و نحوه تیر خوردن علی اکبر و علی اصغر باور کرده و پذیرفته ایم ولی در مورد یکی از برجسته ترین شخصیت های عصر خودمان اینگونه در گل مانده ایم.

           

سایه سنگین دکتر محمد مصدق ـ هنگامهء افشار

http://www.newsecularism.com/2012/10/22.Monday/102212.Hengameh-Afshar-The-heavy-shadow-of-Dr.-Mossadegh.htm

کوشان م: خانم عزیز البته بنده و همراهانم سنمان همه کمتر از 35 سال است و این فرمایشات شما بیشتر شامل حال مصدقیون است. می خواهید دقیقاً به حرفم پی ببرید بروید در خیابان ها و کوچه های ایران میان مردم تا بدانید پهلوی ها سایهء سنگینی دارند یا مصدق گرامی! ببینید میان مردم ورد زبان شان کدام است؟ ببینید پیر سن ها و جوان ها هر کدام به کدام سو متمایل هستند؟ از اینها گذشته ادبیات شما در نوشته معرف یک مصدقی حقیقی هست. مصدقیون و نحوهء برخودشان با دگر اندیشان در این نوشته آینه هستند و خلاصه می شوند! درود!

 

سیاوش: خیلی دوست دارم بدانم طرفداران استبداد پهلوی که ادعا می کنند این پدر و پسر مدرنیسم را برای ما آورده اند اساساً منظورشان از مدرنیسم چیست؟ اگر مدرنیسم به معنای تونل و اف 14 و این چیزهاست که بسیاری از دیکتاتوری های حاشیهء خلیج هم مدرن هستند. خاندان پهلوی ایران را از لحاظ فرهنگ سیاسی به دوران ماقبل مشروطه برگشت دادند و در واقع تفکر آنها همان ذهنیت استبدادی عقب مانده را نمایندگی می کرد. تعجب من از کسانی است که عمری در سایهء دموکراسی ها زندگی کرده اند و هنوز از درک معنای جوامع مدرن و دولتهای مدرن عاجز هستند.

 

نیما: مشکل شما و بهرام مشیری این است که تاریخ را از جایی که دلخواه خود است روایت می کنید:

1- چرا نمی گویید مصدق از آزادی خلیل طهماسبی حمایت کرد؟

2- چرادرخواست اختیارات مطلق در زمان رزم آزا جرم بود و باعث قتل اش شد ولی در زمان مصدق خیلی خوب خوب و هر شش ماه تمدید می شد؟

3- چرا حضور شعبان جعفری و باقی اوباش تهران در 30 تیر به نفع مصدق قیام ملی است ولی در 28 مرداد کودتای آمریکایی؟

4- چرا استفاده شاه از اخیتارت قانونی اش استبداد است ولی منحل کردن دیوانعالی کشور، سنا و مجلس شورای ملی توسط مصدق دفاع از حقوق مردم است؟

5- چرا تسویه امرا و قضات کشور در دوران مصدق حرکت ملی است ولی محاکمه مصدق توسط همان گروه (دوست سابق مصدق سرهنگ آزموده) می شود بیدادگاه نظامی؟

6- چرا مصدقی که آمدن اش منوط به موافقت بریتانیا و رفتن اش پس از مشورت با سفیر آمریکا بود مستقل است ولی شاه ایران نوکر آمریکا و انگلسی؟

7- چرا مردِ قانون، فرمان قانونی شاه پس از عزل را نمی پذیرد، خدمه و کارمندان کاخ را دستگیر، کاخ ها را لاک و مهر و حتا مخالفان نزدیک خود مثل خلیل ملکی را بازداشت می کند، توپ و تانک به خیابان می آورد و تنها نیروی نظامی حامی شاه یعنی هنگ گارد شاهنشاهی را خلع سلاح می کند کودتاچی محسوب نمی شود؟

8- چرا اعلام جمهوری توسط وزیر خارجه، فحاشی کم نظیر در روزنامه حزبی، پایین آوردن مجسمه های شاه توسط توده ای ها، حذف نام شاه از نیایش شامگاهی و بامدادی ارتش بدستور مصذق کودتا نیست ولی سقوط مصدق توسط همان عوامل 30 تیر کودتا است؟

چه پاسخی برای این پارادوکس ها دارید؟

 

بابک اردلان: «سد بازگشت “شاهزاده رضا پهلوی” به ایران آخوند نیست که ذهن بیدار و هوشیار ملتی است که در حسرت از دست دادن مردی چون مصدق، در فکر فرو رفته است!»؟ جان کلام این خانم و همهء آنانی که سینه را برای استخوان های پوسیده جر میدهند همین جمله ای است که این خانم نوشته. ترس این جماعت نه ازجمهوری اسلامی، نه از حمله نظامی به ایران، نه از فقر و گرسنگی ملتی است که بیش از 30 ساله هر چیزی دیده الاخوشی و آسایش. نگرانی این خانم و جماعت همفکرانش این است که نکند یکبار دیگر خاندان پهلوی بر اریکه قدرت در ایران برگردد. ناراحتی در اینجاست که در یک مقاله سبک یک صفحه ای این خانم بیش از 10 بار از سوی ملت ایران صحبت نموده و هر چه خواسته را از زبان مردم ایران گفته. یکی از دیگر سخنن بی پايه ای که بارها در این چهار سطر تکرار شده عنوان «باند تخریب» برای بزرگنمائی مخالفان دکتر مصدق است؛ مخالفينی که ما مردم ندیدیم بجز نقدی که از طرف دکتر میرفطروس در برنامه های آقای میبدی صورت گرفت. نگرانی شما از این است که می بینید به ساحت مقدس استخوان های مورد پرستش شما برای اولین بار در تاریخ معاصر ایران در تلویزیون، یعنی یک رسانهء دیداری، ایراد گرفته می شود. جمع شما و آقای امینی و آقای بهرام مشیری سال های سال به پهلوی ها تاختید و تاختید در حالی که حداقل خود شما انقدر بی انصاف بودیدکه حتی یکبار به ذهنتان خطور نکرد که اگر بجائی رسيده ايد به خاطر تلاش های آن دو «دیکتاتور بزرگ» بود ، نه «مصدق دموکرات» شما. این را به شما بگویم خانم افشار، ملت ایران نه با خاندان پهلوی و نه با هیچ شاه و شیخ دیگری برای حاکمیت بر ایران عهد برادری نبسته است. ما ملت ایران بخاطر مدرنیسم، سکولاریسم و ناسیونالیسمی که این خاندان برای ما به ارمغان آورد. از آنان سپاسگذاریم. و نکته مهم قابل درک برای ما مردم که متاسفانه به سپهر افکار شما حتی خطور هم نمیکند. این است که ما مردم وضع کشورمان را از لحاظ آزادی های اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و حتی سیاسی در زمان حاکمیت خاندان پهلوی در مقایسه با کشورهای همطراز ایران نه بدتر که بسیار بهتر می دیدیم و می بینیم.

 

فرخ پی: خانم افشار! رضاشاه از ايران فرار نکرد بلکه مثل ناپلئون به افريقای جنوبی تبعيد شد. لطفاً تاريخ را وارونه نکنيد.

 

کاوه یزدانی: خانم هنگامه افشار درود. ای کاش در ایران نفتی وجود نداشت و مصدقی هم در تاریخ ایران نبود تا من و هم نسلانم شصت سال بعد از 28 مرداد 32 هنوز مجبور باشیم بهای سنگینی سایه مصدق را بپردازند . یادی هم از 28 مرداد 57 نمایید. چرا در مورد سینمارکس آبادان که آن هم 28 مرداد بود یادی نمی کنید؟ آیا می توانید تشخیص دهید چرا بی بی سی لندن نام مصدق را در کنار نام کوروش بزرگ و فردوسی قرار می دهد؟ دکتر مصدق که معتقد به قانونی کردن مجازات اسلامی اعدام و تقاص و عبرت برای ملت ایران بود آیا تناسبی با افکار فردوسی بزرگ داشت که آیت الله بی بی سی نام محمد مصدق را با کوروش و فردوسی هم تراز معرفی می کند؟ ثابت کنید که آنچه آقای علی میرفطروس دربارهء افکار مذهبی دکتر مصدق می گوید درست نمی باشند در غیر این صورت اگر نمی توانید ثابت نمایید بهتر است که خاموش باشيد. زمانی که آنها که زیر عبای خمینی رفتند و از بیرون کردن سلسه پهلوی از ایران پای کوبی می کردند و شادمان از شکست دادن پهلوی ها بودند من فقط 14 سال سن داشتم . همه صحنه های آن روزها و دوران جنگ هشت ساله که خودم نیز عمری را در جبهه ها گذراندم و بهترین دوستان و همکلاسیان و برادرم را در راه جنگ از دست دادم همه روزگار شوم سی و چند ساله را دقیق بخاطر دارم. نسل من بهای عمل شماها را پرداخته و هنوز نیز می پردازیم. پس لعنت بر همه چپ های وابسته به بگانگان باد. شما نمی توانید من را طرفدار سلطنت یا طرفدار پهلوی یا پادشاهی قلمداد کنید. لعنت بر همه کسانی باد که سرنوشت شومی را برای من و هم نسلان من و نسل های بعد از من رقم زدند و سپس ذره ای شجاعت و غیرت ملی در وجودشان نبود تا همانگونه که در برابر پهلوی ها ایستادند در برابر آخوند هم بایستند و بزدلانی بودند که پا به فرار گذاشتند و ایران و چند نسل بعد از خودتان را نابود کردند. لعنت بر شماها باد . شما نسل من را به دست آخوندهای جلاد سپردید و پشت به وطن و هموطن کردید و فرار را برقرار ترجیح دادید. شما و هیچ کس دیگری حق ندارید از طرف ما مردم که در آن زمان هنوز نوجوان بودیم حرفی بزنید. این شماها هستید که هیچ چیز از خودتان برای ارائه ندارید و ملت ایران را سیه روز کردید و فقط آویزان دکتر مصدق شده اید. از خودتان بگویید که برای ایران و ملت ایران چه کرده اید و چه گلی به سر این ملک ملت زده اید. دکتر مصدق و شاه و رضا شاه به تاریخ پیوستند. اگر از خودتان چیزی برای ارائه در راه آزادی ایران و ملت ایران دارید ارائه نمایید و از طرف مردم سخن نگویید.

 

شمس تبریزی: با سلام. یعنی اگر قرار باشد مسئله ای را به نام مسئله قرن تعیین کنند من هزاران بار هم که شده باشد به مسئله ای به نام دکتر مصدق رای خواهم داد. نه تنها من که هر فرد تشنه ی حقیقت با ذهنی آشفته و دلی خونین و ضمیری شاکی از نخبگان عصر خویش فریاد برخواهند آورد که آری ما نسلی بودیم که ده ها سال کتاب و مقاله و نشریه و مصاحبه و سخنرانی و برنامه تلویزیونی و اینترنت را مطالعه و مشاهده کردیم و یک نظر منسجم و سالم دور از غرض ورزی و کینه ندیدیم. بزرگترهای خود را نخواهیم بخشید... و آیا به نسل بعدی پاسخی خواهیم داشت. ما که در کتاب های تاریخ مدرسه قراردادهای ننگین گلستان و ترکمانچای را می خواندیم و با همان احساسات پاک دوره نوجوانی زیر لب بر پدرانمان خشم می گرفتیم که آن زمان کجا بودند و چه میکردند؟ (در حالی که می دانم نه سوادی داشتند و نه نشریه و...) حال در برابر چشمان بهت زده مان خیانت هائی می شود که روی آن قراردادها را سفید کرده است! برای نسل بعدی چه پاسخی خواهیم داشت؟

           

آیا شما هم خرافی هستید؟ ـ پرويز مينوئی

http://www.newsecularism.com/2012/10/22.Monday/102212.Parviz-Minooei-Are-you-too.htm

علی بخشی پور: اقای مینوئی ایکاش نویسندگان وروشنفکران ومحققان بجای پرداختن به مسائل بیهوده ویا بجای گشتن به یافتن اب در ماه ومریخ درراستای عقاید شما در روشنگری وابطال خرافی کوشش نمایند وعنصر واقعیت گرائی را در وجود انسان ها کشف می کردند. من بسیار از مقاله پر معنای شما لذت بردم و بهره گرفتم و امیدوارم که ما انسان ها راه خردگرائی را از ابطال پرستی تشخیص بدهیم. با آرزوی موفقیت و شادکامی شما.

 

چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟ ـ جمعه گردی های اسماعيل نوری علا

http://www.newsecularism.com/2012/10/19.Friday/101912.Esmail-Nooriala-Who-talks-with-those-lips.htm

مینا ملکی: جناب نوری علا عزیز، مقاله جالبی بود. فقط من هنوز نفهمیدم نسخه شما برای شاهزاده چیست. چنانکه یکبار دیگر نیز نوشتم آن "سرشناسانی" که شما گمان می برید تحت سناریوی شورای ملی با رضا پهلوی همراه نشدند و تحت شرایط دیگری در کنار شاهزاده می نشستند هنوز از مادر زاده نشده اند. شما نیز نتوانستید آن "سرشناسان خود خواسته" را حول سکولارهای سبز جمع کنید، آیا غیر از این است؟ آنها برای دفاع از میراث ملی ما نیز جمع نمی شوند. آنها حتی برای اعتراض به وضعیت فاجعه بار زندانیان سیاسی حاضر نیستند با دگر اندیشان خود سر یک بیانیه خشک و خالی توافق کنند. اینکه رضا پهلوی با وجود همهء این موانعی که در زندگی شخصی و سیاسی اش بوده باز قدم به میدان گذاشته یک حرکت تاریخی است که باید انجام می شد. من همینجا از شاهزاده تشکر می کنم. این فقط شاهزاده نیست که از اپوزیسیون ایرانی نا امید است. آیا شما امیدوارید جناب نوری علای عزیز؟ بفرمایید امید شما به چیست و به چه کسانی ست و آنها سی و سه سال است کجا پنهان شده اند؟ آیا چیزی بجز امید به ایران فردا و بخصوص نسل جوان برای امید بستن باقی مانده است؟

 

آمنه نصرتی: آقای دکتر نوری علا :قربان شما خودتان متوجه شده اید که از گلوی خود شما جه کسی سخن می گوید؟ که انسان را روز بروز بیشتر بیاد فیلم جن گیر می اندازد: بهرام مشیری و رفقا!

 

کوروش: آقای دکتر نوری علا، من با آنالیز شما کاملاً موافقم اما مجهولی که برای من هنوز مانده این است که اگر آقای رضا پهلوی در وحلهء اول یک وطن پرست واقعی است و بعد نیز یک سکولار دموکرات پس چرا اعمال خود را با سکولار دموکرات ها همسو و هماهنگ نمی کند؟ آخر هدف چیست؟ هدف نجات مملکت و خدمت به ایران و ملت ایران است یا پیشبرد عقاید و روش های شخصی و استفاده از بحران و کسب وجههء کاريزماتیک؟ آخر در این شرایط بحرانی مملکت چه وقت و جای یادگیری و کسب تجربه سیاسی از طریق آزمون و خطاست؟ ایشان یا نمی دانند یا نمی خواهند، امیدوارم که اولی باشد و هرچه زودتر به حرف دلسوزان عمل کنند که وقت زیادی برای نجات وطن نمانده است.

