بازگشت به خانه                    پيوند به نظر خوانندگان                     آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

جمعه 12 مهر ماه 1392 ـ  4 ماه اکتبر 2013

مهم‌ترين دستاورد سفر روحاني: استراتژی حاكميت يگانه

محمد قوچانی ـ ايران

مهم‌ترين توفيق دكتر حسن روحاني در سفر به نيويورك ايجاد تصوير تازه‌‌اي از ايران بود. ظاهراً حتي هشت سال تجربه‌ي تلخ پوپوليسم سياسي براي گذار جامعه‌ي ايراني از تخيل‌گرايي به واقع‌‌گرايي كافي نبوده است و چه ‌بسا عوام ‌فريبي سياسي عصر احمدي‌نژاد چنان با آرمان‌گرايي سياسي عصر خاتمي درآميخته و معجون شگرفي از باورهاي اتوپيايي را خلق كرده كه گفتمان روحاني هم نتوانسته «جماعت» را به «واقعيت‌» گرايي سياسي هدايت كند. اما واقعيت چيست؟

مهم‌ترين مساله ملي ما در شرايط ايران امروز مساله سياست خارجي است. سياست خارجي در روزگار ما چنان مهم است كه سياست داخلي حول آن صورت‌بندي شد. يعني در انتخابات اخير رياست ‌جمهوري مردم بيش از همه ميان دو گزينه نمادين «روحاني – جليلي» راي دادند و نه دو گزينه محتمل «عارف – قاليباف» كه نماد تشکیلاتی ‌تري از دو جناح «اصلاح‌طلب – اصول‌گرا» بودند. مردم ايران به يكي از دو گزينه «صلح – جنگ» راي دادند نه «اصلاح – اصول» چراكه خطر جنگ را بيخ گوش خود حس مي‌كردند و مي‌خواستند ميهن خود را از اين خطر دور كنند. نكته كليدي شكاف‌ها در اين انتخابات حول همين دو واقعيت بود؛ جنگ يا صلح؟ و اين دو گزينه چنان مهم بودند كه نزاع «دیپلمات – سرهنگ» شاه‌ كليد انتخابات شد.

مساله سياست خارجي ما اما فقط مساله هسته‌اي نيست. در سال‌هاي اخير يك تفكر انحرافي چه در داخل و چه در خارج از ايران رايج شده كه معضله‌ي سياست خارجي بلكه سياست عمومي ايران را مساله هسته‌اي مي‌داند. واقعيت اين است كه غرب و شرق، داخل و خارج، دوست و دشمن همه مي‌دانند كه ايران باوجود دستيابي به دانش هسته‌اي نه مي‌خواهد و نه مي‌بايد به سلاح هسته‌اي دست يابد. از نظر فني ايران از دولت ميرحسين موسوي تا دولت محمود احمدي‌نژاد قدم‌هاي بلندي براي دستيابي به دانش هسته‌اي برداشته است اما اين توانمندي در جهت توليد سلاح هسته‌اي نبوده است. سلاح هسته‌اي در جهان امروز حتي خاصيت بازدارندگي خود را از دست داده و اگر ايران به يك يا چند بمب هسته‌اي دست يابد الزاماً از پاكستان يا كره‌شمالي ايمن‌تر نخواهد بود كه هرازگاهي با تهديدات امنيتي غرب روبه‌رو هستند. حتي اگر هدف ايدئولوژيك ايران پايان موجوديت دولت صهيونيستي اسرائيل باشد با چند بمب اتمي اين هدف محقق نمي‌شود و راه‌حل ايران مبني بر طرح انتخابات آزاد در سرزمين ‌هاي اشغالي قابل دفاع‌تر و قابل تحقق‌تر است تا راه ‌حل نظامي. غرب به خوبي مي‌داند كه ايران در برنامه هسته‌اي خود هدف نظامي ندارد اما چرا مساله ديپلماسي ايران را به مساله هسته‌اي تقليل مي‌دهد؟

واقعيت اين است كه مساله هسته‌‌اي ايران برساخته دوستان نادان و دشمنان داناست. دولت‌هاي عبري و عربي خاورميانه و روسيه در ائتلافي عجيب و غريب براي مهار ايران برنامه مشترك دور ساختن ايران از غرب و ترويج ايران‌هراسي و شيعه ‌هراسي تدارك ديده‌اند. عرب‌ها، روس‌ها و اسرائيلي‌ها هيچكدام نمي‌خواهند ايران با آمريكا گفت‌وگو كند. آنان دولتي با اين وسعت جغرافيايي و منابع طبيعي و توان تاريخي و فرهنگي را دشمن خود مي‌دانند و دوست ندارند كه اين دشمن بالقوه اندكي آسوده‌‌خاطر باشد و به افزايش توان ملي خود بپردازد. متاسفانه افزون بر اين دشمنان دانا، دوستان ناداني در داخل ايران هم حضور دارند كه با راهبردها و ضدراهبردهاي نادرست در سياست خارجي آب به آسياب دشمن ريخته‌اند.

