|
بازگشت به خانه پيوند به نظر خوانندگان آرشيو مقالات آرشيو صفحات اول جستجو |
جمعه 17 خرداد ماه 1392 ـ 7 ماه ژوئن 2013 |
ما ایرانیها، واقعاً میدانیم چه میخواهیم؟
نیک آهنگ کوثر
وقتی سرجا پوپوویچ، یکی از شناختهشدهترین مدرسان آموزش مبارزه مسالمتآمیز با دیکتاتورها در باره «جنبش سبز» و «اصلاحات» نظر میداد، جملهای گفت که هرگز فراموش نخواهم کرد: «شما ایرانیها میدانید چه نمیخواهید، اما نمیدانید چه میخواهید!». بررسی پیامها و تبلیغات دوستان مختلف در فیسبوک برایم جذابیتهای بسیاری داشته است. طبیعتا اکثر کسانی که با من در فیسبوک «دوست» هستند، مخالف نظامند: هوادار جنبش سبز هستند، و یا نگاه مثبتی به اصلاحات دارند، میتوانند برانداز باشند و ...
مسالهای که برایم جذاب بوده، عدم توجه بسیاری از همین کاربران به ساختار کلی بالاتر از قوه مجریه و ورای انتخابات ریاست جمهوری است.
فرض کنید در چارچوب فعلی، یک شخصیت امنیتی که از ابتدای نظام در کارهای امنیتی و اطلاعاتی مشغول بوده و بیشتر نزدیکانش اطلاعاتی هستند به ریاست جمهوری برسد. منظورم جلیلی یا حدادعادل نیست! اتفاقا منظورم «حسن روحانی» است. فکر میکنید در چارچوبی جدا از خواست خامنهای قدم خواهد برداشت؟
چه کسی احتمالا مهمترین هماهنگ کننده کابینه روحانی خواهد بود که عملا قدرتی بالاتر از بسیاری از وزرا خواهد داشت؟ حسین فریدون، سفیر سابق و عنصر امنیتی و اطلاعاتی قدیمی نظام جمهوری اسلامی که پروندههای متعدد «اخلاقی» هم دارد، در نتیجه مجبور است بر اساس خواسته بالاییها رفتار کند. اگر سخنان روحانی را در سالهای مختلف بررسی کرده باشید، خواهید دید که نگاه او به جنبش دانشجویی و منتقدین چقدر نزدیک به سرکوبگران سپاهی است. لطفاً سخنان او در 23 تیر 1378 را بررسی کنید. لطفا سخنان او را پس از 25 بهمن 1389 دقیقا بخوانید. وقتی غرور و تبختر را در چهره روحانی میبینی زمانی که «رعیت» دستش را میبوسد، وحشت میکنی...چرا اجازه داد کسی دستش را ببوسد؟ به قول دوستان، شاید سلسله مراتب! ای ننگ بر این سلسله مراتب دیکتاتوری.
فرض کنید دکترعارف رئیس جمهوری بشود. خیال میکنید عارف که تدارکاتچی خاتمی بوده، در مقایسه با خاتمی که تدارکاتچی نظام بود چه موقعیتی خواهد داشت؟ فقط میگویم فرض کنید! خیال میکنید عارف به خاطر خواست ملت مقابل رهبری قرار خواهد گرفت؟ اگر اتفاقی مثل ماجرای ۱۸ تیر بیافتد چه خواهد کرد؟ خاتمی آنجا ضعیف بود، عارف چه کاره است؟
خیال کنید همه مردم نیاز به کمدین دارند یا کسی که آنها را بخنداند؟ پس آیا ممکن است غرضی را به همین دلیل به کاخ ریاست جمهوری بفرستند! آنقدر جوک خواهیم داشت که حد ندارد و فقط دلم میسوزد که گلآقا دیگر نیست تا برای غرضی سوژه درست کند! ولی فراموش نکنید که غرضی چه رابطهای با خامنهای دارد! او گزینه نخست وزیری هم بوده، و در قدرتنماییهای کمیته انقلاب سال ۵۸ که بیشتر جوانترها از آنها بیخبرند نقش داشته است.
