=======================================================
شماره 265 ـ
جمعه 8 شهريور 1387 ـ
29 اوت 2008
=======================================================
جنبش
بيداری فرهنگي
و تلاش برای به روز کردن فرهنگ خرد
مدار ايران
گزارشی به مردمان ايران،
در چهارمين سالگرد تأسيس کميته بين المللی نجات پاسارگاد
شکوه ميرزادگی
ما، در هر گوشه از جهان سر بلند کرده ايم، در هر گوشه از سرزمين
مان روييده ايم، و باور داريم که هر بار که کسی از ستون و کتبيه ای
می گويد که شکسته می شود، از تالابی می گويد که خشک می شود، از
درياچه ای می گويد که آلوده می شود، از بنايي می گويد که ويران می
شود، از هوايي می گويد که مسموم می شود، او عضو جنبش فرهنگی ما
است، سربازی فرهنگی است که از جای برخاسته تا فرهنگ خردپذير و مهر
آفرين ما را برای پيوستن به جهان متمدن به روز کند و، در اين
راستا، با آگاهی رسانی و اعتراض خويش، خواب را در چشم ويرانگران
فرهنگی آشفته می سازد.
=======================================================
جمعه
گردی های اسماعيل نوری علا
غرور ملی، المپيک پکن و کميتهء نجات پاسارگاد
تجربه
ای
چهار ساله به ما می گويد: ديگر بايد باور کنيم که چندان دور نيست
تا شاهد روزهائی باشيم که در آنها، با گسترش هرچه بيشتر آگاهی های
فرهنگی در کشورمان، رفته رفته غرور ملی به جوانان مان باز گشته و
خودباوری آنان به شکوفائی نشسته است. تا المپيک لندن راهی چهارساله
در پيش روی ماست. تمام دل آرزومندم به من می گويد که ما در آن
ميدان، در سايهء پرچم سه رنگ شير و خورشيد نشان مان، بار ديگر شاهد
شکوفائی نسلی نو از ورزشکارانی خواهيم بود که نام ايران را در دل
خود تکرار می کنند و، به پاس انتظار ملت خويش، به رقابت با حريفان
خود برخواهند خواست.
(+ يک نظر)
=======================================================
خرد
برتر از دين است!
سلامت کاظمی
امروزه حضور دین در حاکمیت (که لااقل این حسن را داشت که روی صحنه
رفت تا حتی
عوام نیز قد و بالای آن راخوب تماشا نمایند!) فرصت تاریخی را به
دست داده که سراغ
ریشه ها برویم. به سراغ اندیشه هایی که آب دهان یک روضه خوان مشهدی
را از "آسپرین"
کارساز تر می کند! چرا ما نباید ضمن احترام و تکریم امامان مان از
آن ها انتقاد
کنیم؟ چرا وقتی خرد مان پوزخند می زند که ما را بر سر داستان امام
زمان، سرکار
گذاشته شده اند، باید به عنوان "مرتد" سرمان برباد برود؟ چرا وقتی
یک رهبر مذهبی یا
سیاسی گل می کند، به یک باره لباس تقدس به او می پوشانیم؛ کلیهء
درهای انتقاد را به
روی او می بندیم و روی نقاط ضعف و اشتباهات اش سرپوش می گذاریم؟
چرا مقدس سازی توی
خون ما رفته است؟
=======================================================
چه
توان کرد...؟
سروده ای از م. سحر
با دیدن تصویر
دخترک زیبا که شاخهء گل سرخی روی تصویر پدر مقتول و جوان خود
گرفته است از خود پرسیدم «چه می توان کرد؟» و از ذهنم گذشت : « من
جدا و تو جدا ،چه توان کرد؟»
و سپس اين شعر نوشته شد.
پس با یاد «یعقوب مهر نهاد» که همچون بسیاری از جوانان وطن، جوان
افتاد!
«من
جدا و تو جدا، چتوان کرد؟ /
خفقان حلقهء ما، چتوان کرد؟..»
=======================================================