 

کوشان م.: پیرامون این نوشتار بنده یک مطلبی نوشتم ولی منتشر نمی کنم چون بحث بی مورد است.چون ترسیدم حسین بازجو خوشحال شود چه بسا گویا از این نوشته شما به وجد آمده:

http://www.kayhannews.ir/910730/2.htm#other207

ولی نوری علای گرامی، شما همواره می خواهید در هر نوشته دربارهء رضا پهلوی به دو موضوع تاکید کنید: یکی همانا ارزش ماهیتی رضا پهلوی در اپوزیسیون از نظر یک است اجتماعی است که خب نشان می دهد شما به فردا نگاهی با حسن نیت و دلسوزی دارید و حاضر نیستید برای ایدئولوژی خود مهره سوزی کنید. دومین موضوع اشاراتی به "بد بودن پهلوی ها "و خلاصهء آن ته نوشته هم به نوعی شاید راضی کردن وجدان خودتان از انقلاب جهانشمول ایران بر باد ده که این هم محترم است (هر چند که بی حاصل می باشد چون همه چیز مشخص است، از جمله پوچی یک انقلاب ایرانسوز). ولی لطفا اگر فرصت کردید در یک جمعه گردی مجزا به تحلیل و توضیح هدف و چرایی نگاشتن این مقاله بپردازید. هم موضوع یک جمعه گردی هست هم ما می فهمیم این نوشته خواسته چه زوایای مجهولی را معلوم و مکشوف کند. جناب نوری علا؛ ولی باید عرض کنم رضا پهلوی عصبی هست چون باید عصبی باشد. شما فکر می کنی ایشان عصبی بود چون خواهر برادرش خودکشی کرده؟ یا چون در جریان انقلاب مثلا دربدر شده؟ یا عصبی بود چون مثلاً یکی به او می گوید اعلیحضرت دو تا نمی گویند؟ نه اقای نوری علا ایشان همه این مسائل را کلاسه شده برای خودش تبیین و تعریف و حل کرده است. بنده به پادشاهی پارلمانی معتقدم و ایشان را پادشاهی بالقوه می دانم و اگر در مسیر انتخاباتی آزاد بالفعل نشد خب نشد. تمام. ایشان هم این مسائل را بارها توضیح می دهد. حال چرا برخی ناراحتند که من ایشان را پادشاه می دانم و چرا دوست دارند این حق و باور بنده را نفی و نهی کنند چه عرض خود رضا پهلوی از آن بگذرد من نخواهم گذشت! پس این مسائل مطرح نیست. رضا پهلوی ناراحت است چون می بیند اپوزیسیون صداقتی ندارد. می بیند نه تنها صداقت بلکه کفایتی هم ندارد. می بیند اپوزیسیون حسن نیتی هم ندارد. می بیند که بعد از ارائه پیش نویس یک منشور (که بنده امضا نکرده و اعتقادی به امضای افراد عادی مثل خودم ندارم) کلی گروه و اشخاص فیل هوا کردند که بله منشوری بنویسیم و شورایی بسازیم تا رضا پهلوی یاد بگیرد و بعد از گذشت این همه روز این افراد و گروه ها نه منشوری ارائه دادند نه نقدی صحیح و صریح بر این منشور موجود گرفتند و نه اصولاً در فکر ایجاد یک شورای ملی هستند. به عبارتی بدنبال به زیر کشیدن دیگران هستند نه بالا کشیدن و برجسته کردن خودشان. رضا پهلوی، قای نوری علای عزیز، عصبی نبود. به باور من نومید بود. نومید آقای نوری علا و مثل بنده به این نتیجه رسیده بود که ملتی که ایران 57 را با ایران 91 عوض می کند به ادعای آزادیخواهی و صدایش هم در نمی آید شاید خشنود و راضی هست. مایوس بود از اینکه می بیند اپوزیسیونی که ایران را بسوی ایرانستان شدن (که شده) برده است هنوز هم با حکومت پهلوی می جنگد و نه تنها آینه پیش روی خود نمی گیرد بلکه بر همان سیاق قبل است و حتی آنها که می خواهند از رضا پهلوی خوب بنویسند اول باید دق دلی خود را بر خانواده اش پیاده کنند در دو خط آخر یک نظر لطفی هم به رضا پهلوی نشان دهند. آری آقای نوری علای عزیز شما زیاد خودت را ناراحت نکن. این ولیعهد به هر حال ولیعهد آخرین پادشاه ایران بوده. می دانم قبولش برای شما سخت است ولی نفی آن محال و تا چون منی معتقد به این آیین تاریخی ملی زنده هستم پس این اندیشه زنده است. ولی شما زیاد خودت را ناراحت نکن ایران ما با این مبارزین استاد عزیز نوبت به انتخاب ولیعهدش نخواهد رسید. رضا پهلوی عصبی نبود مایوس بود من هم مایوس هستم چون اشتباه هست انتظار داشتن از جامعه ای که خمینی را در ماه می بیند. رضا پهلوی مشکلش این هست که این حقیقت تلخ را نمی خواهد باور کند.چون ...و باز من مانده ام با یک مجهول بزرگ: پیام و سخن نهفته این جمعه گردی شما چه بود؟

 

آذر مدنی: شاهزاده رضا پهلوی به حق نه یک سرمایه ملی که در شرایط فعلی بزرگترین سرمایه ملی ماست که مثل همه سرمایه های دیگر ما به هدر میروداز حکومت اخوندی ایا حکومتی جبارتر خونخوارتر ضد ملی تر وویرانگر تر سزاغ دارید؟ و آیا قبول دارید هر روز و هر ساعت ادامه این حکومت چه مصائب جبران ناپذیری ببار می آورد. آیا قبول دارید که حداقل نود در صد این ملت جانشان به لب شان رسیده؟ آیا قبول دارید به هزار دلیل این مملکت در استانه فروپاشی است؟ پس چه باید کرد؟ آیا غیر از تغییر چاره دیگری داریم؟ بسیار متاسفم که ملت ایران اقدام درست را به موقع انجام نمی دهند. در حال حاضر به زبان ساده باید پرسید که حالا که تغییر حکومت تنها درمان دردهای ماست بینی و بین الله چه کسی شایسته تر و بایسته تر از شاهزاده برای جانشینی وجود دارد؟ نیروهای چپ که باید گفت بیشتر بدبختی های تاریخ معاصر ما را با شعارهای تو خالی و بیمار گونه رقم زدند و میهن پرستی و ملی بودن هم برایشان مذموم بود. ملی مذهبی ها که همان یک ذره مذهبی بودن شان هم برای جامعه ما از زهر هلاهل بدتر است؟ کدام شخصیت را داریم که سرش به تنش بیارزد؟ موسوی و کروبی؟ رفسنجانی؟ چه کسی میهن پرست تر شایسته تر و با شخصیت تر و محق تر از شاهزاده؟ اگر در زمان قدرت خاندان پهلوی ما ایرانیان شایعه ساز این خاندان را به هزار فساد متهم می کردیم در این 33 سال و سختی های این خانواده رفتار متین و شخصیت برازنده شاهزاده و بخصوص شهبانو الحق افتخاری برای تاریخ ماست. روزگاری شهبانو را فقط یک زن تجمل گرای خوشگذران می پنداشتم و در این سی و سه سال واقعاً مشخص شد یکی از نوادر دوران است. رفتار آن همه متین صبوری و وطن پرسنی و شخصیت استثنایی ایشان واقعاً باید برای همیشه تاریخ ما باعث افتخار باشد. فرزند ایشان هم الحق در میان این همه اپوزسیون رنگارنگ واقعاً بی نظیر و استثنایی ست. حالا این از شور بختی ما ایرانیان است که برای دجالی مثل خمینی خونخوار انگونه متحد شدیم ولی در لرزان ترین دورهء حکومت اسلامی هیچ حرکتی برای باز گرداندن حکومت قانونی وسلطنتی خود نمی کنیم.

 

جهانشاه رشيديان: در این مقاله دکتر نوری علا با نگارش ماهرانهء خود پارامترهای جدیدی در مورد "سرمایه ملی" بودن آقای رضا پهلوی پیشنهاد می کند: رضا پهلوی سرمایه ملی است ولی نه به عنوان "شهریار"! دست مریزاد جناب دکتر! خب مگر قطع رجال است که ایشان الا و بلا سرمایه ملی باشند..؟ شما خودتان یک سر و گردن از رضا پهلوی پیش ايد! چرا از طرف خود و صد ها فعال و روشنفکر ایرانی شکسته نفسی می کنید؟ آقای رضا پهلوی به غیر از ژن شاهزادگی چه مزیتی به دیگران دارند؟ چند سال فعالیت سیاسی کرده اند؟ چه برنامه ای برای ایران آزاد دارند..؟ تازه، مسائل ایشان در ایران آزاد آغاز می شوند. شما هم می دانید که آقای رضا پهلوی بابت حیف و میل اموال سرقت شده توسط ابوی، که خودشان هم تا مبلغ 63 میلیون دلار آن را اقرار کرده اند، یک پرونده حقوقی دارند که هنوز بسته مانده است.

 

صمد آقایی: آنچه خواندم بیشتر شبیه نصیحت هایی کنایه آمیز در قالب یک قصه بود. و قصه را مردی نوشته که خود، بخشی از داستانی بزرگتر است که در آن از لحاط تفکر سیاسی نیز در نقطه ی مقابل مخاطبش قرار دارد. چه لزومی دارد که کوچکترین حرکات آقای پهلوی مورد تحلیل ها و بررسی های دامنه دار  و گوناگون قرار گیرد. به نظر بنده، امروز که پادشاهی خواهان به هر ترتیب دور هم جمع شده اند، نیروهای جمهوریخواه عمدتاً چپ و مذهبی هم گرد هم آمده اند و در فکر ائتلاف با رژیم هستند، اصلاح طلبان هم به نوعی در دو گروه فوق در حال حل شدنند، یا برعکس. فضای مناسبی برای گرد هم جمع شدن نیروهای لیبرال و ملی فراهم شده؛ دو نیرویی که ممکن است در عمل نه ولی از لحاظ نظری مشترکات فکری بسیاری دارند و همکاری نزدیک این دو گروه در قالب یک شورا یا هر چیز دیگری که منعکس کننده ی نظرات این طیف باشد به شکل مثبتی می تواند موجب تغییر فضای اپوزوسیون شود. و چنانکه منطقی مینماید، با تکیه بر مواضع اصولی خود که همانا ملی گرایی و ارزش های لیبرال است، و همچنین بهره گیری از افراد باسواد و ریشه دار اپوزوسیون که عموماً در همین دو طیف قرار دارند، به سرعت قابلیت تبدیل شدن به نیروی موثر و کنشگرای اپوزوسیون را دارد. با امید مشاهده ی گام های عملی و خواندن مطالب مفید تر از شما. با سپاس.

 

پیروز: باید هم با توجه به جامعه شناسان و سیاسیکارانی چون شما و دکتر لاجوردیها و اندیشمندان و محققانی ی چون آقای مشیری و امینیها و رسانه دارانی چون اندیشه و پارس و ...... پس از گذشت و به باد دادن 34 سال باید بکوئید شاهزادهو یا «سرمايهء ملی» ،اولا هيچ سرمايه ای خود نمی تواند سرمايه گزار نيز باشد و دوماهیچ دردی را نمیتواند دوا کند و سوما با نقش های متعددی که بر گرده اش نهاده اند سرگردان بماند و نتواند تصميم بگيرد که چه می گويد و چه می کند... و نهایتا به نظر شما مؤسس نهادی سياسی که از نپيوستن ديگران به آن عصبانی گشته، صدای نسل جوانی که از همه می خواهد برای وطن کاری کنند، صدای بن بست، صدای ندانم کاری، صدای مردی که از ميان ده ها شخصيتی تحميل شده بر خود می خواهد خودش هم باشد: يک شهروند فراری از ايران که دوست دارد در وطن اش بميرد و «تنها پهلوی باشد که در خاک ايران دفن شود». واقعا دست شما، شما اندیشمندان و سیاسی کاران و جامعه شناسان و رسانه داران درد نکند که با دانش و توانی که دارید ایران و ایرانی را بدین روزهای مصیبت بار و بیکس رهنمود فرمودید. لابد تشنگان آزادی و دموکراسی بی صبرانه منتظر و آماده اند تا با ساز شماها برقصند و از استبداد و مخلفاتش رهائی یابند.

 

جائی که حقیقت آزاد نیست، آزادی حقیقت ندارد ـ شاهين نژاد

http://www.newsecularism.com/2012/10/19.Friday/101912.Shahin-Nejad-Re-Mirfetrous.htm

بهروز ستوده: مشتی فرصت طلب و چاپلوس، در لباس پژوهشگر و تاریخ نگار و تحلیل گر، تلاش دارند اقدامات مصدق را غیر قانونی و حرکت اراذل و اوباش را در کودتای 28 مرداد "قیام ملی" جا زده و راه را برای به قدرت رسیدن "شاهزاده" ای "دمکرات" هموار سازند.

 

کامبيز باسطوت: جناب ستوده درود. سپهر سیاسی ایران به مصدقی و پادشاهی خواهی محدود نیست و درست نیست این محدودیت را تبلیغ کرد. بحث تحلیل تاریخی از یک مرحله تاریخ ایران است. و همچنین با بددهنی به کسانی که با شما هم عقیده نیستند تنها ارزش خودتان را پائین می آورید.

 

بهروز ستوده: جناب کامبیز باسطوت. در جائی که مقامهای سیاسی و رسمی انگلسی و امریکا به اجرای کودتای 28 مردادعلیه دولت ملی وقانونی دکتر مصدق اعتراف کرده و از مردم ایران پوزش خواهی کرده اند هرگاه کسانی یافت شوند که بخاطر منافع شخصی سعی در تحریف این واقعیت تاریخی نمایند  شما این افراد سود جو را چه مینامید ؟ آیا واژه هائی از فبیل"فرصت طلب" و "چاپلوس" که اینجانب بکار برده ام بی احترامی به آنان است؟ قضاوت اش به خود شما واگذار می کنم.

 

پیام مصطفی هجری به مناسبت پایان کنگره پانزدهم حزب دمکرات کردستان ایران (کنگره شرفکندی)

http://www.newsecularism.com/2012/10/17.Wednesday/101712.Mostafa-Hejri-Message-to-his-party.htm

کاوه یزدانی: آقای مصطفی هجری بخاطر داشته باشید که جنابعالی ایرانی هستید . به خاطر داشته باشیدکه ما همگی ایرانی هستیم و نباید سخن از جدایی اقوام ایرانی به میان آوریم . ما ایرانی هستیم و یک ملت هستیم .جنابعالی و دوستانتان و هم حزبی هایتان به غلط اقوام ایرانی را ملیت های ایرانی می نامند واین یعنی شما یگانگی ملی ایرانیان را بسوی تجزیه کردن به چند ملت می کشانید. با تعریف استاندارد و شناخته شده جهانی هر کشور با یک ملت تعریف می شود .شما یگانگی ملی ایران را به چند ملت تقسیم می کنید مفهومش این است که کشور ایران را می خواهید به چند کشور تقسیم کنید . با تعریف شناخته شده جهانی هر کشور با یک ملت تعریف می شود و کشور نامیده می شود .شماها فکر می کنید که خیلی باهوشید اما نه تنها باهوش نیستید که خیلی هم کم درایت هستید .

 

به لحاظ اجتماعی عملا فروپاشی اجتماعی در ايران رخ داده است ـ عبس عبدی

http://www.newsecularism.com/2012/10/15.Monday/101512.Abbas-Abdi-Social-chaos-is-on.htm

شهرام فریدونی: این تحلیل از عباس عبدی، یعنی از جانب یکی از مسببین افتضاح و فاجعه اشغال سفارت آمریکا، بخوبی نشان میدهد که چگونه دست اندرکاران این رژیم دینی، خود برای کنترل قدرت، کاملاً سکولار فکر می کنند. البته امیدوارم که این سخن من حمل بر تعریف از عبدی نشود، چرا که اشارهء من به آن دسته از میهن پرستانی است که بجای تفکر خردورزانه و سکولار، بدنبال مماشات و تعلل و توهمات می روند. راه رهایی ما ایرانی ها از جاده سکولاریسم، دمکراسی و حقوق بشر میگذرد، نه از زیر منبر این آخوند و یا جانماز آن مکلا. و لازمه سلامت یک حکومت و آبروی یک تفکر دینی / مذهبی، در جدا نگاه داشتن این دو از یکدیگر و کوتاه کردن دست سود جوها و کلاهبردارها از هر دوی این حوزه هاست.