حالا اینها کسانی بودند که احتمالا توجه بیشتری میان بخش مخالف یا منتقد نظام که هنوز رای دادن را اولویت میشمارد جلب خواهند کرد.
اما آیا خیال میکنید این چند نفر میتوانند تغییر مهمی در شرایط ایجاد کنند؟
خامنهای که روش مذاکرات هستهای روحانی را نپسندید لاریجانی و جلیلی را جانشین او کرده است. خیال میکنید رابطه نیروهای امنیتی اطراف روحانی با سران بخشهای کلیدی سپاه خوب است؟ آیا خیال میکنید آنها نگاه مثبتی به همراهان هاشمی رفسنجانی دارند؟
میتوان تا ابد این بحث را ادامه داد و این و آن رو متهم کرد و نق زد، اما چه فایده؟ مشکل بزرگ این است که ما ایرانیان، نمیدانیم به دنبال چه هستیم! نمیدانیم گمشدهمان چیست؟ و خیال میکنیم باید در همین چارچوبی که به ما تحمیل شده جلو برویم.
آیا ما به دنبال حکومتی دموکراتی مبتنی بر حقوق بشر و ساختار اقتصاد بازار هستیم؟ آیا به دنبال یک حکومت دیکتاتوری غیر مذهبی هستیم؟ آیا همین حکومت را میخواهیم به شرطی که آزادیهای بیشتری بدهد اما هر غلطی که خواست در لبنان و سوریه و غزه انجام بدهد و کاری به کارش نداشته باشیم... شما میدانید چه میخواهید؟
به نظرم مهمتر از آنکه بدانیم چه کاری باید انجام شود، باید هدف داشته باشیم، و بدانیم برای رسیدن به آن هدف، چه لوازمی نیاز داریم و چه راهکارهایی متناسب با امکاناتمان باید طراحی کنیم...
به نظر من، پیروز نهایی انتخابات، خامنهای است. رای مردم، چه ۵۵٪ باشد و چه ۸۵٪، به رهبری نظام احساس مشروعیتی میدهد که گویی مردم به او رای دادهاند نه کاندیدایی که بیشتر رای آورده است.
خامنهای را که میبینم، یاد داستان قدیمی پسری میافتم که دائم دعا میکرد معلم سرخانهاش بمیرد و اتفاقا یکی یکی هم میمردند، اما پدر باز معلمی دیگر به او تحمیل میکرد. معلم آخری که داستان را فهمید، گفت: «اگر دیگه معلم جدید نمیخواهی، دعا کن پدرت بمیره!».
تا زمانی که ولایت فقیه و نگاه تحمیل کننده در ایران حاکم باشد، آش همین است و کاسه همین. تا وقتی خیال میکنیم روشنفکر داریم و روشنفکران ما کسانی میشوند که روزی مانیفست ضد سلطان مینوشتند و امروز مردم را برای «هزینهمند کردن انتخابات» تشویق به رای دادن میکنند، کارمان زار است.
تا زمانی که روشنفکران واقعی ظهور نکردهاند و راه جلوی پای مردم نگذاشتند که چگونه باید از این نظام عبور کرد و به دموکراسی رسید، وضعیتمان خراب است.
تا وقتی روزنامهنگارمان، تبلیغاتچی و سانسورچی به نفع منافع این و آن است، نه دموکراسی داریم و نه رکن چهارمش را. تا وقتی روزنامهنگار محققمان همه چیز را قالب پروژه میبیند و منفعت را بر حقیقتجویی اولیت میدهد، دستیابی به همه واقعیت، امری است محال.
تا وقتی خبرنگار و مستندساز برجستهمان بر اساس منافع نظام و لابی کدا و کذا فیلم میسازد، و واقعیت نقض حقوق بشر از اول انقلاب را فدای وجدان خود میکند، بهتر است کشکش را بساید تا اینکه خود را مدعی صدای مردم بودن بداند.
...
پیشاپیش، نتیجه انتخابات را به کسانی که رای میدهند و خامنهای که یکی از هشت منصوبش به ساختمان سفید خیابان پاستور خواهد رفت، تبریک و تسلیت عرض مینمایم!
13/خرداد/1392
https://www.khodnevis.org/article/51819
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.