بازگشت به خانه                    پيوند به نظر خوانندگان                     آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

جمعه 7 تير ماه 1392 ـ  28 ماه ژوئن 2013

نامه ای به دکتر نوری علا  در مورد کنگره سکولار دموکرات ها

سام قندچی

دوست عزيز دکتر اسماعيل نوری علا با سلام و خسته نباشيد،

از اينکه مرا در آغاز اين تلاش تازه تان برای ايجاد وحدت طرفداران دموکراسی و سکولاريسم در ايران* بخاطر داشتيد سپاسگزارم و مايهء افتخار من است و بويژه وقتی می بينم با همه ناراحتی های جسمانی لحظه ای از تلاش برای نهادينه کردن دموکراسی در ايران فروگذار نکرده ايد چيزی جز تحسين نمی توانم بيان کنم. بيش از 45 سال پيش که در نوجوانی در دبيرستان بخاطر ابراز نظر سياسی مورد سرزنش و تهديد قرار گرفتم، تا به امروز، همچنان برای تحقق همين خواست کوچک سياسی در ايران در ادامه هزينه کردن از زندگی فردی و آسايش خود و خانواده ام دريغ نکرده ام. موضوع دموکراسی در عرصه سياسی ايران بحثی شخصی نبوده و نيست و قرار نيست نه تلاشگران اين امر انسانهای کاملی باشند و نه آنکه همه مردم ايران انسانهای کاملی شوند تا جامعه ايران از نظر سياسی دموکراتيک اداره شود همانطور که مردم اروپا و آمريکا نيز انسانهای کاملی نيستند وليکن قرن هاست از سيستم سياسی دموکراتيک بهره مند هستند.

در نتيجه در طرح اختلافات ابداً هدف اين نيست که مخالفان خود را انسان های کمتری بدانيم. بحث دربارهء اختلاف نظری در مورد رسيدن به سيستم سياسی دموکراتيک در ايران است و هدف آنگونه حملات شخصی نيست که نظير رهبران کالت های مذهبی و سياسی خود را فرشته بپنداريم و مخالفان خود را اهريمن معرفی کنيم. شما را در جنبش سياسی ايران فردی يافتم که صادقانه در پی هدفی مشابه بوده است و نه آنکه مانند بسياری مدعيان در اين جنبش بخاطر جاه و مقام هر دروغی بگويند و بحث ها را شخصی کنند و هر انسانی را تخريب کنند بدون آنکه از شفقت بوئی برده باشند و واقعاً برای آزادی و حريم خصوصی ارزشی قائل باشند و به خيال خود قاضی و دادستان و وکيل مدافع در مورد زندگی ديگران باشند گويی کعب الاخبارند و با پشت سر حرف زنی به خود اجازه دهند برای هرکس حکم صادر کنند و خود را منزه جلوه دهند و حتی در خارج کشور در شرايط عدم وجود فشار رژيم های مستبد با هزار نيرنگ حق کشی کنند و با زندگی مخالفانشان بازی کنند حال به دليل اختلاف ديدگاه سياسی يا فکری باشد و يا به دليل حسادت و رقابت و جاه طلبی.

با نگاهی به تلاش هايی که برای برقراری دموکراسی در ايران شده به اين نتيجه رسيده ام که محول کردن تصميم روشنفکران ايران در مورد رژيم آينده به بعد از تشکيل مجلس مؤسسان و رفراندوم قانون اساسی کار درستی نيست و بايد موضع مشخص خود را به روشنی اعلام کرد ولی نه بعنوان موضع مردم ايران بلکه به عنوان موضع اکثريت روشنفکرانی که به برقراری دموکراسی در ايران معتقدند. اما پيش از آنکه نظرم را بگويم که جمعبندی اکثريت روشنفکران ايران را در مورد شکل نظام آينده چه می بينم می خواهم سطور زير را در مورد سلطنت پهلوی به شما بنويسم چرا که می بينم بسياری از پادشاهی خواهان همچنان درک غلطی از بحث هايم در اين مورد دارند.

از نظر اينجانب نه تنها پادشاهی خواهان ايران و مشخصا طرفدارن رژيم پهلوی حق دارند نظرات خود را بيان کنند و برای پلاتفرم سياسی خود فعاليت و مبارزه کنند بلکه شخصاً همواره از حق آنها دفاع کرده و می کنم همانگونه که سلطنت طلبان فرانسه پس از بيش از 200 سال هنوز پلاتفرم سياسی خود را تبليغ می کنند. همچنين شاهزاده رضا پهلوی نه تنها حق دارد بعنوان رهبر پادشاهی خواهان ايران فعاليت کند بلکه نظير هر فرد ديگری حق دارد خود را رهبر کل مردم ايران تلقی کند و برای کسب آراء مردم تلاش ورزد.