 

روايت نسل نابهنگامی ـ جمعه گردی اسماعيل نوری علا

 http://www.newsecularism.com/2012/10/12.Friday/101212.Esmail-Nooriala-The-story-of-an -anachronic-generation.htm

بابک اردلان: مهمترین مسئله اینه که آیا این نسل پترودلاری اصلاً به نسل های دیگه ایران فکر می کنند یا خیر. دیگر اینکه آقای نوری علا شما آیا می توانید رسانه ای را در خارج از ایران پیدا کنید که در آن مصدقی ها به دنبال عربده کشی بر علیه پهلوی ها نباشند؟ من از درون ایران برای شما نامه می نویسم در سال های پیش بیشتر جوانان را می دیدم که وقتی برنامه های تلویزیونی این مصدقی هایا شاه اللهی ها را می دیدند به هر دوشون فحش می دادند. اما امروز به یمن برنامه های این آقای امینی که معلوم نیست که یکباره از کجاپیداش شده و همچنین حرف های زنندهء آقای مشیری در تاختن به منتقدان شان کم نیستند افرادی که می گویند دل شان می خواهد و آرزومندند تا قبر دکتر مصدق را به آتش بکشند. چرا که وی را و همه طرفداران شان را مسبب این اوضاع نابسامان می دانند. این مطلب را نوشتم تا حداقل بخونید چون می دانم که مثل کامنتی که در هفته قبل برای مقاله شما گذاشتم چاپ نخواهید کرد و به شما هم حق می دهم چون شما هم نمی خواهید بیش از این از طرف طرفداران مصدق لعن و نفرین بشنوید.

 

آ.ط در نامه ای وارده: استاد عزیز، مقالۀ شما پیرامون آسیب شناسی نظریه پردازی و انتقاد به رضا پهلوی و دیگر نظزیه پردازان را میخواندم و افتخار میکردم به این همه خضوع «با تاکید» و رویت شفاف و عزم راسخ در صراحت لهجه؛ نوعی از به روز شدگی عمیق هر چند که تاوان تاریخی آنرا در نزد جامعه ای که سنجش ها را تابو نمی شکند، میپردازید و چه بی انصافانه  وبه گزاف حمله وران بی آداب دارید!؛ اما شما این کار را کرده و در ادامۀ آن ثابت قدمید؛ افتخار کردم که بردۀ سیاست بازیها نیستید؛ تنعمی از سپهر راد مردی را ارائه کردید همانطور که طلیعه دار آن همواره بوده اید؛ با تحلیل تاریخی شما در مواردی موافق نیستم اما بن مایۀ ذهنیم، مدرن بودن شما را آنچنان تحسین میکند که در تحلیل تاریخی به سخن شما در همین مقال باز می گردم: "اساساً مصدق مال زمان ما نيست که بخواهيم برای اين زمانه از او بتی خطا ناپذير بسازيم". و به تبع آن عدم توافق را به کناری میگذارم چون ارزش مدرن بودنتان تعدد و تکثر نظریه ها در مورد تاریخ را به خرده ابزار های مدرن شدن تقلیل داده و از آنچه ما به آن نیازمندیم، قلم به نو اندیشی میاورد. اما ایکاش همۀ مدافعان رضا پهلوی را به آن شعار زدگان افراطی تقلیل ندهید: من و ما هایی هم هستیم استاد: بشدت منتقد او اما مدافع افکاری که داشته است؛ به خدای خرد قسم که منتقد سر سخت او هستم و چه بسا اتفاقا ابزار انتقاد را از امثال دکتر نوری علا ها آموحته باشم، پس عزیزِ استاد: مدافعان رضا پهلوی را به یک چشم نبینید که بارِ علمی و چند سویۀ نگاه شما را درگیر تقابل با شعارزدگانِ بی مطالعه خواهد کرد؛ آنچنان نگارندۀ این سطور ضد استبداد است که اگر در هر کنش فکری رضا پهلوی، موردی از خود کامگی ببیند، به شدت مبارز و مخالف او خواهد شد؛ این قول را به راستین ترین شکل آن خدمت شما عرضه میدارم که اگر یک اپسیلونی ایشان از شعار های دموکراسی خواهانه اش دور گردد، میر غضبی امثال اینجانب را در مقابل خود خواهد دید؛ اما استاد تعمیم ندهید، شما را به شرافت ضد استبدادیون قسم؛ تقلیل نکید؛ شما را به شرافت ضد خود کامگان قسم. در آخر باز مفتخرم که همواره از شما آموخته ام و چقدر رسا و با بیان حاذق در این مقاله عنصر انتقاد محوری ماهیت نوری علا را متجلی ساختید و منتظر پاسخ شما به اولین پرسش هستم تا نوری علا را بهتر و لطیف تر دریابیم. استاد دوستانه و شاگردانه عرض کنم: بدلیل بعضی از تفرق های ذهنی با شما، در گوشه ای از موارد مطرح شده طی انتشارچندین و چند سال از نظریات  شما، کمی عدم تجانس ذهنی میابم«که فکر میکنم هم طبیعی و هم منطقیست» که نوعی غربتِ فکر در من نسبت به شما ایجاد میکند اما از محفل خود کامۀ ذهن خود که تمایل به تک بعدی کردن ها را بعنوان چراغ راهنمای خود میپندارد ، عبور که میکنم و تساهل ذهن آن استاد را می بینم، نوعی شیفتگی نسبت به آموختن را در من از ایشان متولد میشود و این پارادکس، عاقبتی جز آموختن از باز ذهنی شما ندارد. با سپاس بیکران.

 

فرامرز 321 در بالاترين: «گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن / مرغ زیرک چون به دام افتاد تحمل بایدش». این مصیبت نامهء کسانی ست که آزاد و مستقل می اندیشند؛ کسانی که تلاش میکنند روی بن بستهای فکری که ره بجائی نمیبرند انگشت نهند و بگویند : هیچ چیز مطلق نیست! کشف ارزش ها و حقیقت از عنفوان بلوغ ذهن انسان را بخود مشغول می دارد. تعالی انها تا سرحد ممکن و در صورت امکان گسترش و انتشار آنها. مزاح و لودگی و شادمانی ریائی ارزانی زمانه! رنج بردن والا ارزش است. از آنچه که بودنش تامین سعادت بسیار بی زبان است. هرچند ضربه همزمان از پتک و سمبه دمار از روزگار انسان درمی آورد ولی نمی توان شما را " میانه " نامید. زیرا سر سازش و بده بستان با راحت باطل ندارید. کالائی که در دست امثال شما سراغ داریم را نمی توان با مطاع دیگری مبادله کرد و سود برد. رنج بردن یاد شده - رنج نخبگان فراوان ایرانی ست که پیشتر از ما زیستند. بندرت یار و فریادرس و گوش شنوائی یافتند. از خاطر نزدائیم که ابداع الگوها محدود به مصرف امروزه نیستند. همانگونه که منبع تفکر امروز ریشه در عمق تاریخ مرقوم و شفاهی دارد. ذات سیال اندیشهء آزاد نو است. غریب و نامفهوم است. اما بندرت مشمول مرور زمان می شود. تندرست باشید استاد گرامی و به راه خویش وفادار بمانید... کسانی به عمق احساس اندیشه و کنش امثال شما پی می برند که کتاب زندگی را یک بار از آخر به اول خوانده باشند.

 

Nik: Dear Mr. Nouriala; Your article about the intellectuals, the Shahis and the Mossadeghis was very good. In my opinion, the moment an intellectual or revolutionary, older than 50, accepts that the Islamic Republic is worse than the Shah's government, he will be negating his own fantasies about his "positive" role in history. The basis for all these fanaticism, is self preservation. I have this problem with the upcoming 50th year of the Confederation. Almost no one is agreeing to have a seminar or a series of TV debates, criticizing the Confederation's history. Those who have criticized everyone from the original "communes" to present day, balk at the thought of criticizing themselves.

 

اوا ميلر: با درود به همه آزادی خواهان و هموطنان . میگویند ( شناخت + مسئولیت پذیری = کنترل در هر زمینه و امور می‌باشد)، چگونه است که ما ایرانیان با این همه سابقه تاریخی‌ تا به امروز نتوانستیم کنترل امور و سرنوشتمان را برای زندگی‌ و آینده‌ای بهتر به دست بگیریم ، اگر به فرمول بالا نگاه کنیم در می‌یابیم که در قدم اول شناخت ما از خواستهایمان خیلی کم می‌باشد ، حدس میزنم حتا امروز بیشتر از ۶۰% مردم ایران نمیتوانند یک خط تعریف از جمهوریت و یا پادشاهی پارلمانی را بنویسند ، اما باقیمانده که میتوانند بنویسند و تعریف کنند باید بگوییم که آنان درک درست و تجربه عملی‌ ندارند ، چرا که درک درست نتیجه درست به بار میاورد . شناخت زمان و حرکت مناسب با زمان + مسئولیت پذیری ، کلید رمز پیروزی جوامع متمدن و دمکراتیک می‌باشد، امروزه همه جوامع متمدن و دمکراتیک چشم و نظر به آینده و زندگی‌ بهتر برای مردم را در اموزشها و حکومتهای خود جزو دستور کار دارند و با مسئولیت پذیری پیشروی میکنند ، بدونه آنکه تاریخ و گذشته خود را فراموش کرده باشند، حال باید بپرسیم ، چشم و نظر ما ایرانیان برای آینده و زندگی‌ بهتر به کدامین سوی می‌باشد .در سال 57 روشنفکر نما و تاریک فکران با هم فریاد مرگ بر این و آن سر دادند و تا به امروز بیشتر از 30 سال - مرگ و جنایت و غارت ، سراسر ایران عزیز ما را در چنگال خود گرفته ، امروز بر ماست که با شناخت و مسولیت پذیری در قبال آرزوها و خواستهایمان هرچه زودتر خود را از چنگال این اهریمن و پلیدی آزاد کنیم . (بذر دروغ ، تهمت ، تخریب دگر اندیشان و مرگ بر این و آن را که با ورود خمینی به ایران کاشته شد را باید از میان برداریم ،و بجای آن باید ، بذر - اتحاد ، آزادی ،و دموکراسی بکاریم.) همگی‌ با احترام به همدیگر دست در دست یکدیگر بگذاریم و کمک کنیم تا فردایی روشن ملت ایران بتواند با حس مسئولیت پذیری در یک انتخابات آزاد نوع حکومت دلخواه خود را تعیین کند.

 

منصور راستی: درود آقای نوری علا. اين جای تأسف است که هنوز خيلی از ايرانی ها اهل تساهل نيستند. حتی آنهائی که ساليان طولانی در اروپا و... زندگی می کنند و مدعی بر اين هستند که انتلکتوئل هستند و... ولی طاقت شنيدن حرفی را ندارند که مطابق افکار و ميل آنها نيستند. من نمی فهمم وقتی اين آقايانی که به شما بد دهنی می کنند فقط به دليل اينکه شما مثل آنها فکر نمی کنيد و نمی نويسيد، اين اشخاص چه انتظاری  از حکومت اسلامی دارند؟ حکومت اسلامی در ايران  هم نمی تواند هيچ دگرانديشی را تحمل کند. پس فرق اين حکومت و اين اشخاص  که به شما يا به... بد دهنی مي کنند چيست. من واقعاً متأثر و متأسف هستم. واقعاً آدم نمی داند چه بگويد.

 

زرتشت: همه از آقای مشیری شنیده ایم که فرمودند خاک بر سر سیاستمدار و روشنفکری که بگوید من کلب آستان علی هستم. و وقتی سند سخنرانی دکتر مصدق در مجلس شورای ملی منتشر می شود که همین سخن را دکتر مصدق می گوید برخوردهایی از باصطلاح محقیقن تاریخ پیش می آید که مایهء شرمساری ست. سوالی که همواره برای من مطرح بوده این است که چرا در آسیب شناسی های از انقلاب اسلامی توسط دکتر نوری علا باورهای اسلامی دکتر مصدق و تاثیرات ان در ایجاد ملی مذهبی ها و نقش آنها در ایجاد انقلاب اسلامی خالی ست؟ اگر از سنگسار شدن توسط آقایان هراسی نیست و برای اینکه یک سو نگری در آسیب شناسی این انقلاب بیش از این شامل بررسی های دکتر نوری علا نشود که علامت سوال بزرگی است. یکبار برای همیشه سخرانی های دکتر مصدق در مجلس شورای ملی را منتشر و در موردش بنویسند که حداقل خود ایشان به تعادلی که توصیه می کنید عمل کرده باشید.

 

کاوه: جناب نوری علا با درود. مقاله این جمعه شما را خواندم ،بنظرم رسید کسانی که همواره خودرا در راه مخالفت با جمهوری اسلامی نشان میدهند ولی کاملا ساز موافقت و حمایت از آن رژیم  را دارند و حرفهای این آدمها ذهن  شما را کمی مکدر کرده است .لیکن جناب آقای نوری علا صرف نظر از حرفهای ایشان که بنظر من شما با این تجربه تان نبایستی به آن وقعی می نهادید ولی عکس العمل تند شما؛ دفاع جانانه از خود و خانواده تان و بیان خاطره جاهل های قدیمی در سرگذر و کوچه های با صفای قدیم؛ نشان از تهیه یک سناریوی نا فرجام است که با بررسی سوابق شما در کار سینما چیز زیاد مهمی نیست. جناب نوری علا در پیام قبلی برایتان نوشتم که کشیدن پای شاهزاده رضا پهلوی به جریانات متشنج فعلی ما بین این اپوزیسیون بوقلمون صفت اونور آب خیلی خیلی نا صواب است . آقای نوری علا در سال 1917 که بلشویک ها توانستند بر تزار و حکومتش پیروز شوند بعد از مدتی تمام آن خانواده را بطرز فجیعی تیرباران کردند و همه خیلی خوشحال و خندان و راضی بودند ولی چه شد ؟ چندسال بعد کلیسا بخاطر بی گناهی خانواده تزار و بچه هایش لقب قدیس به آن خانواده داده و عکسشان را همانند سایر قدیسین با هاله نور در تمام کلیسا های آن کشور قراردادند و آن بلشویک هایی که دم از اقتدار مردم و حفظ حقوق کارگران را داشتند با فضاحت تمام کنار زده شدند. آقای نوری علا نوشتن جملاتی از قول این وآن مانند اینکه سلطنت طلبان می گويند «باشد، بگذاريد دست مان به ايران برسد؛ آنچنان دماری از روزگار جمهوری خواهان در خواهيم آورد که مرغان هوا برايشان اشگ بريزند. فعلاً اما صلاح کارمان عابد و مسلمان شدنی بسان گربهء عبيد ذاکانی است». در اين ميان جمهوری خواهان وجود سلطنت طلبان را برای اثبات نظر خود نشان مان می دهند و پادشاهی خواهان را سکسکه ای موقت در امر بازگشت استبداد سلطنتی می بينند. قصدم انتخاب گزینشی از مطالب تان نیست ولی آقای عزیز این مصداق تفرقه اندازی نیست؟ و دست آخرهم با گل آلود کردن آب بیایید و ماهی تان را بگیرید. واقعاً برایتان متاسفم  و ایکاش مطلب آخر مقاله تان که نوشتید. حرفم را خلاصه کنم: «فراموش نکنيم که ما، در برابر آينده، همانقدر مسئوليت داريم که در برابر گذشته. با اين تفاوت که بازگشت به گذشته و تصحيح اشتباهات مان ممکن نيست اما آينده هنوز منتظر تصميم ها و اقدامات ما است». این کار و این فکر کردن را در قبل از انقلاب در زمانی که با دوستان دگراندیش تان در کافه نادری می نشستید برای امروز داشتید. البته من به عقیده و کارم افتخار می کنم و شماهم می توانید برعکس ادعایتان که دمکرات و باجنبه سیاسی هستید! پاسخ پیام های مرا ندهید.آینده نشان خواهد داد.

