بازگشت به خانه                    پيوند به نظر خوانندگان                     آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

دوشنبه 3 تير ماه 1392 ـ  24 ماه ژوئن 2013

اپوزيسيون قلّابی

هادی قدسی

با بدان کم نشين که در مانی

خو پذير است نفس انسانی

(سعدی)

قصه هم نشينی و تاثير پذيری آدميان از يک ديگر داستان پيچيده ای است. جواب به اين سئوال که آيا برای هم نشين شدن، گرايش اوليه ای لازم هست يا نه، امری است در حوزهء کارشناسی مربوطه. اما آن چه مسلم می باشد، واقعيت خو گرفتن انسان از محيطی است که درآن زندگی می کند. باز هم به قول سعدی:

بگفتا من گِلی ناچيز بودم / وليکن مدتی با گُل نشستم

کمال هم نشين در من اثر کرد / و گرنه من همان خاکم که هستم

در اينجا، تاثير پذيری انسان از خوی سلطه گری و زير سلطه بودن و ماندن را مورد بررسی اجمالی قرار می دهيم. می دانيم که سلطه گری و سلطه پذيری يک مجموعه را می سازند که لازم و ملزوم يک ديگر هستند. به اين معنا که تا زير سلطه وجود نداشته باشد، سلطه گر هم وجود نخواهد داشت و به عکس.

حال اگر از اين ديدگاه به نظام ولايت مطلقه فقيه که اکنون بر کشورمان حاکم است و قانون اساسی آن بنگريم، به روشنی مشاهده می کنيم که ولی فقيه بر ديگر هم وطنانش بسط يد يا سلطه دارد و اين سلطه گری شکل قانونی هم دارا می باشد. به اين ترتيب کشور ما چرخهء سلطه گر و زير سلطه بودن را بصورت قانونی برقرار نموده است. اما اگر از حيطهء قانون خارج شويم و به دامنهء علوم انسانی، و از آن به علوم تربيتی وارد شويم، عمق فاجعه آفرينی آنچه که به نام قانون اساسی حاکم بر کشور کرده ايم هويدا می گردد. يکی از آن موارد را از جنبه سياسی-اجتماعی مورد نگرش قرار می دهيم.

انسان ايرانی که مبارزهء دائمی برای مستقل و آزاد زيستن را الگوی زندگی خود قرار ندهد و در برابر سلطه گری مقاومت نکند، به دليل آن که توانائی سلطه گری بر هم نوع خود درسطح کشور را ندارد، در چرخهء سلطه گر – زير سلطه، به ناچار، خود را در جايگاه زير سلطه قرار می دهد. به اين ترتيب، منش و روش زندگی در چنين جامعه ای بر اساس سلطه گری و سلطه پذيری شکل می گيرد و ذات يا نفس آدمی هم به آن خو می کند. هرچند اين بيماری جنبهء اجتماعی داشته باشد، شخص خو گرفته به آن اما نه تنها از موقعيت خودش ناراضی نيست، بسا از آن دفاع هم می کند.

مدت ها اين امر مرا به خود مشغول کرده بود که چرا کسانی که به هر دليلی از حاکميت بريده و به خارج از کشور رفته اند، به جای اين که يا قائم به خود باشند و يا به کمک هم وطنانی بروند که ساليانی دراز در آن ديار، در استقلال به مبارزه برای رهائی از سلطه گری – سلطه پذيری مشغول بوده اند، دست به دامان قدرت های حاکم بر جهان می شوند. تا زمانی که در کشور حضور داشتند، پذيرای سلطهء ولايت فقيه بودند، در پی هجرت اما، در کم ترين مدت، ولايت قدرتی ديگر را يافته و روال زندگی عادی خود را در چرخه سلطه گری- سلطه پذيری پی گرفته اند. آن "در ماندنی" که متفکر ايرانی سعدی شيرازی به آن هشدار می دهد همين درماندن در چرخهء خوی نا مطلوبی می باشد که در پی هم نشينی با "بدان" انسان پيدا می کند. با انواع منطق صوری و دليل های بی پايه و اساس اين درماندن در بيماری سلطه پذيری را توجيه می کنند و زندگی در وابستگی برای انسان را عادی تلقی می نمايند.