شخصا هيچ پدرکشتگی با آقای رضا پهلوی و خانواده پهلوی نداشته و ندارم. در واقع خانم فرح پهلوی از منسوبين خانوادگی من هستند. پسر عموی خانم فرح پهلوی آقای باقر طباطبايی ديبا همسر دختر دايی من ماهرخ بود که از بچگی آنقدر نزديک بوديم که ماهرخ با پسرش به خانه پدری می آمد و در حوض خانه ما بازی می کرد. حتی بعد از انقلاب کميته به خانه پدرم ريخت چون فکر می کردند رضا پهلوی آنجا پنهان شده است. گرچه شخصا هيچگاه ارتباطی با دربار نداشتم و در آمريکا نيز هيچوقت تماسی با آقای رضا پهلوی، خانم فرح پهلوی و خاندان ايشان نداشته ام اما ابدا بغض و کينه شخصی از آنها ندارم. درست است پسر عمويم احمد قندچی که در 16 آذر 1332 کشته شد با جبهه ملی بود اما در خانواده ما همه نحله های فکری حضور داشتند و اختلافات سياسی ربطی به روابط خانوادگی نداشت. مثلاً مادرم در مراسم ختم مادر خانم فريده ديبا حضور داشت. يا اينکه يک خاله و شوهر خاله ام از سران هوادار خمينی بودند و ديگری هم از سران هوادار حزب توده. اکنون همه اينها فوت شده اند و راحت می توانم اين واقعيات را بنويسم. در فاميل ما از سران حزب پانيرانيست تا حزب اللهی و توده ای و طرفدار قوام السلطنه و مصدق و شاه همه بودند. ای کاش در کل ايران که اختلافات سياسی به همين شکل وجود داشت همه می توانستند نظراتشان را بدون ترس از زندان و شکنجه و اعدام آزادانه بيان کنند. در نتيجه ابدا آنچه نظراتم در مورد پادشاهی خواهی است کينه شخصی نيست و تحليلی سياسی است.

از نظر اينجانب اکثريت روشنفکران ايران به اين نتيجه رسيده اند که راه آينده ايران يک جمهوری دموکراتيک و سکولار است و در نتيجه هرگونه ايجاد تشکيلاتی که اين جمعبندی را بخواهد کمرنگ کند تا فراگير شود غلط است و باعث می شود که مردم ايران تصور کنند اکثريت روشنفکران ايران پس از 30 سال هنوز در مورد نظام آينده نتوانسته اند به جمعبندی برسند. البته اگر عدم تصميم واقعيت بود من نمی گفتم که چيز ديگری بگويم تا مردم گيج نشوند اما واقعيت اين نيست که اکثريت روشنفکران ايران برايشان روشن نباشد. روشن است که اگر فردا جمهوری اسلامی منحل شود همين روشنفکران ايران هستند که طرح های قانون اساسی آينده و رژيم مورد نظرشان را مطرح خواهند کرد و اگر در 34 سال قادر نبوده اند به اين جمعبندی که اکثريت شان چه فکر می کنند برسند مردم حق دارند به توان آلترناتيو جمهوی اسلامی شک کنند. و تازه باز تکرار می کنم که اين امر واقعيت ندارد و برای اکثريت روشنفکران ايران نوع نظام آينده روشن است. حتی مردم هم در اين 30 سال هيچگاه به رژيم بخاطر جمهوريت اعتراض نکرده اند. با اينحال در همه جلساتی که برای رضايت سلطنت طلبان تشکيل شده است تعداد زيادی از روشنفکران حضور دارند که تأکيد دارند جمهوريخواه هستند اما پلاتفرمی را امضا می کنند که نظام آينده را به بعد از رفراندوم محول می کند. اين کار غلط است. وقتی اکثريت معتقد به نظام جمهوری هستند بايد برای آنهم برنامه بريزند و در عين حال از حق سازمانهای پادشاهی خواه برای حضور فعال در صحنه سياسی ايران در حال و آينده دفاع کنند.