 

فیروز: در مقاله جمعه گردی این هفته 12/12/10 جناب نوری علا تحت عنوان (روایت نسل نا بهنگامی) مواردی موجود است که نمی توان در مقابل آ ن سکو ت نمود. ایشان از زبان کمدینی می گو ید که در جنگ جها نی دوم در سنگری بوده است که از هر دو طرف به او تیراند ازی می شده است (که لابد برای خند ه چنین گفته است). حالا آقای نوری علا خود را در چنین سنگری می بیند! جا ی تعجب است این رهبر«سکولار های سبز انحلا ل طلب دمکرات» است که  در این سنگر نشسته یا نهضت سبز دمکرا تیک  مردم ایران که هم از طرف حکومت جمهوری اسلامی و هم از طرف آلترناتیو سازان خارج نشین شب و روز و بلاانقطاع به آ نها تیر اند ازی میشود. این جناب که خودش را برای رد گم کردن د ر این سنگر می بیند کافیست که به آرشیو جمعه گر دی هایش از بدو پید ایش نهضت سبز (خرداد 88) تا کنون مراجعه بفرمایند و تعداد تیرها ئی که بسمت این نهضت روانه کرد ه اند بشمارند لازم نیست تیراندازان دیگر نظیر میبدی و الاهه بقراط و تلویزیون میهن و اندیشه و صدهای دیگر را مورد ارزیابی قرار دهند و میزان همکاری خود را با سردمد اران جمهوری اسلامی بسنجند. در این سنگر که از دوسویش تیر اند ازی میشود شما درونش نبوده ای نهضت آزادیخواه مردم عراق علیه صدام حسین قرارداشت که هم صدام و هم عراقی های خارج نشین به اصطلا ح ضد صد ام به این سنگر آ نقدر رگبار بستند تا نابودش کردند. نهضت مرد م لیبی در این سنگر بود که می رفت حکومت استبدادی قذافی را براندازد و یک حکومت مردمی در لیبی برقرار کند که از دو طرف مورد هجوم واقع شد و نابود گردید. همین حا دثه دارد در سوریه انجا م می گیرد سنگری که آزادیخو اها ن سوری ضد بشار اسد در آن موضع گرفته اند هم از طرف سوری های خارج نشین همکارامپریالیسم مورد هجوم است هم از طرف بشار اسد و ارتش اش. بخشی از نامهء قبلی من در این جمعه گردی آورده شده که گفته ام میبدی و الاهه بقراط و نو ری علا در جهتی  فعالیت می کنند که سردمدارا ن جمهوی اسلامی. هر دو گروه ضد نهضت دمکرا تیک مرد م ایرا ن عمل می کنند. من که تسلط بر قلم مثل این جناب ندارم که بتوانم جان مطلب را آنگونه که باید و شاید بیا ن کنم این نهضت های مردمی اگر قدرت پیدا کنند و حکو مت را در دست بگیرند منافع جهان خواران به خطر می افتد پس باید آنها را سرکو ب کرد حالا یا با نیش قلم یا با مصاحبه تلویزیو نی و یا حمله نظا می و یا اخیراً فرستا دن اشرار مسلح به انواع   سلاح و کشتار مردم بی گناه. و اما داستان میر فطرس و میبدی دو آ دم خود فروخته زبا ن و قلم به مزد که جز در جهت خواست جهانخواران عمل نمی کنند دعوت به خواند ن کتاب سرتا پا تحریف میر فطرس و مقا یسهء آن با کتاب محمد امینی از آن حرف های گمراه کننده است محمد امینی یک تاریخ دان وطن پرست بی غرض و مرض است و میر فطرس یک لومپن سیاسی است، یک آ دم حقیر، یک فاحشه سیاسی را نشاید و نباید با یک آ دم فرهیخته مورد مقایسه قرار داد. وقتی به محمد رضا شاه می رسد فقط از استبداد او می گوید آقا جان او یک نو کر سرسپرده به امریکا بود چرا نمی گو ئی و نمی نویسی که یک یا دوسال قبل از انقلا ب مردمی 57 ایشان رکوردار خرید اسلحه از امریکا می شود و به مبلغ 30 ملیارد دلار اسلحه برای مر دمی می خر د که به نان شب محتاج بودند. تنها عربستان سعودی توانسته رکورد او را اخیرا بشکند. پسرش که با ميلیاردها دلار در ناز و نعمت به سر می برد به زعم شما سرمایهء ملی ماست؟! غارتگر سرمایه ملی ماست. اگر اعضای جبهه ملی و طرفداران آ نها هم مثل دیگران دستی در جیب  بیگانه داشتند می توانستند صدها رسا نه داشته باشند و ده ها سایت مثل گویا نیوز در اختیار مقالات شان باشد. در این تردید ند ارم که همه آلترناتیو سازان و اشخاصی مثل میبدی و میر فطرس و حضرتعالی به جناح هار سرمایداران یعنی رامنی و رایان رأی خو اهید داد تنها بیک امید کسب قد رت با دخا لت نطامی در وطن عزیزتان. امید وارم که هرگز چنین نشود.

 

حميد رضا بورهانی در گويا نيوز: شرایط امروز ایران و خاور میانه نیازمند محصولی جدید است. تا کنون در طول دویست سال گذشته ایرانیان و بسیاری دیگر از مردم دنیا پیشنهاد جدیدی برای تغییر شرایط اداره کشور های خود نداشته اند و به این دلیل همیشه در تاریخ بدنبال نمونه ای بوده اند که آن را تکرار سازند. اما تمدن های پیشرو با مهاجرت از نقطه ای تجربیات موفق خود را نگاه میداشتند و با ورود به مکان جدید تجربیات مردمان آن منطقه را نیز میپذیرفتند و با مهاجرت بعدی تنها قسمتی از آن تمدن قدیمی را که مناسب زیست آنها بود نگاه میداشتند. مراجعه کنید به رفتار آریاییان تا مقصد اروپا. بعد از تثبیت تمدن مذهبی اروپا شواهد نشان میدهد که همه جهان تنها از تفکرات غرب نمونه برداری کرده است و آنرا تا کنون تکرار میکند. ( لیبرالیسم، مارکسیسم، بازار آزاد و غیره نمونه های آن هستند)

اگر رفتار پیشینیان را بخواهیم ادامه دهیم و از تمدن غربی نیز عبور کنیم آیا راهی غیر از این داریم که تاریخ را تنها در بانک های اطلاعاتی نگاه داریم و محصولی جدید را بوجود آوریم؟

گروه های سیاسی که مذهب و ایدولوژی ها را پشت سر گذاشته اند انسانها را با برنامه های امروزشان میسنجند و نه با باورهای شخصی آنها. سلطنت طلبان، سلطنت خواهان، پادشاهی خواهان، جمهوری خواهان، دیکتاتور ها، مذهبیون، سکولار ها و غیره.... همه انسانهایی هستند که مجبورند با برنامه های موجود زندگی خود را سپری سازند. با به رسمیت شناختن یکدیگر و پا فشاری بر برنامه های اجرایی است که میتوان مواد یک برنامه را از تئوری به واقعیت آورد. تفاوت ما مردمان شرقی میتواند این باشد که فلسفه را زندگی کنیم نه اینکه تنها در مورد آن برای دیگران کتاب و مقاله بنویسیم.

 

پیمان شهرابی در گويا نيوز: آقای نوری علا و غیره بس کنید .رضا پهلوی از کجا و از چه وقت سرمایه ملی شده؟ سرمایه ملی یعنی چه؟ رضا پهلوی با پول همین مردم او و خانواده اش در بهترین هتل های پاریس و آمریکا زندگی می کردند و می کنند . آقای نوری علا سرمایه ملی مردم ما هستند وتاریخ ما و آنچه که میوه تاریخ است .سرمایه ملی اساطیر و شخصیت های ایران دوست است .سرمایه ملی همان است که از دل ملت به بیرون آمده و در راس جنبش آزادیخواهی قرار دارد. پهلوی همان عنصری است که انگلیس او را سر کار آورد با توطئه . خانواده پهلوی متعلق فرهنگ ایران و متعلق نویسندگان ایران نیست. آقای نوری علا داستان و همه داستان حلوا حلوا کردن پهلوی و نیم پهلوی داستان خدمات سلطنت نیست بلکه دور زدن مقاومت مردم ایران و مجاهدین خلق است .این همه داستان است. رضا پهلوی در یک مصاحبه سراسرا تناقض چندین دروغ می گوید .حتما برای امثال شما سرمایه ملی است برای ما سرقت انقلاب و سرقت آزادی و سرقت درد و رنج یک مردم و مقاومت است .

 

شهرام فریدونی در گويا نيوز: بازم این لچک بسرها سر رسیدند! یکی از مزاحم ترین گروه ها در تاریخ ایران بر سر راه پروسه آزادی، همین اسلامسیتها و از جمله آنها همین سازمان مجاهدین خلقه. واقعا اگر یکی با جمهوری اسلامی برابری کنه، همین سینه چاکهای رجوی و همکاران صدام اند

 

شیر و خورشید و تاج در سايت حزب مشروطه: جناب اسماعیل نوری علا، مقالات اخیر شما تحت عنوان "سلطنت علیه پادشاهی" و "روایت نسل نابهنگامی" را خواندم. هر دو مقاله از استدلالی ضعیف و قابل پاسخ و بحث نوشته شده. اما تصمیم گرفتم بگذارم هر چه دل تنگتان می‌خواهد بنویسید و بگویید و ادعا کنید. تنها چیزی که در حال حاضر برای شما به جای می‌گذارم این پرسش است. برای فردی که بصورت یا مستقیم یا غیر مستقیم در متن و تهیه دو منشور که می‌گویند هدف آن رسیدن به "همبستگی‌ ملی‌ و شورای ملی‌" است. و فردی که می‌گوید خود نیز بزودی یک منشور در همین راستا منتشر و ارائه خواهد داد، آیا این مقالات اخیر شما کمکی‌ در راه همبستگی‌ می‌کند؟ اصلا نوشتن این مقالات آن هم به این نحوی که شما این دو مقاله را ارائه دادید اصولا در حال حاضر برای ایجاد هم بستگی ضروری و سازنده است؟ آیا شما‌ها که هر کدام خود را یک سر و گردن از دیگران بالاتر میدانید و در همه مسائل خود را صاحب نظر میدانید و حتماً باید در مورد همه چیز نظر بدهید، این روش و الگوی شما، برای یک ملتی است که بدنبال راه حل برای رسیدن به یک فردای آرام و انسانی‌ می گردد؟ اگر بقول خودتان "مملکت در خطر است و اولویت عبور از این رژیم کنونی است"، پس این همه دفاعیه در مورد جمهوری که روز و شب از همه جا شنیده میشود برای چیست؟ آنهم دفاعیه‌های بسیار ضعیف و قابل بحث و چالش... بنظر می‌رسد که ما بیشتر به این مسئله واقف هستیم که "میهن در خطر است" تا برخی‌ مدعیان کشف این مهم آن هم پس از گذشت 34 سال. شاید برای همین است که بر خلاف انتظار شما، ما وارد این مباحث تفرقه انداز نمیشویم و آن را کش نمی دهیم...

 

راه دیگری هم وجود دارد ـ الاهه بقراط

http://www.newsecularism.com/2012/10/12.Friday/101212.Esmail-Nooriala-The-story-of-an -anachronic-generation.htm

کاوه یزدانی: مدتیست روشنفکران و نخبگان ایرانی بیش از پیش زبان به احتمال حمله نظامی گشودند و در این باره می نویسند و به جامعه هشدار می دهند. روشنفکران و نخبگان ایرانی زمانی اقدام به گفتن و نوشتن افکارشان می کنند که بیشتر جامعه از آنچه آنها می گویند یا می نویسند با خبر هستند . نشانه های احتمال حمله نظامی به ایران از دو سه سال پیش طبق قرار دادهای فروش اسلحه و پرکردن زاغه های مهمات در کشورهای منطقه خلیج فارس برای یک جنگ احتمالی در منطقه کاملا مشهود بود اما آن زمان سیاسیون و نخبگان و روشنفکران اپوزیسیون نه تنها در این باره نمی گفتند و نمی نوشتند بلکه دیگرانی که این احتمال را می دیدند نیز سرزنش می کردند . برای رژیم ننگین اسلامی جنگ برکت است و برای قدرتهای جهانی نیز جنگ برکت است چونکه فقط با وجود جنگها می توانند تولیدات نظامی شان را بفروش برسانند در غیر این صورت کارخانجات تولید سلاح بعد از مدتی ورشکسته و تعطیل می شوند. برای ملت ایران جنگ خانمانسوز است. مردم رنجدیده ایران بعد از شکست قیام ملی در سال 88 که موسوی و کروبی پشت ملت را خالی کردند و بعد از آن تنها امید مردم اپوزیسیون و نخبگان خارج کشور بودند که از خارج کشوریها نیز ناامید شدند و ناچار در خانه ها ماندند و سرخوده شدند . حال نیز هیچ امیدی به بساط کنونی اپوزیسیون خارج کشور نیست چونکه اینها در وسط گود نیستند تا شرایط مردم درون کشور را درک نمایند و بیشتر در روئیاهای رسیدن به قدرت و سهمی از قدرت در آینده یا در درون همین رژیم بسر می برند و مسائل ملی در درجه دوم اپوزیسیون خارج کشور است . بهترین راه ممکن و شاید تنها راه ممکن این است که نیروهای میهن پرست اپوزیسیون خارج کشور جبران ناکارآمدیشان در سال 88 را بنماید، یعنی در عمل متحد شوند و امید را به دل مردم در درون کشور بازگردانند و پیش از وقوع درگیری نظامی مستقیم رژیم اسلامی با بیگانگان و برافروختن آتش جنگ ایران سوز مردم را متشکل و سازماندهی برای قیام مجدد نمایند . مهم نیست که نام تشکل شورای ملی یا هر نام دیگری باشد مهم این است که این تشکل ملی بتواند قدرتی را در قیام ملی بوجود آورد و رژیم اسلامی را از قدرت پایین کشد و بتوان جلوگیری از جنگ خانمانسوز کرد . از آنجایی که قدرتهای جهانی وجود یک رژیم دمکرات و ملی در ایران را به زیان منافع خود می دانند باید این احتمال را نیز داد که حتی اگر قیام ملی مجددا راه افتد و در شرف پیروزی باشد باز هم جنگ طلبان بخواهند بگونه ای آتش جنگ داخلی یا خارجی را بیافروزند و از این طریق جلوی پیروزی قیام ملی را بگیرند همچنانکه در سال 88 هنگام خیزش مردم ایران همه قدرتهای جهانی کوشیدند تا رژیم اسلامی را از فروپاشی نجات دهند که دادند و در قدرت نگهدارند که تا کنون نگهداشتند و مماشات می کنند و از این رو هر گونه ابزار سرکوب را در اختیار رژیم اسلامی قرار دادند .آنچه مسلم است این است که وجود یک رژیم دمکرات و ملی در ایران به زیان زیاده خواهی های قدرتهای جهانی از منابع ایران و منطقه خلیج فارس می باشد و قیام ملت ایران نیز برای برقراری یک حکومت دمکرات و ملی می باشد بنابر این وجود یک رژیم ملی و دمکرات در ایران با منافع قدرت های جهانی در تضاد است. قدرت های جهانی نه با رژیم اسلامی بلکه با ملت ایران سر جنگ دارند.