در بالا گفتيم که اساس وجود و دوام سلطه گر، وجود زير سلطه می باشد. بدين خاطر، سلطه گر نقشی اساسی برای دوام و بقاء زير سلطه قائل است. به همين دليل سلطه گران نگه داشتن و مراقبت از چرخش چرخه سلطه گری – سلطه پذيری را ضروری ترين و مهم ترين بخش از برنامه خويش می دانند و با جديت و صرف هزينه از آن نگه داری می کنند.

چند روز پيش در يک برنامه تلويزيونی از صدای آمريکا، اکبر گنجی، که مدتی توجيه گر سلطهء ولی فقيه بر کشور بود، شرکت جست و بی پروا از سلطهء ابر قدرت ها يا همان "جامعهء جهانی" بر جهان دفاع کرد. گوئی در کشور يک مسئله بيشتر وجود ندارد و آن رابطهء "نامتعارف" با غرب سلطه گر می باشد و با بهبود اين رابطه، ايران بهشت می شود. وی درآن برنامه حاکمان بر ايران را نصيحت می کند که چرا با اسرائيل چنين و چنان می کنند؟ نمی پرسد چرا با ايران چنين و چنان می کنند؟ چرا قدرت خارجی را محور سياست داخلی و خارجی خود کرده اند، که به تبع آن ايران در چرخه مسلط – زير سلطه نگاه داشته شود. و ادامه می دهد چرا ترکيه را الگوی خود قرار نمی دهند که هم با اسرائيل رابطه دارد و هم منتقد آن است. بدون آوردن دليل بر اظهارات خود، درآن برنامه با منطقی صوری و تراوشات ذهنی تبليغ سلطه گری می کرد. او خود را غافل از اين واقعيات می کند که مگر صدام سلطه ابرقدرت ها را نپذيرفته بود که عراق را به ويرانه ای تبديل کردند؟ مگر بن علی و مبارک و قذافی گردن به سلطه گری ابرقدرت ها نگذاشته بودند که آن چنان کشورهايشان را به گفته آقای گنجی شخم زدند؟ مگر اسد پدر و پسر باوجود اشغال بخشی از کشورشان از سوی اسرائيل، بدون تنش در همسايگی اين کشور متجاوز چند دهه حکومت نکردند که اين چنين سوريه را به ويرانه ای تبديل کردند؟

حکومت اسلام گرای ترکيه که ايشان آن را الگو برای ايران قلمداد می کند، درست است که در ابتدای روی کار آمدن، به مردمش نزديک بود و با همسايگان خود در دوستی و همکاری به سر می برد و حتی مرزهای خود با سوريه را برداشته بود. اما می دانيم از زمانی که به فکر زنده کردن امپراتوری عثمانی افتاد، به دامان ابر قدرت ها پناه برد و برای استقرار موشک های پاتريوت در خاک خود دست تمنا به سوی غرب دراز کرد و به تحريک آنان با تجاوز به امور داخلی سوريه استقلال خود را از دست داد و رفته رفته از ملت فاصله گرفت و اکنون مردم خود را بر ضد خود شورانده تا اندازه ای که پليس در شهرهای بزرگ در حالت آماده باش به سر می برد. بر چه مبنايی اکنون ايشان اين کشور را برای ايران الگو پيشنهاد می کند؟ آيا اين پيشنهاد مبنا و اساسی غير از تاييد چرخه سلطه گری – سلطه پذيری دارد؟

نمی توان گفت که گنجی و امثال او از اين حقايق آگاهی ندارند، اما آن چه که ايشان را وادار به اين گونه اظهارات می کند، همان خوی زير سلطه بودن است که لازم می بينند سلطه گری "قدرت" سلطه گر را توجيه نمايند. چه داخلی و چه خارجی، برای کسی که منش و روش مستقل و آزاد نداشته باشد، داخلی يا خارجی بودن سلطه گر فرقی نمی کند زيرا از ديدگاه ذهن وابسته، اندازه "قدرت" می باشد که به سلطه گر مشروعيت بيشتری می بخشد.

وقتی انسان خود را در فضائی مجازی و محدود حبس می کند، ذهن و عقل او توانائی ديدن و عمل کردن در خارج از آن فضا را از دست می دهند. چرخه سلطه گر- زير سلطه، از آن مدارهای بسته ای است که فضای مجازی محدود برای انسان به وجود می آورد و او را از ديدن خارج از آن زندان خودساخته محروم می سازد.

http://news.gooya.com/politics/archives/2013/06/161218.php

 

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه