بازگشت به خانه                    پيوند به نظر خوانندگان                     آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

چهارشنبه 5 تير ماه 1392 ـ  26 ماه ژوئن 2013

جان پدرم در خطر است

ميترا پورشجری

پدرم بیش از سه است به جرم بیان اندیشه ها و باورهایش و تلاش در راه روشنگری، در سخت ترین شرایط ممکن زندانی است. در حالی که از بیماری شدید قلبی و نیز دیگر بیماری ها رنج می برد و پزشکان تأیید کرده اند که در صورت عدم جراحی قلب باز، هر لحظه احتمال ایست قلبی و مرگ او را تهدید می کند. اين نامه را پدرم در زندان نوشته و چندی پيش به دست من رسانده است. حال اش خوب نيست و هم اکنون زندانيان ديگر او را به بهداری زندان رسانده اند و هر آن ممکن است که چراغ عمرش خاموش شود.

***

من محمدرضا پورشجری هستم، با نام مستعار سیامک مهر، نویسنده وبلاگ «گزارش به خاک ایران». من از زندان کرج صحبت می کنم. به مناسبت روز جهانی‌ زندانیان سیاسی یاداشت کوتاهی آماده کرده ام که تقدیم می کنم به هم قطاران خود در زندان های اوین و رجایی شهر وسایر زندان ها و بازداشتگاه ها؛ و همچنین تقدیم می کنم به هم میهنانم در زندان بزرگی به نام ایران.

همگان بخوبی می دانیم که جمهوری اسلامی در افکار عمومی جهان از بزرگترین نقض کنندگان حقوق بشر شناخته می شود که بطور پیاپی هرسال از سوی نهادهای بین المللی همچون کمیسیون حقوق بشرسازمان ملل متحد واکنون شورای حقوق بشراز این بایت محکوم گردیده است.یکی ازموارد نقض آشکار حقوق بشر در رژیم اسلامی مورد زندانیان سیاسی است اما پیش از پرداختن به وضعیت زندانیان سیاسی در ایران لازم است تصویری اگرچه مختصر ومحدود از چهره واقعی جمهوری اسلامی ترسیم کنیم و دریابیم که چرا وبه چه دلیل موضوع جرم سیاسی وزندانی سیاسی در جمهوری اسلامی به صورت مبحثی پیچیده و بغرنج ظاهر گشته که هم از طرف حاکمیت و هم ازسوی مخالفان این نظام تاکنون تعریف روشن بی مناقشه ای نسبت به آن تبیین و ارایه نگردیده است رژیم ایدئولوژیک خود نظامی تمامیت خواه و تبعیض گذار و سرکوبگر که موجودیت و بقای آن از طریق جذب وانحلال جامعه ونقض و سلب ازادیها وحقوق اجتماعی و سیاسی افراد از دیگر سو تعریف واستوار گشته است به رغم شعارها و عربده های رهبران این رژیم درباره آزادی و عزت وکرامت انسان، اما دولت اسلامی از بنیان در تناقض وضدیت با انسان وعلیه نوع بشر قدبرافراشته وعملا ودر واقعیت هیچ حقوق آزادی وانتخابی برای انسان به رسمیت نمی شناسد و ازاین لحاظ سدی است دربرابر پیشرفت وتکامل فرد وجامعه.

دامنه بی حقوقی انسان از حکومت اسلامی تابدان حد گسترده وهمه جانبه است که اتباع این دولت برای مثال حتی از حق شنیدن موسیقی مورد علاقه خویش محروم اند ومی باید فقط وفقط به آن نوع موسیقی که از جانب دولت مجاز شمرده می‌شود گوش بسپارند.