 

ملت، دولت – ملت و حاکمیت قانونمدار ـ فرهنگ قاسمی

http://www.newsecularism.com/2012/10/12.Friday/101212.Farhang-Ghassemi-Nation-Nation-State-and-rule-of-law.htm

زانیار: مشکل اساسی اینجاست که برداشت کنشگران و به اصطلاح روشنفکران ایرانی از واژه "ملت ایران" مقدم بر تحلیل و بررسی موشکافانه موضوع به طریقی منطقی یا علمی ست! اینان به سان کسانی می مانند که ایمان را بر پذیرش یک اصل عقلی مقدم می دانند یعنی تا زمانی که دیگران قائل به یکپارچگی ایران نباشند حتی حاضر به دیالوگ هم نیستند!!: در این فضای احساسی هرچه هست مونولوگ است و اصولاً احساس این آقایان نوری علا و دیگران از بزرگ تا کوچک بر عقل شان مستولی ست. این آقایان از سویس و امریکا نمونه می آورند اما در عین حال از سیستم فدراتیو داشتن این کشورها چشم پوشی می کنند و تجویز آن برای ایران را کفر و زمینه ساز تجزیه می دانند! و کج فهمی خود را از مساله فدرالیسم علناً بر گردن دیگران می اندازند. یعنی ترس آنها از پلورالیسم و تکثرگرایی باعث فرافکنی و توسل به انگ "تجزیه طلب بودن" شده است. باید بر سر کوبید و به این قائل بود اینها نه روشنفکر بلکه همان لمپنان آشنا در کسوت کراوات و عینک های فرم پهن هستند.

 

آنچه که از اختلاف مشیری و میرفطروس می توان ـ محسن ذاکری

http://www.newsecularism.com/2012/10/10.Wednesday/101012.Mohsen-Zakeri-What-we-can-learn.htm

مجید: این تنگ نظری ها گوشه دِیگری ازبدبختی«روشنفکران» ماست که بجای آنکه،مباحث تاریخی را با اسنادتاریخی پاسخ دهندبه پرونده سازی وجوّّآفرینی می پردازند،درست مثل زمان مصدق مسلماً حرف های اخیر آقای میرفطروس دربارهء «اسلامیت دکترمصدّق» و «پیدایشملی- مذهبی هادر زمان مصدق»، برای خیلی از«حواریون مصدّق» شوک آور است. دربارهء نظر آقای میرفطروس خوب است به این لینک نگاه کنید:

http://mirfetros.com/fa/?page_id=2

 

جمشید: نکته ای را که به مقالهء آقای ذاکری باید اضافه کرد این است که استاد میرفطروس سال ها پیش از آقای مشیری به اسلام و اسلام سیاسی پرداخته، آن هم در ایران، يک سال قبل از «انقلاب» و آقای مشیری بارها از این کتاب یا کتاب ها سود برده بدون آنکه از نویسندهء اصلی یا نخستین آن مطالب نامی برده باشد. این است صداقت ِ «علمی» آقای بهرام مشیری؟

 

سعيد: دوستان عزیز جمشید و مجید. همان گونه که آقای مشیری گفت، کتاب آسیب شناسی یک شکست جیزی جز جعل و تحریف تاریخ معاصر ایران نیست. نویسنده ای چهار سال پیش، در سلسله مقالاتی، غرض ورزی ها، خطاهای فاحش تاریخی و بی اطلاعی نویسنده کتاب آسیب شناسی یک شکست را، افشاء کرد. لطفآ برای داوری درست، در بارۀ کتاب آسیب شناسی یک شکست، به لینک های زیر رجوع فرمایید:

http://www.asre-nou.net/php/view_print_version.php?objnr=2019

http://asre-nou.net/php/view_print_version.php?objnr=1904

http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=2104

http://asre-nou.net/php/view_print_version.php?objnr=2276

 

سلطنت عليه پاد شاهی؟  ـ جمعه گردی های اسماعيل نوری علا

http://www.newsecularism.com/2012/10/05.Friday/100512.Esmail-Nooriala-Saltanat-v-padeshahi.htm

بابک: من از داخل ایران ایمیل می زنم و دوست دارم به دوستان منتقد آقای نوری علا بگویم که دوستان همه ما از دست این رژیم به تنگ آمده ایم ولی آرزوی نابودی اینان را به قیمت یک انتحار سیاسی دیگر نمی توان برآورده کرد. نمی توان به خاطر نیش عقرب به مار غاشیه پناه برد. من هم امیدوارم که شاهزاده رضا پهلوی دمکرات باشد ولی آنچه که ترس مرا بیشتر می سازد همین پیشوند «شاهزاده» است که هم مرا و هم ایشان را از دو جنبه مختلف غلغلک می دهد. اگر اصرار طرفداران این شورا را بر توفق عمل گرایی بر عقل گرایی شان و ایشان بدانیم پس ترس آقای نوری علا در مورد فراموش شدن دموکراسی و یا پروژهء دموکراسی سازی از بالا کاملاً بجاست. چه تضمینی برای چرخیدن ایران بر مدار دموکراسی در آینده وجود خواهد داشت؟ گرچه من با این بخش از گفته های برخی موافقم که مردم ایران (در سطح عام) تصوری از دموکراسی ندارند، ولی معتقدم آنچه ایران را از خطر جنگ و گرسنگی و بدبختی های دیگر نجات خواهد داد تنها روند دموکراسی خواهد بود. وگرنه آزموده را دوباره خواهیم آزمود.

 

کاوه: آقای نوری علا لطفا در لفافه سخن نگویید.آ دینه ای که گذشت باز هم به مانند هر هفته شاهد انتشار مقاله ای از دکتر اسماعیل نوری علا به نام سلطنت علیه پادشاهی؟ بودیم. مقاله ایشان در ظاهر با تعریف از ویژگی های شخصیتی شاهزاده رضا پهلوی آغاز می شود به گونه ای که ایشان مقاله را اینچنین آغاز می کند: «چند هفته ای ست شاهد آنيم که شاهزاده رضا پهلوی، بعنوان يک شهروند ايرانی و نه يک مدعی تاج و تخت پدران اش، با تشخيص موقعيت حساس و خطرناک وطن اش، پا به ميدان نهاده و همگان را دعوت به ائتلافی در راستای ايجاد تشکلی در برابر حکومت اسلامی کرده است. نفس اين اقدام، با وجود همهء ايرادها و مشکلاتی که پيش از اين به تفصيل از آنها ياد کرده ام، کاری مهم و قابل تقدير است و، در عين حال، نوع برخورد آقای پهلوی با انتقادات وارده بر نحوهء اجرای کار هم اين احتمال را تقويت کرده است که مشکلات و ايرادات مزبور رفع نشدنی نيستند». این در حالی است که ایشان دقیقاً سه هفته پیش از این مقالهريال در مقاله دیگری به نام «گل های اپوزیسیون انحلال طلب به دروازه خودی!» در واکنش به امضای سه عضو خانواده پهلوی از جمله شاهزاده رضا پهلوی بر پای منشور پیشنهادی کمیته موقت اینچنین نوشتند: «چطور شد؟ کسی که هميشه می گفت آن بالا نشسته و فراگروهی عمل کرده و از همهء فعاليت های اپوزيسيونی حمايت می کند حالا با چند تا جوان از ايران آمدهء ناشناس و چند اصلاح طلب و چند تا ديپلمات از حکومت بريده همراه شده و 240 مين نفری محسوب می شود که به اين جريان پيوسته و می خواهد راه را برای تشکيل شورای ملی هموار کند؟»

حال شایسته است که این چطور شد از خود دکتر نوری علا پرسیده شود و اصولاً پیرامون این تغییر مواضع همیشگی و گاهی حتی هفتگی و ماهانهء ایشان پرسیده شود. هر فردی با اندک دانشی در زبان و ادبیات پارسی می تواند تضاد و تناقض این دو نوشته را تشخیص دهد. البته بعید نیست به یکباره ایشان بیایند و به مانند مفسران قرآن و متون مذهبی تفسیری صد در صد متناقض با اصل یک نوشته را ارائه دهند اما بهتر است ایشان پاسخ بگویند. اما هدف من از آوردن این دو بخش از این دو مقاله این بود که نشان بدهم ایشان بر خلاف ادعایی که در ابتدای مقاله سلطنت علیه پادشاهی می کنند حداقل بر طبق ادعایی که در گذشته کردند و تا به حال هم تکذیب نشده باوری به درستی این گام شاهزاده ندارند اما با تعریف و تمجید از شاهزاده در ابتدای مقاله در واقع خواننده را برای سخن اصلی خود آماده می کنند. هدف ایشان در واقع نه دفاع از شاهزاده و نظام مشروطه به عنوان یک گزینه دموکراتیک و ملی برای آینده ایران بلکه اتهامات بی اساس و بی سند به شورای ملی ای است که هنوز هم تشکیل نشده و ایشان سخن اصلی خود را در دو فراز از این مقاله مطرح می کنند. ابتدا در پاراگراف نخست و پس از تعریف و تمجید از شاهزاده نوشته اند: «جز البته ارتباط برخی از نيروهای مشکوک وابسته به داخل کشور يا بيگانه و يا تجزيه طلب با کميتهء موقتی که می خواهد برای ايجاد «شورای ملی» اقدام کند و متآسفانه هنوز نقشهء راهی ندارد».

من به هیچ بخشی از این جمله آقای نوری علا کاری ندارم ولی تنها یک نکته کمدی را یادآور می شوم. نکته کمدی در این بخش از نوشته ایشان متهم کردن گروه هایی از کمیته موقت به تجزیه طلبی است. قصد من به هیچ وجه دفاع از هیچ گروهی نیست اما زدن اتهام تجزیه طلبی به دیگران (حتی اگر حقیقت داشته باشد) از سوی آقای نوری علا بسیار کمدی است و هر کسی اگر این نوشته نخستین نوشته ای باشد که از ایشان می خواند خیال می کند نویسنده اش یک ایرانی میهن پرست و باورمند به یکپارچگی و تمامیت ارضی ایران است و انگار نه انگار که ایشان خودشان کسی بودند و هستند که سالها مشغول جا اندازی واژگان و مباحث فاجعه باری مانند فدرالیسم و اطلاق ملیت به اقوام ایرانی هستند و فاجعه ای ملی به نام فدرالیسم را که پیش زمینه تکه پاره شدن ایران است همراه و همگام با با گروه ها و احزاب تجزیه طلب به دروغ به عنوان پیش شرط دموکراسی معرفی می کند. حال به ارتباطات ایشان با احزاب و گروه های قومی و محلی تجزیه طلب داشته ندارم ولی حداقل از دید من ایشان با آن دیدگاه های درخشان خود در جایگاهی نیستند که هیچ فردی را متهم به تجزیه طلبی کنند.

آقای نوری علا در بخشهای پایانی نوشته خود نیز اینچنین نوشته اند: «در اين ميان، ايجاد "شورای ملی"، که با نام شاهزاده رضا پهلوی همراه شده و امضای ايشان و خانواده شان را بعنوان "هواخواه" با خود دارد، و نيز رخنهء اينگونه عناصر سلطنت طلب در آن، موجب شده که اکنون شاهد آن باشيم که سلطنت طلبان دو آتشه، از اين تريبون نيز به جان جمهوريخواهان که هيچ، به جان پادشاهی خواهان نيز افتاده و آنها را به خيانت و خباثت متهم کنند. این دقیقا همان مضمونی است که همان پیر و پاتال ها و فسیل های مغز یخ زده چپ و مصدقی که عمدتا سنشان از شصت سال بیشتر است مرتب تکرار می کنند و کمیته موقت و امضا کنندگاتن را مشتی سلطنت طلب معرفی می کنند و دکتر نوری علا با کپی پیست گفته ها و نوشته های کسانی که همیشه خود را از آنها بالاتر و بهتر و امروزی تر می دانسته خود را هم رده همان افراد قرار داده است. برای شخصی که خود را یک نظریه پرداز و روشنفکر می داند به هیچ وجه شایسته نیست دیدگاه های خود را در لفافه و زیر تعریف و تمجیدهای دروغین و پوچ خود بیان کند و این یک بی اخلاقی بزرگ است و این از تراژدی های جامعه ایران است که روشنفکرانش به جای آنکه به زدودن آلودگی های اخلاقی جامعه خود کمک کنند خودشان مروج همان بی اخلاقی ها باشند. پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی یکپارچه ، آباد و آزاد ـ هفدهم مهر 2571

 