تاريخ دشمني‌هاي دولت آمريكا با ملت ايران روشن است. مشاركت آمريكا در براندازي دولت دكتر مصدق، تقويت ديكتاتوري پهلوي و حمايت از ديكتاتوري بعثي عليه جمهوري اسلامي هيچ‌يك قابل كتمان نيست اما خيانت‌هاي اتحاد شوروي به دكتر مصدق و به سود محمدرضا پهلوي و نيز تلاش روس‌ها اعم از سرخ و سفيد براي دخالت در ايران از عصر قاجار با عهدنامه‌هاي گلستان و تركمانچاي تا به توپ بستن مجلس مشروطه، اشغال گيلان و آذربايجان و خيانت‌ها و جاسوسي‌هاي حزب توده هم هرگز قابل كتمان نيست. روسيه‌ي پس از شوروي هم در حق ايران دوستي نكرده است. تأخير در تحويل نيروگاه بوشهر يك نمونه از اين نادوستي‌هاست. همين روس‌ها با كشاندن موضوع هسته‌اي ايران به شوراي امنيت سازمان ملل متحد به هزينه‌ي ايران به يك بازيگر ارشد سياست بين‌‌الملل تبديل شده‌‌اند.

هدف ديپلماسي دولت خاتمي گريز پرونده هسته‌اي ايران از شوراي امنيت و ايجاد كانال گفت‌وگو با غرب بود اما خاتمي به جاي گفت‌وگو با كانون قدرت غرب يعني بلوك انگلوساكسون (آمريكا – انگليس) سعي كرد با اتحاديه اروپا گفت‌‌وگو كند. واقعيت اين است كه اتحاديه اروپا هنوز يك قدرت درجه‌ي دوم است و با افزايش توان روسيه و كاهش قدرت غرب و بازگشت به جهان دو قطبي «آمريكا – انگليس» از يك سو و «روسيه – چين» از ديگر سو به تدريج اتحاديه اروپا به ويژه محور «آلمان – فرانسه» رو به افول خواهند رفت. آلماني‌ها به صراحت در مذاكرات هسته‌اي با دولت خاتمي گفته بودند تا آمريكايي‌ها شريك مذاكرات نباشند اجازه توافق نمي‌دهند و كارشكني انگليسي‌ها نشانه نيات پسرعموهاي آمريكايي آنهاست كه انگليسي‌ها به نيابت از ايشان در مذاكرات حضور دارند.

متاسفانه اين پيام در دولت محمود احمدي‌نژاد دير دريافت شد و پس از تغيير استراتژي ديپلماسي ايران از گفت‌وگو با اروپا به گفت‌وگو با شرق (يعني روسيه و چين و هند همان دوستان نامطمئن) هنگامي مذاكره با آمريكا در دستور كار قرار گرفت كه توان سياسي ما در داخل كشور بر اثر اتفاقات داخلي كاهش يافته بود و پيام واحدي از ايران به گوش جهان نمي‌رسيد. اينگونه بود كه قبح مذاكره مستقيم با آمريكا در دولت محمود احمدي‌نژاد بي‌دليل و بي‌نتيجه شكست بدون آنكه دستاوردي ملموس داشته باشد.