جمهوری اسلامی ترکیب دین و دولت راکه درتاریخ بشر صفحه های سیاه وتاریک و خونباری رغم زده است باری دیگر ودر دوره ای مدرن وفراصنعتی برانسان متمدن تحمیل کرده است. در اثر تداخل وظایف دولت عرفی با جزمیات وشرعیات ومحملات مذهبی با فروریختن مرزهای حوزه ی عمومی وخصوصی وضعیتی بوجود آمده که قلمرو ومحدودهاختصاصی وجدان شهروندان بطور مستمر ومداوما توسط نیروهای سرکوبگر حکومت مورد تجاوز واقع می‌شوند،مثال آشکار این رفتار اجبار حجاب اسلامی برزنان است در چنین شرایط اختناق آمیز وسرکوبگرانه حبس وزندان کمترین مجازاتی است که در کمین هر فرد منتقد ومعترضی است که شهامت بورزد ودر راه احقاق حقوق خود وهم میهنانش گامی بیش نهد بااینکه زندانهای جمهوری اسلامی پروانباشته است از فعالین حقوق بشر فعالان سیاسی و فعالان مدنی و روزنامه نگاران ووبلاگ نویسان است اما حاکمان رژیم اسلامی نه تنها به وجود زندانی سیاسی که اساساً به وجود جرم سیاسی هیچ اعتقادی ندارند وانگهی به خاطر همان یک موردی که دراصل 168 قانون اساسی ازمقوله اتهام سیاسی نام برده شده گویا متاسف هم هستند به همین سبب زندانیان سیاسی را زندانی امنیتی خطاب می کنند ونخستین اتهامی که به دستگاه قضایی به اینان وارد می سازد اتهام اقدام علیه امنیت کشور است با این کار درصددند تا فعالیت مخالفان خودرا درافکار عمومی نه اعتراض به بیدادگری واستبداد نظام اسلامی بلکه اخلال در امنیت کشور قلمداد کنند.

سرنوشت شخص من به عنوان وبلاگ نویس و زندانی سیاسی نمونه ی روشنی از بیداد گری هایی ست که در رژیم آیت الله ها نسبت به منتقدان و معترضان وضع موجود روا داشته می شود. پس از آنکه در شهریور 1389 ماموران وزارت اطلاعات به خانه من هجوم آوردند و مرا بازداشت کرده و به بند8 سپاه واقع در زندان رجایی شهر منتقل کردند، طی روزهای متوالی مورد ضرب وشتم وشکنجه قرار داشتم و حتی مرا یکبار بروی چهار پایه بردند و ادعا کردند که می خواهیم ترا به دار بیاویزیم. در آن روزها به اندازه‌ای تحت فشار قرار داشتم که از ترس توبه کردن و طلب عفو با بریدن رگ های دستانم اقدام به خودکشی نمودم پس از آن به مدت 8 ماه متوالی در سلول انفرادی محبوس بودم و مداوما تحت بازجویی وبازپرسی قرار میگرفتم تمامی ماموران رژیم اسلامی از جمله بازجو دادگاه انقلاب دائماً مرا به مرگ واعدام تهدید میکردند در نهایت دستگاه قضایی سرکوبگراسلام مرا با توجه به نشر اندیشه ها ونظرات وعقایدم دروبلاگ شخصی مجموعا به4 سال حبس تعزیری ان هم به اتهام توهین به دیکتاتور اسلامی و تبلیغ علیه نظام وتوهین به مقدسات محکوم نمود از ان زمان تا به امروز که نزدیک به 3 سال سپری شده در بدترین شرایط موجود که حتی تصورش برای هم میهنانم واقعا دشوار است محبوس بوده ام برای مثال عرض میکنم که من همین شبها در میان دوتن از زندانیان عادی می خوابم که یکی ازآنها بیماری است روانی که مادر خود را به قتل رسانده و دیگری جوانی است که پس از آنکه سر خواهرزاده خود را باکارد می برد جسد وی را مثله کرده وهر قطعه اش رابه گوشه ای ازشهر پراکنده می سازد حتی در باغ وحش هم اهووغزال و بره رابا گرگ و کفتار وگراز درون یک قفس گرفتار نمی کنند.

در پایان سخنانم به حاکمان جمهوری اسلامی بی پرده و روشن نکته ای را گوشزد میکنم ایران یعنی آزادی ایران یعنی آزادی ما یعنی من وهمفکرانم بنام ایران نمی توانیم دشمنان آزادی را تحمل کنیم.

ندامتگاه زندان مرکزی کرج

20 خرداد 1392

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه