خانه  |   آرشيو

سپتامبر 2012

 

«نظر خوانندگان»

چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی ـ جمعه گردی های اسماعيل نوری علا

http://www.newsecularism.com/2012/09/28.Friday/092812.Esmail-Nooriala-Why-secular-democracy.htm

بهرام آبار: آنچه که بجای آوردنش برای احراز آزادی ودمکراسی پیش‌ نیازی لازم، غیرقابل انکار وبسیار ضروریست، سکولاربودن است. هرکسی میتواند دم از آزادی ودمکراسی بزند. حاکمان حکومت اسلامی هم بانگ آزادی ودمکراسی رادرنظام فقاهتی سر داده اند ومیخواهند به جهانیان راه ورسم آزادی ودمکراسی را بیاموزند. نيازبه ساختن ترکيبی از اين دو«سکولار دموکراسی» و يا « سکولار دموکرات»، که لازم وملزومند، تاکید وتائیدیست بر پیش‌ نیاز لازم وغیرقابل انکار "سکولاربودن" برای برآورده شدن اصول آزادی ودمکراسی. منظور کلی از سکولاریسم، ممانعت از دخالت دین در امور وقوانین جامعه است. که این امرمیباید ازطرف تک تک افراد (دین داران) جامعه رعایت واجراء شود تاکه آزادی ودمکراسی به شکوفائی دست یابد.

 

اردشیر: در ریاضیات می گویند تعریف باید جامع و مانع باشد. سکولار دموکراسی هیچ کدام اینها نیست. تعاریف مشخص سیاسی با سابقه مشخص را دستکاری کردن به چه کار می آید؟ ما در جهان غرب با "لیبرال دموکراسی" سر و کار داریم. دموکراسی مقید به لیبرالیسم (که جان آن به صورت منشور حقوق بشر فرموله شده است.) طبیعتا این لیبرال دموکراسی ایئدولوژیک یا دینی خواهد بود. اگر اکثریت جامعه بگویند برده داری آزاد چون مثلا پیغمبر اسلام اینقدر برده داشته و مسائلی از این دست این قانونی نخواهد بود زیرا با لیبرالیسم متضاد است. بدون قصد هیچگونه بی احترامی ولی فکر نمی کنم بازی با کلمات و مقالات بسیار طولانی (که در دنیای اینترنت خواننده زیادی ندارد) گره ای از کار فروبسته این مملکت باز کند. آقای نوری علا که انسان با سوادی هستند انرژی خود را در مسیری نادرست به کار انداخته اند. این نظر من است. با احترام.

           

«منـ»شورهای متوازی و اتحادهای متفرق ـ الاهه بقراط

http://www.newsecularism.com/2012/09/28.Friday/092812.Elahe-Boghrat-Parallel-texts.htm

ممد: با درود بر شما و سپاس از مقاله زیبا و خواندنی شما. به نظر من، نهاد های امنیتی و حتی شاید قدرت های خارجی هرکدام بنا به دلایل خودشان، تلاش می کنند تا از ایجاد تشکل های سیاسی و مدنی در بین ایرانیان جلوگیری کنند و به اصلاح، کوتوله های سیاسی را بر سازمان ها و احزاب متشکل ترجیح می دهند. چون از نظر نهادهای امنیتی خطر آنها کمتر و قابل کنترل تر هستند و از نظر خارجی ها هم کنترل و معامله با آنها آسانتر است. در حال حاضر چنانچه فارغ از تعصبات سیاسی به صحنه نگاه کنیم، در صحنه سیاسی ایران به جز گروه هایی مثل حزب دمکرات و کومله که خود را در یک منطقه محدود می کنند، در سطح ملی گروه های متشکل مطرح زیر را می بینیم: 1) آخوندها و هوادارانشان: صنف آخوند و معمم از متحدترین و ریشه دارترین تشکل های موجود هستند و علیرغم اختلاف سلیقه ها و منافعی که با هم دارند، در بزنگاه های تاریخی با هم متحد خواهند بود. آنها شبکه گسترده ای به وسعت تقریبا جمعیت شیعه در سطح جهانی دارند و حتی گاهی از ارتباط با شبکه های دیگر هم سود می برند. این ها توانایی بسیج توده های طرفدارشان را دارند و به راحتی هوادرانشان را قربانی می کنند. تشکل های و احزاب ظاهری داخل کشور نقریبا همه زیر شاخه های این قشر هستند.این قشر به دلیل داشتن همین تشکل قوی با این که تعدادشان کمتر از یک درصد جمعیت ایران را تشکیل می دهد و خیلی هم با هوش نیستند، موفق شده اند که نود و نه درصد بقیه مردم را در یک کیسه کرده و بر مردم سوار باشند. 2) شورای ملی مقاومت ( سازمان مجاهدین) که طرفداران فراوانی در بین قشر تحصیل کرده فقیر مذهبی دارند. این ها شبکه خوبی در داخل و خارج کشور تشکیل داده و آمادگی اطاعت از رهبری شان و جانفشانی در راه آرمان هایشان را دارند. 3) طرفداران سلطنت که تشکل شان سببی نبوده و عمدتاً به دلیل وجود شخص شاهزاده رضا پهلوی هست. ایشان به دلیل فرزند شاه بودن، طرفداران زیادی در بین طبقه متوسط و همچنین عامه دلزده از جمهوری اسلامی دارند. این ها عمدتاً حاضر به جانفشانی و قربانی دادن نیستند. در ضمن به دلیل نداشتن قدرت مدیریت و تشکل قوی، امکان نفوذ و کنترل از راه دور آن ها توسط نهاد های امنیتی چندان دشوار نیست. // به نظر من، بقیه چنانچه این سه گروه فوق را قبول ندارند، باید به فکر یک تشکل باشند و لازمه آن مثل کشورهای دمکرات این است که برای تشکیل احزاب جدید باید حداقل ده هزار امضا پای آن باشد(یا حداقل بتوانند با یک فراخوان در داخل یا خارج هزار نفر را در یک جایی گرد هم آورند). در غیر اینصورت تشکیل شوراها و احزاب چند نفره که با تلفن و خواهش تمنا دور هم در یک هتلی جمع می شوند، فقط فضا را آلوده کرده و باعث گیجی و سرگشتگی مردم می شود. بوق دست گرفتن و در تاریکی دنیای مجازی نشستن و لجن پراندن به همدیگر، به جز ایجاد گردوخاک عفونت زا حاصلی ندارد و نهایتا منجر به حرکت های کوری می شود که باعث کشتار، شکنجه و بی خانمان شده عده ای می شود و نتیجه آن به کام دیگران خواهد بود. پیروز باشید.

 

از جان لاک تا آدام اسمیت، در ستایش مالکیت خصوصی ـ موسی غنی نژاد

http://www.newsecularism.com/2012/09/26.Wednesday/092612.Musa-Ghaninejad-From-Lock-to-Adadm-smith.htm

ادیب عزیزی: تردیدی نیست که تلقی افرادی چون لاک و اسمیت (به عنوان پایه گذاران «جامعه» و «اقتصاد» لیبرالی) از مفاهیمی چون «حق»،«طبیعت» و «حق طبیعی» از اعتقادات(دینی) آنها ناشی می شده، همان «اعتقاداتی» که برای جهان «آفریدگاری حسابگر و دقیق» قائل است، آفریدگار حسابگر و دقیقی که جز به «سعادت» اشرف مخلوقات خود(یعنی انسان) نمی اندیشد! اماپر واضح است که تلقی افرادی چون غنی نژاداز این مفاهیم (به دلیل تحولات فکری بشراز لاک تا کنون) با مغلطه و مغالطه همراه است. مفهوم«حق» برخلاف آن برداشت دینی که لاک و اسمیت از آن دارند به هیچ وجه ذاتی طبیعت نیست بلکه برساخته ای از برساخته های انسان است، یعنی این انسان است که در طبیعت برای خود حق و حقوقی ساخته، نه آنکه این حقوق برای بشر از ازل به ناف طبیعت بسته بوده! بدین ترتیب مفهوم «حق طبیعی» لاک و اسمیت که امروزه امثال غنی نژاد از آن بهره برداری می کننداز مصادیق «مغلطه های دوران» است، پیرامون مفهوم «طبیعت» نیز لاک و اسمیت بنابه آن تلقی که غنی نژاد ارائه می دهد، دچار تشتت برداشت بوده اند، در جایی آن را به اراده و خواست انسان معنا می کنند و در جایی دیگر به اراده و خواست آفریدگار، در جایی نیز برای آن هویتی مستقل از انسان و آفریدگار قائل هستند، چنین تشتتی در مفهوم «طبیعت» می تواند همه را سرکار بگذارد! چه آنها که «انسان محور» هستند چه آنها که «خدامحور» هستند و چه آنها که «طبیعت محور»، بدین ترتیب با گزاره ای شیرین و دهن پرکنی چون «تمامی‌انسان‌ها برابر آفریده شده‌اند» بقیهُ «خبر» را حقنه اش می کنند که:«آفریدگار به آنها حقوق ناگسستنی اعطا کرده است که حق زندگی، آزادی و جست‌وجوی خوشبختی از جمله این حقوق‌اند.»... و بشر را به دنبال نخود سیای تاریخ می فرستند! آنگاست که لازم می شود تمام نابرابری های موجود در دل «طبیعت» را از هدایای همان پروردگاری بدانیم که مشیتش اینگونه اقتضا می کند، گزاره ای نظیر: «حقوق طبیعی، ذاتی و فطری انسان که از سوی طبیعت یا آفریدگار به آنها اعطا شده‌ است» از آن کلاه شرعی هایی است که تنها بهانه تسلط عده ای بر عده ای دیگر شده است. چون در برداشت از مفهوم «انسان» هم همان تشتت مفهومی که از تشتت در مفهوم «طبیعت» برشمردم موجود است، چند منظوره بودن مفهوم «انسان» در متون لیبرالی هم کلاه گشاد دیگری است که «مخاطب اندیشه لیبرالی» را پوشش و تمام قد در خوداحاطه می کند، چون «مفهوم انسان» هم «فرد انسان» را پوشش می دهد، هم «گروهی از انسانها» را و هم «همه انسان ها» را! اینجاست که در نظر و تئوری همه انسان ها را تحت پوشش قرار می دهد اما تضاد و تناقضش در زندگی عملی تک تک آدم ها و مناسبات میان آنهاست که بروز می کند.

 

اسماعیل نوری‌علاء براستی کیست؟! ـ بانو «پنج منهای يک»

http://www.newsecularism.com/2012/09/24.Monday/092412.Cover.htm

شهرام فریدونی: با درود، بدون حاشیه زیاد می روم سر اصل مطلب: از دید من این یک برنامه غیر جدی، آماتور و بسیار سبک است که برای تخریب آقای نوری علا و اندیشه او تهیه شده است. از قرار معلوم سخنان ایشان و اعتراضات ایشان در خصوص اجرا و شروع فوق العاده سبـُک چیز نامعلومی بنام «شورای ملی» برای عده ای متعصب و مغرض گران آمده و آنها را وادار کرده که به هتاکی و تخریب علیه ایشان روی بیاورند. بنده خود بدلیل آشنای با ساخت ویدئو و تجاربم در این خصوص چندین ایراد تکنیکی به این ویدئو دارم که  نشان دهنده فیلم بازی کردن این دو تن میباشد، آنهم بصورتی بسیار ابتدایی. بنده متاسفم که مخالفین ایشان حتی این اندازه احترام را برای مخاطبین خود نداشته اند که کار را به یک متخصص بسپارند تا دروغ ها و فیلم بازی کردنها لوس و خنک، قبل از دقیقه 9 شروع نشود. سوال: اگر این برنامه جدی است، چرا سرکار خانمی که صحبت می کنند، بدون ارائهء هیچ گونه استدلالی بنا را بر این می گذارند که مخاطبین شان آنقدر نادانند که اگر ایشان سخنان شان را با لحن «دکلمه ای» ارائه بدهند، مخاطبین شان می توانند آنها را بعنوان استدلال قبول کنند؟ اگر این برنامه انتقادی است، چرا از خود آقای نوری علا دعوت نکرده اند که ایشان فرصت جواب دادن داشته باشد؟ شبکهء سکولارهای سبز و همچنین آقای نوری علا، بعنوان یکی از متفکرین و دست اندر کاران این شبکه، دارای یک سایت خبری است. همچنین خود جناب نوری علا یک سایت دارند. هر دوی این سایت ها همواره نشان داده اند که به آزادی بیان و شفافیت احترام می گذارند و از درج مطالب مخالفین ( البته بشرط داشتن استدلالی) پرهیز نمی کنند، پس چرا تا بحال سازندگان این ویدئوی سخیف و بسیار ابتدایی، زحمت این را بخود نداده اند که مطالب شان را بصورتی مستدل و نوشتاری مطرح کنند که بشود آنها را جدی گرفت؟ بنده شخصاً بر این باورم که عده ای نادان و مغرض، دست در دست هم داده اند تا  صدای هر منتقدی را خاموش کرده او را بعنوان دشمن معرفی کنند. خوشبختانه هم آنقدر همت ندارند که در این راه  زحمت آوردن استدلالی را بخود بدهند و یا دستکم از دایرهء قواعد و اصول آزادی بیان و شفافیت و انصاف بیرون نیافتند. لیست این سوالات بلند است، اما از دید بنده ارزش استفاده کردن بیشتر وقت را ندارد. لذا من به همین مقدار بسنده می کنم و وقت شما و خواننده را بیش از این نمی گیرم. این را هم بگویم که، از دید من، یکی دیگر از اهداف این عده، در کنار آنچه که در بالا آمده است، مطرح شدن می باشد؛ هدفی که بنده هرگز به آن کمک نخواهم کرد. لذا و از آنجایی که با ذهنیت تنبل و بیسواد گروه های تخریب و فحاش آشنایی دارم، و می دانم که چقدر سخت است که استدلال های خودشان را  بر روی کاغذ بنویسند، از این گروه  و یا هر گروهی دیگری که فکر می کند که انتقاد استخوان داری دارد، می خواهم که برای متهم نشدن بعنوان گروه تخریب و فحاش، زحمت کشیده و انتقادات خود  را، آن هم  بصورتی مستدل، منظم و با ذکر منبع و ماخذ، (نه فحاشی و شعر و دکلمه و فیلم و...)  بر روی کاغذی بنویسند. چرا که تنها آن زمان است که می شود آنها  محترم شمرد و جدی گرفت.

«شورای ملی» در ترازوی سنجش ـ جمعه گردی های اسماعيل نوری علا

http://www.newsecularism.com/2012/09/21.Friday/092112.Esmail-Nooriala-Examining-the-National-Council.htm

پیروز: بدون تردیدتمام نوشته های شما در مورد نحوه تشکیل و ضرورت تشکیل شورا ، کنگره ، آلترناتیو یا مجلس که بتواند بظور موقت نمایندگی ملت ایران را جهت پاسخگوئی در جوامع بین المللی و پیشبرنده مبارزات مردمی برای انحلال یا سرنگونی رژیم آخوندی بنمایند درست میباشد. از طرفی نگرانیهای شما در مورد اصولی که میبایست در منشور نوشته شود و همچنین افرادی که در این شورا یا... انتخاب میشوند میبایست بسیار با وسواس باشد و سنجیده انجام گردد نیز بسیار متین و خردمندانه است. پرسش اینجاست: حال گروهی دل در گرو ایران و ایرانی دارند، شورائی را تشکیل داده اند و با توجه به اصول مطروحه که انحلال و یا سرنگونی رژیم آخوندی شرطه عمده آن میباشد، چرا نباید به این گروه پیوست و حمایت کرد و با همبستکی و همفکری و پذیرفتن اینکه ایران از همه ما مهمترست در کنار هم قرار گرفت؟ با پیوستن، اگر احیانا افراد ستون پنجمی رژیم آخوندی و یا گروهای چپ سرخ و سیاهی که در سال 1357 از آخوند پشتیبانی کردند و هنوز هم منافع شان را در ماندگاری رژیم آخوندی می دانند باشند و در جهت تخریب و یا به تمسخر گرفتن، در میان این گروه خود را جا زده اند را می توان با بالا بردن تعداد پشتیبانان از چنین شورا یا... مجبور به خروج و ترک از گروه و یا تجدید نظر در اعمال و افکارشان کرد. بجای کنار گود نشستن و ایرادات را دیدن و دیگران را آگاه کردن و مقاله مثبت و منفی نوشتن و شعارهای بی مصرف دادن و در پیروزی بدنبال سهم گشتن، خرد پیشگان و میهن دوستان در رفع و تکمیل نواقصی که بتظر می رسد یاری رسانند و در جهت رسیدن به هدف که آرادی و مردمسالاری و حکومتی سکولار دموکرات است همراه گردند؟ تردیدی نیست که هیچ آش نخورده و دهن سوخته ای نمی خواهد دیگر به بهانه رهائی از چاله چوله های پهلوی، در چاه عمیق جمکران ها سرنگون گردد و یا اینکه با هواپیماهائی وارد ایران شود و یا با دعوت رویائی خیزش مردمی بر پا نماید....

 

کوروش: این حرکت رضا پهلوی و هم گروه های ایشان بیشتر به منزلهء کودتای ضد ملی علیه سکولار دموکرات ها و منافع ملی ایران بود، آن هم درست در زمانی که سکولار دموکرات ها آمادهء برداشتن اولین قدم برای به وجود آوردن اولین شورای ملی و دادن یک امید واقعی و به بار نشستن یک آلترناتیو ملی بودند. نمی دانم که نیت آن خود شیفتگی و در راستای منافع شخصی و گروهی بوده یا همانطور که افراد از این تشکیلات اذعان داشته اند دستور آن همانند منشور از داخل ایران دیکته شده است!

           

بهرام آبار: جناب آقای اسماعيل نوری علا؛ شما صميمانه آرزو دارید «شورای ملی برای انتخابات آزاد»، که با شرکت شاهزاده رضا پهلوی اعلام موجوديت کرده است، در کار نجات ايران موفق شود. آفرین بشما! میفرمائید؛ سلسله بحث های شما در مورد «ضرورت ايجاد يک آلترناتيو سکولار دموکرات در خارح کشور در برابر حکومت اسلامی» را چهار سال پيش با نوشتن مقاله ای با عنوان «تأملی بر مقولهء آلترناتيو سازی» آغاز کردید و از آن پس تاکنون، شصت مطلب دراين مورد نوشته اید. صد آفرین بر شما! کجاست آلترناتيوشما؟ شما اگر ششصد مطلب دیگرهم دراين مورد بنویسید و آرزوی صميمانه خود را ابراز کنید و یا به موازی سازی «فیلادلفیائی» بپردازید، این راه بی انتها تا حمله نظامی ادامه خواهد داشت! گرچه سه سال پیش مردم ایران مخالفت با حکومت اسلامی را بصراحت نشان دادند و خواستار برکناری آن شدند، اما در مقابله با نیروی سرکوبگر نظام درمانده بودند. حکومت استبداد فقاهتی چهرهء کریه ضد مردمی خود را به شدیدترین وجهی به مشاهده گذاشت. پیش از آن و بعد از آن صد ها هزار فعالین سیاسی، با فرار از ایران و از قرون وسطی دستاربندان فقاهتی به خارج کشور و امنیت کشورهای دمکرات به اپوزیسیون پیوستند، اما تاکنون اقدام مؤثر و کارآمدی در راه همبستگی مردم ايران درخارج و داخل، یا تشکل کنگره ملی یا آلترناتیوی برای برکناری و جايگزينی رژيم غاصب فقاهتی بعمل نیآوردند. مشکل اپوزیسیون خارج ایران، احزاب، نهادها، سازمان ها، شبکه ها، اجماع افراد و گروه‌هائی ست که هرکدام با برتری جوئی ویژهء خود، تغیر رژیم و پس از آن اداره کشور را فقط و فقط در توانائی خود می دانند و باورمندند که با ارجهیت بدیگران، طرح‌ها، برنامه ها و ایده‌های مناسب تر را برای احرازمقام های حکومتی و ادارهء ایران در اختیاردارند و لازم نمی دانند با دیگران آنها را تطبیق دهند و به یک اتحاد عمومی برسند. اگر اتحادی هم در حال رشد بود آن را با اعتراض و انتقادهای بی اساس، بی ارزش و ناموفق جلوه دهند و رغبتی برای پذیرش مسئولیت در همبستگی سیاسی، سازمانی و حزبی نشان ندهند. آنها نمی خواهند بپذیرند؛ به تنهائی جز ناتوانی فرآورد دیگری ندارند و نخواهند داشت. شما شاهزاده رضا پهلوی را يک «سرمايهء ملی» خواندید و بر اين باورید که اپوزيسيون حکومت اسلامی شخصيتی را که از لحاظ شناخته شدن در سطح ملی و بين المللی با ايشان هماوردی کند توليد نکرده است. بنظر شما وجود او برای پيروزی اپوزيسيون می تواند سخت مفيد افتد. حال که «شورای ملی برای انتخابات آزاد»، با شرکت شاهزاده رضا پهلوی اعلام موجوديت کرده است، چرا آن شورا را با تمام نیرو حمایت نمی کنید؟ چرا در کناری به موازی سازی مشغولید؟ ادعای مشکوک بودن 90 در صد اعضاء شورا ملی در ايران و این که آنها در نهادهای سپاه پاسداران و وزارتخارجه هستند چه ایرادی دارد؟ 90 درصد ملت ایران با حکومت اسلامی مخالفند و 90 درصد رده های پائین سپاه پاسداران و وزارتخارجه هم جزئی از مخالفین حکومت اسلامی اند. تنها شرط عضویت آقای دکتر اميد مهر، آقای پرویز ثابتی وآقای لهراست زینالی وووو در شورای ملی پذیرش منشور پیشنهادی آن است ولاغیر. شما خود می نویسید: "ائتلاف نيروهای سکولار دموکرات انحلال طلب به آسانی ممکن نيست. اگرچه وقتی به مطالعهء اشتراکات و اختلافات بين اين نيروها می پردازید در می يابيد که اختلافات شان اندک و اشتراکات شان بسيار است، اما همين «اختلافات اندک» (خودخواهانه ـ نظر آبار) مانع ائتلاف بر محور «اشتراکات بسيار» می شوند و تا راه حلی برای آنها يافت نشود ائتلافی گسترده نيز شکل نخواهد گرفت". راه حل در این است: دست برداشتن از خودخواهی، از خود محوری، از خود بزرگ بینی و به آن شورای ملی پیوستن و در اصلاح کم و کاستی های منشور شورای ملی قدم برداشتن. بهترین راه حلی است که تاکنون پیشنهاد شده پیوستن به شورای ملی است. اگر انبوهی از نيروهای سکولار دموکرات برانداز به شورای ملی بپیوندند، عضویت تعدادی نفوذی و عناصر حکومت اسلامی کاری از پیش نبرده و رسوا خواهند شد و شورای ملی بتمام معنی شورای ملی خواهد ماند.

 

منشور پيشنهادی شورای ملی ايران و بولدوزرهای تخريب هويت ـ حسن کيانزاد

http://www.newsecularism.com/2012/09/21.Friday/092112.Hassan-Kianzad-National-Council-and-its-critics.htm

کاوه یزدانی: در مثل مناقشه نیست، در دروازه شهرو می شه بست اما در دهن بعضی ها را نمی شه بست. داستان ملا نصرالدین هم جالبه: یه روزی ملا سوار خرش بود و پسرش لنگان لنگان دنبال ملا و خرش میرفت که در مسیر راه مردم گفتند عجب پدر بی رحمیه پسر لنگش رو پیاده کرده خودش سوار خره . ملا بیچاره پیاده شد و پسرش رو سوار خر کرد مردم گفتند عجب پسر بی غیرتیه که خودش سوار خره و پدر پیرش پیاده است . ملا و پسرش دو ترکه سوار خر شدند مردم گفتند عجب بی رحمهایی که دو نفره سوار خر بیچاره زبون بسته شدند . خلاصه اینکه ملا و پسرش هر دو از خر پیاده شدند و خره جلو و پدر و پسر پیاده پشت سر خر میرفتند که باز هم مردم دهن گله گشادشونو باز کردند و گفتند عجب احمق هایی هستند که سوار خر نمیشند... خلاصه اینکه قصه ما ایرانیان هم شده حکایت ملا نصرالدین که به پسرش گفت پسرم خودتو ناراحت نکن. در دروازه شهرو میشه بست اما در دهن مردم را نمیشه بست پس بی خیال این افراد بی مغز باش و زندگیتو کن. مخصوصا در دنیای مجازی که معلوم نیست کی به کیه. با نام های نصفه و نیمه و مستعار و گاهی یک نفر با چند نام مستعا و چند آی.دی در دنیای مجازی... دمشون گرم که بعد از سی و اندی سال به فکر تشکیل شورای ملی افتادند و دستشون درد نکنه. مخالفان بجز تخریب کاری بلد نیستند در واقع هیچ نقد درستی از مخالفین نخواندم بجز تخریب بی شرمانه و بدور از وجدان بیدار هیچ از این مخالفین ندیدم و نخواند .چیزی که در این چند ساله در خارج کشور دریافتم مخصوصا در باره چپهای چپول و کمونیست و سلطنت طلب و مجاهد خلق و ... خلاصه بسیاری از ایرانیان خارج نشین خیلی نسبت به وطن و هموطن گرفتار درون کشور بی غیرت هستند . بی غیرتی هم حدی داره ولی بعضی از ایرانیان در بی غیرتی حد و مرزی را نمی شناسند . مخصوصا چپهای چپول 57 ی روفوزه ایران برباده در بی غیرتی نمره 20 می گیرند... لعنت بر آخوند و هرچی چپ چپوله که ایران را برباد دادند.

 

منشوری که به بازار نیامده ورشکست شد! تقی روزبه

http://www.newsecularism.com/2012/09/21.Friday/092112.Taghi-Rouzbeh-A-bankrupt-formation-from-the-beginning.htm

خشایار رُخسانی: کسانیکه که به شورای ملی میتازند و یا از منشور آن خُرده گیری میکُنند، موشکافانه روشن نمیکُنند که با کُدام بند یا مادۀِ آن سر ناسازگاری دارند و یا با کُدام فرنود (دلیل)؟ تنها دامن زدن به جو بدنامی و اِرَنگ هایی، همانند اینکه هواداران پادشاهی یا نفوذی های حکومت اسلامی بر این شورا چتر انداخته اند، بسنده نیستند که بشود آنها را جدی گرفت، زیرا دُرونمایۀِ (محتوای) و گُوهر منشور شورای ملی، دمکراتیک است و کمابیش بازتاب دهندۀِ همگی خواسته های آزادیخواهانۀِ مردم ایران است. از آنجا که در کوشندگی های سیاسی نمیتوان  «مو را از ماست بیرون کشید» و هرکسی با هر هدفی میتواند به یک نهاد سیاسی بپوندد، مهم هدفِ فراگیر (کلی) و مردُمسالاری است که شورای ملی در پایان دُنبال میکُند و اینکه این شورا میتواند پس از گذشتِ 33 سال برای نُخستین بار بُلندگو  و نمایندۀِ خواسته های آزادیخوانۀِ مردم ایران در جهان بشود.

پس از گُذشت بیش از سه دهه و ماه ها گفتگو و رای زنی، بخشی از اُپوزیسیونِ حکومتِ اسلامی توانسته است در یک نهادی به نام «شورای ملی» گردهم آید و پیرامون یک منشور شانزده ماده ای همداستان شود [2]. هدف این شورا هماهنگی میان همگی کُنشگرانِ میهندوستی است که نگران آیندۀِ ایران هَستند و  برای آزادی آن میکوشند؛ و این شورا میخواهد در آینده به جای کارگُزارانِ حکومت اشغالگر اسلامی، سدای (صدای) راستین مردم ایران در درون و برونمرز شود. با آنکه بیشتر هموندان این شورا آدم هایِ پُرآوازه و شناخته شُده نیستند، ولی منشور این نهادِ نوپا که بازتابی از خواست هایِ آزادیخواهانه و مردمسالار است، نمیتواند انگیزه ای برای بدگمانی به این کسان شود. از آنجا که «شورای ملی» میتواند در آینده نقش کلیدی در سازماندهی به جنبش آزادیخواهی مردم ایران بازی کُند، و اُپوزیسیون حکومت اسلامی سازمان هایِ سیاسی و نمایندگانِ اندیشه های گوناگونی را در خود جای داده است، نمیتوان اُمید داشت که همگی سازمان ها و کوشندگانِ سیاسی با نهاد «شورای ملی» همراهی کُنند و به آن برداشت خوشبینانه داشته باشند، و این نهاد هدف سُخن سنجی (انتقاد) برخی از کوشندگان سیاسی نشود.

 ولی ناسانی بُزرگی است میان سُخن سنجی و خُرده گیری برای بهینه سازی کاستی های این نهاد و سنگ اندازی و کارشکنی با هدف «ورشکستن و مُرده زاده شُدنِ آن». شوربختانه نوشتۀِ آقای تقی روزبه در ردیف کارشکنی  و با هدف ورشکستن این نهاد ارزیابی میشود، زیرا ایشان بجای زیر ذره بین بُردن شانزده مادۀِ منشور شورای ملی، با هدفِ خُرده گیری سازنده از آنها و ارایۀِ راهکار، او تنها به ابراز بیزاری خودشان از وجود هواداران پادشاهی در این نهاد و بیان دو خواسته بسنده کرده اند: ناخُرسندی ایشان از پافشاری منشور شورای ملی بر یکپارچگی مرزی ایران و نام نبُردن از پیمانگان (فدرالیسم) در این منشور.

نُخست نیاز به روشن کردن این راستی است که هدفِ بُنیادینِ «شورای ملی» برنامه ریزی برای روشن کردن ساختار سیاسی آیندۀِ ایران و شیوۀِ اداره آن پس از فروپاشی حکومت اشغالگر اسلامی نیست، که این شورا بتواند امروز برای خواسته هایی همانند اداره ایران برپایۀِ پیمانگان (فدرالیسم) و بخش بندی اُستان های کشور، برنامه بدهد یا پیماننامه ای را بدستند (امضا کُند). با اینهمه، با آنکه هدف نُخستین و بُنیادین این شورا گردآوری همگی ایرانیان میهندوست و مردمسالار زیر یک چتر است، تا بتواند میان کوشندگی های آنها هماهنگی برپا سازد و این نهاد بُلندگویِ سدای (صدای) مردم ایران در جهان شود، ولی در مادۀِ یازدهم، این منشور کمابیش از روش ادارۀِ کشور بر پایۀِ وَندسارش زُدایی (تمرکز زدایی) سُخن گفته است که در آن، همگی برتری های یک ساختار پیمانگان (فدرالیسم) را در خود جای داده است، با آنکه نامی از فدرالیسم نَبُرده است [3]. از آنجا که «شورای ملی» تنها میتواند پیمان هایی را ببندد که در چهار چوب توانایی هایش هَستند، هتا اگر این شورا بخواهد امروز نویدهایی در پیوند با ساختار ادارۀِ ایران برپایۀِ پیمانگان (فدرالیسم) هم بدهد، (بدانسان که برخی از خُرده گیران آرزوی آنرا دارند) و از یکپارچگی مرزی ایران نیز چشمپوشی کُند، این پیماننامه ها نمیتوانند در فردای سرنگونی حکومت اسلامی و بدون همه پُرسی سراسری، یا رای نمایندگان مردم در مِهَستان بُنیانگُزاران (مجلس موسسان)، از ارزش اجرایی برخوردار باشند.

همانگونه که در بالا گفته شُد، از نوشتۀِ آقای تقی روزبه چنین برمیآید که انگیزۀِ دُشمنی ایشان با شورای ملی، سوای پذیرفته شُدنِ هاگِ خویشنیتاری خودویژه (حق مالکیت خصوصی)، یکپارچگی مرزی و بُرده نَشُدنِ نام فدرالیسم در منشور آن، وجود هواداران پادشاهی در این نهاد است. از آنجا که آقای تقی روزبه در همین نوشته از پلورالیسم و دگراندیشی هواداری میکُنند، آیا دُشمنی او با این بخش از هم میهنان که به ساختار پادشاهی باور دارند، ولی آدم های آزاده و مردسالار هَستند، در پارادُخش (تناقض) با خودستایی هایِ او در هواداری از پلورالیسم نیست؟ داوش (ادعای) آقای تقی روزبه برپایۀِ «کارگردانی شورای ملی بدست پادشاهیخواهان» زمانی میتوانست جدی گرفته شود که تنها یک ماده از منشور شانزده ماده ای آن، به سودِ ساختار پادشاهی گردآوری میشُد. از اینرو اگر تنها انگیزۀِ آقای تقی روزبه در ناسازگاری با شورای ملی، «نگاشته شُدن منشور این شورا به سودِ سلطنت طلبان» میبود، من هم با ایشان همداستانی میکردم؛ ولی گره کار در اینجا این است که با آنکه هیچ نشانه ای وجود ندارد که منشور شورای ملی بدست «سلطنت طلبان» نگاشته شُده است،  ایشان هدفمند واژۀِ «سلطنت» را که نماد خودکامگی است بجایِ واژۀِ «پادشاهی» بکار میبرند، تا بتوانند با بدنام کردن شورای ملی به خودکامگی، هدفِ بُنیادین خودشان را پرده پوشی کُنند که کارشکنی و ورشکسته کردن این نهادِ دمُکراتیک و نوپاست. و اگر جز این باشد، باید به هال ایشان افسوس خورد که به نام یک کوشندۀِ سیاسی در سپهر سیاست ایران، هنوز به ناسانی میان ساختار «سلطنت» و پادشاهی پی نَبُرده است.

برای اینکه، آنکس که در سه دهه گذشته با نوشتارها و سُخنرانی های شاهزاده رضا پهلوی آشنایی داشته باشد، به خوبی میداند که او خواهان ساختار پادشاهی است و نه «سلطنت». و هواداران پادشاهی نیز در پیروی از او خواهانِ زنده کردن ساختار«سلطنتی» در ایران نیستند و نمیخواهند که پادشاه همانند یک سُلطان  امور کشوداری را بدست بگیرد و فرمانروایی کُند. هواداران پادشاهی در پیروی از شاهزاده رضا پهلوی پذیرفته اند، که اگر ساختار پادشاهی از راه یک همه پُرسی در ایران زنده گردد، کشور بدست دولت، نهادها و نمایندگان برگُزیدۀِ مردم اداره شود و پادشاه تنها نمادی برای شناسۀِ میهنی (هویت ملی) و یکپارچگی کشور باشد.

دیگر اینکه هنگامیکه آقای تقی روزبه در این نوشته ابراز نگرانی از «وجودِ نفوذی های حکومت اسلامی و سفیران سبز» در شورای ملی میکُند، این بدنامی نیز «در پردۀِ رازهای گُشوده نشُدۀِ» او میماند که اکنون شواری ملی بدست «سلطنت طلبان یا نفوذی های حکومت اسلامی» اداره میشود؟

در پیوند با شیوۀِ ادارۀِ ایران برپایۀِ وَندسارش زُدایی (تمرکز زدایی)، اگر آقای تقی روزبه با چنین ساختاری مُشکل دارند، نمایندگان برگُزیدۀِ مردم ایران میتوانند در فردای پیروزی در مِهَستان بُنیانگُزاران (مجلس موسسان) دربارۀِ خواستۀِ او و هم اندیشان ایشان رای زنی کُنند، و از راه های دمکراتیک به آن رسیدگی کرده و این گرهگاه را بگُشایند، یا اینکه این خواسته میتواند به همه پُرسی گذاشته شود، ولی تا زمانیکه کشور ایران بدست حکومت اسلامی در اشغال است، ایشان و دوستان او هیچگاه نمیتوانند چنین چشمداشتی را از چنین حکومتی و مجلس آن داشته باشند. از اینرو با کارشکنی در کار شورای ملی، او و هم اندیشان او دارند از به وجود آمدن تنها امکان پیشگیری میکُنند، که میتواند در آینده به خواستۀِ آنها با ساز و کارهای دمکراتیک رسیدگی کُند.

ولی در پیوند با پُرسمان یکپارچگی مرزی ایران، از آنجا که نگهداری از یکپارچگی مرزی ایران در کنار نهادینه کردن مردمسالاری در این کشور از هدف های وَجاوند (مقدس) منشور شورای ملی و آرزوی هر ایرانی میهندوست هَستند، بی پرده و بدون رو در بایستگی میگویم: کسانی که با پاسداری از یکپارچگی مرزی ایران مُشکل دارند، بهتر است که به همان ناکُجاآبادی بازگردند که از آنجا سرچشمه گرفته اند. چنین کسان نه شایستگی نام ایرانی دارند و نه سزاوار ساختار کشورداریِ بهتری از حکومت اسلامی و نمایندگان بهتری از احمدی نژاد و اراذل و اوباش حکومتِ اسلامی هَستند.

چهارشنبه، 5 مهر، 3750 دین بهی

یاداشت

[1]

http://www.newsecularism.com/2012/09/21.Friday/092112.Taghi-Rouzbeh-A-bankrupt-formation-from-the-beginning.htm

[2]

https://www.farakhanmeli.org/

[3]

۱۱- پذیرش اصل ساختار حکومت غیرمتمرکز مبتنی بر تقسیم قدرت میان بخش های مختلف کشور، با فراهم نمودن زمینه مشارکت مستقیم مردم مناطق مختلف ایران از طریق ایجاد ـ نهادهای دمکراتیک محلی ـ جهت اداره امور سیاسی (انتخاب مسئولین محلی)، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی محلی خود،

 مسئولیت های اصلی دولت مرکزی از جمله شامل امور زیر خواهد بود:

 -      سیاست اقتصادی کلان کشور همانند تقسیم عادلانه درآمد ملی، مدیریت منابع زیرزمینی، چاپ و ضرب پول واحد ملی کشور،

-      پدافند ملی (حفاظت از مرزها و تمامیت ارضی توسط نیروهای نظامی)،

-      تعیین خط مشی های کلان در سیاست خارجی، امضای عهدنامه ها و قراردادهای بین المللی که بر عهده قوه قانون گزاری ملی است .

-      تعیین حداقل استانداردهای بهداشتی و آموزشی در سطح ملی،

 

دربارهء انتخابات امريکا و «شورای ملی برای انتخابات آزاد» ـ گفتگو با اسماعيل نوری علا

http://www.voinews.net/archive/program/3269/

پارسی: آقای نوری اعلا، برای اطلاع شما باید بگویم که بسیاری از جوانان ما با وجود خفقان و محدودیت هایی که برای دسترسی به اینترنت هست با هر حربه ای که میتوانند به اینترنت دسترسی دارند گرامی! در ضمن از نظر من شما نظرات و دید خود را نسبت به منشور پیشنهادی کاملاً مغرضانه و با عقده گشایی بیان می کنید. اگر شما به راستی در جهت منافع ایران و ایرانی و برای آزادی میهن و هم میهن و بر اندازی این رژیم قدم بر میداشتید به جای اینهمه انگ و ایرادی که از حرکت میگیرید با مشارکت خود در راه بارور کردن این نوزاد تازه متولد همراه میشدید و به جای عقده گشایی های مغرضانه و حسادت ورزانه دست در دست همه نیروهای اپوزیسیون همکاری خود را اعلام میکردید. دیروز صحبت های شما را در برنامه آقای میبدی دیدم و از طرز بر خورد شما و چگونگی پاسخهای شما کاملا متوجه شدم که نه تنها دلتان برای میهن و هممیهنان دربند نمیسوزد بلکه فقط به فکر خود خواهیها و خود محورهای خودتان هستید. بسیار متاسفم که افرادی با سن و سال شما که دیگر فسیلهای اپوزیسیون به حساب میایید خود را بازنشسته نمی کنید تا همین از دید شما " جوانان گستاخ " بتوانند ایران آینده را با دیدی نو بسازند. دیگر بس است هر چه از دست شما اندرز گویان خود محور و آفتاب پرست کشیدیم! هنوز مقالهء شما در مدح خمینی در دسترس هست.

 

بابک ایرانی: با درود فراوان؛ تقریباً تمام مقاله های شما را خوانده ام و با تمام آنها تا حدود زیادی موافقم. راستش به نظر من به جای آنکه فقط بیرون نشست و انتقاد کار درستی نیست. شما که هم قلم توانایی دارید و هم به سکولاریسم و دمکراسی اعتقاد دارید باید وارزد معرکه شوید و در این شورا نقش موثری داشته باشید. اگر درون آن باشید می توانید به کمک دیگرانی که در شورا هستند و به ایران عشق می ورزند باشید و همدیگر را یاری کنید. شما و شاهزاده و ... نمایندگان سکولار دمکرات ها خواهید بود و ما می توانیم امید بیشتری به ایجاد یک آلترنتیو راستین داشته باشیم. اگر شما و امثال شما به خاطر حضور یک عده که مرامشان مشخص نیست در این شورا شرکت نکنید در واقع شورا را دو دستی تقدیم دیگرانی کرده اید. بالاخره باید از یک جا شروع کرد و هیچوقت شورایی کاملا سکولار با افرادی کاملا یک دست پیدا نخواهئد شد. این وظیفه نخبگان ما است که نخاله ها را از شورا بیرون کنند. با امید پیروزی مردم ایران.

 

پشت پردهء اعلاميه عليه بيانيهء مشترک احزاب کردستانی ـ مکاتبهء فرخ نگهدار و بابک اميرخسروی

http://www.newsecularism.com/2012/09/19.Wednesday/091912.Negahdar-Amirkhosravi-Correspondance.htm

علی گوشه: متاسفانه با آقای فرخ نگهدار از نزدیک آشنائی ندارم. آنچه از ایشان می دانم در پرتو نوشته ها و مصاحبه های ایشان می باشد. با اقای بابک امیر خسروی چندین سال پیش در ملاقاتی که به اتفاق دوست عزیزم آقای خسرو شاکری در منزل ایشان میسر گردید از نزدیک آشنائی پیدا کردم. با این مقدمهء کوتاه، تصور می کردم که پس از گذشت چندین سال و کسب تجارب گرانمایه ای که باید دست اندر کاران مبارزه با جمهوری اسلامی برای اسقرار دموکراسی و آزدای برای ایران بدست آورده باشند، دیگر افرادی چون آقای فرخ نگهدار در باب لزوم دفاع از تمامیت ارضی ایران شک و تردیدی نداشته باشند. این واقعیت که در شرایط بحرانی کنونی قدرت های بزرگ برای تجزیه ایران دندان تیز کرده اند بر کسی پوشیده نیست و نیز بعید به نظر میرسد که از نظر آقای فرخ نگهدار پوشیده مانده باشد. بنابراین، آب به آسیاب دشمنان تمامیت ارضی ایران ریختن شایستهء افرادی که خود را حامی آزادی واستقرار دموکراسی در ایران و از این طریق طبیعتاً برای کلیهء اقوام ایرانی می دانند نیست. بیش از این مزاحم نمی شوم زیرا که آقای بابک امیر خسروی در جوابیهء خود بطور شایسته و دقیق در این مورد توضیح داده اند.

