|
بازگشت به خانه پيوند به نظر خوانندگان آرشيو مقالات آرشيو صفحات اول جستجو |
دوشنبه 3 تير ماه 1392 ـ 24 ماه ژوئن 2013 |
یک دقیقه سکوت؛ «رادیکالها» دارند حرف می زنند
شادی صدر
حتی اگر هیچ مناقشه ای بر سر آمارهای وزارت کشور از انتخابات ریاست جمهوری نداشته باشیم، بیش از 27 درصد مردم ایران در انتخابات شرکت نکرده اند.
یعنی در مقابل 18 میلیون نفری که به حسن روحانی رای داده اند، دومین گروه بزرگ، رای ندهندگان 13 میلیونی هستند و قالیباف با ۶ میلیون رای در فاصله ای معنی دار با این گروه دوم ایستاده است.
رای ندهندگان، درست مثل رای دهندگان، گروهی متنوع با انگیزه های متفاوت را تشکیل می دهند و همانطور که همه رای دهندگان به روحانی، اصلاح طلب و یا خواستار تغییرات سیاسی نبودند، همه رای ندهندگان نیز به یک دیدگاه سیاسی تعلق نداشتند.
اما همانطور که بسیاری از رای دهندگان به روحانی خواستار تحول بوده اند، بسیاری از رای ندهندگان نیز با این اعتقاد که امکان ندارد تحولی بنیادین از طریق انتخاباتی میان شش کاندیدایی که از صافی شورای نگهبان گذشته و زنان، مخالفان سیاسی، بی خدایان و اقلیتهای مذهبی از آن حذف شده اند رخ دهد، رای نداده اند.
این بخش از رای ندهندگان را می تواند "رادیکال" نام نهاد. رادیکال در ادبیات سیاسی مسلط ایرانی، یکجور فحش است. این است که همه فعالان مدنی سعی می کنند از این برچسب و همه آنهایی که این برچسب را خورده اند، تبری بجویند.
در حالی که هیچ تغییری در هیچ حوزه ای و در هیچ کجای جهان بدون "رادیکالها" اتفاق نخواهد افتاد. ذکر یکی دو مثال به روشن تر شدن موضوع کمک خواهد کرد.
جنبش فمینیسم رادیکال که در سال 1968 در آمریکا آغاز شد و مبارزه برای حق سقط جنین را به عنوان سمبلی نه برای برابر شدن زنان با مردان بلکه برای رسیدن به حق تعیین سرنوشت و جهت دادن به زندگی زنان می دید، دستاوردهای فراوانی در طرح برخی از مسائل واقعی زنان برای اولین بار در فضای سیاسی محافظه کار آمریکا داشت.
علاوه بر این، همان طور که کلیک الن ویلیس می نویسد، بدون این جنبش رادیکال، فمنیستهای لیبرال قادر نبودند در مبارزه برای تصویب "اصلاحیه حقوق برابر" (The Equal Rights Amendment-ERA) که برای دهه ها در کنگره آمریکا معوق مانده بود پیروز شوند و اصلاحات اقتصادی و حقوقی به نفع زنان ایجاد شود.
مبارزه برای حقوقی که امروزه بدیهی و پیش پا افتاده به نظر می رسد، مثل تلاش زنان برای دستیابی به حق رای، در دوران خود بسیار رادیکال و خارج از چارچوبها و بسترهای اجتماعی و سیاسی آن زمان تلقی می شده و فعالان آن مبارزات، هزینه های بسیاری برای رادیکال بودن پرداخته اند و حتی مانند کلیک امیلی دیویسن جان باخته اند.
نه فقط در مبارزات زنان، که در مبارزات سیاهان علیه تبعیض نژادی، در مبارزات سوسیال دموکرات ها علیه فاشیسم و... اثر انگشت "رادیکال ها" بر تمامی تغییرات مثبت جامعه بشری قابل دیدن است. این یک اصل بدیهی است که بدون "رادیکال ها"، هیچ تابویی شکسته نخواهد شد.
بدون "رادیکال ها"، آدمهایی که میانه مبارزه ایستاده اند، قابلیت چانه زنی خود را با بالایی ها از دست خواهند داد. تنها با حضور "ترسناک" "رادیکال ها"ست که ساخت قدرت به تغییراتی که میانه روهای "کمتر ترسناک" می خواهند رضایت خواهد داد.
با این استدلال، امروز، و در فردای "انتخابات" 1392، وظیفه هر کسی که "تغییر" می خواهد، دفاع از "رادیکال ها"ست، آنهایی که در برابر وسوسه قوی رای دادن، مقاومت کردند، آنهایی که نتوانستند خود را راضی کنند، نتوانستند چشمهایشان را ببندند، گوشهایشان را و دماغشان را بگیرند و پای صندوقهای رای بروند، آنهایی که به "معجزه صندوق رای" در ساختار سیاسی کنونی باوری نداشتند.
با این همه، واقعیت فضای سیاسی امروز چیز دیگری است. "رادیکالها" همچنان مغضوب و محذوف اند؛ نه فقط از سوی جمهوری اسلامی بلکه از سوی "رای دهندگان" که فضای رسانه ای و سیاسی غالب را اشغال کرده اند.
این امکانات و فضاهای سیاسی مجازی و واقعی، به تمامی در خدمت بی اعتبار کردن رای ندهندگان استفاده می شود. رای دهندگان "غالب"، خود را "مردم" می خوانند، خود را "جوانان" می خوانند، خود را "حماسه آفرینان" می خوانند و با کلی نگری عامدانه ای، 18 میلیون رای دهنده به روحانی را معادل همه "مردم" می دانند و با گزاره هایی مثل "مردم رای دادند"، "جوانان این راه را انتخاب کردند" و...این واقعیت را که آن 13 میلیون هم "مردم"ی هستند که تعدادشان هم کم نیست و بسیاری از آنها هم "جوانان" هستند، نادیده می گیرند.
آنها به عوض اینکه 13 میلیونی را که دوم شده اند را نیز بخشی از این مردم بدانند، با زدن برچسب های گوناگون، آنها را بی اعتبار می کنند.
همه آنها را "خارج نشین" می خوانند در حالی که به خوبی می دانند بیشتر این 13 میلیون در ایران زندگی می کنند و به همان اندازه رای دهندگان از عوارض تحریم های اقتصادی رنج می برند، آنها را "منفعل" یا "بی عمل" و حتی "عقب افتاده" خطاب می کنند و یا کسانی که می خواهند انقلاب مسلحانه و یا جنگ شود، و در این میان، البته "رادیکال" فحشی است که همواره داده می شود.
من اما هنوز بر این گمانم که مهمترین وظیفه هر کس که تغییری را در جامعه ایران خواستار است، نه گوش دادن به صدای "مردان سیاست" که در بالا برای مردم نقشه می کشند، و نه حتی گوش دادن به صدای آنها که در پایین، خیابانها را از غریو شادی پر می کنند، که گوش دادن به صدای "رادیکال ها"ست؛ صدایی که این روزها، در غریو هلهله پایین نشینان و ساز بدآهنگ بالا نشینان، گم شده است.
من فکر می کنم واجب است صدای کلیک فرزانه راجی، نویسنده، فعال جنبش زنان و زندانی دهه 60 را بشنویم که از خانه ای در قلب تهران، درست یک روز پس از انتخابات تیتر می زند: "ما دوم شدیم!" و در توضیح، می نویسد: مسلم است که به رغم تمامی تلاشهای فریبکارانه برای کشاندن مردم پای صندوقهای رای هنوز 27 درصد از مردم حاضر نشدند پای صندوقها حاضر شوند، حتی بعد از اینکه خامنهای آنها را به رسمیت شناخت و اعلام کرد: "حتی اگر مخالف نظام هستید در انتخابات شرکت کنید چون مخالف کشور که نیستید." اما باز هم 27 درصد شرکت نکردند."
یعنی در بین تمام واجدین شرایط برای رای دادن، ما، یعنی کسانی که دیگر حاضر نیستیم شرایط "زندگی" در این زندان بزرگ را تحمل کنیم- دوم شدیم.
خیلی بیشتر از قالیباف، جلیلی، رضایی و آن دیگریها رای آوردهایم و اگر بخواهیم آرای باطله و آرای کسانی که دوباره فریب ِ وعده و وعیدهای بیپایه و اساس را خوردهاند و در انتخابات شرکت کردهاند را با این 27 درصد جمع بزنیم بسیار بیشتر از 27 درصد خواهد شد...اگر ما آرزوهای بزرگمان را فراموش کنیم، اگر ما مطالبتمان را فراموش کنیم، اگر «چپی» وجود نداشته باشد همه به "میانه"ها رضایت خواهند داد و بعد از مدتی ما را به پذیرش "راست"ها قانع خواهند کرد.
آرزوها و مطالباتمان را فراموش نکنیم حتی اگر مجبورمان کردهاند در لحظاتی بحرانی بغض فروخوردهامان را درآغوش زندانبانهایمان فرو بنشانیم.
یادمان باشد که آنها از ترسشان ما را زندان کردهاند، از ترس ما، از ترس آرزوها و مطالباتمان. آنها بدجوری از ما میترسند، اگر نمیترسیدند ما را به زندان نمیانداختند. آنها میدانند رای ندادن ما از سر قهر کردن نیست، میدانند که این نیرو، این 27 – 35 درصد نیروی عظیم، هشیار و جسوری است.
آنقدر هشیار که با هیچ ترفندی نتوانستهاند فریبش دهند و همواره با زندان، شکنجه و اعدام به سراغش رفتهاند. آنقدر جسور که به رغم تمامی تهدیدهایی که در این سی و اندی سال شده است همچنان به دنبال آرزوها و آرمانهایش است و آنقدر تاثیر گذار است که بسیاری از مطالبات و آرزوهای مردم براساس آرمان ِ بزرگ آنها شکل گرفته است.
آرزوی بزرگ ِ عدالت و دموکراسی برای همه. آرزوهایمان را واگذار نکنیم، کسی آنها را برایمان متحقق نخواهد کرد باید آستینها را بالا بزنیم و خود دنیای خود را بسازیم."
از زنان دیگری نیز می توان نوشت که رای نداده اند و حتی یک روز در تمام این سالها نیز بیکار، در خانه ننشسته اند.
منصوره بهکیش، یکی از آنهاست. او که شش تن از عزیزان خود را در دهه 60 از دست داده، از هر فرصت کوچکی برای ایجاد تغییری کوچک استفاده می کند؛ گروه "مادران خاوران" را زنده نگه می دارد، مقاله می نویسد و آگاهی رسانی می کند، به همراه دیگران به خاوران می رود و دادخواهی می کند، کتک می خورد و بازداشت می شود اما رای نمی دهد.
باز هم هستند بی شمار رادیکال هایی که در هیچیک از کلیشه هایی که ساخته فضای مسلط رسانه ای و سیاسی است، جا نمی گیرند: نه خارج نشین بی درد اند، نه بی عمل و منفعل اند، نه در پی اقدام مسلحانه اند، نه از مداخله نظامی دفاع می کنند و...رادیکال هایی که در همان خیابانها و کوچه ها زندگی می کنند اما امروز، بیش از دیروز، "بیگانه ای در میان جمع" هستند.
آنها کسانی هستند که تعریفشان از عمل سیاسی، با تعریف رایج از عمل سیاسی که منحصر به هر چهار سال رای دادن و میان بد و بدتر، بد را انتخاب کردن شده است، متفاوت است.
آنها خارج از چارچوب می اندیشند و عمل می کنند. نگاه متفاوت آنها به سیاست، به عمل مدنی و به تغییر، منطق و منظر تازه ای را به فضای تکراری موجود تحمیل می کند.
آنها کسانی هستند که می توانند به سئوال "خب اگر رای ندهیم چه باید بکنیم؟"، "آلترناتیو شما برای رای ندادن چیست؟" بهترین جوابها را بدهند. مهم این است که از آنها پرسیده شود، همین امروز از آنها بپرسیم فکر می کنند چه باید کرد.
رادیکال ها، از قابل احترام ترین آدمهای جامعه ما هستند که باید از آنها اعاده حیثیت شوند. آنها سرمایه های جامعه ایرانی برای تغییرند و وظیفه امروز همه ما شنیدن صدای آنها و تقویت آن صدا به هر وسیله ای که می توانیم است.
باید "رادیکال" را از شکل فحش در آورد و بازتعریف کرد زیرا هر تغییر مثبتی در جامعه ایران در دستان این نیرو است.
این نیرو، سرسخت ترین، جان سخت ترین و آرمانگراترین نیروی تغییر است که بدون سرسختی، بدون جان سختی و بدون آرمانگرایی آن، دیگر نیروهای کمتر سرسخت، کمتر جان سخت، کمتر آرمانگرا، نخواهند توانست برگ برنده ای مقابل نیروهایی که سد راه تغییرند داشته باشند.
یک دقیقه سکوت؛ با ذهنی باز و مهمتر از آن با قلبی باز، گوش دهیم: رادیکال ها دارند حرف می زنند.
http://www.bbc.co.uk/persian/blogs/2013/06/130622_l44_blog_nazeran_radicalism_elections.shtml
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.