|
بازگشت به خانه پيوند به نظر خوانندگان آرشيو مقالات آرشيو صفحات اول جستجو |
چهارشنبه 22 خرداد ماه 1392 ـ 12 ماه ژوئن 2013 |
انتخابات آزاد؛ دمکراسی، مشارکت و یا استبداد؟
هـ. جهانشاهی
امروزه از رضا پهلوی گرفته تا رفسنجانی و اصلاح طلبان و بسیاری از جمهوری خواهان چپ و راست از انتخابات آزاد سخن میگویند در حالیکه خواست و تفسیر متفاوتی از آن دارند. فرق انتخابات آزاد و دمکراسی چیست؟ آیا شعار انتخابات آزاد نیرنگی برای حفظ نظام است و یا آلترناتیوی است متناسب با دیپلماسی غرب؟ نقش غرب در آن چیست و چرا مدافعان آن به خیابان آمدن معترضان را تبلیغ میکنند؟
معترض یا دمکرات؟
بسیاری از ما تمایل داریم که دمکراسی را به آمادگی مردم یک کشور مربوط کنیم و برخی دیگر تمایل داریم نافرمانی ها و قیامهای اعتراضی را نشانه ی دمکراسی خواهی تلقی کنیم در حالی که واقعیتها چنین حکایت نمیکنند. من در مقاله دیگری (اینجا) استدلال کردم که ساختن دمکراسی بیش از آنکه به آمادگی مردم وابسته باشد، وابسته به آمادگی رهبران جنبشهای اعتراضی است که متاسفانه ما در ایران چنین رهبرانی نداشته ایم. از طرف دیگر تولد جمهوری اسلامی در سال 57 نیز مثال خوبی برای اثبات این ادعاست که هر قیام و جنبش اعتراضی نمیتواند جنبش آزادی خواهی و دمکراسی تلقی شود. ولی شرایط امروز ما چگونه است؟ آیا نیروهای مخالف نظام بدنبال دمکراسی هستند؟
اگر بپذیریم که دمکراسی بطور خلاصه یک نظام قانونی است که بر اساس تفکیک قوای سه گانه و انتخابات آزاد بنا شده است و در آن آزادی بیان و امنیت حقوقی شهروندان تضمین شده است، نباید نادیده بگیریم که چنین ساختاری نیاز به رهبران و احزاب و نهادهایی دارد که به آن باور دارند و در جهت استقرار و حفظ آن عمل میکنند. ولی ادعا های کلامی مخالفان و یا اصلاحطلبان نظام با گذشته و رفتار آنها همخوانی ندارد و تا زمانی هم که آنها به توجیه گذشته و قربانی نمایی خود می پردازند، قادر به جلب اعتماد مردم نمی باشند. و این در حالیست بخیابان آمدن مردم شرط ضروری برای مشروعیت دادن به چنین خواستی است.
در بسیاری از کشورهای جهان و همچنین در کشور ما ایران، حداقل در صد سال گذشته رهبران و جریانات سیاسی نشان دادند که قادر نبوده اند در جهت حفظ تفکیک قوای سه گانه حرکت کرده و آزادی بیان و حقوق شهروندان را رعایت کنند. ما ایرانیان، چه نظام محمد رضا شاه پهلوی و چه نیروهایی که در سرنگونی آن شرکت داشتند، رهبران، روشنفکران و چریانات سیاسی ای نبودیم که دانش و یا توانایی بنای یک دمکراسی را داشته اند. هنوز هم انتقادپذیر نیستیم و تنها متهم میکنیم.
امروزه بسیاری از ما آرزوی برخاستن رضا شاه دیگری داریم. برخی دمکراسی را در ممنوع کردن اسلام می بینیم و بسیاری نیز با ایدئولوژی سازی از مخالفت با جنگ، بر سرنوشت گرایی و غرب ستیزی های پیشینیانمان جامه اخلاقی می پوشانیم. هنوز هم با خائن نامیدن دگر اندیشان ناسیونالیسم پوپولیستی را اشاعه میدهیم. اینها نشانه های دمکراسی خواهی نیستند.
وقتی به غرب نگاه میکنیم نه اصول و پایه های دمکراسی بلکه روبنای آنرا عمده میکنیم. بسیاری از ما وطن دوستی آمریکایی ها و اروپایی ها را نه محصول رفاه و امنیت جانی و حقوقی شهروندان بلکه برخلاف آن وطنپرستی را علت دست یابی به آنهمه می پنداریم. این نوع قضاوتها که عمدتن برای توجیه افکار و زندگی و قهرمانانمان انجام میگیرند، براندیشه های دمکراتیک بنا نشده اند و نشان میدهند که ما هنوز بجای درک واقعیتها و تغیر جهان بینیمان ترجیح میدهیم وقت خود را با تقلید ظواهر و تحلیل شخصیتها تلف کنیم.
امروزه شاید بتوان ادعا کرد که میان برخی از روشنفکران ما درک بهتری از دمکراسی رشد کرده است ولی هنوز هم رهبری جامعه در دست نیروهای مستبد و مذهبی است که با چپاول ثروت کشور، کشتارهای جمعی، و سلب آزادی از مردم توانسته اند تا بامروز با اندیشه های اصولگرایی، محافظه کاری و اصلاح طلبی دوام آورند. سئوالی که اینجا مطرح میشود این است که آیا دمکراسی خواهان ایرانی بتنهایی توانایی آنرا دارند که بر نیروهای استبداد غلبه کنند و رهبری کشور را بدست گیرند و یا اینکه از اصلاحطلبان آنها بنیان گذاران دمکراسی بسازند؟
به باور من نه. و دقیقن همین ناتوانی و یا کمبود دمکراسی خواهی و صف آرایی نیروها و نهاد های ناباور به دمکراسی است که در کشور ما گذار به دمکراسی را دشوار میکند. ازاینرو دمکراسی خواهانی که از ابتدا مخالف حمایت نظامی آمریکا هستند چاره ای جز آن ندارند که شعار مشارکت عمومی یا انتخابات آزاد را قبل از شعار دمکراسی مطرح کنند که با تمایلات سیاسی اقتصادی کنونی غرب و همچنین با گرایش بیشتر اصلاحطلبان مذهبی و غیر مذهبی نظام همسو میباشد. خواست انتخابات آزاد تلاشی برای امکان مشارکت است و برای جلب حمایت آمریکا از آن اعتراضات عمومی ضروریست.
اصلاح طلبان نظام و منافع اقتصادی
(هیچ آدم عاقلی شاخه ای را که بر روی آن نشسته است اره نمیکند)
فرآیند تمرکز قدرت در نظام که با «جمهوری اسلامی آری یا نه؟» آغاز شده بود، بمرور سرکوب همه اقوام، مذاهب، گروه ها و جریانات سیاسی معترض را در بر گرفت و در دهه 80، بشکل مرزبندی بیشتر با اصلاحطلبان درون نظام ادامه یافت. در سالهای گذشته نیروهای اصلاحطلب که در مقایسه با نیروهای خواهان براندازی - بعلت شریک جرم و جنایت بودنشان - از ثروت و قدرت و امکانات بیشتری برخور شدند، به گسترش امکانات خود در خارج از کشور پرداختند. امروزه آنها در خارج از کشور نه تنها از امکانات رسانه ای خوبی برخوردارند بلکه از حمایت بخش بزرگی از سیاستمداران و رسانه های بریتانیا، آمریکا و اتحادیه اروپا سود میبرند. آنها مخالف نظام نیستند بلکه بدنبال مشارکت با آن هستند. ولی آیا توانایی های آنها تنها در ثروت و قدرت رسانه ای و حمایت غربی ها خلاصه میشود؟
به باور من نه. چون وقتی گفته میشود که ثروت ایرانیان خارج از کشور بیش از 600 تا 800 میلیارد دلار تخمین زده میشود، میتوان نصور نمود که ثروت رهبران، رانت خواران و قاچاقچیان و اصلاحطلبان خارج از کشور میتواند در صد مهمی از این ثروت را تشکیل داده باشد (من ادعا نمیکنم که چنین است بلکه میگویم میتواند چنین باشد). علاو برآن تا همین یکسال پیش با استفاده از خرید دلار ارزان نه تنها شرکتهای صادرات و واردات و در واقع همسفره-با-نظام به خروج سرمایه از ایران مشغول بوده اند بلکه رفت و آمد میلیونها ایرانی از خارج به وطن نیز نمیتواند تنها برای دیدوبازدید های فامیلی بوده باشد. احتمالن آنها توانسته اند با سرمایه گذاری و گرفتن بهره بانکی و خرید و فروش املاک و اجاره گرفتن از مستاجرانشان، و انتقال این پولها به خارج، به اقشار تازه مرفه شده ی دور از ایران تبدیل شده باشند.