سياست خارجي ادامه سياست داخلي است. هيچ كشوري تا زماني كه از اقتدار و اتحاد ملي برخوردار نباشد توان گفت‌‌وگو در عرصه بين‌‌المللي ندارد. دولت‌‌هاي خاتمي و احمدي‌نژاد هر دو از اين جهت دچار مساله بودند. دولت خاتمي گرچه متكي به راي بيش از 20 ميليون شهروند ايراني بود اما در گذر زمان با افزايش تنش‌هاي داخلي چنان تضعيف شد كه تئوري حاكميت دوگانه شكل گرفت. تئوري حاكميت دوگانه - كه از سوي برخي نظريه ‌‌پردازان اصلاح ‌طلب طرح شده بود - ظاهراً راه برون ‌‌رفت اخلاقي از بحران داخلي در برابر راي‌ دهندگان به خاتمي بود كه از او انتظارات افزون بر طاقتي داشتند. با اين تئوري، گناه ناكارآمدي دولت در سياست خارجي بر دوش جناح مقابل آن در سياست داخلي مي‌افتاد و افكار عمومي تهييج و ارضا مي‌شد اما در عمل با تثبيت تئوري حاكميت دوگانه انفعال سياسي ترويج مي‌شد و اقتدار رئيس ‌جمهوري منتخب ملت در جهان سياست، زائل.

جهان سياست عرصه قدرت است. كسي به معذوريت‌هاي اخلاقي رئيس‌جمهوري اسبق ايران كاري نداشت و تنها براي او دلسوزي مي‌كرد اما در نهايت يا به فكر معامله با جناح مقابل – كه قدرت بيشتري داشت – مي‌افتاد يا به غرقاب راه‌ حل‌هاي براندازانه فرو مي‌رفت. معامله با جناح مقابل ممكن نبود چون جناح اصولگرا اقتدار داشت اما مشروعيت نداشت (يعني در انتخابات پيروز نشده بود) درست برعكس جناح اصلاح‌طلب كه گرچه مشروعيت داشت (يعني در انتخابات پيروز شده بود) اما اقتدار نداشت! نتيجه كار بن‌بست مطلق بود. اين پارادوكس در دورهء محمود احمدي‌ نژاد هم ادامه يافت. رفتارهاي انتقام‌جويانه و توان‌فرساي دو جناح اصلاح‌طلب و اصول‌گرا كار را به جايي رساند كه غرب حتي اگر مي‌خواست مذاكره كند نمي‌دانست بايد با كدام جناح مذاكره كند! بديهي بود كه در اين شرايط اسرائيلي‌ها، عرب‌ها و روس‌ها از آب گل‌آلود ماهي مي‌گرفتند.

بزرگ‌ترين اشتباه استراتژيك اصلاح ‌طلبان در دهه‌ء گذشته طرح نظريه‌ء حاكميت دوگانه بود و بزرگ‌ترين برنامه استراتژيك اعتدال ‌گرايان در دهه‌ء آينده طرح نظريه حاكميت يگانه است. در علم سياست حاكميت مفهومي يكپارچه، يكسره و يكدست است. از نظريه‌ي دولت مدرن توماس هابز كه حاكميت را به صورت لوياتان مي‌بيند تا نظريه‌ي الهيات سياسي كارل اشميت هيچ‌كسي حاكميت دوپاره را حاكميت نمي‌داند. دوگانگي در حاكميت نقض غرض است كه به اضمحلال حاكميت و نظام تصميم‌گيري منتهي مي‌شود. چراكه به قول كارل اشميت حاكميت، تصميم‌گيري (اعمال قدرت) در شرايط استثنايي است. رقابت در عرصه سياسي مقدمه‌اي بر تشكيل حاكميت است و هنگام تشكيل حاكميت بايد رقابت را وانهاد و به اجماع‌‌ سازي پرداخت.