 

بهرام پارسی: به نظر میرسد که سازمان فدائیان اکثریت و برخی دیگر از حزبها و سازمانهای چپ مارکسیستی هنوز دست از سیاست های ایران ستیزی و ضد ملی خود برنداشته اند، و کماکان از سیاست های زیانبار لنینیستی - استالینیستی خود پیروی می کنند. گفتار آقای بابک خسروی بسیار متین و با منطق و خرد مندی همراه است. بویژه توضیح ایشان در باره تفاوت ملت و ملیت با قوم و طایفه و همچنین تفاوت بین ملت هایی که دارای حکومت مستقل هستند با ملت هایی که زیر یوغ قدرت های استعماری می باشند.

 

حسن: آقای امیر خسروی میخواهد توسط خلخالیها و لاجوردیها تمامیت ارضی ایران حفظ کند. این نسخه‌ دو تاعیب کوچک دارد: اول، کردها از خواستهای خود نخواهند گذشت دوم در ایرانی که‌ لاجوردیها و خلخالیها حکومت کنند نه‌ تنها مردم کردستان زیر بلکه‌ دیگران هم زیر بار حکومت فاشیستی مینالند وجای هم برا خود آقای امیر خسروی نخواهد بود. لابد ایشان فراموش کرده‌اند که‌ چرا در آلمان هستند. با احترام فراوان؛ کردی که‌ آقای امیر خسروی و دوستان ش را نمی فهمد.

 

ياشار: مطمئناً نواختن شيپور از سر گشادش نه تنها به رهايي اين ملت نمي انجامد بلكه باعث مي شود مثلاً بعد از اينكه به تعيين سرنوشت نائل شديم به زبان مادري از حكومت دروغ بشنويم و شكنجه گر به زبان مادري اعتراف بگيرد!

 

عقاب علی احمدی: با خواندن پاسخ هم میهن آزاده ، بابک امیرخسروی به فرخ نگهدار ، از اینکه احساس مسئولیت در برابر میهن همچنان در میان چپگرایان ایرانی دیده می شود ، احساس سربلندی کردم .امیدوارم چپ نوین ایران از تجربه های امیرخسروی و همراهان ایراندوست او ، چیزی بیاموزد.

 

سیاوش: به نظرم آقای امیر خسروی جواب بسیار خوب و قانع کننده ای دادند. بحث بر سر ملت ها نیست. آيا ایران را اصلاً قومی به نام فارس ایران کرده است؟ مگر اولین بار پس از حملهء اعراب صفویه که ترک بودند دوباره کشوری به نام ایران را بوجود نیاوردند؟ تا آن زمان که ایرانی وجود نداشت. حال که کشتی در گرداب افتاده همه سریع سعی در فرار از آن دارند.

           

هدف دفاع از تماميت ارضی ست يا بدبين‌ کردن مبارزان کردستان به ‌اپوزيسيون ايران؟ ـ ناصر ايرانپور

http://www.newsecularism.com/2012/09/19.Wednesday/091912.Nasser-Iranpour-What-is-the-goal.htm

سنه: آقای ایرانپور، من در سنندج زندگی میکنم نزدیک 28 سال سن دارم و طرفدار هیچ حزبی نیز نیستم. می خواهم این را بگویم که آنچه در مورد احزاب و مردم کردستان گفتید بسیار واقعی است. دقیقاً همینطور است که گفتید. امیدوارم سایر ایرانیان را از توهم در بیاورد.

 

آقای نوری علا، گل های اپوزیسیون انحلال طلب دارند پر پر می شوند ـ علیرضا خ

http://www.newsecularism.com/2012/09/17.Monday/091712.Alireza-KH.Letter-to-Nooriala.htm

علیرضا . خ: تذکره های نویسنده درباره توضیحات آقای نوری علا

1- نویسنده این مقاله ، آنچنان که آقای نوری علا عنوان کرده اند فقط به مطالب منتشره از سوی ایشان درباره دو تن از اعضای کمپین سفارت سبز ایراد نگرفته است و همانطور که واضحا" مشاهده می شود دست کم در پنج مورد علیحده نسبت به نقد مقاله ایشان اقدام شده است.

2- در مقاله آقای نوری علا ، ضمن اشاره به سخنان دو تن از اعضای کمپین سبز از آنها به عنوان اصلاح طلبان یاد شده است و اتهام همکاری شاهزاده رضا با اصلاح طلبان به صراحت در مقاله ایشان آمده است، لذا توضیح درباره چون و چرای بریدن آنها از حکومت اسلامی به این سبب آمده است.

3- شگفتا که آقای نوری علا در مقاله خود عنوان « پیشکار » را به یکی از همکاران شاهزاده رضا منتسب کرده اند ، و حال از انتصاب مترادف این واژه به ابواب جمع خود این چنین برآشفته می شوند و با « دهان ... » نگارنده را گستاخ خطاب می نمایند. (در فرهنگ فارسی معین در روبروی واژه پیشکار این معانی آمده است : شاگرد و مزدور ، گماشته ، پیشخدمت ، خدمتکار، پرستنده ، فرمانی . فرمانبرداری . مطیع....)

4- بسیار مایهء خوشحالی است که شبکهء سکولارهای سبز محتاج حمایت بریدگان از حکومت اسلامی نیست، اما گویا آقای نوری علا فراموش نموده اند که خود نیز یک فرد بریده از حکومت اسلامی هستند.

5- امید است خوانندگان آثار آقای نوری علا ، صرفا" به مطالب وزین ایشان در له سکولاریزم بسنده کرده و خدای ناکرده از بعضی واژه های بکار رفته توسط ایشان مانند « دهان ... » الگوبرداری ننمایند.

 

توضيح سکولاريسم نو: آقای عليرضا خ. گويا فراموش کرده اند که قرار است در ايران بوده و دسترسی به اينترنت نداشته باشند. بهر حال همين که سکولاريسم نو عليرغم فيلترينگ شديد به ايران می رسد خوشحاليم. اينکه ايشان آقای نوری علا را هم بريده از حکومت اسلامی می دانند نشان از وسعت فعاليت های سفارتخانه های ايت حکومت دارد. ايشان بهتر است به دوستان ديپلمات خود توضيح دهند که «بريده از حکومت» چه معنائی دارد.

 

علیرضا. خ: شگفت آنکه برای نخستین مرتبه فردی مدعی است که ایرانیان دسترسی به اینترنت ندارند!! و دوباره شگفت که فردی هست که از راه های دور زدن فیلترینگ ایران و استفاده از نرم افزارهای فیلترشکن بی اطلاع است!! لازم است خاطر نشان گردد که اداره کردن یک وبلاگ در ایران ضریب شناسایی مدیر وبلاگ را افزایش می دهد و از این رو نویسنده از دوستی مقیم فرنگ خواسته بود که از طرف وی مقالهء فوق را در وبلاگش منتشر نماید. نگارنده از اینکه مجبور بوده است نسبت به توضیح واضحات و شرح بدیهیات اقدام کند، از خوانندگان پوزش می طلبد.

 

آرش: درود بر علی رضا عزیز منهم با گفتار او موافقم و در صورت نیاز به همکاری برای پخش مطالب اش از هرگونه کمک دریغ ندارم و سپاس از یاران که به او کمک کرده اند بخصوص بانو سوگل ایروم که همیشه گفته ام به خود ایشان به رسم قدیم پهلوان های ایران لنگ زیر پایش پهن می کنم.

          نوری علا از حقوق اساسی‌ چه می‌داند؟ ـ نيما فريمن

http://www.newsecularism.com/2012/09/17.Monday/091712.Nima-Fariman-What-does-Nooriala-know.htm

محمد: اخيراً آقای نیما فریمن، «استاد دانشگاه مون پلیه»»، در مقالهء‌ خود با کلی آسمون و ریسمان به هم بافتن سعی‌ در ردّ نظرات سیاسی آقای نوری علا داشته که اینکار را با تهمت زدن، مقایسه‌های نابجا در وقایع تاریخی‌ و گفتن نیمی از حقایق تکمیل کرده است. نوشتهٔ این استاد عزیز و پژوهشگر دانشگاه مون پلیه به هر چیزی میماند جز مقاله‌ای روشن گرایانه و بی‌ طرف. به دلیل گذاشتن وقت در خواندن این مقاله به امید دستیابی به اطلاعات جدید که در اخر ناامیدم کرد، لازم دیدم که جوابی‌ هر چند خلاصه و ناقص بدن بنویسم.

آقای فریمن در رابطه با ادعای دروغین دوستی‌ آقای نوری علا با آقای فرهنگ قاسمی که به ایشان نسبت داده‌اید باید بگویم که اولاً اینجانب حدود دو سال پیش بطور اتفاقی با آقای فرهنگ قاسمی در نروژ اشنا شدم و با گوش‌های خودم شنیدم که ایشان آقای نوری علا را دوست خود خطاب کردند و در ضمن اشاره کردند که خود ایشان سایتی‌ به اسم رنگین کمان دارند که میتوانم مقالات ایشان را در صورت تمایل مسقیما در آن سایت مطالعه کنم. در ضمن آقای استاد، شما این اصل بدیهی‌ فرق بین دوستی‌ و اختلاف نظر با همدیگر داشتن بین دو انسان را هنوز یا نفهمیده اید و یا قبول ندارید و این یعنی‌ عدم باور مندی به اولین اصل از اصول دموکراسی.

شما برای حملهٔ پنهان و آشکار خود به نظام پادشاهی و سلطنتی گرچه مشروط هم باشد، به کشور پادشاهی انگلیس جهانخوار و سوئد اومانیست لشکرکشی کرده ولی‌ یادتان رفته تا از فرانسه کلونیست که جنایاتش در جنگ استقلال الجزیره در تاریخ ثبت شده است یادی کنید، کشوری که قبل از آمریکا، ویتنامیها و ساکنین اندونزی را قتل عام میکرد. و برای به اثبات رساندن حقا نیت نظام سیاسی جمهوری همه جا دست به دامن فرانسه جمهوری میشوید، همان فرانسه‌ای که به عمد فراموش می‌کنید بنویسید که خمینی را با ایر فرانس به ایران فرستاد تا بیست درصد سهام ایران در سازمان انرژی اتمی‌ این کشور را بالا بکشد و زیر سایر قرارداد‌های میلیاردی که پولش را پیشاپیش دریافت کرده بود بزند. البته هر ایرانی‌ مطلع از اهداف، دخالت ها و خیانات انگلیس جهانخوار آگاه می‌باشد و آن را محکوم می‌کند گرچه روابط این جهانخواران اثرات بسیار مثبتی هم برای پیشرفت کشور ایران داشته است. آقای فریمن این نوع استدلال و منطق شما مرا یاد ایرانیان طرفدار احمدی نژاد می‌اندازد تا تداعی یک استاد دانشگاه مون پلیه.

آقای فریمن شما در همه جای مقاله تان به آقای نوری علا ایراد گرفته اید بدون آنکه به عمق و پیام تفکرات ایشان پی‌ برده باشید، چرا که هدف شما درک و فهم ایده‌ها و نظرات ایشان نبوده بلکه مته به خشخاش گذاشتن و تخریب ایشان هدف بود است. شما در این مسیر که به ادعا خودتان که رهایی ایران از دیکتاتوری با فرمول جمهوری می‌باشد به همه کس و هر ایده‌ای از اصلاح طالبان تا انحلال طلبان تاخته اید و در این راه حتا قانون اساسی‌ مشروطه را به دلیل دخالت پنج آخوند ردّ کرده اید، ولی‌ اسمی از ملی‌ گرایان و ملی‌ مذهبی‌ها نیاورده اید و همینطور از نقش آنان در برقراری نظام جمهوری مورد دلخواه شما که بعدا اسلامی شد. استاد عزیز دغدغه آقای نوری علا نه نظام جمهوری و نه نظام پادشاهی یا سلطنتی مشروطه می‌باشد، چرا که ایشان بارها مطرح کرده اند که این ایده‌ها مثل چاقو یی برّنده میباشند که عملکرد آن بستگی به این دارد که در دست یک جراح باشند و یا یک لات چاقو کش. شما هیچ راهکار بر خلاف آقای نوری علا برای رسیدن به این مدینه فاضله جمهوری مدل فرانسوی جهانخوار سابق نمیدهید تا ایرانیان فرهیخته به امید آزادی ایران عزیز دور آن جمع شوند و اینطور که به نظر می‌رسد به قول آقای رضا فاضلی نویسنده مقاله؛ از تهران تا سنندج، اتحاد علیه اتحاد و مبارزه بر علیه پیروزی پیام شما بود باشد.

 

گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی! ـ جمعه گردی های اسماعيل نوری علا

http://www.newsecularism.com/2012/09/14.Friday/091412.Esmail-Nooriala-Goals-against-us.htm

بهرام بطحایی: از سخن سنجی آقای نوری علا بسیار خرسندم، این یک واقعیت عمومی در طول سال های سپری شده است که کانون بخش بزرگی از آنچه که خود را اپوزسیون می نامید یا بر اصل موج سواری سیاسی بنا شده بود و یا تصویر مجازی یک اپوزسیون ضد ام القرای اسلامی با دستورالعمل های سازمانی ولی فقیه بوده تا بتواند بخش گسترده اپوزسیون واقعی و دلسوختگان وطن را دلسرد و از صحنه دور نماید . در این بین انتظار شناخت دوست و دشمن از جانب شاهزاده ای که سالهاست خط خود را از خادمان واقعی به ایران جدا کرده سادلوحانه است چرا که عملکرد شاهزاده استوار بر دو اصل است عدم علاقه ایشان بر برپایی یک اپوزسیون همه گیر که میتواند در آینده اسباب مزاحمت ایشان شود و عدم تمایل ایشان به پرداخت هزینه های این حرکت ملی . لاجرم ایشان نیز ترجیح میدهند در کنار موج های اعتراضی حرکت نمایند و تنها با هزینه کردن نام خاندان پهلوی این دو سوی سکه را بر هم پیوند زنند پیوند شفافیت و توهمی موهوم از مجمعی که در آن نمیتوان تشخیص سره از ناسره را داد چیزی در حد همان انتخابات آری یا نه رژیم خمینی. حال سوال اینجاست که آیا ما بدنیال تکرار تاریخ هستیم یا تصحیح آن.

 

پیروز: در تلاش دکتر نوری علا جهت سرنگونی یا بقول ایشان انحلال رژیم آخوندی ذره ئی تردید نیست. پرسش اینست که در این برهه از مبارزات، آیا خود ایشان هم بعلت نفی و همکاری نکردن جهت راهنمائی و بکار بردن تجربیات شان در جهت بهبود و بوجود آوردن بی و یا کم اشتباه ترین شورای ملی یا آلترناتیو یا بدیل... که در حال برپائی و جانگرفتن است، می توانند یکی از گل زن ها باشند یا هستند؟ تمام مطالبی که ایشان می نویسند خواندنی و آموزنده هستند ولی کدام موانع و مشکلات مانع از این می شود که ایشان را از موقعیت حمله به دفاع هم بکشاند. پس از 33 سال تجربه اندوزی آیا باید با شناختی که بدست آمده همچنان به تجربه اندوزی و آموزش بدون عمل و انتقاد هائی که در آن سازندگی دیده نمی شود ادامه داد؟ استاد باید، باید، باید جوانان را دریابند و با دانش شان راهنما و مشوق آنان گردند تا بتوان معضل سرنگونی آخوند و رویای دستیابی به حکومتی سکولار دموکرات را ممکن سازند. گلی که دکتر زده و می زند از همه دردناک تر و تاسف بار ترست.

 

زرتشت: نوشته اند: «اين هم از آن «سرمايهء ملی» که نوری علاها از آن خبر داده بودند. اين هم آن چهرهء شناخته شدهء بين المللی خوش پوش و خوش سخن و امروزی که قرار بود همراه ديگر مبارزان به آزادی وطن کمک کند؟ حالا او کجاست و چه می کند؟ از نظر من، او اکنون، خواسته و ناخواسته، در محاصرهء ايادی حکومت اسلامی، چه از اردوگاه بنيادگرائی وزارت اطلاعات و سپاه، و چه در خيمه و خرگاه اصلاح طلبی مزدور و مزور است و «مدحی» ها برايش مداحی می کنند».---  باور کردنی نیست که این نوشته دکتر نوری علا باشد.

 

ممد: دکتر نوری علا با درود بر شما. از و سپاس از مقاله زیبا و خواندنی شما. به نظر من، نهاد های امنیتی و حتی شاید قدرت های خارجی، هر کدام بنا به دلایل خودشان، تلاش می کنند تا از ایجاد تشکل های سیاسی و مدنی در بین ایرانیان جلوگیری کنند و به اصلاح، کوتوله های سیاسی را بر سازمان ها و احزاب متشکل ترجیح می دهند. چون از نظر نهادهای امنیتی خطر آنها کمتر و قابل کنترل تر هستند و از نظر خارجی ها هم کنترل و معامله با آنها آسانتر است. نکتهء بسار مهم برای شما و امثال شما به عنوان یک روشنفکر پیشرو این است که ابتدا نقشه فرهنگی و سیاسی ایرانیان را در جلوی چشمانتان قرارداده و سپس در مورد تغییرات آن قلم بزنید. در غیر اینصورت، به صورت کور عمل کردن باعث ریختن خون ها شده و نتیجه ای حاصل نخواهد شد. چنانچه فارغ از تعصبات سیاسی به صحنه نگاه کنیم، در صحنه سیاسی ایران به جز گروه هایی مثل حزب دمکرات و کومله که خود را در یک منطقه محدود می کنند، در سطح ملی گروه های متشکل مطرح زیر را می بینیم: 1) آخوندها و هوادارانشان: صنف آخوند و معمم از متحدترین و ریشه دارترین تشکل های موجود هستند و علیرغم اختلاف سلیقه ها و منافعی که با هم دارند، در بزنگاه های تاریخی با هم متحد خواهند بود. آنها شبکه گسترده ای به وسعت تقریبا جمعیت شیعه در سطح جهانی دارند و حتی گاهی از ارتباط با شبکه های دیگر هم سود می برند.. این ها توانایی بسیج توده های طرفدارشان را دارند و به راحتی هوادرانشان را قربانی می کنند. 2) شورای ملی مقاومت [سازمان مجاهدین] که طرفداران فراوانی در بین قشر تحصیل کرده فقیر مذهبی دارند. این ها آمادگی اطاعت از رهبری شان و جانفشانی در راه آرمان هایشان را دارند. 3) طرفداران سلطنت که تشکل شان سببی نبوده و عمدتاً به دلیل وجود شخص شاهزاده رضا پهلوی هست. ایشان به دلیل فرزند شاه بودن، طرفداران زیادی در بین طبقه متوسط و بی سواد دلزده از جمهوری اسلامی دارند. این ها عمدتا حاضر به جانفشانی و قربانی دادن نیستند. به نظر من، بقیه چنانچه این سه گروه فوق را قبول ندارند، باید به فکر یک تشکل باشند و لازمه آن مثل کشورهای دمکرات این است که برای تشکیل احزاب جدید باید حداقل ده هزار امضا پای آن باشد. در غیر این صورت تشکیل شوراها و احزاب چند نفره فقط فضا را آلوده کرده و باعث گیجی و سرگشتگی مردم می شود. بوق دست گرفتن و در تاریکی دنیای مجازی نشستن و لجن پراندن به همدیگر، به جز ایجاد گردوخاک عفونت زا حاصلی ندارد و نهایتا منجر به حرکت های کوری می شود که باعث کشتار، شکنجه و بی خانمان شده عده ای می شود و نتیجه آن به کام دیگران خواهد بود. پیروز باشی.

 

فيروز: جناب نوری علا، با سلا م: چون میدانم وضع و حال شما چنانکه از رخسارت پیدا ست آنقد ر مناسب نیست  که ایراد و انتقاد خود را، آنطور که مرسو م خودم هست بیان کنم سعی می کنم جوانب کار را رعایت نموده و با عث خشم شما نشوم. از شما این سئو ال را می کنم اين که شما می فرمائید اين شاهزاده یک سرمایهء ملی است به چه دلیل است؟ اگر منظور این باشد که ميلیارد ها دلار از سرمایه و ثروت ایرانیان را در جیب مبارک شان دارند خوب حقیقتی است، و الا اسپرم شاه که تاج بسر ندارد و  مانند اسپر م دیگران است. اگر جنابعالی فکر می کنید ایشان در ایران بین مردم داخل کشور پایگاهی د ارند با عذرخواهی می گويم که در اشتباه هستید. بجز عده ای پهلوی طلب در خارج کشور هیچکس دور و بر ایشان نیست. این پهلوی پرستان هم بر این خیال باطلند که نیرو های خارجی ایشان را با سلام وصلوات، مثل بیست هشت مرداد می برند به ایران و این حضرات هم بر می گردند و مشغو ل غارت مجدد می شو ند.  در ایران کسی ایشان را نمی شناسد مگر معدودی بازماند گان ارتشی ها؛ آن هم آنهائی که درجهء بالا د اشته اند. کدام سرمایه ملی؟ از او بارها خواستند که از مردم بخواهد شب بروند بر پشت بام بگویند والا حضرت. چرا این کار را نمی کند تا ببینیم چه می شو د؟ سرمايهء ما همان نهضت دمکراتیک مردم یعنی نهضت سبز است که گر چه از خارج و داخل مو رد سر کو ب واقع شده ولی همچنان در زیر پوست شهرها و در ذهن و فکر مردم ما جای خود را با ز کرده و رهبران اش در زند ان و حصر بسر می برند ولی ایستاده اند.  اگر فکر می فرمائید که فقط اصلاح طلبان هستند که دنبال خاتمی و مهندس موسوی و کروبی اند اینطور نیست، احزاب سیاسی که در ایران ریشهء چندین ساله د ارند، و ملی مذهبی ها (که بنظر شما نمی شود هم ملی بود هم مذهبی) و گروه های کوچک و بزرگ دیگر هم این نهضت را پشتیبانی می کنند. راه نجات کشور ما راه طی             شده در عراق و افغا نستان و لیبی و سوریه نیست. راه زد و بند شاهزاده با اسرائیل و امریکا نیست. آلترناتیو سازی از خارج  قادر به بر اندازی حکومت دست نشاندهء انگلیس در کشور ما نیست. راه درست تقویت و پشتیبا نی از همین نهضت سبز امید است و بس. با تشکر از توجه شما.

 

علی معدنچی: درود بر جناب نوری علا گرامی مثل همیشه سپاس  از زحمات شما  امیدوارم تلاش های  شما  مواضع شما  ودیدگاه های شما در سرنوشت ایران اثر مثبت  وسازنده داشته باشد که حتما چنین است زیرا شما جایی بالاتر از سایر دوستان و هموطنان قرار دارید. این را به عنوان تعارف نمی گویم چرا که زمانی که در آستانه یک جنگ ویرانگر قرار گرفته ایم جایی برای تعارف نمی ماند. هرچند واکنش به بیانیه احزاب کرد بسیار شدید بود  و حکومت اسلامی از این در گیری بین دشمناننش شاد است اما در هر صورت این حکومت زمان زیادی برای بقائ ندارد چه ایران بماند یا تجزیه شود این گروهی  که دارند برایران حکومت میکنند جایی در این جهان  جز فرار به همان کشوری که قبل از خود خانواده وحساب بانکی خود را فرستاده اند ندارند اما اگر کسانی مانند ما در اندیشه بقایی ایران وجلوگیری از تجزیه ایران و ازادی وسربلندی ملت ایران هستند هم با دشواری بسیار روبرو بوده و خواهیم بود (حتی حرف تجزیه ایران بدنم را به لرزه می اندازد وگلویم را می فشرد) و مهمتر از همه چیز باید دست از یک عمر حیات فکری استبدادی برداریم یک عمر استبدادی فکر  کرده ایم حال در مدت کوتاهی باید یاد بگیریم ازاد اندیش ودمکرات باشیم حالا ازادی ودمکراسی پیشکش احساساتی بودن را چه باید کرد جنایاتی که در دوران استبداد در خق هموطنان کرد واذری وبلوچ ترکمن.... شده احساس خشم ونفرت را در انان شدت بخشیده من باور دارم در اینده ایران باید نسبت به تمامی این هموطنان بخصوص اهل سنت و اقلیت های دینی بدلیل ستم  بسیار این 33 سال تبعیض مثبت در امتیازاتی چون تحصیل وتصدی مشاغل دولتی داده شود  اما همه این ها تنها از راه گفتگو بدست می اید   ودر گفتگو خرد وعقل را بر کرسی نشاندن  البته من بعید میدانم کسی بالای 40 سال سن داشته باشد وبراحتی  بتواند چنین کند جناب نوری علا من باوردارم  والبته خوشایند خودم هم نیست  که بدون همراهی بخشی از اصلاح طلبان فرایند ازادی ایران به راحتی بدست نمی اید  البته اگر درا ین راه ارتش وبخشی از سپاه در کنار مردم قرار گیرند هزینه ازادی ایران بسیار کاهش می یابد  گرچه برخی از اصلاح طلبان امتحان خود را با نمره پایینی گذرانده اند  اما ما نیروهای سکولاروازادی خواهی چاره ای جز تلاش برای گفتگو  ویگانگی ایرانیان  برای ازادی  ابادی ایران نداریم 1 جمهوری اسلامی از خرداد 88 با استفاده از تجاوز وخشونت اشکار به عنوان تنها وسیله مشروعیت البته حیله گری ونیرنگ وفریب را هم  صدها بار بیش از گذشته داشته  امروز فاقد هر گونه مشروعیت قانونی وحتی شرعی است حتی مرجعی مانند ایت اله دستغیب اجازه نصب عکس او را در مسجد اتشیها  که یکی از مهمترین مراکز نیروهای اطلاعاتی  وسپاهی شیراز بود را نمی دهد 2 جدا کردن اقایان موسوی وکروبی وقرار دادن انها در لیست محاکمه یک اشتباه بزرگ است اگر ما بدنبال  دمکراسی وازادی وابادی ایران هستیم تنها جرمهای که توسط هیچکس  قابل بخشش نیست قتل وتجاوز  می باشد   همان اقای محترمی که میگفت   من برای دفاع از جمهوری اسلامی  خواهم جنگید فردای همان گفته  با یکی از بازماندگان  جنایات رژیم گفتگو کرد وابن خانم فرمودند در فردای ایران بابد موسوی وکروبی را محاکمه ومجازات کرد  هر کس در هر مقامی اگر جرم وجنایتی انجام داده باید محا کمه وبه سزای کارش برسد  گرچه در فردای ایران من امیدوارم که ما بتوانیم یکدیگر را ببخشیم مگر قتل  که قابل گذشت هست اما قابل بخشش نیست وتجاوز ولیکن کسانی که این هیولا را رها کردن  ودر زمان ثروت وقدرت وبه مردم پیوستن هر چند هزار ایراد به روش کارشان باشد این برخورد نشان می دهد  که ما اسیر احساسات مانده ایم اگر در سیاست خرد کنار رود احساس جایی ان را بگیرد  وضعیت بدتری از گذشته پیش رو خواهیم داشت به امید سربلندی ایران وایرانی محمد اردکانی شیراز 25 شهریور 91           )     )  )  ==

 

دانشجو: جناب دکتر نوری علا؛ من به دانش و میهن دوستی شما اطمینان دارم و گفته ها و نوشته هایتان را دوست دارم. اما در مورد این مقاله فکر می کنم کمی زود قضاوت کرده اید. به عبارت دیگر آرزومندم که زود قضاوت کرده باشید. من هم مثل شما و بسیاری ازهموطنان آرزوی تشکیل شورای ملی داشته ام و این فراخوان را آغاز کاری می دانم که با یاری صاحب تجربه هایی مثل شما باید کم و کاست اش از بین برود. امیدست باز نگری کنید. میهن دوستی چون شما نمی تواند در این مهم کم نقش باشد. سروده ای که نگرانی مرا در همین زمینه نشان می دهد تقدیم می کنم. با سپاس دانشجو

http://www.iranian.com/main/blog/daneshjoo-51

 

کاوه آهنگر: استاد گرامی و هموطن ارجمندم، سپاس و قدردانی این پیر زخم خورده ازشاه و شیخ را به جهت تلاشهای پیگیرانه ات درراستای روشنگری و اگاهی بخشی انهم با زبانی ساده و قابل درک برای همه پذیرا باش و من که افتخاردارم یک عشایرزاده و یک کارگر که آغازم از کوره پزخانه شهرم در جنوب و تا بالاترین سطح نظارت در صنایع گاز و نفت و پتروشیمی و صنایع فولاد و نیروگاه های کشور بیش از پنجاه سال و افتخار بزرگترم بیش از چهل سال نمایندگی و دفاع از حقوق همتبارانم را در انجام وظیفه خود دارم امروز در تبعید ناخواسته هرچند به ارامش نسبی رسیده ام. اما آنچه از سوی رژیم اشغالگران تازی زاده بر هموطنانم روا می رود به نوعی، و آنچه در خارج از کشور از مجموعهء مخالفین حکومت ولایت فقیه بنام اپوزسیون می بینم و می شنوم بردرد های کهنه ام می افزاید. نه اینکه از درد هراسی دارم بلکه بر تشویشم می افزایند که در فردای سرنگونی با چنین لحن و گفتمان و نوشتار و تضاد های عمیق و حل ناشدنی یکبار دیگر این ملت ستم کشیدهء ایران است که باید متحمل خسارت شود و چند دههء دیگر مجبور به پرداخت آن خواهد بود. جناب نوری علا، جهت اطلاع باید بگویم اگرچه طی فراز و نیشب های سخت دوران مبارزه در کنار تمامی گروه ها و سازمان ها و احزاب سیاسی، چه قبل و چه بعد از پیروزی قیام، بوده ام اما هرگز حاضر به پذیرش عضویت در هیچکدام نبوده و نخواهم بود چرا که خانوادهء بزرگ کارگری که من عضو آن بوده و هستم دارای تنوع خاص خود بوده و هست و من نمیتوانم در چارچوب خشک یک تشکیلات حبس شوم و از بقیه اعضا بگذرم. و همیشه اعتقاد داشته و دارم اگر بواقع ما صحبت از رهایی وطن و هموطن می کنیم باید شفاف و در عمل نشان بدهیم آنچه می اندیشیم و می گوییم با واقعیت منطبق است. اما متأسفانه جامعهء ما همیشه از این عدم شفافیت و ناهمگونی ها ضربه خورده؛ تا آنجایی که تصور می کنیم در جهان امروز که دست های آلوده سیاستبازان آخوند بیسوادی چون خمینی را در کره ماه قرار می دهد و فرد موهومی چون ملاعمر را به آن غول دست نیافتنی تبدیل می کند و اسامه بن لادن را آنگونه تربیت می کند و با بازی با برگ تروریسم و توجیح اعمال خود بر بخش عظیمی از جهان مسلط می شود. فقط ما هستیم که می توانیم بگوییم و بنویسیم و تصمیم بگیریم و گهگاهی آنچه از تفکرمان تراوش می کند را مطلق و بی نظیر هم می دانیم و این هم از نقیصه های همیشگی ما بوده که دیوار منیت ما را هر روز بلند و بلندتر کرده و باعث گردیده تا نتوانیم با نگاهی بازتر بر موضاعات کلان جهانی توجه کنیم و اتفاقاً طی سی و سه سالهء گذشته، با وجود اعتقاد ما بر یکی بودن دشمن هرگز موارد فوق اجازه نداده اند تا خود متحد و یکی شویم و این مهم باعث گردید تا ما هرسال بگوییم امسال پایان تاریخ مصرف ملایان است اما غافل از آنکه فرمانده و مأمور همیشه از چنین وضعیتی که ما داریم سود برده اند و از فضای جدایی ما بر مواضع حساس مان حمله کرده اند و آنگونه که شما نگاشته اید نیروهای نظامی و امنیتی رژیم تا آنجا که خواسته اند در بخشی از جبههء اپوزسیون نفوذ و آنها را به همکاری کشانده اند. اما باچهرهء بزک کردهء سبز و اصلاح طلب و انواع دیگر. جناب نوری علا، عیب از کجاست؟ شما یقیناً آگاهید که از متفرق بودن ماست که فقط مشغول عیب جویی و ایراد گیری و تاختن چهار نعل علیه یکدیگر هستیم اما حاضر نیستیم نوع انتقادمان را بگونه ای داشته باشیم که حداقل دشمن شادکن نباشد. استاد گرامی، متاسفانه باید بگویم اگر وضع بر این منوال باشد، با توجه به تجربهء ناچیزی که دارم برای فردای ایران افق روشنی را متصور نیستم؛ چرا که من بیست و یک سال از عمر ننگین حکومت ملایان دینکار را د رایران گرفتار بوده ام و بخوبی از آنچه در یک یک استان های ما می گذرد آگاهم و بواسطهء شغلم ازشمال تا جنوب و ازمشرق تا مغرب را رفته و مشاهده کرده وتحقیقاتی را انجام داده ام. جناب نوری علا، عمق فاجعه در کشورمان بسیار بیشتر از آن است که هموطنان خارج از کشور نسبت به آن می اندیشند و می خواهم بگویم که سطح تخریب عمومی حکومت بر داشته و نداشته ملت آنچنان اسفبار است که هر استان ما را تبدیل به یک بمب اتم کرده و در صورت کوچک ترین تحول خارج از کنترل که منطبق با خواست و آگاهی عمومی نباشد چند قرن دیگر به عقب خواهیم رفت؛ چرا که با توجه به کشتار خودی و غیر خودی که حاکمان از ملت کرده اند و بحران های اجتمایی و فقر گسترده که حاصل اش فساد و فحشا بوده، و تفرقه افکنی بین اقوام و اقشار جامعه برای بقای خود و از طرفی ادعای آگاهان و مبارزان داخل کشور مبنی بر نوع برون رفت از این بحران ها همگی می تواند به آن فاجعه تبدیل شود. پس ما خارج نشینان اگر بواقع در فکر فردای ان ملت ستم دیده هستیم باید دست از لجاجت و تضاد و تفرقه برداریم و به رأی ملت برای آیندهء خود احترام بگذاریم. آنچه مورد نظر ما می باشد حفظ تمامیت ارضی و بازسازی ویرانه های بجای مانده از حکومت ملایان است تا اگر نسل های گذشته ما را نفرین کرده اند آیندگان چنین نکنند.

 

Mahmud from Sweden: Thank you for this great article after a long time that you were lost.
Please keep up this good job.

 

Nik: Hello Mr. Nouriala: Most of these people in the "Showraa" or whatever it is called this time  around, are NOT "enhelaal talab" anyway. They have mostly been the SAME people who have formed and dissolved coalitions twice a year, for as far as one can remember. Now, our eyes are "bright" with the arrival of the Madhis and the Islamist intellectuals and perhaps soon, with IRI billionaires dreaming of  Dubai in Tehran. In any case the problem stays the same, just like the main players behind these coalitions.

What does this tell us? It shows that these coalitions are the TOOLS and pawns of some other people, in their age old game. All of these will evaporate once a single concession is given by the IRI to the main players. In the meantime, all of these people will take positions in favor of whatever the players decide to do.

The issue of 'Tajzeeyeh" is also part of this game. As real and dangerous it may be, this is also a controlled game.  When there are no real and substantial opposition groups on the scene, why are we even surprised to see all sorts of clowns dominating the scene?

We have in the past tried to have dialogues with all sorts of people; but why should we expect larger organizations ( Kurd, Mojahed, Monarchist and etc....  whichever was big enough in every period, during the last 33 years) to take any dialogue seriously, when their counter parts are tiny groups, without much mass base, money and even weapons and fighters? In other words, smaller entities are always powerless in affecting events.

While the nuclear issue and the threat of some sort of war are getting more real every week, we should consider most events as continuations of diplomatic pressures, sanctions and war preparations. Just review the Egyptian, Libyan and Syrian "revolutions" and see how many different ways there are to deal with global issues. The Iranian issue is just a little more complex.

We can really not do much about it, except to recognize that if we want to join in this game, we have to abandon all principals and get on board this boat and sail in the wind without any rudder, compass and motor. Now , if the wind was like predictable trade winds, at least we could guess where it was taking us. Alas that this wind is not even that ! It is more like wind gusts, changing direction and strength, every hour. The only ones benefiting from this, are the ones who are paid by the hour to stay in the boat, perhaps with reserved seats in first class life boats (seen the "Titanic"?).  All the others will lose.

The only proper thing to do therefore, is to stick to the few things we are sure of and plan a steady, long term strategy. In one specific proposal from certain players, someone said,"we shall pass on this one and be the opposition of the next government". While this may be a young man's way out ( since young people have time on their hands), for older people, perhaps it is better to give up on big prizes all together, and be satisfied with being "ideological" and political mentors of the nation, for the long term.

In any case, I still think that a solid coalition of secular democrats for a free republic, is best for our "donyaa and aakharat !!!"

Regards,

           

اطلاعیه اتحاد عشایر و اقوام جنوب ایران ـ پرويز ضرغامی

http://www.newsecularism.com/2012/09/12.Wednesday/091212.Declaration-Southern-tribes.htm

جمشید: آقای ضرغامی، با درود و عرض ادب لطفا به چند پرسش در رابطه با "اتحاد عشایر و اقوام جنوب ایران" و مطالب مرقوم در این اطلاعیه در جایگاه سخنگوی پاسخ دهید.ابتدا اینکه "اتحاد عشایر و اقوام جنوب ایران" چه مجموعه و یا زیر مجموعه ای می باشد.تاریخچه و فعالیت های آن چیست.عشایر و اقوام تشکیل دهنده آن کدامند.آیا یک ارگان سازمانی، حزبی و یا جبهه ای دارد و هدایت و رهبری آن در دست دبیری و یا جمعی می باشد.مضامین قید شده در این اطلاعیه فقط انعکاس نظر سخنگوی می باشد یا به نظر دیگر اعضا و مجموعه رهبری هم رسیده است.این بخش از پرسش ها از آنروی است که بغیر از صفحه ای در فیس بوک بنام شما، نشان دیگری از "اتحاد" نامبرده در شبکه اینترنت وجود ندارد.اگر هست، لطفا ارائه کنید که خوانندگان اطلاعیه ها ی شما نیز با برنامه و چهارچوب این "اتحاد" آشنائی پیدا نمایند.بخش دوم پرسش ها به درونمایه اعلام مواضع در اطلاعیه حاضر است: با توجه به تعریفی که شما و یا "اتحاد عشایر و اقوام جنوب ایران" در تذکار پایان این اطلاعیه آورده اید، نکات اختلاف آن را با مواضع این دو حزب کردستان در توافقنامه خود در خصوص فدرالیسم روشن کنید.آیا اساسا اختلافی هست، یا پیشتر از سوی شما "حکومت غیر متمرکز" مد نظر است.اگر بپذیریم که کنترل و محدود کردن قدرت مرکزی تنها از عهده یک حکومت فدرال و البته دمکراتیک بر می آید، یعنی دقیقا مفاهیمی که در توافقنامه دو حزب نامبرده آمده است، پس چرا این از سوی شما " نشان از تفرقه و تجزیه طلبی" نام گرفته است.در کدام نکته توافقنامه احزاب مذکور از " ستم فارس" سخن رفته است که شما در اطلاعیه خود آنها را " تعدادی افراد یا گروهای غرض ورز و یا ناآگاه" قلمداد می کنید.آیا اساسا شما به ستم ملی باور دارید یا عشایر و اقوام جنوب ایران آن را لمس نکرده اند.حزب دمکرات کردستان ایران نزدیک به هفتاد سال سابقه مبارزاتی برای احقاق حقوق ملت کرد و برقراری دمکراسی در ایران را دارد.شرط انصاف است که تعبیر "گروهی غرض ورز و نا آگاه" برای این حزب از سوی شما بکار رود.امید است که تامل و تعمق کنیم پیش از آنکه سخنی به گزاف گوئیم.در پایان به شما پیشنهاد می کنم به لینک زیر مراجعه کنید که کارکرد ستم ملی برای شما ملموس تر گردد. با سپاس.     www.tabnak.ir/fa/news/271947

 

«الیت ِ» ایران منتظر دول بیگانه است  ـ شهرام فريدونی

http://www.newsecularism.com/2012/09/10.Monday/091012.Shahram-Fereiduni-Iranian-elit-is-waiting-for-foreign-intervention.htm

عقاب علی احمدی: من به عنوان یک خواننده ، دلاوری فکری و روشنی گفتار نویسنده ، آقای فریدونی را ستایش می کنم .اما از ایشان می خواهم در این زمینه هم که « چگونه ایرانیان می توانند یک دولت آشتی ملی تشکیل دهند» ؛ و مانع های بر سر راه آن هم پژوهش کنند و به هم میهنان خود ، یاری فکری برسانند.

 

ما به وحدت ايران اعتقاد داريم - عبدالله مهتدی

http://www.newsecularism.com/2012/09/14.Friday/091412.Abdollah-Mohtadi-We-believe-in-the-unity-of-Iran.htm

کاوه یزدانی: جناب مهتدی و همه فدرالیسم طلبان آیا واقعا به وحدت و یکپارچگی سرزمن ایران و ملت ایران باور دارید؟ بفرمایید این است راه رستگاری ما ایرانیان؟:

عدم تمرکز و حقوق اقوام و مذاهب ايران

 ــ 1. ما مردمسالاری را به معنی حق برابر همه ايرانيان در حکومت بر خود توسط نهادهای انتخابی آنان می‌دانيم. هيچ تبعيض جنسيتی يا مذهبی يا قومی در ميان ايرانيان نيست. همه ساختار حکومتی و سازمان بندی اجتماعی بايد به اراده و در خدمت مردم و برای دفاع از حقوق افراد جامعه باشد. ما هيچ اقليتی جز در رای‌گيری نمی‌شناسيم. اقليت به معنی تمايز و تبعيض می‌بايد از قاموس سياسی ايران حذف شود.

ــ 2. ملت ايران از اقوام و مذاهب گوناگون تشکيل شده است که در طول هزاره‌ها با هم زيسته و از سرزمين ملی با خون خود نگهداری کرده‌اند. نيرومندی ملی و غنای فرهنگی ايران از اين تنوع قومی و مذهبی بوده است و نگهداری ويژگی‌های اقوام و مذاهب گوناگون جامعه ايرانی نه تنها يک حق دمکراتيک بلکه يک ضرورت ملی است. ملت ايران به هر بها و مانند هميشه در يک تاريخ هزاران ساله، از استقلال و يکپارچگی سرزمين ملی دفاع خواهد کرد و سياست ايران بر پايه احترام به حقوق مدنی و فرهنگی شهروندان يک جامعه دمکراتيک خواهد بود.