پس میتوان گفت که گرایش اصلاح طلبی در خارج نیز پایه های مادی روشنی دارد و اعتدال سیاست های نظام میتواند این بخش از ایرانیان خارج از کشور را دوباره به شرایط بهتر دوران قبل از تحریم ها بازگرداند. دورانی که در آن دلار ارزان بود و انتقالش به خارج ازکشور آسان. فراموش نکنیم که پائین آوردن بهای دلار میتواند سیاست مقبول افرادی نیز باشد که مقیم خارجند و حقوق بازنشستگی و یا هزینه تحصیلی دریافت میکنند و ازاینرو در رابطه با مسایل سیاسی محافظه کارانه فکر و عمل میکنند.
در نتیجه اشتباه خواهد بود اگر ما عمده ایرانیان خارج از کشور را نیروهای برانداز نظام ارزیابی کنیم. امروزه براندازی خواهان خارج از کشوری میتوانند در اقلیت مطلق باشند و مخالفانشان خارج از کشور را به پشتوانه ای برای اصلاحطلبان مدافع نظام و ضد خامنه ای تبدیل کرده باشند. جهان در حال تغیر است و جهان بینی ها با تغیر منافع تغیر میکنند. سرمایه داران و حتا رانت خواران نظام پهلوی هم نه عاشق نظام گذشته بلکه مدافع افزایش ثروت خود بوده اند و ازاینرو قابل تغیر میباشند.
علاوه برآن تعداد ایرانی هایی که با تمرکز قدرت بوسیله اصولگراها به خارج رانده شدند کم نیست. امروزه اصلاح طلبان دینی و غیر دینی همه جا هستند. در بی بی سی و سایر رسانه ها، دانشگاه ها، کنفرانس ها، فستیوال ها و برنامه های ورزشی و حتا در سرمایه گذاری و برگزاری کنسرتهایی که بوسیله رسانه ها و هنرمندان داخل و خارج در سطح جهانی انجام میگیرند. این تصور که گویا ثروت بزرگ ایرانی های خارج از کشور متعلق به ایرانی های بی تفاوت به نظام و یا بی تفاوت به مسائل سیاسی است با واقعیات زندگی انطباق پیدا نمیکند. اگر بخش مهمی از این ثروت، ثروت خارج شده یا خارج شونده از ایران باشد، صاحبان آن چه در آمریکا و چه در اروپا و امارات عربی و خاور دور نمیتوانند در مقابل تغیرات سیاسی بی تفاوت باشند. آنها خواهان انقلاب نیستند. هیچ آدم عاقلی شاخه ای را که بر روی آن نشسته است اره نمیکند.
کافیست به نارضایتی بسیاری از خارج از کشوری ها در مورد بهای دلار و یا عواقب تحریمها فکر کنیم. اعتدال بخشیدن به سیاست نظام نسبت به آمریکا و لغو تحریمها یعنی مخالفت با خامنه ای، شرایط بخش بزرگی از ایرانیان خارج نشین را نیز بهتر میکند. بی دلیل نیست که شعار انتخابات آزاد رضا پهلوی با استقبال رسانه ها و انجمن ها و شخصیت های گویا بی علاقه به جریانات سیاسی مواجه میشود. ولی محتوای شعار انتخابات آزاد چیست و از کجا میاید؟
سیاست آمریکا، انتخابات آزاد و دمکراسی
برای درک بهتر انتخابات آزاد در شرایط امروز لازم است از موضوع دخالت آمریکا در مقابل تغیرات سیاسی موثر بر منافع آمریکا و صلح و امنیت جهانی آغاز کنیم. ما میتوانیم موافق و یا مخالف آمریکا باشیم ولی اینرا نمیتوان انکار کرد که امروزه آمریکا به امکان انتخابات آزاد یعنی امکان مشارکت همه نیروهای سیاسی در سرنوشت کشورهای استبداد زده اهمیت میدهد. انتخابات آزاد و مشارکت همه نیروها در این کشورها به شانس حفظ صلح و امنیت اقتصاد جهانی کمک میکند.
آمریکایی ها پس از جنگ جهانی دوم پی بردند که غلبه نظامی بر کشورهای غیر دمکراتیک و بازسازی سیاسی و اقتصادی آن میتواند راه گذاری بسوی دمکراسی باشد. آنها با این طرح در ژاپن و کره جنوبی و برخی کشورهای اروپایی موفقیت داشتند. از آن زمان آمریکا سعی داشته است با دخالت نظامی و یا با پشیبانی از نیروهای معترض و یا تحول خواه، جبهه دوستان خود را در جهان گسترش دهد. معترضان همیشه خواهان دمکراسی نبوده اند. در این سیاست -بخصوص در دوران جنگ سرد- اولویت نخست یا بعبارتی نقش اصلی را نه تحول درونی این کشور ها بلکه در درجه اول دوستی نظام آن کشور ها با آمریکا و منافع استراتژیک آن ایفا کرده است. نمونه بارز این ادعا حمایت آمریکا از عربستان سعودیست.
از اینرو در کشورهایی که رهبران نیروهای معترض آن به چنین اولویتهایی بها نداده اند و یا قادر به اداره کشور خود با هنجار های متعارف نبوده اند، اگر ابتدا مورد حمایت هم قرار گرفته بوده اند با عبور از هر یک از این خط قرمز ها، دیر یا زود بوسیله دخالت مستقیم و یا با شیوه مذاکره و توافق دوجانبه کنار گذاسته شده اند. پایان دولت محمد مصدق و نظام محمد رضا شاه در ایران و یا حسنی مبارک در مصر نمونه هایی هستند که دخالت مستقیم و یا توصیه آمریکا از طریق مذاکره را بدنبال داشته اند.
اینکه دخالتها مانند عراق یا افغانستان بوسیله حمله نظامی صورت گیرند و یا مانند ایران و مصر و یا تونس بدون دخالت نظامی و یا جنگ داخلی انجام شوند تضمینی برای گذار به دمکراسی نمی باشند. تاریخ و تجربه ها نشان میدهند که ضعف نیروهای دمکراسی در این کشورها سبب شده است که تحول جامعه مانند ایران معکوس و یا مانند برخی دیگر در حد اجرای انتخابات آزاد و مشارکت نیروهای سیاسی در پارلمان آن کشور باقی بماند. در این رابطه روسیه، مصر، عراق و غیره نمونه های روشنی هستند.
ولی در ایران این نیروها هنوز توان عبور از خامنه ای را نیافته اند. چگونه میتوان خامنه ای را حنثا کرد و باقی نظام را به پذیرش یک انتخابات آزاد واقعی وادار نمود؟ شعار انتخابات آزاد با در نظر گرفتن توان نیروهای اصولگرا و اصلاح طلب، دورنمای چندان مناسبی در اختیار ما قرار نمیدهد. آیا یک اتحاد میان اصلاحطلبان و فعالان سیاسی مخالف نظام با شعار انتخابات آزاد قادر به متزلزل ساختن قدرت ولایت فقیه خواهد بود؟ آیا اصولگراها بدون نشان دادن زور بازوی آمریکا کوتاه خواهند آمد؟ آیا بدون حمایت مستقیم آمریکا دمکراسی خواهان ایرانی شانسی در مقابل بسیج و پاسداران و مشارکت در تعین سرنوشت آینده ایران خواهند داشت؟
بهر حال اگر فرض بگیریم که آمریکا بتواند اصولگراهای مسلمان را از راه معامله با بخشی از آنها و یا از طریق تحریم و یا تهدید آنها وادار سازد که به انتخابات آزاد تن دهند، اصلاح طلبان نظام یکی از برنده های مهم تغیرات آینده ایران خواهند بود. از اینرو من معتقدم که امکان دخالت مستقیم آمریکا در تحولات آینده ایران شانس دمکراسی خواهان ایرانی را افزایش خواهد داد.
بهر حال طنز داستان در این است که در یک انتخابات آزاد، اصلاحطلبانی که ابتدا با اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری، آمریکا ستیزی را در ایران دولتی کردند و در کشتار و شکنجه مخالفان شریک جنایتها شدند، ممکن است در آینده نزدیک به قدرتمندترین جناح اولین مجلس پس از انتخابات آزاد ایران مبدل شوند. ولی واقعن سمت گیری چنین مجلس و دولتش به کدام جهت خواهد بود؟ دمکراسی، مشارکت یا استبداد؟
http://iroon.com/irtn/blog/1759/
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.