به هر حال می دانم که طرح شما با نظر اينجانب در تقابل است و دليل نوشتن اين سطور نيز ابدا تلاش برای منصرف کردن شما از کوشش تازه تان نيست و هميشه احترام خود را برای شما اعلام کرده و می کنم اما بنظرم هر طرحی که بندی نظير بند هفدهم بيانيه شما را دارد به جايی نخواهد رسيد. بند 17 شما می گويد: "ما بيش از هر امری نگران مسائل اينجا و اکنون اپوزيسيون خارج کشوريم چرا که اگر نقشی برای اين اپوزيسيون در سرنوشت کنونی و آيندهء ايران وجود داشته باشد اين نقش به دخالت ندادن اختلافات نظری مختلفی وابسته است که حل و فصل آنها تنها با اراده و تصميم آزادانهء ملت ايران و در دوران پس از فروپاشی حکومت اسلامی ممکن است. بدين لحاظ ما بحث دربارهء شکل و نحوهء کار حکومت و دولت و مديريت سکولار دموکرات کشور و مسائل ديگری از اين دست را، که مجلس مؤسسان و رفراندوم قانون اساسی آينده در مورد آن تصميم می گيرند، از دستور کار خود خارج ساخته ايم."

همانطور که در سطور بالا اشاره کردم لازم است که به روشنی هواداری خود را از جمهوری دموکراتيک و سکولار بعنوان نظام سياسی آينده ايران بيان کنيم و در عين حال آشکارا حمايت خود را از تلاشهای پادشاهی خواهان دموکرات اعلام کنيم و آنها را دوستان دموکراسی خواهی ايران قلمداد کنيم.

ببينيد مسأله نه هراس است و نه دشمنی و خط کشی با پادشاهی خواهان. تا آنجا که به هراس مربوط می شود، از پادشاهی خواهان وقتی قدرت و ساواک را در ايران در دست داشتند هراسی نداشتيم که حالا داشته باشيم. دشمنی و خط کشی هم هدف نيست، ديگر همه بحث های سلطنت در ايران موضوعات تاريخ است و دعوايی در مورد مسائل امروز نيست. مسأله اين است که ديگر اين بحث برای اکثريت روشنفکران ايران تمام شده است همانطور که بعد از سالهای 1870 برای اکثريت روشنفکران فرانسه تمام شد گرچه پس از آن تاريخ هم تا به امروز سلطنت طلبان بعنوان يک جريان سياسی در فرانسه حضور دارند. بحث اين است که امروز اکثريت روشنفکران ايران جمهوريخواه هستند حتی اکثريت آنهائی که نقش بسيار مثبتی برای خاندان های پادشاهی از جمله خاندان پهلوی در تاريخ ايران قائل هستند. مسأله نظر در مورد آينده است. همانطور که متذکر شدم همه اين 30 و چند سال مخالفت مردم و روشنفکران ايران با رژيم نه تنها بخاطر جمهوريت نبوده است بلکه اتفاقاً در هواداری از جمهوريت بوده است.

در نتيجه روشنفکران ايران هم برای خودشان و هم برای شفافيت با مردم بهتر است حقيقت طرفداری از جمهوری را با مردم به روشنی در ميان بگذارند و به دروغ نگويند که تصميمشان را بعد از مجلس مؤسسان و رفراندوم خواهند گرفت چرا که از هم اکنون دقيقا می دانند تصميمشان چيست. اين را حتی 20 سال پيش با اين اطمينان نميشد گفت که اکثريت روشنفکران ايران جمهوريخواه هستند. اکنون بيش از دو دهه است که مبارزات مردم ايران مشخصا برای نجات جمهوريت از اسلاميت است. مسأله ربطی هم به داشتن يا نداشتن يک چهره معروف ندارد. همانطور که مذهبی ها خمينی را اختراع کردند سکولارها هم شخصيت های خود را آفريده و خواهند آفريد. تنها کسی که رضا پهلوی را بعنوان شخصيت ملی خواسته به ما تحميل کند دولت های خارجی بوده و هستند وحالا هم آنقدر که ايشان مطرح هستند به برکت قدرت های خارجی است و به اذعان برخی طرفدارانشان با اينهمه پول و امکانات آنچه ارائه کرده اند تبعيض بوده است و حملات حتی به نزديکترين افراد به خودشان. مسأله با پادشاهی خواهی نه هراس است و نه حذف رهبر آن و آقای رضا پهلوی هم با اين انتخاب توان يا عدم توان خود را نشان داده است اما جدا از داشتن توان يا عدم توان، وی تا زنده است رهبر طرفدارانش خواهد بود و شخصا فکر می کنم جنبش روشنفکری ايران بهتر است به کار خود بپردازد و به حق پادشاهی خواهان در حضور در صحنه سياسی آنگونه که دوست دارند و با رهبری آقای رضا پهلوی برای آنها احترام بگذارد.