باوندیان: آقای اسمعیل نوری علا، رندانه زدی، اما پاکدلانه بشنو! بدانید که گفتار من بدور از کینه ورزی و جنگ با شما است. شما بفکر و اندیشهء خودتان و درچارچوب فکری و اندیشه کینه ورزی به شاهنشاهی ایران قلم را تیز ناموجه کرده اید و بروی همهء هواداران پادشاهی به شکنجه روحی رفته اید، غافل ازاینکه افرادی در بین این سلطنت طلبان هستند و با درایت و خرد به پرچم نیم افراشتهء شما نگاهی ژرف خواهند داشت. از این رو من، بنام یک میهن پرست پای بند به نظام شاهنشاهی ایران، بی پروا هم بشما و هم به هواداران پادشاهی و هم به آن جایگاه تاریخی ایران پاسخ شما را می دهم. می گویند درجبههء جنگ یکی ازطرفین شکست می خورد من برخود لازم و ضروری می دانم که برای نگهبانی از نظام شاهنشاهی ایران یک شکست خورده باشم و لزومی نمی بینم که اگر شکستی متوجه من بشود دوستان و یاران بظاهر دوست نیز متاسف شوند، زیرا سرباز می افتد اما هرگزکمرش نخواهد شکست. پس من در این جنگ و پروژهء آمریکائی می گویم و می نویسم و شکست اش را می پذیرم و در صورت پیروزی آن را هدیهء هموطنانی می کنم که باید نجات پیدا کنند. من بانوئی را می شناختم. همیار میرزا کوچک جنگلی، بنام جلال دزد، با چندین از همراهان اش هنگامیکه برای دستگیری او به خانه کدخدائی اش در دهات اش وارد شدند، آن بانو او راخلع سلاح کرد و به زارعین املاک مورثی دستور داد که او و همراهان اش را تا  ید و سپس اسلحه ها را به آنها بدهند و بروند. و روکرد به جلال دزد گفت برو بمیرزا بگو که یک بانوی بیست ساله ترا خلع سلاح کرد و از این پس حواس اش را جمع کند. آقای نوری علا، من فکر می کنم اگر آن بانو امروز زنده بود با این توهین هائی که به هواداران پادشاهی کردی در همان خاک آمریکا، با آن دموکراسی مسخره شان، شما را بشلاق می بست. شما می توانی بگفتارم بخندی، افسوس او نیست. برای دانائی شما باید عرض کنم، هنگامی که شورشیان بر مملکت ما غالب آمدند و غصب اش کردند هواداران آن نظام شاهنشاهی ایران فراری شدند و اولین جمعیت ایرانیان مبارز را در آلمان برپا داشتند. آن روزها نمی دانم شما و امثالتان کجا بوده اید ولی می دانم که دلاورانی در هوای سرد زمستان و بر زمین برف نشسته فریاد جاوید شاه را بر می داشتند و شما امروز آنان را ورشکسته و شما مریدان جمهوریت به ستیزگری با شاهنشاهی ایران برخاسته اید. دلیل این ستیزگری و نابسانی اول اینکه آمریکائیان خودشان تیشه به ریشهء شاهنشاهی ما زدند و خودشان هم با ترفند بدطینتی و زشتروئی دروازه های خودشان را گشودند و ایرانیان را به آمریکا پذیرفتند. میدانید چرا؟ آنان را بی خاصیت  ی تفاوت به نظام شاهنشاهی ایران آرام آرام آشنا کنند که کرده اند و سپس دیکته های پنهانی به مسئول سلطنت و پشتیبان قانون اساسی مشروطیت که از سوی جمعی از شورشیان غصب شده است ارائه کردند و این ماموریت را دو نفربه نحو شایسته انجام داد، اول احمد قریشی و سپس داریوش همایون بود و در این امر خطیر نقشهء آمریکا برای بی اعتبار کردن مقام پادشاهی ایران به ثمر رسید و هنوز هم آن راه و آن کردار با افرادی چون شما و افرادی از طرفداران آن پادشاهی خواهان برای ایران به نیکوئی پیش می رود. خدا نکند ملتی گرفتاری سر در گمی بشود و راه را نتواند از چاه تشخیص دهد. آنگاه همان می شود که آقای نوری علا بیاید و آنها را به تمسخر و مسخره بگیرد و هرچه دلش می خواهد بارشان کند و کسی هم دم برنیاورد. در حالی که این تمسخر تنها دامنگیر هواداران پادشاهی نیست بلکه دامان مسئول پادشاهی ایران را نیز سال ها سوزانده و بیشتر می سوزاند. متأسفانه مسئول تاریخی ما خود نیز سال ها است در این بازی های آمریکائی نقش موثری دارد. فکر می فرمایند اگر اینکار را با گفتارهای آنان پیش نبرد جان اش در خطر میشود. در حالی که اینگونه نیست. جان برادرشان را می گیرند ولی جان ایشان را هرگز نخواهند گرفت. چون کسی را ندارند که رژیم را بترساند، پس دیوانه باید باشند که بگذارند چنین ناپسند کاری اتفاق افتد و رسوائی جهانی آنان بیشتر و بیشتر بشود؛ هرچند آمریکائیان شرم را بلعیده اند. اما اینکه چوب تکفیر را برداشته اید و شمشیر زهرآلوده را که از غلاف درآورده اید بروی میهن پرستان ایرانی که هواداران پادشاهی هستند کشیده اید دو جنبه دارد. جنبهء اول این است که شما با ایشان و یا باکسانی رایزنی کرده اید که  ین راه سلطنت طلبان را وادار کنید که به آن شورای ملی به پیوندند و نیز ایران به آتش آمریکائیان برود، این کار شما یک تحریک است ولاغیر. جنبهء دوم اینست که در لوای دوستی بقول شما با پهلوی خواستید ایشان را از سوی هواداران پادشاهی خلع سلاح کنید و این وزنه ای است که تنها شما در این راه نیستید همراهان دیگری دارید و برای عاشقان شاهنشاهی ایران کاملاً نیز روشن و هویدا است. البته که خود ایشان سال ها است از سوی داریوش همایون و احمد قریشی خلع سلاح شده اند و نیازی به زحمت جنابعالی و امثالهم ندارد. اما در این راه هوادران پادشاهی هستند که باستناد غیرت ملی هنوز استوار ایستاده اند و با این ترفند ها میدان را خالی نکرده اند و من میدانم که هرگز هم خالی نخواهند کرد. اما متاسفانه در این راه هم نیستند که بدیده م یبینند پشتوانه جایگاه کهن تاریخی مسئول سلطنت به بهانه های مختلف این جمعیت اکثریت را ببازی بیگانگان برده است برپا نمی شوند تا تشکیلات بنیاد شاهنشاهی ایران را استوار سازند و بتوانند در یک اتحاد همگانی این باورمندان یک هیئت امنائی داشته باشند که نام آور باشد و در روز لزوم و در برونمرز حرف شان خریدار جهانی پیداکند. برای این کار نیز بهتر همانست که شورا یا مهستان شاهنشاهی ایران را با یک غیرت ملی و شرف ملی بر پا دارند و خودشان را از این دشنام های همانند نوری علا ها برهانند و راه ناهموار را هموارسازند. امیدوارم که این بیداری در آنان هویدا شود، باید گفت بهترین وزیرفرمان در دست داشتهء شاهنشاه آریامهر، جناب دکتر نصراصفهانی است. البته باید خودشان بخواهند و دیگران ها هم مانع این پیمان ایشان نشوند و یاران ایشان هم خرد نیکو و پسندیده ایرانی را د رپیش گیرند. اما در پایان به آقای نوری علا می گویم: شما که یکباره به پهلوی عاشقانه عشق ورزیده اید چرا در حاشیه این دوستی به هواداران پادشاهی هجوم می برید؟ بهتر نیست باندازه محدودهء خودتان سخن بگوئید. ممکن است سیلی روان بشود و شما را ببرد و چاره ای برای نجات شما نباشد. من ندیدم که هواداران پادشاهی بشما گفته باشند چه بکنید و چه نکنید. اما این را شنیده ام در برابر حرف های شورش برانگیز شما مردانه ایستاده اند و پاسخ های لازم را بشما و یاران شما داده اند. آقای نوری علا، شما که از قانون سخن می فرمائید به قانون آشنائی دارید که در هرانتخابات و هر طوماری اگر تخلفی مشاهده بشود آن انتخابات و آن طومارها باطل است و این گفتارم در قانون مدنی ایران هست. درهمین طوماری که از سوی شورای ملی انتشار یافته نام مردگانی مندرج است، پس برابر قانون مدنی چون تخلف اش محرز است پس آن طومار بی ارزش است و اعتبار قانونی ندارد و هر کس هم در این کار سماجت کند بی اعتباری او است. ازآن بگذریم، شما که پهلوی را پذیرا هستید و اکنون بنام ایشان غداره را به روی هواداران پادشاهی کشیده اید، می توانید بفرمائید که چرا ایشان سه شورا را امضاء کرده اند؟ نباید گفت که ایشان با این سه امضاء هر سه شورا را بی اعتبار و از قدرت اجرائی انداخته اند؟ مگر می شود آدم در سه حزب مشارکت داشته باشد؟ بنا براین، استناد با این امضاء ایشان هر سه شورا را عقیم فرموده اند و دیگر آن شوراها کارائی نخواهد داشت. شما که تشکیلاتی هستید متوجه اید که چه عرض میکنم و نگرانی شما را در برنامه آقای میبدی بیان داشته اید که من مایل نبودم که ایشان در شورای ما امضاء بگذارند، من آفرین بر ایشان می گویم خودشان می آیند دست ها را باز می کند و سپس خودشان تیشه کاری را بر میدارند و بنیادش را برمی اندازند. خیال مبارک آسوده باشد. اگر ایران نجات پیداکند تنها در لوای نام شاهنشاهی است. اگر حرفم را باور ندارید بزودی نیز خواهید دید که چنین نیز خواهد شد و نگهبانان ایران شاهنشاهی بیدارند و همهء نابکاری ها را نظاره گرند. به چنگال و دندان طرف می درد /  بهر سو که شد توشه ای می برد. پایدار باشد ایران شاهنشاهی با ارادتمندان با غیرتش! با احترام، مهرماه ٢٥٧١ شاهنشاهی ایران.

 

Amir, UK: Dear Nooriala. In this article, I wish you had pushed your own views more strongly that the short snippet below:

همينجا بگويم که خود من اعتقادی به ايجاد نهاد پادشاهی پارلمانی ندارم، اما تصميم گيری را از آن جمهور مردم و خرد جمعی آنان می دانم و، لذا، از اين بابت، در اين لحظهء خطير از تاريخ کشورمان، بعنوان يک جمهوری خواه، با کمال ميل آماده بوده و هستم تا در کنار همه ی شيفتگان آزادی و دموکراسی به مبارزه با حکومت اسلامی ادامه دهم.

The Iranian revolution - however one chooses to evaluate - at its core was a revolution against Monarchy and mass movement to remove a Dictator who had cheated the people from their political liberties and basic democratic and human rights. I cannot think of anything more farcical than Iranian people reverting back to Constitutional Monarchy with the Ex-Dictator's son as the new Monarch!

It is clear that historically, all forms of monorchies (including Constitutional Monarchy) are on the way out. In the modern world the monorchists are also a dying breed. In countries such as Britain, Sweden, Denmark, Norway, Belgium, Luxamburg, Netherland or even Japan, Constitutional Monarchy is more of a LEGACY system with centuries of continuous history and often blood line. In Britain where I have lived for decades, it is thought (with some justification) that the royal family brings more money in through tourism than they actually cost the tax payer. They're also a source of amusement when a princess cheats on her husband or a prince dances naked in a private party. Rest assured, the minute this finely balanced equation tips the other way, even in Britain the monorchy is escorted out.

Dear Nooriala, far be it from me to tell you what to say and write. I only like to encourage you to advocate your own views more aggressively and point out to our monarchist colleagues more strongly that in reality their agenda is unrealistic. "Monarchy" does not have a future in the modern world and is definately not a plausible option for Iran. It is only a distraction that most of all YOU should avoid. Kind regards.     

 

پیمان: مردم داخل ایران سر سوزنی به این سلطنت طلب های ورشکسته اعتباری قائل نیستند. شخص من رضا پهلوی را به عنوان یک انسان شریف و میهن پرست قبول دارم و همچنین شهبانو فرح دیبا را مادر ایران زمین دوست دارم بنامم ولی کسانی که از اسم آنها سوء استفاده می کنند کم نیستند و متأسفانه از طرف آقای رضا پهلوی هیچ هشداری به آنها داده نمی شود. اکثر مردم ایران دیگر بعد از 12 سال از آمدن ان آی تی وی دیگر توجهی به برنامه های سیاسی لس آنجلسی ندارند. شاید بیننده آنها تنها کسانی باشند که تازه بیننده ماهواره شده اند و صحبت های آنها براشان جذاب است. کسانی که در این تلویزیون ها به عنوان سلطتنت طلب صحبت می کنند اکثراً آدم های دروغگو و عقده ای و پر از نفرت هستند وهیچ ارزشی برای انسانها قائل نیستند. همین ها بودند که هر چه امروز می کشیم بوجود آوردند.

مطالبی که در فيس بووک گويانيوز آمده است

مانی فرزانه: جناب نوری علا درود بر شما بخاطر تاکیدتان بر جمهور مردم و انتخاب و رای مردم که به من هم مسئولیت میدهد حرفم را بزنم و همانطور که در اروپا می بینیم اجازه ندهیم باردیگر مبانی اساسی دموکراسی را تحریف شده تحویل مردم بلا کشیده ایران بدهند.

برای اولین بار درتاریخ، بعداز انقلاب فرانسه رای مردم به وکلای آنها بجای قدرت اشراف و فئودالها در تصمیم گیرها تعین کننده شد. دموکراسی پارلمانی parliamentary democracy بتدریج پا گرفت.

اول - حکومت پارلمانی جمهوری parliamentary republic

بعداز ٤ سال از انقلاب فرانسه ، با تصویب قانون جدید و تغییر قانون اساسی constitution در پارلمان، اولین حکومت جمهوری اعلام موجودیت نمود و بعدا لوئی شانزدهم در دادگاهی محکوم به مرگ گردید. تردیدی نیست که حتی اساس جمهوری فرانسه، پارلمان و قانون اساسی بوده و هست. بهمین دلیل به آن دموکراسی پارلمانی parliamentary democracy میگویند.

دوم - حکومت پارلمانی پادشاه ی parliamentary monarchy

بعداز فرانسه کشورهای اروپائی یکی پس از دیگری به دموکراسی پارلمانی روی آوردند و بتدریج با اصلاحات و یا با انقلابات سریع انتخابات و رای مردم بجای اراده ی اقشار ممتاز دست بالا را گرفت.

در کشور هائی پادشاهی انگلستان، سوئد و نروژ حدود و اختیارات دربار و پادشاهان محدود و یا کلا از دخالت در امور سیاسی منع شدند. تمام قدرت به پارلمان منتقل شد و قانون اساسی تغییر نمود بهمین دلیل به این حکومت ها مشروطه ی سلطنتی constitutional monarchy

یا کشورهای مشروطه constituent country گفته میشود. در تمام این کشور ها بازهم مردم و نمایندگان مردم هستند که تشکیل پارلمان و دولت میدهند و اساس این کشورها نیز دقیقا همانطور که آقای نوری اعلا فرمودند مانند جمهوری ها می باشد و به حکومت پارلمانی پادشاهی parliamentary monarchy معروف می باشند. یک نگاه به تمام نهاد های اتحادیه اروپا نشان میدهد که نمایندگان کشورهای پادشاهی و جمهوری در زیر یک سقف به انجام وظایف مشغولند و از شاهزادگان و سلاطین و ملکه هم خبر ی نیست.

حال بعداز 116 سال از تجربه ی ناکام نهضت مشروطه constitutional movemnt و قانون اساسی constitution عجیی که بقول دکتر آجودانی بهتر ست «مشروطه ایرانی » خوانده شود . چون مملو از زورگوئیهای روحانبون مشروعه خواه می باشد . بعد از 60 سال از نصایح گرانقدر دکتر محمد مصدق به محمد رضاشاه پهلوی برای عنایت اعلیحضرت به قانون اساسی مشروطه و بعداز 34 سال از انقلاب اسلامی و تعطیل تمام و کمال قانون اساسی مشروطه و تسلط حکومت ولایت مطلقه ی فقیه - مشروعه خواهان!

    ما را چه می شود؟ آقای نوری اعلا چرا انرژی و وقت خود صرف اثبات بدیهیات برای کسانی می کنید که میدانند چه می کنند و می فهمند شما چه میگوئید. این حضرات از همان صدر مشروطه در برابر نو آوری ها سنگ انداختند. نهضت مشروطه constitutional movemnt ارث پدر هیچیک از آقایان و خانم های «حزب مشروطه ایران» نیست که چند سالی ست برای «مشروطه » اشک تمساح می یزند. موقعی که کتابهای فریدون آدمیت در زمان صدارت وکالت آقایان و خانمها اسیر بود چرا بفکر مشروطه نبودند؟

چرا آب را گل آلود می کنند ایران ما ، دیروز و امروز و فردا نیاز به یک مجلس متعارف در حد استاندارهای اروپائی دارد که بطور ادواری انتخابات صورت بگیرد و تمام اساسنامه ی اداره مملکت و سیاست های کلان در قانون اساسی متجلی گردد و شکل حکومتی نیز در همان جا تصمیم گیری خواهد شد. چه صیغه ایست که باید دهل را از سر گشادش نواخت ؟

فراموش نکنیم که در انقلاب کبیر فرانسه که داغش هنوز بر دل قدرتمندان جهان باقی مانده و تا ابد در باره ی خشونت های آن ماتم سرائی خواهند نمود و برای ماری آنتوانت فیلمها ساخته و خواهند ساخت. چهار سال طول کشید تا حکومت جمهوری تصویب و قانونی شد. نه مثل خمینی که با یک رفراندوم «آبکی» خدعه کرد جمهوری اسلامی را به مردم قالب نمود. قانون اساسی اسلامی را از درون مجلس خمینی ساخته بخورد مردم دادند. اینها که قانون اساسی مشروطه نیست.

آقای نوری علا؛ دموکراسی ، پارلمان ، انتخابات ، قانون اساسی ، رفراندوم و تمام مولفه های دیگر پارلمانتاریسم جهانی می باشد.

حکومت پارلمانی جمهوری و حکومت پارلمانی پادشاهی همانطور که شما هم گفتید همزاد هستند . اساس پارلمان واقعی ست .

من هم هیچ مسئله ای با این موضوع ندارم .

ولی بدون ابزار پارلمانتاریسم و بدون حوصله و تحمل سالها تلاش و مبارزه و نهادینه کردن انتخابات ادواری بسیار بچه گانه ست که در باره شکل حکومتی آینده اعم از پارلمانی پادشاهی یا جمهوری فدارتیو امروز فرافکنی نمائیم .

تمام این وقت ناشناسی ها به حکومت مشروعه امکان داده که سر ِ همه را زیر آب نماید.

همه ی نیروهای دمکراسی خواه بجای فقط تکروی، برای شرکت در حق تعیین سرنوشت خود و کشور خود هم باید علیه جمهوری اسلامی، بصورت فردی و یا گروهی اعلام جرم نماید و انتخابات متعارف را بر رژیم تحمیل نماید . اگر ر اههای اصولی تری وجود دارد اعلام بفرمائید تا کاری کارستان انجام شود.

باسپاس از شما

   

پرويز مرزبان: آقای نوری علا شما بهر از من میدانید که در منشور «حزب مشروطه ایران» قسمت برنامه سیاسی در بند 3 آمده ست :

«3 ـ ما پادشاهی مشروطه را بهترين و مناسب ترين رژيم و شکل حکومت برای ايران می‌دانيم و از هيچ گونه تلاش قانونی و دمکراتيک برای برقراری نظام پادشاهی مشروطه به پادشاهی رضاشاه دوم پهلوی فروگزار نخواهيم کرد.»

و باز هم میدانید که این بند چه ماجراهائی در حزب مربوطه ایجاد کرده ست که به من مربوط نیست و امیدوارم رفع ابهام گردد.

ولی شما در این نوشته شفاف صحبت نکردید. مگر پادشاه را در کشورهای دیگر انتخاب می کنند که حزب مشروطه بزعم شما چنین رویائی در سر دارد.

ممکن ست بفرمائید که این حزب با کدام تلاش «قانونی» و «دموکراتیک» برای «نظام پادشاهی مشروطه » به پادشاهی رضا شاه دوم پهلوی فروگزار نخواهد بود ؟

آیا اساسا «نظام پادشاهی مشروطه » از پیش ساخته شده در جائی موجود ست ؟

یا ، مردم مانند زمان مشروطه تلاش می کنند تا حکومت سلطانی وقت را که بی در و پیکر بود به زیور قانون اساسی و قانونمداری بیارایند؟

یا نه، مردم میخواهند حکومت اعلیحضرت همایون محمد رضا شاه پهلوی شاهنشاه آریامهر بزرگ اتشتاران را که تا 22 بهمن 57 حاکم بود را احیاء و مرمت کنند و برخلاف آن دوره با آداب «مشروطه » اداره کنند؟

با اصلاً هیچکدام از اینها نه ، از طریق «قانونی» و «دموکراتیک» مانند عراق ، افغانستان ،لیبی و غیره از شر دیکتاتورهای موجو د درایران خلاص و بدون دخالت مردم مانند رضا شاه و محمد رضا شاه ( بعداز ٢٨ مرداد) دوباره نطام پادشاهی را بر مردم تحمیل نمایند. ناراحت نشوید، از شما انتظار روشنفکری و روشنگری داریم. در باره ی رفسنجانی و شرکاء اصلاً عارم میاد صحبت کنم.

 

سعيد بهبهانی: به هیچ روی قصد دخالت نداشتم اما این نظرات منرا وادار کرد که بگویم ما دوباره برگشتیم به سال 1357 و بدون تفکر و تعمق صرفا از روی یک عادت که میگوید برو چلو نترس انشالله درست میشود رفتار میکنیم

    دوستان پدران روشنفکر ما مثل ملکم خان و هم اندیشانش تلاش کردند که ما را از رعیت به ملت تبدیل کنند اما همین تفکر حاکم در سال 57 رضا شاه را وادارکرد که مجلس را طویله بخواند. این آن چیزی است که دکتر نوری علا تلاش دارد تا در این هیاهو روشن نماید. او کسی است که رضا پهلوی را سرمایه ملی معرفی میکند اما ما بدون تعقل این سرمایه ملی را ضایع میکنیم البته نقش خود رضای پهلوی هم در این میان بی تاثیر نبوده است تلاش کنیم که گوش بهم بدهیم بجای انکه پاسخ بهم بدهیم.

 

Ghasem Yarahmadi: REZA SHAW WAS RIGHT MAJLES IS TEVILE IN THIS CASE WHO CAN BRING AGAIN IRAN TO GOOD POSITION I DON,T SEE NO ONE.

        Mr REZA SHAW GET PROBLEM ONE DAY IN HI,S KINGDOOM WHEN RUSSIA CAME TO IRAN HE LEFT COPITAL CITY AND WHEN TO AMIR YARAHMADI ASK FOR HELP AMIR YARAHMADI ASK REZA WHAY YOU LEFT CAPITAL CITY FOR ENEMY HE SAY I WAS NOT ABLE TO STANDFORD AMIR YARAHMADI TOLED HIM YOU COME TO MY HOUSE

        MIDDLE OF NIGHT I CAN NOT SAY TO YOU NO BUT OUR FRIENDSHIP IS FINISHED I GIVE YOU 40 DAY,S TO STAY IN MY HOUE EFTER 40 DAY,S I SENT YOU TO GO RUSSIA CAN NOT COME FRONT MY DOOR

        THIS WAS YARAHMADI

  

مهرداد مهران: جناب آقای نوری علا. سمبل ها هستند که سهمم بزرگی در تحقق امال و آروزو های ملتها دارند. سمبلها ی ملی ما چیست. یکی از بزرگترین سمبل های ملی ما پادشاهی است. البته نه سلطنت. سالها است که عده ای در لباس توده ائی روشنفکر بی هویت و مذهبی قشری و قومیت پرست و جدائی طلب و قدرتهای بیگانه تیشه به ریشه سمبلهای ملی ما زده و میزنند. نتیجه سلطنت ستیزی ما چه شد. ایا نظام محمد رضا شاه قابل اصلاح نبود. ایا شما و دیگران میتوانید اطمینان حاصل کنید که دست آورد نظام جمهوری در ایران در مقایسه با نظام پادشاهی مشروطه برابر خواهد بود. به اطراف خودمان نگاه کنید نظام های جمهوری پاکستان مصر و غیره. ایا کشورهائی مانند تایلند مالزی که پادشاهی هستند کمتر از برمه و پاکستان دمکراتیک هستند. اخرین نظر خواهی نشان میدهد که رضا پهلوی محبوب ترین چهره سیاسی ایران است واگر هم اکنون به ایران برگردد هوادران زیادی خواهد داشت.

    آقای نوری علا جنبش های سیاسی ملی ایران از عدم تشکل و نبودن رهبری(رهبری سمبلیک) برای جذب احاد مردم رنج میبرد. اکنون در این موقعیت حساس چتکه انداختن و از زخمها و اسیب های کذشته سخن گفتن بدور از انصاف است. بیائید به ندای توده مردم ایران گوش فرا دهید و واقعیتها نیز در نظر بگیرید. پادشاهی مشروطه خواه درون ایران.

   

لهراسب زینالی: با درود به مدیران محترم سامانه وزین گویا و تشکر از بابت تلاش های شما در نوشته آقای نوری اعلا تناقض ، تنگ نظری و کینه غیر لازم موج می زند، ایشان یکی از کسانی هستند که بر روی منشور پیشنهادی شورای ملی کار کردند و نظر دادند.

    بخشی از نظرات ایشان در این منشور پذیرفته شده و مندرج است.

    آقای نوری اعلا از شفافیت و زلال بودن در یک حرکت سیاسی رو به تاسیس در ابعاد ملی آنهم در سیاست صحبت می کند و خود را زلال و شفاف معرفی می کند.

    پرسش این است که ایشان خود چکار کردند و در کدام پروژه موفق شان زلال و شفاف بودند!؟

    یک نشستی داشتند و 50 نفر از افراد که شرکت کرده بودند، نیمی از آنها فدرال قومی و زبانی می خواهند. و سازمان شان هم به سه قسمت تجزیه شده است.

عضو کمیته موفقت شورای ملی ایران

 

يزدگرد ساسانی: تا آنجائیکه نوشته های اخیر شما را خوانده ام، شما برسر واژه ها میجنگید. همچنین واژه هائی به کار میبرید که مردم با این واژه ها سروکار ندارند و هیچ مفهومی برای آنها ندارند؛ واژه هائی همچون " کاریزماتیک ، کاتالیزور وغیره ". در این نوشتار هم به واژه های " سلطنتی " و " پادشاهی " اشاره کره اید. شما " سلطنتی " را خود کامگی معنی کرده اید و " پادشاهی " را " دروغ " نامیده اید. اکنون دو نفر را در نظر بگیرید که یکی از آنها میگوید " حکومت پادشاهی انگلستان " و دیگری میگوید " حکومت سلطنتی انگلستان ". هردو یک معنی میدهند؛ ولی شما ،بر اساس تعریف خودتان، کسی که " پادشاهی " به کار برده است " دروغگو " و کسی که " سلطنتی " را به کار برده است " خودکامه " میدانید. و باز هم از یک واژۀ ناآشنا به نام " جمهوری مدت دار". کسی نمیداند که این " جمهوری مدت دار " چه معنی میدهد. زیرا تاکنون دولتی تشکیل نشده که نام خود را " جمهوری مدت دار " نهاده باشد. یک حکومت پادشاهی میتواند دیکتاتور باشد. همچون حکومت " عربستان صعودی ". یک حکومت پادشاهی هم میتواند دموکرات باشد؛ همچون " حکومت پادشاهی دانمارک ". یک جمهوری میتواند دیکتاتور باشد؛ همچون " جمهوری سوسیالیست بعث سوریه". یک جمهوری هم میتواند دموکرات باشد؛ همچون " جمهوری فرانسه ". --- چَواژ(برخلاف) آنچه که میگویند که در یک " حکومت پادشاهی پارلمانی " پادشاه هیچ کاره است، برعکس در اینگونه حکومت ها، پادشاه نقش اصلی را دارد. و اگر پارلمان لایحه ای را تصویب کند، پادشاه میتواند آنرا امضا نکند و آنرا رد کند. اگر چنین نباشد که پادشاه حالت یک نوکر امضا کننده را دارد. در حالیکه پادشاه، شخص اول مملکت است؛ و چگونه پارلمان میتواند به او دستور دهد. اگر چنین شود، همانند این است که یک گروهان سرباز به افسر فرماندۀ خود دستور دهند. --- نکتۀ دیگری که مرا به شگفت درآورده است این است که، چرا بیشتر نوشته ها و سخن های شما علیه رضا پهلوی است؟. در حالیکه رضا پهلوی تاکنون علیه شما چیزی ننوشته و سخنی نگفته است.

 

باربد ایران پرست: من یک فرد عادی از داخل ایران هستم و دور از اندیشه های سیاسی، من فقط یک وطن پرستم و نمیتوانم مثل نظرات دیگر دوستان بنویسم ولی همینقدر را بگویم که اگر این رژیم استبدادی به زیر آورده شود و بعد از آن به مدت فقط همانقدر که برای یک انتخابات ریاست جمهوری تبلیغات میشود بدرستی برای شاهنشاهی و جمهوری خرج روشنگری و آگاه سازی این ملت آزادی خواه شود خود ملت آگاه تر از از این حرف هاست که نتواند تشخیص دهد که چه برایش بهتر است ، لطفا از سیاست فتنه افکنی دست بردارید و به فکر این ملت دربند و اسیر این رژیم تمامیت خواه و غارتگر و اشغالگر باشید، باشد که روزی در تاریخ به نیکی از شما یاد شود. دوستدار و هوادار عقاید و نظرات شاهزاده رضا پهلوی.

 

           

سخنی با حامیان دموکراسی سکولار  ـ  الف.ک. زنديک

http://www.newsecularism.com/2012/10/01.Monday/100312.A.K.Zendik-Addressing-the-secular-democrats.htm

بابک ایرانی: خیلی قشنگ بود و جان کلام خیلی ها هم هست ولی سئوال همیشگی این است که راهکار چیست؟ ما نیاز به سازماندهی داریم ولی هر بار یکی میکوید اتحاد بقیه میریزن سرش و کاری میکنن که کل مطلب لوث میشود. من که خسته شده ام از این همه تفرقه ولی چی کار میشود کرد. ما به رهبری نیاز داریم که بشه بهش اطمینان کرد یکی مثل رضا پهلوی که می دونیم قابل اعتماد است ولی چرا این رهبری شکل نمیگیره من موندم!

 

روشنفكراني كه بر عكس عمل مي كنند ـ پرویز مینوئی

http://www.newsecularism.com/2012/10/01.Monday/100312.Parviz-Minooei-Intellectuals-who-think-in-reverse.htm

ادیب عزیزی: آقای پرویز مینویی! شما می دانید معنا و مفهوم«جهان سوم»چیست؟ و این مفهوم از جانب چه کسانی به ادبیات سیاسی ما ایرانیان راه پیدا کرده است؟ قطعا اگر می دانستید، آنقدر از آن، در نوشتار خودتان استفاده نمی کردید! یک برداشت از آقای دکتر محمود حسابی، که حتما شنیده اید را برایتان نقل می کنم، او در پاسخ به شاگرد نروژی اش می گوید: «جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند،خانه اش خراب می شود و هر کس که بخواهد خانه اش آباد باشد باید در تخریب مملکتش بکوشد» معنی این حرف از زبان یک تحصیل کرده و استاد ایرانی که معاصر و منتقد رژیم های مورد تمجید شماهم بود، می دانید یعنی چه؟ یعنی خفقان! یعنی بله قران! یعنی اطاعت! چشم علیاحضرت! یعنی اطاعت معظم له!....حال، شما بگو در زمان پهلوی ها چنان بودیم... و چنین ...بودیم! اصلا بگو بهشت داشتیم! به نظر من هر حاکمی اگر دهانها را ببندد، آزادی فکر را محدود کند قطعا ضد ایران و ایرانی است تو بگو پهلوی اول، پهلوی دوم یا جمهوری اسلامی فرقی نمی کند! جهان سوم، جایی است که «فکر» تولید نمی شود، دهان ها جز برای تمجید حاکمان باز نمی شود وگرنه «کپی زدن» از روی دست دیگران آنهم به قیمت خفه کردن صاحبخانه که کار شاقی نیست، هنر آن است که «ایرانی» آزاد باشد تا بتواند «فکر» کند و «اندیشه» بسازد، و آزادانه آن را بیان کند، در چنین شرایطی است که به طور طبیعی در بستر فرهنگی خود رشد خواهد کرد، تا،آن «دیگران» باشند که از روی دستش کپی کنند نه آنکه متحمل کپی کار ظالم باشند.