 ــ 3. حقوق اقوام و مذاهب در يک نظام مردمسالار مبتنی بر اعلاميه جهانی حقوق‌بشر و ميثاقهای آن با اصل يک کشور، يک ملت منافاتی ندارد و همه اقوام و مذاهب ايران می‌توانند زير يک حکومت مرکزی با يک قانون غيرمذهبی و عرفيگرا بسر برند و فرهنگ و هويت ويژه خود را نيز در پناه همان قانون نگهداری کنند. زبان رسمی ايران زبان ملی يعنی فارسی است ولی مردم در هرجا می‌توانند به زبان مادری خود آموزش ببينند و سخن بگويند و رسانه‌های همگانی داشته باشند؛ رسوم خود را نگهدارند و از هر مذهبی پيروی کنند.ه

 ــ 4. عدم تمرکز به معنی تقسيم اختيارات ميان حکومت مرکزی و حکومتهای محلی برای کارايی و دمکراسی بيشتر ضرورت دارد. تصميم گيری امور محلی در هر محل بايد تا پايين‌ترين واحد تقسيمات کشوری توسط مردم محل انجام گيرد. حزب ما در ادامه سنت انجمن‌های ايالتی و ولايتی قانون اساسی مشروطه، حکومتهای محلی را در سطح استان و شهرستان و دهستان و روستا پيشنهاد می‌کند. حکومتهای محلی بر اصل تجزيه‌ناپذير بودن حاکميت sovereignty و تقسيم‌پذير بودن حکومت government استوار است. کشور ايران يکپارچه خواهد ماند و مردم ايران زير يک قانون خواهند زيست. اما ايران از يک مرکز اداره نخواهد شد و واحدهای تقسيمات کشوری، امور محلی را از اجرای قانون تا خدمات اجتماعی مانند آموزش و بهداری و امورشهری و اجرای طرح‌های توسعه و مانندهای آن که در صلاحيت حکومت مرکزی نيست با ارگانهای انتخابی خود اداره خواهند کرد.ه

 ــ 5. در تقسيم بندی استانهای ايران که بطور سنتی جنبه جغرافيايی داشته است علاوه بر نظر مردم هر محل، ملاحظات مربوط به توسعه اقتصادی بايد در نظر گرفته شود. ايرانيان و کسانی که اجازه اقامت در ايران دارند می‌توانند آزادانه در هر جای کشور سکونت کنند. در تخصيص منابع ملی ميان استانها به آنها که از امکانات کمتری برخوردارند بايد بيشتر داده شود تا به ميانگين ملی برسند. در ادامه سياست عدم تمرکز، يک مجلس سنا با نمايندگان برابر از همه استانها در کنار مجلس ملی در قانونگزاری شريک خواهد بود.ه

يگانگی ملی در يک جامعه آزاد و همسود، با نظام دمکراتيک و غيرمتمرکز، به ما امکان خواهد داد که با بهره‌گيری از ظرفيت اقتصادی و فرهنگی بزرگ ايران بهترين سطح زندگی را برای همه مردم ايران فراهم آوريم.

 

حفظ استقلال و تماميت ارضی ايران، سرآغاز هر کارپايهء سياسی است! ـ ناصر ايرانپور

http://www.newsecularism.com/2012/09/07-Friday/090712.Nasser-Iranpour-Notes-on-the-coalition-of-Kurdish-parties.htm

1. من ايران را ميهن مشترک همهء مردم ايران می‌دانم. مردم ايران مجموعه ای از اجتماعات زبانی و فرهنگی متفاوت می‌باشند که‌کردستان هم يکی از آنها است. اين اجتماعات از سوی عدەای "قوم" و از سوی عدەای ديگر "ملت" ناميدە می‌شوند. "قوم" مفهومی است ناظر بر عنصر فرهنگ و زبان و "ملت" علاوە بر آن وجه سياسی دارد. به همين جهت نيز آنانی که معتقد نيستند که اين اجتماعات از ارادە و حقوق سياسی معينی برخوردارند، از مفهوم "قوم" بهرە می‌گيرند و آنانی نيز که قائل به چنين حقوقی هستند، بر کاربرد مفهوم "ملت" تأکيد دارند. البته‌اين نزاعی است که به نظر نمی‌رسد قابل حل باشد، چون ارتباط لاينفک با مکاتب و باورهای مختلف دارد و اين مکاتب بطور ارادی قابل حذف نيستند. لذا اين تنوع نظری را بايد در چهارچوب قواعد دمکراسی پذيرفت. ايران متعلق به يک درک معين سياسی نيست، همه محق اند باورهای سياسی و دستگاە فکری و واژەای خود را داشته باشند. اما آنچه امضا کنندگان بيانيه مطالبه می‌کنند، صرف‌ نظر از محتوای آن، به لحاظ منش نيز ضد دمکراتيک می‌باشد؛ آنها از احزاب کردستان می‌خواهند به‌ خود سانسوری و خود انکاری مبادرت ورزند و در ضديت با آنچه هائی درآيند که دليل وجودی‌شان را تشکيل می‌دهد!  

2. بايد تصريح کرد که جنبش کردستان يک «جنبش رهائی ‌بخش ملی» می‌باشد، کرد به مثابه يک ملت، برخوردار از ارادەء سياسی در شمايل احزاب متفاوت، از حق ذاتی تعيين سرنوشت خود برخوردار می‌باشد و صد البته اين حق شامل تشکيل حاکميت ملی کردستان می‌باشد. اين حق از نظر هيچ نيروی کردی ـ از چپ تا راست، از دمکرات تا سوسياليست ـ مصالحه ‌پذير نيست.

3. پيشروان کرد بر همين پايه مطالبهءاستقلال کردستان را مطلقاً جرم نمی‌دانند، معذالک بخشی بزرگی از آنها ـ همچون احزاب مزبور ـ بر اين باور بودەاند که مهمترين بخش از آمال مردم کردستان در چهارچوب ايران قابل تحقق است.

4. پيش ‌شرط آن اما تأسيس نظامی فدراتيو در ايران می‌باشد. اين نظام متضمن حفظ تماميت ارضی ايران می‌باشد. به عبارتی ديگر، حفظ تماميت ارضی ايران بدون استقرار فدراليسم ممکن نيست.

5. به ‌هر حال، احزاب کردستان محق و مجازند تصورات خود را در ارتباط با نظام سياسی مورد نظر خود مطرح سازند. اگر برای عده‌ای "تماميت ارضی ايران" جای بحث ندارد، برای جنبش کردستان هم «حق تعيين سرنوشت» جای بحث ندارد. اين جنبش در همين چهارچوب نيز خواهان استقرار يک نظام معين در ايران شده ‌است. اگر عده‌ای آن را "تجزيه‌ طلبانه‌" می‌دانند، احزاب و پيشروان و فعالان کردستان نيز دفاع عده‌ای تماميت‌خواه‌از تمرکز قدرت را شووينيستی می‌دانند. مدافعين جنبش کردستان می‌گويند اگر ايران به‌ آنها نيز تعلق دارد، حق اين را نيز بايد داشته‌باشند که‌نظام سياسی آن را تعيين کنند. کردستان ِ قائم ‌به ‌ذات و خود متکی هيچگاه ‌تسليم شانتاژ نشده ‌است که‌اکنون بشود. به‌ هر حال کردستان در ارتباط با ايران نقش صرفا‌ً يدکی و حاشيه‌ای برای خود قائل نيست و بر آن است تا در بنای آن چون هر نيرو و بخش ديگری از ايران مشارکت داشته‌باشد، آن هم در صف نخست سياست.

6. از نظر آنها اما تأکيد يک‌سويه بر تماميت ارضی ايران بدون تأکيد همزمان بر حقوق مناطقی چون کردستان، آذربايجان، بلوچستان، خوزستان و ترکمن‌صحرا نه دمکراتيک است، نه قابل پذيرش و نه کمکی به حفظ يکپارچگی ايران می‌کند. تماميت ارضی نه‌ آغاز و پيش‌شرط، که پايان و ماحصل تأمين حقوق اين خلق ها می‌باشد.

7. بر همين مبنا حملهء هيستريک اخير به جنبش کردستان را بشدت ضد دمکراتيک، غيراخلاقی و تنها به سود حکومت اسلامی ايران می‌دانم. تداوم آن بدون شک به ‌پيوستگی کرد به ‌ايران لطمه ‌وارد می‌سازد و به‌ بی‌اعتمادی مردم کردستان به‌جريانات و شخصيت هايی که‌چنين بی ‌مهابا در مقابل ارادهء ‌مردم کردستان ايستاده‌اند و به ‌تحريک رسوبات فاشيستی در ذهن مخاطبان شان بر عليه ‌اين مردم مبادرت ورزيده‌اند، می‌افزايد. اين، از اين گذشته،‌ جبهه‌ء آن دسته ‌را که‌بر اين باورند که‌ تحقق آمال کردی در ايران ناميسر است را تقويت می‌سازد.

8. پايان سخن: مردم کردستان و نخبگان آن ـ صرف ‌نظر از اينکه‌کدام انتقاد را از احزاب خود داشته ‌باشند ـ در برابر شووينيسم لجام‌گسيخته‌ از اين احزاب دفاع می‌کنند، چه ‌که‌ می‌دانند که‌ اين احزاب ستون فقرات و تبلور اراده‌ء سياسی آنها می‌باشند. اين احزاب توده‌ای ‌ترين احزاب ايرانی می‌ باشند و هرگونه هتک حرمت و‌ يورش دسته جمعی به ‌آنها يورش به توده‌ های‌مردم کردستان محسوب می‌شود. خشم روشنفکران کرد از اين بيانيه ‌و از برخورد فاشيستی برخی مجريان تلويزيونی خارج از کشور تنها گوشه‌ای از اين نارضايتی را نمايان می‌سازد.

 

تمامیت ارضی ایران بحث و مجادله ندارد! ـ الاهه بقراط

http://www.newsecularism.com/2012/09/07-Friday/090712.Elahe-Boghrat-Unity-of-Iran-needs-no-debate.htm

FHN: مقاله خواندنی و قابل تاملی است. نکته ای که من می خواهم اشاره کنم این است که همانطور که مشخص است، گرایش به تجزیه طلبی طی سال های اخیرافزایش یافته است. و من دایم دیده ام که صاحبان قلم با فکر بیشتر نفرت و مخالفت خود را با این واقعیت ابراز میکنند و کمتر دیدم که این با این قضیه به صورت علمی و منطقی برخورد کنند و علل آن را بررسی کنند. چرا که مخالفت با هر واقعیاتی نمی تواند جلوی پیشرفته این را بگیرد مگر اینکه با مساله به صورت علمی پرداخته شود. در اینجا هم خانم بقراط این مشکل را احساس کرده و در این مقاله به آن اشاره کرده منتها در نوشتهء ایشان هم یک سری دلایل آورده شده که زیاد با دلیل نیاوردن فرق ندارد. به عنوانه مثال ایشان از فردوسی و ایران باستان حرف زدند و تاریخ هیچ کس را به جز اين تاریخ خود نوشته قبول ندارند. این دیدگاه درست در بین ملل دیگر صدق می کند که تاریخ خود را قبول دارند. بر همه آشکار است که رضا شاه به تبعیت از روشنفکران آن زمان در پی ایجاد یک ملت و یک زبان بود که با شکست مواجه شده. تا برابری وجود نداشته باشد و تا زمانی که به هویت اقوام به دیدهء احترام نگریسته نشود جدایی طلبی خواهد ماند. به جای اینکه هویت آنها را انکار کنید و به تاریخ خود مراجعه کرده و هویت آنها را به خاطر حمله مغول و غیره تغیر یافته بدانید و انکار کنید (خانوم بقراط هم به این مورد غیر مستقیم اشاره کرده) و همان دلیلی را که شوونیست ها برای از بین بردن فرهنگ های ایران بکار می برند دلیلی برای مقابله با تجزیه طلبی بدانید به خواستهء آنها احترام بگذارید. و این را بدانید که زبان مادری خیلی مهم است خیلی مهم. چون خیلی ها دغدغهء آن را ندارند خیلی راحت زبان دیگران را قربانی می دانند.

 

معناشناسی سياسی دولت ـ اسماعيل نوری علا

http://www.newsecularism.com/2012/08/31.Friday/083112.Esmail-Nooriala-Semantics-of-multi-layer-words.htm

روبرت از تبريز: دوست گرامی دکتر نوری علا. من برای اثبات ارادت قبلی به يادتان می آورم که قبلن هم با همين نام مستعار خدمت شما نامه نوشته ام از تبریز. امروز مقالهء شما مربوط به تغییر معنی ملت در طول زمان را خواندم . در بخش های نخستین مقال امروز مقالهء شما مربوط به تغییر معنی ملت در طول زمان را خواندم. در بخش های نخستین مقاله تان نسبت به آن موضع پیدا کردم. اما به آخر های مقاله که رسیدم صدی نود با آن موافق شدم. اولن یک خواهش داشتم. من به عنوان یک ترک تبریزی خوش دارم که به زبان مادری من بگویند "ترکی آذربایجانی" و به نژادم بگویند "تورک"  (ترک) و شدیدن از کلمهء "آذری " که به زبان و نژاد من اطلاق می شود تنفر دارم؛ زیرا که سیاست آخوندها است که این کلمه را بجای نژاد و زبان من جایگزین کنند به این امید پوچ که مرا از موجودیت زبانی و نژادی ام خالی کنند و نگذارند که شعار "تبریز باکی آنکارا " را سر بدهند. جوان های آذربایجان جنوبی را به پان ترکیسم و جدائی طلبی محکوم نکنید. فعلن اکثریت آنها  دنبال این چیز ها نیستند. ولی فشار بیش از حد شده است. حکومت فشار بر این دارد که بگوید مردم من ترک نیستند و جوان تورک تبریزی در جواب این فشار می آید و روی پیراهن اش می نویسد "من تورکم" و می رود مسابقهء فوتبال تراختور با صبای قم که چند روز پیش برگزار شد. حال نیروهای ضد شورش می آید و تمام آنهائی را  که روی پیراهن شان نوشته اند "من تورکم" را دستگیر می کند. يک نفر در تبریز می آید برای مردن پدرش اعلامیهء ترکی چاپ می کند، می گیرند می برند زندان. دریاچهء ارومیه اش را می خشکانند تا از سرزمین آباء و اجدادی بیرون اش کنند و آواره اش نمایند... لطف "خداوند مهربان ِ" آخوند ها، به صورت زلزله، شامل در و دهات آذربایجان می شود، دولت مرکزی بسان اینکه تعدادی گوسفند زیر آوار طویله مانده اند، این خبر را با تأخیر اعلام می کند و به آن اهمیت نمی دهد. کاش شما که در خارج هستید جلو بیفتید تا سازمان ملل بیاید و بخاطر این حق کشی ها و تبعیض ها، رفراندم بگذارد تا قضیه حل شود. یک سوال دیگر: چرا باید تمامیت ارضی ایران حفظ شود؟ دوستی دارم در تبریز که می گوید من تمامیت ارضی را که باعث بدبختی من  و هموطن درجهء دوم شدن من می شود، نمی خواهم. دیگی که بخاطر من نمی جوشد نمی خواهم. اگر به ترکیه یا به آذربایجان شمالی ملحق شوم دیگر راحت می شوم. قبلن تبریزی ها از نفت و گاز ارزان که از از صدقه سر تمامیت ارضی از جنوب ايران می آمد استفاده می کردند. اما این امتیاز هم از بین رفته و حالا سنگ معدن مس سونگون اهر به کرمان برده می شود و چیزی هم گیر من نمی آيد و مردم قره داغ باید در خانه های کاه و گلی زندگی کنند که با کمترین تکان زمین به این روزگارفلاکت در نزدیکی زمستان گرفتار شود. او می گوید بد نیست ترک های منطقه یکی شوند. کردها هم یکی شوند. نقشهء جغرافیائی هم عوض شود. شاید مسائل حل بشود. مگر این مرزهای جغرافیائی از اول بوده است؟ در طول تاریخ مرزها عوض شده اند. بگذاریم باز هم عوض شود. اما بدون جنگ و خونریزی. آقای دکتر، این دوست من می گوید که به باکو رفته بوده و آنجا یک استاد دانشگاه گرجستانی (که سرزمین  اجدادی  شما  هم هست) از دوست من می پرسد که شما ایرانی ها چرا 400 سال سرزمین مرا اشغال کرده بودید؟ حالا تمامیت ارضی که با اشغال بدون رضایت سرزمین های دیگران، مثلن آذربايجان جنوبی، بوجود آمده باشد چه نفعی دارد؟ اگر وقت داشتید در فیس بوک به صفحهء I.LOVE.TABRIZ بروید و جو موجود در تبریز را ببینید. نمی گویم که این تفکرات همه شمول است، ولی زلزله و عملکرد خصمانهء آخوندها این فاصلهء بین تورک و دولت و، ناخودآگاه، با فارس ها را - هرچند که اشتباه است – را خیلی زیاد کرده است. شما که روشنفکرهای با تجربهء ماها در خارج هستید بجنبید و راه حلی پیدا کنید. من شخصن بعد از حل تبعیض نسبت به تورک ها، جدائی دین از دولت را، که همان سکولاریسم است، خواهم پسندید.. با عرض ارادت همیشگی.

 

خشایار رُخسانی: دوستان آذری من میگویند که تا پیش از گرفتار شُدن ایران در چنگال حکومت اشغالگر اسلامی، با آنکه اندکی آمیختگی های زبانی و فرهنگی میان مردم آذربایجان و مردم ترکیه پدید آمده بود، --آنهم به شَوَندِ (علت) تاریخی یا اشغال بخشی از آذربایجان برای مدت کوتاه بدست عُثمانیان--ولی بیشتر هم میهنان آذری ما هنگامیکه تراز فرهنگی، آسایش، رشد ترازداریک (اقتصادی)، زندگی نوین و پیشرفته میان دو کشور ایران و ترکیه را میسنجیدند، سرافراز بودند که ایرانی هَستند، با دیگر هم میهنان ایرانی شان پاترم (ملت) ایران را میسازند و آذربایجان را بخش جدا ناپذیر ایران میدانستند. ولی امروز سیاست های ستیزه جویانه و بیدادگرایانۀِ این حکومتِ اشغالگر در برابر تیره های ایرانی به ویژه در برابر مرزنشین ها در آذربایجان و گُسترش تنگدستی در این مرز و بوم، امکان و بهانه هایِ فراوانی به جدایی خواهان داده است تا آنها فریاد «واخواهی (اعتراضی) و دادخواهی» مردم این نیسنگ (منطقه) شوند. امروز بدبختانه برآیند سیاست هایِ اهریمنی این حکومت اشغالگر سوای چپاول و ویرانی ایران، چنین شُده است که بیشتر تیره های مرز نشین ایران با دیگر مردم ایران بیگانه شوند و بجایِ اندیشۀِ همبستگی و همکاری با هم میهنانشان در استان های کُیانی (مرکزی) و در راستای سرنگونی این حکومت اشغالگر و آزادی ایران، آنها بیشتر در اندیشۀِ گُریز از ایران هَستند. و بدبختانه آن بخش از اپوزیسیون حکومت اسلامی که از نام «همبستگی» سراسری برای نجات میهن همانند «جن از بسم الله» میترسد، هنوز در خواب است و نمیتواند سیج (خطر) فروپاشی ایران را ببیند، زیرا برای این بخش از نیروهای سیاسی نهادینه کردن ساختار «جمهوری یا پادشاهی»، برتر از یک همبستگی سراسری برای نجات میهن است.

 

جمشيد: شما از هم اکنون فتوا صادر کردید آنجا که می گوئید، "در واقع سازمان های منطقه ای بی شک مسئول اول همه حوادثی هستند که در ایران بعد از فروپاشی رژیم رخ خواهند داد." باز خمینی که پس از بازگشت فتوای هجوم به خوزستان، ترکمن صحرا و کردستان را صادر کرد.البته در مبحث "تمامیت ارضی" در انتهای این نوشته سعی گشته است که مسئولیت را نیز متوجه هواداران آن بنمائید.اما این کوشش شما چنگی به دل نمی زند.در ضمن "ملیت" واژه ای دیرین است و ارتباطی با ترجمه های شما ندارد.نه تنها "خرده" و "پاره" ملت نیست، بلکه ریشه در اصالت و منشا داشته و "جعل" کلمه زبان دیگری نیز نیست.ملت اما واژه ای قراردادی و جدید است.باید دست از جوسازی و اتهام بر علیه ملیت های ایران و سازمان های مطبوع آنان برداشت، اگر سودای کشوری به نام ایران در سر است.با سپاس.

 

پيام اميد: جناب آقاى نورى علا٬ درود بر شما. مقالهء جنابعالى را به نام 'معنا شناسی سياسی ملت"

را خواندم٬ بسيار متأسف شدم که شما يا توجه نکرده ايد٬ يا نمي دانستيد و يا عمدأ از قلم انداختيد٬ که در توجيح معنى و مفهوم ملت «ملت سرخپوست امريکا» را از قلم انداخته ايد. بله، من در امريکا زندگى مي کنم و يک فعال سياسى در سياست امريکا هستم. هيچ سخنگويى٬ از جمله رييس جمهور امريکا از ملت امريکا هيچ زمانى صحبت نمي کند٬ به جاى آن مردمان امريکا را بکار مي برند٬ زيرا در داخل مرزهاى سياسى و جغرافيايى امريکا ملت وجود دارد٬ ملتى بنام ملت هاى سرخپوستان. وجود دارند٬ و معنى و مفهوم شما از ملت در حقيقت يک تحريف سياسى و تاريخى است. اگر تعريف شما درست باشد٬ ملت شوروى کجا رفت و چه بلايى سرش آمد؟ با تعريف شما که معنى و تفسير مفاهيم را در اسناد سازمان ملل جستجو مي کنيد٬ ملت شوروى الآن بايد وجود داشته باشد٬ حال آنکه چيزى در حال حاضر بنام ملت شوروى وجود ندارد٬ همانطور که در بارهء آلمان شرقى هم ملاحظه فرموديد٬ مرزهاى جغرافياى و سياسى تغيير مي کنند و با تغيير مرزهاى جغرافياى و سياسى ملت هاى جديدى به وجود مى آيند٬ و اين طور هم نيست که در امريکا ملت هاى انگليسى٬ پرتغالى٬ آلمانى٬ بومى سرخپوست٬ اسپانيايى٬ هلندى٬ ايتاليايى ٬ چينى و غيره وجود نداشته اند. بله وجود داشته اند و دليل اينکه ديگر به عنوان ملت وجود ندارند٬ اين است که فدراليسم٬ اين ملت ها را اضحهلال و  آناستی برده و با ملت هاى ديگر مخلوط کرده است. اين طبيعت و ماهيت فدرالسيم البته با قوانين درست و با انسان هاى درست٬ صادق و درستکار است که ملت هايى را تبديل به مردمان يک کشور مي کند٬ دليل اينکه واژهء ملت در امريکا بکار نمي رود اين است که ملت هاى فرانسوى٬ اسپانيايى٬ بومى٬ انگليسى٬ پرتغالى٬ آلمانى و غيره آناستيه شده اند. معانى و تفاسير واژه هاى سياسى را بايد در کتب تاريخى جستجو کرد و نه در اسناد سازمان ملل متحد. به قول شما بلوچ يک ملت نيست ولى همين اسناد سازمان ملل متحد مي تواند ملت بلوچ را تبديل به يک ملت سياسى رسمى کند٬ و به نظر من بلوچ٬ کرد٬ گيلکى٬ لر٬ عرب٬ ترک و فارسى زبانان هر يک٬ يک ملت هستند و همه کسانى که در داخل مرزهاى سياسى جغرافياى ايران زندگى مي کنند٬ مردمان ايران هستند و نه مردم ايران٬ زيرا «مردمان ايران» دلالت بر مجموعه اى از ملت هاى ديگر ايران مي کند و «مردم ايران» دلالت بر يک مردمى همگون و بدون گوناگونى مي کند. به نظر من مقالهء شما سعى در تحريف واژه هاى سياسى دارد تا بتواند «ملت ايران» را توجيه کند در حالى که ملت ايران توجيه پذير نيست. اگر کسى ملت عرب و ترک را به عنوان ملت قبول نکند٬ پس وجود 22 کشور مستقل عربى را با زبان٬ اداب و رسوم٬ فرهنگ و غيره را چه جورى توجيه مي کند؟ وجود 6 ملت ترک در خارج از مرزهاى ايران را چگونه توجيح مي کند؟٬ آيا باز هم مى گوييد که ملت ترک و عرب٬ ملت نيستند و قوم ايرانى هستند؟

you can read about the Indian nation in USA on the internet, you can do a Google search and find millions of articles about them, the Indian nation with in USA political boundaries have their own independent government(what we call in farsi(parsi tarjih midam) Khod mokhtar), police, sheriff, army, cannot go to their jurisdictions without their permission, if they violate these treaties, Indian nation will face them with arm response, trust me on this, they have Indian nation government, county and city government and their locality governments are run as local federalist governments,  you can come and see for yourself. the Indian nations are not allowed to handle foreign affair, regulate interstate commerce. but they are USA citizens and enjoy the same bill of right that the rest of american enjoy.

أميدوارم که اعتراض خودرا به گوش شما رسانده باشم٬ و اميدوارم که شخص فرهيخته اى مثل شما راه حل بهترى براى ايران و ايرانى پيدا کنيد.

 

مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟! ـ جمعه گردی های اسماعيل نوری علا

http://www.newsecularism.com/2012/08/24.Friday/082412.Esmail-Nooriala-Democracy-a-pretext-to-elongate-IRI-life.htm

جاويد: با درود فراوان به آقای دکتر اسماعيل نوری علا. جناب نوری علا٬ جمعه گردی اين هفتهء شما براستی يکی از پربارترين مطالبی بود که در اين مدت نگاشته ايد. من تا آنجايی که فرصت کنم از نوشته های پربار شما در ستون جمعه گردی استفاده ميکنم. به همين دليل مايلم مطلب اين هفتهء شما را کمی با دقت مورد تحليل قرار دهم. چرا که اين مقاله هر چند در پاسخ به نوشتهء يکی از هواداران تئوری اصلاحطلبی حکومتی نوشته شده٬ ولی ميتواند به عنوان قدمی در آسيب شناسی بخشی از جنبش سياسی ايران مورد بررسی قرار گيرد. آقای کرمی٬ مانند ديگر هواداران اصلاحات٬ هيچ نوع تحليل و منطقی را برای اثبات حرفهايش ارائه نميدارد و بی توجه به شکست عملی اصلاحات و در زمانيکه بسياری از اصلاحطلبان سابق به جمع هواداران واژگونی نظام پيوسته اند٬ اين به اصطلاح روشنفکران سکولار همچنان لجبازانه به بهانهء اصلاحات از بقای اين رژيم حمايت مي کنند. جناب نوری علا٬ پيشنهاد مي کنم که ميزگردی از اين هواداران خجالتی رژيم برپا شود تا اينان مجبور شوند بدور از سفسطه بافی پاسخگوی حمايتهای خود از اين رژيم باشند. پيشنهاد مي کنم که از گروههايی چون «اتحاديهء جمهوري خواهان» و يا «سازمان جمهوري خواهان» و يا شخصيت هايی چون حسن شريعتمداری و يا گنج بخش و يا فتاپور سوال شود که بر چه اساس و برمبنای کدام تحليل عملی از اوضاع کنونی هنوز از اصلاح طلبی مرده حمايت مي کنند؟ آقای نوری علا٬ واقعيت آن است که سازمان های به اصطلاح چپ ايران هنوز همان خط کيانوری را دنبال مي کنند. هنوز برای ايشان مقابله با «امپرياليزم» بر هر چيز ديگری ارجحيت دارد. بنابراين بايد به هر قيمتی شده از دوام و قوام اين رژيم حمايت کرد. جناب نوری علا٬ متاسفانه جنبش جمهوری خواهی ايران امروز بطور عمده در انحصار چپ های سنتی است و اين افراد در کمال مرد رندی موفق شده اند که ديدگاه های خطرناک خود را به عنوان اصول پايه ای جمهوري خواهان ايران جا بزنند. همانطور که شما و ديگر دگرانديشان در تحليل عمل کردهای خطرناک رژيم حاکم و اصلاح طلبان دولتی قلم ميزنيد و بحث مي کنيد٬ زمان آن رسيده که در مورد عملکرد خطرناک و موزيانهء چپ سنتی ايران (رهروان راه کيانوری در حزب توده و فداييان اکثريت و اين گروههای به اصطلاح جمهوري خواه)٬ که تا امروز در تاريکی نشسته و از ميدان پاسخگويی به عملکرد خائنانهء خود در طول اين سه دهه مصون مانده اند٬ بيشتر بحث و بررسی شود.  با تشکر بسيار از شما.

********************

9999999999999999999

))))))))0000000