دكتر روحاني از آغاز رياست‌جمهوري سعي كرده است حاكميت را يگانه كند. دولت‌هاي ائتلافي در غرب نمونه‌اي از ساز و كار براي ايجاد حاكميت يگانه حتي در شرايط حاد رقابت سياسي است. ايجاد دولت ائتلافي اولين گام روحاني براي ايجاد حاكميت يگانه بود. حضور افرادي از دو جناح اصلاح‌طلب و اصول‌گرا در كابينه، كار بزرگ روحاني بود. دومين گام روحاني ترميم روابط با مراكز واقعي قدرت در ايران بود. سخنان رئيس‌جمهور در ديدار با مراجع تقليد، ائمه جمعه، نمايندگان مجلس خبرگان و فرماندهان سپاه را در همين جهت مي‌توان تعريف كرد و سرانجام مهم‌ترين گام رئيس‌جمهور ايجاد رابطه‌اي عاطفي،‌ استدلالي، اقناعي و حقوقي با مقام رهبري است. رهبري در ايران از نظر قانون اساسي جايگاهي كليدي دارد. اگر كسي گمان كند براساس نظريه حاكميت دوگانه مي‌تواند رقابت را تا سطوح عالي قدرت بگستراند هم از نظر سياسي و هم از نظر حقوقي خطايي استراتژيك مرتكب شده است اگر رقابت در عرصهء انتخاباتی به ‌صورت دو جناحی و چند جناحی پسندیده‌ است در عرضه حاکمیتی سم مهلک است. یک حزب یا جناح وقتی به حاکمیت رسید باید قدرت اقناع و اجماع حتی در مخالفان خود داشته باشد. روحاني به اتكاي راي مردم در پس رقابتي واقعي در انتخابات رياست ‌جمهوري و براساس تعاملي قانوني با مقام رهبري به اين جايگاه رسيده كه در آستانه سفر به نيويورك مي‌گويد با اختيار كامل يعني اقتدار كامل به آمريكا مي‌رود. به اين معنا روحاني اكنون نه‌تنها راي بيش از 18 ميليون شهروند ايراني كه راي مقتدرترين رجال ايران آقايان خاتمي، هاشمي،‌ ناطق نوري، لاريجاني و از همه موثرتر مقام رهبري را پشت سر دارد. بر اين اساس است كه او مي‌تواند پشت تريبون سازمان ملل متحد به نام جمهوري اسلامي ايران سخن بگويد و همزمان با نام بردن او از «پرزيدنت باراك اوباما» صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران هم از سخنان رئيس‌جمهوري ايالات متحده آمريكا استقبال كند.

اين نقطه درخشان تاريخ حاكميت در جمهوري اسلامي است كه در آن از سيد محمد خاتمي تا شيخ صادق لاريجاني و از سردار رحيم صفوي تا دكتر ابراهيم يزدي از دكتر حسن روحاني حمايت مي‌كنند و تنها روزنامه‌ كيهان عصباني و نااميد، سخنان اوباما را لاف و گزاف مي‌خواند! رسانه‌های تندرویی مانند کیهان از اینکه نفوذ خود را در حاکمیت از دست داده‌اند عصبانی هستند. آنان حتی سخنان مقام رهبری را در جمع فرماندهان سپاه تعبیر می‌کنند تا خود را همچنان قلب قدرت نشان دهند.

بنا به اخبار موثق، نامزدهاي اصلاح‌طلب انتخابات 88 به نزديكان خود گفته‌اند به دقت مواضع دكتر روحاني را دنبال مي‌كنند و راهبرد كلان اين دولت مورد تاييد آنان است. اكنون به معناي واقعي كلمه همه‌ي اجزاي حاكميت يگانه و يكپارچه شده‌‌‌اند و تندروها به حاشيه رانده شده‌اند.

سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، به عنوان نهادي كه در جنگ ايران با عراق از ميهن دفاع جانانه‌اي كرد و در انتخابات دوم خرداد 1376 در شهرك شهيد محلاتي – محل زندگي فرماندهان و سرداران سپاه – بيش از 70 درصد راي‌دهندگان به سيدمحمد خاتمي راي دادند،‌ در جايگاه واقعي و ملي خود قرار گرفته و پشتيبان دولت منتخب ملت است. همين موقعيت بي‌نظير است كه به روحاني اين اقتدار را مي‌دهد كه پشت تريبون سازمان ملل بگويد از ايران يك صداي واحد به گوش مي‌رسد و در ادامه بپرسد چرا از آمريكا چند صدا به گوش مي‌آيد؟ آيا آمريكا دچار حاكميت دوگانه شده است؟ و همين موقعيت بي‌نظير است كه به روحاني اين افتخار را مي‌دهد كه براي اولين بار در دهه‌ي اخير پيوند استراتژيك اسرائيل و آمريكا را متزلزل سازد و عرب‌ها و روس‌ها را نگران كند.

گفت‌وگوي غيرمستقيم روحاني ـ اوباما در سازمان ملل كليد حل مشكلات سياست خارجي ماست. نه اينكه با مذاكره يا حتي رابطه با آمريكا همه‌ي معضلات ما حل مي‌شود بلكه با اين كار اجماع در غرب عليه ايران از بين مي‌رود. ايران و آمريكا راهي درازتر از يك ديدار سرپايي پشت ميز ناهار آقاي بان كي مون يا ديدار در حاشيه مجمع عمومي ميان روحاني – اوباما در پيش دارند. شأن روحاني بالاتر از اين بود كه به صورت اتفاقي اوباما را ببيند. مذاكره با آمريكا بايد هدفمند و اصولي باشد و مانند يك توپ صدا كند. هرگز نبايد حرف آخر را اول زد. حتي در صورت رابطه با آمريكا ممكن است ايران هرگز نتواند به آمريكا اعتماد كند اما بهانه را از آمريكا خواهد گرفت.

دكتر حسن روحاني در سخنراني خود در سازمان ملل پيشنهاداتي حرفه‌اي به آمريكا داد. طرح ائتلاف براي صلح طرحي رويايي و خيالي نيست. طرحي است كه به آمريكا پيشنهاد همكاري سياسي مي‌دهد. مشابه كاري كه در دورهء خاتمي در افغانستان انجام شد اما متاسفانه هرگز به اندازه‌‌اي كه هزينه كرديم، سود نبرديم. ايران بايد با آمريكا مذاكره‌اي حرفه‌اي مبتني بر اصول اخلاقي و منافع ملي خود طراحي كند. نه آمريكا هرگز دست از حمايت از دولت اسرائيل برمي‌دارد و نه ايران هرگز بايد از حمايت از ملت فلسطين دست بردارد؛ اما ما مي‌توانيم نفوذ لابي صهيونيستي در آمريكا را كمتر كنيم. ميزان موفقيت روحاني در سفر نيويورك را مي‌توان با ميزان عصبانيت اسرائيل فهميد و برخي دوستان نادان كه راديو اسرائيل معيار تحليل آنها در عالم است از همسويي شگرف خود با تل‌آويو شرمنده باشند! اما اين تازه از نتايج سحر است باش تا كه صبح ديپلماسي اعتدال بدمد.

مهم‌ترين توفيق دكتر حسن روحاني در سفر به نيويورك ايجاد تصوير تازه‌‌اي از ايران بود كه در آن يك حكومت، يك حاكميت و يك دولت وجود دارد. دوستان ايدئاليستي كه در دو جناح اصلاح‌طلب و اصول‌گرا به اين دولت طعنه مي‌زنند كه چرا حرف آخر را همين روز اول نزد بايد اندكي صبر كنند و با تعجيل – كه از مصاديق تفريط و افراط و به دور از اعتدال است - خود را بيش از اين در انزوا قرار ندهند.

اگر از تندروهاي «كيهان» و «جهان» صرف ‌نظر كنيم، روي خطاب اين سخن بيشتر با معدود دوستان اصلاح ‌طلبي است كه تحت تاثير شبكه‌هاي مجازي از موضع اولترا اصلاح‌ طلبي از ياد برده‌‌اند كه اكنون همفكران خاتمي و هاشمي و حتي موسوي و كروبي نه اپوزيسيون كه جزئي از حاكميت جمهوري اسلامي ايران هستند؛ همان افرادي كه برنامهء دستيابي به دانش هسته‌اي در دولت‌هاي آنان بنا شد و دولتمردان آنان از بهترين فرزندان انقلاب،‌ سپاه و حوزه بودند و آرزويي جز صلح، آزادي و توسعهء ايران ندارند. اصلاح ‌طلبي همان جريان اصيلي است كه در جريان انقلاب، جنگ، سازندگي و اصلاحات از اين كشور دفاع كرد و شهداي هسته‌اي و جنگ تحميلي را در انحصار هيچ حزب و گروهي نمي‌داند و خود را به جمهوري اسلامي نزديك‌تر از هر جريان سياسي ديگري مي‌داند و از كليت اسلاميت، جمهوريت و ايرانيت دفاع مي‌كند. ما امروزه بايد به نام جمهوري اسلامي ايران سخن بگوييم نه يك كلمه كم و نه يك كلمه بيش؛ همان‌گونه كه دكتر حسن روحاني در سازمان ملل متحد سخن گفت. دفاع از صلح و انتخابات آزاد در سوريه، كاهش تنش با آمريكا و مذاكره اصولي با غرب و دستيابي به دانش هسته‌اي صلح‌آميز همان حرفي است كه اصلاح ‌طلبان همواره از آن دفاع كرده‌اند اما اين بار اين سخنان از زبان رئيس‌ جمهوري اسلامي ايران بيان مي‌شود و نه اپوزيسيون نظام. عصر اپوزيسيون بودن پايان يافته است.

منبع: شماره 61 هفته نامه آسمان  

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه

 

create counter