 

چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی ـ جمعه گردی های اسماعيل نوری علا

http://www.newsecularism.com/2012/09/28.Friday/092812.Esmail-Nooriala-Why-secular-democracy.htm

مهدی یحیایی: دوست عزیز اردشیر؛ سخن من در پاسخگویی یا مقابله با نظر شما نبود بلکه اشاره شما به تعاریف ریاضی و تعمیم آن به مباحث سیاسی اجتماعی مرا بر سر شوق آورد تا نظر شخصی خود را بیان کنم. در اینجا روشن کردن این نکته لازم است که با ترکیب دو واژه چیزی را تعریف نمی کنیم و فرض میکنیم تعریف هرکدام از پیش فراهم است. آنچه از این کار مستفاد می شود مفهوم تازه ای است که باید جهت و کارکرد مشخصی را پیش رو بگذارد. اگرهر کدام از این دو مقوله دیگری را در خود داشت ترکیب آن دو زاید می نمود اما در این مورد چنین نیست و هیچکدام از این دو متضمن دیگری نیست. سکولاریسم بخودی خود دمکراسی را نمی آورد چون می توان بسیاری رژیم های سکولار برشمرد که در آن ها خبری از دموکراسی نیست. اما عکس آن نیز هرچند در منظر ایستا و لحظه ای درست بنظر برسد در نگاه تاریخی و تکوینی چنین نیست. در یک نگاه ساده چنین می نماید که همه نمونه های موجود دمکراسی سکولار هم هستند و لذا دمکراسی جدایی دین از حکومت را با خود دارد. اما واقعیت های تاریخی گواه آنند که هیچیک از دموکراسی های موجود بدون مبارزه برای بیرون راندن دین یا ایدئولوژی از ساختار حکومت بدست نیامده است. آنچه به واقع در این جوامع تحقق یافته سکولاریسم است که زمینه را برای شکل گیری ساختار فرهنگی حقوقی خاصی که دمکراسی نام گرفته فراهم کرده است. کما اینکه بسیاری گروه ها و افراد در همین جوامع هستند که دمکراسی آن را زیر سوال می برند حال آنکه در سکولار بودن آن ها جای صحبت نیست. حال اگر گفته شود منظور ما از دمکراسی بسته حاضر آماده ای است بنام لیبرال دمکراسی مبتنی بر اعلامیه حقوق بشر که مبانی سکولاریسم در مفاد آن گنجانده شده و برای بدست آوردن آن نیازی به تاکید بر جدایی دین از حکومت نیست، باید گفت این همان سرابی است که می توان آن را در افق های نزدیک در نمونه هایی چون عراق و مصر و لیبی مشاهده کرد. از نظر من سکولاریسم شرط لازم (و نه کافی) برای رسیدن به رسیدن به دمکراسی است، اما بکارگیری شیوه های دمکراتیک در مبارزه ای طولانی است که شرط کافی برای نهادینه شدن دمکراسی را فرهم می کند.

 

اردشير: جناب مهدی یحیایی، با درود. هیچ ربطی بین کلام شما و خودم نیافتم. جامع و مانع بودن یک مفهوم علمی مبتنی بر منطق ریاضی است و می توان به همه چیز اعمال کرد. کامنت شما مرا به توضیح واضحات وامی دارد: تعریف باید طوری باشد که همه چیز را بیان کند و چیز زائدی حمل نکند. سکولار دموکراسی این طور نیست اما لیبرال دموکراسی هست. سکولار دموکراسی یعنی حکومت بر مبنای رای مردم مقید به جدایی ایدئولوژی یا دین از حکومت. این جامع نیست زیرا بر فرض مثال اکثریت سکولار مقید به سکولاریسم می تواند با یک نژاد خاص دشمنی ورزد. لیبرال دموکراسی این ایراد را ندارد. این یک مثال بود. با استفاده از واژه لیبرال دموکراسی شما تمامی مفاهیم حقوق بشری را بیان کرده اید بدون اینکه مجبور باشید به سکولاریسم هم اشاره کنید زیرا این را در خود دارد. تردیدی ندارم جناب نوری علا نکته را می گیرند و امید می بندم به لحاظ داشتن این ظرائف در اندیشه های خود. با مهر

 

مهدی یحیایی: تعاریف ریاضی جامع و مانع اند چون به مفاهیم کلی و جهانشمولی تعلق دارند. تعریف نقطه و خط در هندسه اقلیدسی همان است که در هندسه ها ی غیر اقلیدسی جدید. اما این قاعده در علوم تجربی و در رابطه با عینیات از همان صلابت برخوردار نیست. حتی در فیزیک مفاهیمی همچون مکان و جرم تعریف شان از نیوتون تا انشتین تا هیگز فرق کرده است. با این حساب آیا درعلوم اجتماعی می باید بدنبال تعاریف قطعی جهانشمول باشیم؟ چیزی بنام دمکراسی زمان افلاطون هم وجود داشته اما آنچه بطور استثنایی در جامعه کوچک برده داری آتن بوجود آمده چه شباهتی به دموکراسی جوامع اروپایی امروز دارد؟ این مقوله بیشتر بار فرهنگی دارد تا سیاسی و اگر یک تعریف ساده شده آن اشتراک مردم در اداره جامعه شان باشد می توان گفت قبایل بادیه نشین هم که زیرچادرهایشان جمع می شدند و طبق سنت درباره امور جاری مشاوره و اجماع می کردند نوع دمکراسی خاص خودشان را داشتند. از اینرو نمی توان به آن هایی که از دمکراسی اسلامی سخن می گوییند خرده گرفت. مقوله دموکراسی که امروزه در اعلامیه های سیاسی همه جا در صدر قرار دارد آنقدر کلی و نامتعین است که اگر از همه کسانی که آن را برای ایران طلب می کنند شرح و معنی اش پرسیده شود به زحمت می توان دو تصویر قابل انطباق از آن میان پیدا کرد. اما سکولاریسم معنای روشن و مشخصی دارد. مقوله ای بیشتر سیاسی در قلمرو عینیات که معنای ساده آن با هر تعبیر و تفسیری از آن بشود جدایی مذهب از حکومت است. این مقوله معادل یا شبیه دمکراسی نیست و ترکیب ایندو مفهومی را تکرار نمی کند بلکه سکولار با تسری بارسیاسی خود به دموکراسی آن را تعین می بخشد. ترکیب هایی که کاربرد سیاسی دارند به اقتضای ضرورت تولد می یابند و نمی توان همیشه در کتاب لغت بدنبال شان گشت. می گویند تا عاقل آمد پل بسازد دیوانه به آب زد و گذشت. حالا شما هرچه بگویید جمهوری و اسلامی مانعته الجمع اند می گوید ما کردیم و شد! اما ترکیب سکولار دمکراسی بی آنکه چنین نقص منطقی داشته باشد ترکیبی است مکمل با محتوایی عملکردی. دمکراسی بدون سکولاریسم سرابی است که می توان از آن صحبت کرد اما نمی توان به آن رسید.

 

اردشیر: در ریاضیات می گویند تعریف باید جامع و مانع باشد. سکولار دموکراسی هیچ کدام اینها نیست. تعاریف مشخص سیاسی با سابقه مشخص را دستکاری کردن به چه کار می آید؟ ما در جهان غرب با "لیبرال دموکراسی" سر و کار داریم. دموکراسی مقید به لیبرالیسم (که جان آن به صورت منشور حقوق بشر فرموله شده است.) طبیعتا این لیبرال دموکراسی ایدئولوژیک یا دینی نخواهد بود. اگر اکثریت جامعه بگویند برده داری آزاد چون مثلا پیغمبر اسلام اینقدر برده داشته و مسائلی از این دست این قانونی نخواهد بود زیرا با لیبرالیسم متضاد است. بدون قصد هیچگونه بی احترامی ولی فکر نمی کنم بازی با کلمات و مقالات بسیار طولانی (که در دنیای اینترنت خواننده زیادی ندارد) گره ای از کار فروبسته این مملکت باز کند. آقای نوری علا که انسان با سوادی هستند انرژی خود را در مسیری نادرست به کار انداخته اند. این نظر من است. با احترام.

 

بهرام آبار: آنچه که بجای آوردنش برای احراز آزادی ودمکراسی پیش‌ نیازی لازم، غیرقابل انکار وبسیار ضروریست، سکولاربودن است. هرکسی میتواند دم از آزادی ودمکراسی بزند. حاکمان حکومت اسلامی هم بانگ آزادی ودمکراسی رادرنظام فقاهتی سر داده اند ومیخواهند به جهانیان راه ورسم آزادی ودمکراسی را بیاموزند. نيازبه ساختن ترکيبی از اين دو«سکولار دموکراسی» و يا « سکولار دموکرات»، که لازم وملزومند، تاکید وتائیدیست بر پیش‌ نیاز لازم وغیرقابل انکار "سکولاربودن" برای برآورده شدن اصول آزادی ودمکراسی. منظور کلی از سکولاریسم، ممانعت از دخالت دین در امور وقوانین جامعه است. که این امرمیباید ازطرف تک تک افراد (دین داران) جامعه رعایت واجراء شود تاکه آزادی ودمکراسی به شکوفائی دست یابد.

 

 

بابک اردلان: بزرگترین مشکل آقای نوری علا که متاسفانه وبدبختانه درسالهای اخیرچنان اپیدمی شده که به نوعی اکثراپوزسیون ایران رادرهمه طیفهای آن فراگرفته این است که متفکرین سیاسی میخواهندجای افرادسیاستمداران را هم بگیرند . کارتاآنجاپیش رفته که یک شومن حقیرتلویزیونی مثل بهرام مشیری هم هوای فعالیت سیاسی ورهبری یک جریان سیاسی رادرسرمیپروراند . برای همین زیاد نباید تعجب کردکه فردی همچون جناب نوری علا پیرانه سر درهوای تصاحب پست ومقامی درایران آینده باشد . فقط بسیارجای تعجب دارد که پست سیاسی درایران چه خاصیتی دارد که این افراد که همگی هم بالای 70سال سن دارند باپای لب گورتمامیت قدرت رامیخواهند . وبرای رسیدن به قدرت درایران همه راحتی خودایران رافدای میزی بکنند که امروزمشتی آخوند با پشتوانه اوین وهزاران موشک دوربرد وکوتاه برد و پشتیبانی قاتلانی بیرحم دودستی به آن چسبیده اند.

           

بر سنگ قبر ما چه می‌نويسند؟ ـ جواد طالعی

http://www.newsecularism.com/2012/10/08.Monday/100812.Javad-Talei-What-they-write-on-our-tombstone.htm

حمید: بر سنگ قبر ما چه می‌نويسند؟ هر چه را که نکرده اید! متاسفانه جواد طالعی با وجود اشاره درست به گیر جامعه روشن فکری ما باز نتوانسته است بیشتر از ۵۰ درصد راه را بپیماید. شجاعت بیان خطا بودن راه و روش مبارزاتی یعنی تنها پیمودن نصف راه و تصحیح راه خطا ان نیمه دیگر است که ایشان هیچ اشاره ای بدان نکرده است .برای اینکه حرفهای درگوشی که جواد طالعی مثال زده را بهتر باورکنیم من توجه دوستان را جلب میکنم به مناظره قلمی«بابک امیر خسروی و کاظم علمداری»با عنوان رابطه با سلطنت طلبان ؟ تلاقی دو نظر بابک امیرخسروی و کاظم علمداری که در انجا بصراحت امیر خسروی میگوید بدلیل اینکه شانس رضا پهلوی زیاد است وهمسویی با او باعث بازگشت او به قدرت میشود و از طرفی ما هم نیرویی نداریم باید هر طور شده سد راه او شویم.در پایان انتظار من خواننده مقاله طالعی این بود که ایشان بنام همان شجاعت٬ صداقت٬ در فراخوان شرکت کند و دیگران را هم دعوت کند. فراموش نکنیم که اگر شرکت نکنید فردا که بنظرتان معجون غریبی امد توان انتقاد ندارید چون در ایجاد این شورا مشارکتی نداشته اید. این فقط پله اول است برای همراهی دلسوزان جامعه .تاریخ دوره شاه را مشاهده کنید در اوایل او شخص ازاد اندیشی بود اما بعد از امتناع الیت جامعه از همکاری با او در راه دگرگونی ایران عقب مانده ان روزگار او هم ارتباط خودش را با جامعه قطع کرد و بلای خمینی را نازل کردند. همانطور که شواهد نشان میدهد او یعنی شاهزاده رضا پهلوی مورد توجه نسل جوان قرار گرفته و ستاره اقبالش در حال اوج گیری ٬ اشتباهی که در مورد پدرش انجام شد را تکرار نکنیم کمکش کنیم ٬ اگر مردم او را به پادشاهی قبول کردند لااقل قوانینی وضع کرده باشیم که اگر هم بخواهد نتواند در اموری که نباید دخالت کند وارد شود. این ما هستیم که میتوانیم او را همین طور دمکرات و مطیع قوانینی که وضع میکنیم نگه داریم و یا دوباره تبدیلش بکنیم به قبله عالم دیگری که در تاریخمان کم نداریم.

               

«منـ»شورهای متوازی و اتحادهای متفرق ـ الاهه بقراط

http://www.newsecularism.com/2012/09/28.Friday/092812.Elahe-Boghrat-Parallel-texts.htm

ممد: با درود بر شما و سپاس از مقاله زیبا و خواندنی شما. به نظر من، نهاد های امنیتی و حتی شاید قدرت های خارجی هرکدام بنا به دلایل خودشان، تلاش می کنند تا از ایجاد تشکل های سیاسی و مدنی در بین ایرانیان جلوگیری کنند و به اصلاح، کوتوله های سیاسی را بر سازمان ها و احزاب متشکل ترجیح می دهند. چون از نظر نهادهای امنیتی خطر آنها کمتر و قابل کنترل تر هستند و از نظر خارجی ها هم کنترل و معامله با آنها آسانتر است. در حال حاضر چنانچه فارغ از تعصبات سیاسی به صحنه نگاه کنیم، در صحنه سیاسی ایران به جز گروه هایی مثل حزب دمکرات و کومله که خود را در یک منطقه محدود می کنند، در سطح ملی گروه های متشکل مطرح زیر را می بینیم: 1) آخوندها و هوادارانشان: صنف آخوند و معمم از متحدترین و ریشه دارترین تشکل های موجود هستند و علیرغم اختلاف سلیقه ها و منافعی که با هم دارند، در بزنگاه های تاریخی با هم متحد خواهند بود. آنها شبکه گسترده ای به وسعت تقریبا جمعیت شیعه در سطح جهانی دارند و حتی گاهی از ارتباط با شبکه های دیگر هم سود می برند. این ها توانایی بسیج توده های طرفدارشان را دارند و به راحتی هوادرانشان را قربانی می کنند. تشکل های و احزاب ظاهری داخل کشور نقریبا همه زیر شاخه های این قشر هستند.این قشر به دلیل داشتن همین تشکل قوی با این که تعدادشان کمتر از یک درصد جمعیت ایران را تشکیل می دهد و خیلی هم با هوش نیستند، موفق شده اند که نود و نه درصد بقیه مردم را در یک کیسه کرده و بر مردم سوار باشند. 2) شورای ملی مقاومت ( سازمان مجاهدین) که طرفداران فراوانی در بین قشر تحصیل کرده فقیر مذهبی دارند. این ها شبکه خوبی در داخل و خارج کشور تشکیل داده و آمادگی اطاعت از رهبری شان و جانفشانی در راه آرمان هایشان را دارند. 3) طرفداران سلطنت که تشکل شان سببی نبوده و عمدتاً به دلیل وجود شخص شاهزاده رضا پهلوی هست. ایشان به دلیل فرزند شاه بودن، طرفداران زیادی در بین طبقه متوسط و همچنین عامه دلزده از جمهوری اسلامی دارند. این ها عمدتاً حاضر به جانفشانی و قربانی دادن نیستند. در ضمن به دلیل نداشتن قدرت مدیریت و تشکل قوی، امکان نفوذ و کنترل از راه دور آن ها توسط نهاد های امنیتی چندان دشوار نیست. // به نظر من، بقیه چنانچه این سه گروه فوق را قبول ندارند، باید به فکر یک تشکل باشند و لازمه آن مثل کشورهای دمکرات این است که برای تشکیل احزاب جدید باید حداقل ده هزار امضا پای آن باشد(یا حداقل بتوانند با یک فراخوان در داخل یا خارج هزار نفر را در یک جایی گرد هم آورند). در غیر اینصورت تشکیل شوراها و احزاب چند نفره که با تلفن و خواهش تمنا دور هم در یک هتلی جمع می شوند، فقط فضا را آلوده کرده و باعث گیجی و سرگشتگی مردم می شود. بوق دست گرفتن و در تاریکی دنیای مجازی نشستن و لجن پراندن به همدیگر، به جز ایجاد گردوخاک عفونت زا حاصلی ندارد و نهایتا منجر به حرکت های کوری می شود که باعث کشتار، شکنجه و بی خانمان شده عده ای می شود و نتیجه آن به کام دیگران خواهد بود. پیروز باشید.

 

********************

9999999999999999999

))))))))0000000