با اينحال عدم اعلام تصميم صريح روشنفکران در برهه کنونی آنها را به سرنوشت برخی دچار خواهد کرد که هم مسخره پادشاهی خواهان شده اند و هم مسخره جمهوريخواهان. مسأله اين است که واقعيت نظام آينده از ديدگاه اکثريت روشنفکران ايران عدم وجود يک نظام سلطنتی حتی به نوع کامبوجی و اسپانيايی آن است و اين حقيقت را بايد به مردم گفت نه آنکه بگوئيم ما خود جمهوريخواه هستيم ولی اين تصميم را هنوز نگرفته ايم. چنين حرفی امروز دروغ است در صورتيکه شايد 25 سال پيش دروغ نبود. يعنی 25 سال پيش بازهم اينجانب جمهوريخواه بودم ولی شايد اکثريت روشنفکران ايران تصميم روشن به ايجاد جمهوری دموکراتيک و سکولار نگرفته بودند اما امروز پس از بيش از دو دهه که مردم ايران به روشنی نشان داده اند که برای جمهوريت مبارزه می کنند، ديگر شکی برای کسی نيست که خواست مردم ايران به جمهوری است و به همين دليل هم برنامه امثال رهبران شورای ملی که به مردم می گفتند تصاوير شاهدخت ها را بر خيابانهای مشهد نصب کنند خنده دار بود تا هراسناک. اما از نظر من بازهم بايد به آقای رضا پهلوی و شورای ملی ايشان يا حزب مشروطه يا هر تشکيلات ديگری که پادشاهی خواهان ايجاد کنند احترام گذاشت و حق آنها را برای ايجاد سازمانهای خود چه قبل و چه بعد از ايجاد جمهوری دموکراتيک و سکولار محفوظ دانست.

ببخشيد سرت را درد آوردم و باز هم با تشکر از اينکه مرا برای طرح خودتان در نظر داشتيد.

با مهر و دوستی

به امید جمهوری آینده نگر  دموکراتیک و سکولار در ایران،

سوم تير ماه 1392 ـ  June 24, 2013

 

* http://www.isdcongress.com/16621740160515751606-1606157516051607-1576158515751740-15781575158717401587-17051606171115851607.html

http://www.ghandchi.com/787-nooriala-isdcongress.htm

 

نظر خوانندگان

کامبيز باسطوت: اینطور که به نظر میرسد جناب قندچی به بنیاد و علت تشکیل همایش سکولار دمکرات ها توجه نکرده اند. ما ایرانیان سیاسی خارج از کشور که درد هم میهنانمان رازیر یوغ حکومت عهد عتیق اسلامی بعد از بیش از سه دهه هنوز احساس میکنیم از کمیت لازم برای تعیین کننده بودن در سرنوشت مردم ایران محروم هستیم و به این نتیجه رسیده ایم که برای رسیدن به کمیت لازم به طریقی سازمان بندی شویم.از جهت دیگر ما ایکه ایران را نمیتوانیم فراموش کنیم و هنوز با بچه هایمان به زبان پارسی حرف میزنیم بامحدود بودن تشکل های سیاسی سکولار دمکرات روبرو هستیم. بنابراین با پناه بردن به ویژگی سکولار دموکراتمان که بارزترین میراث انقلاب مشروطیت است در تلاشیم تا به اتحادی دست یابیم و قالب جمهوری و یا پادشاهی رابخاطر محتوای سکولار دمکراسی از عامل جدائی بین سکولار دمکرات ها از بین ببریم. جناب قندچی شما می توانید همایش سکولار دمکرات ها را مانند احزابی در نظر بگیرید که برای اینکه باید کشور را اداره کنند دولتی ائتلافی تشکیل می دهند تا به وظیفهء ملی خود عمل کنند. ما سکولار دمکرات ها هم چنانچه بخواهیم در سرنوشت ایران تأثیر بگزاریم مجبوریم با هم بر پایه فرمولی همکاری کنیم.

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه