بازگشت به خانه                    پيوند به نظر خوانندگان                     آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

جمعه 28 ارديبهشت ماه 1392 ـ  10 ماه مه 2013

ششدر خوشبختی ایران کی باز می شود؟

محسن ذاکری

در بازی تخته نرد، زمانی که یکی از طرفین بتواند در شش خانهء متوالی، و در هر خانه دو مهره را داشته باشد می گویند او حریف را «ششدر» کرده است و، یا به بیانی، ششدر حریف را بسته است تا نتواند یک سری از مهره هایش را تکان دهد. این حالت در بازی، قدرت بازی را از یک طرف می گیرد و او را تابعی از بازی حریف می سازد. با آنکه رسم است سیاست را به بازی شطرنج تشبیه کنند اما  اوضاع کشور ما از انقلاب به بعد، و بویژه با پیاده شدن نظریه های سیاسی آقای خمینی، شبیه بازی تخته نردی است که هنوز تاس در دست حریف است و ما تابعی از آن بازی هستیم.

«ما» اینجا کیست؟ اگر اجازه بدهید، مردم را «ما» بدانم، و حریف را، اگر روا دارید، صاحبان قدرت و ثروت در کشورمان. اما چرا یک بارهء در اکنون، و همزمان با این روزها، و با نزدیک شدن «انتخابات» من به سراغ روح الله خمینی می روم؟

نخست اینکه، او را کسی می دانم که پایه های این نظام را ریخت و هنوز کسانی که پایه های این نظام را پا بر جا می خواهند، اگر به مردم ما وعدهء زندگی در حد کمینه های دنیای مدرن امروزی، آزادی و «مردمسالاری» چه از نوع دینی اش و چه از هر نوع دیگرش را در چهارچوب حکومت اسلامی بدهند، وعده های پوچ و دور از حقیقت را به مردم داده اند.

دلیل دیگر اینکه، می دانم بزودی باز اصول گرایان و اصلاح طلبان داخلی به سپر «امام و راه امام» دست برده و باور دارند که با آن رویین تن می شوند. پس لازم می دانم دست کم جوانان ایران که به سايت های اينترنتی دسترسی دارند این مقاله را بخوانند. اوضاع فعلی کشورمان، بویژه پس از ظهور پدیدهء اصلاح طلبان، بقای این طیف و اینکه مدعی احقاق حقوق مردم  هستند، باید در این نوشتار مد نظر ما باشد.

کشور ما، در رابطه با این «انتخابات» پیش رو، آبستن تحولات است و این را مقام ولی فقیه نیز می داند اما به زبان نمی آورد. کمترین این تحولات، شکستن دست کم یک پایهء تخت ولایت است که از سال 88 به بعد مدام در حال لرزیدن است. هر چه به انتخابات نزدیک تر می شویم، دست کم در ظاهر، گرد و غبار حاکم بر جملات و اظهارات بین سران اصلاح طلبی، هاشمی رفسنجانی و ولی فقیه کمتر می شود و می توان به رویارویی پراگماتیک و غیر قابل اجتناب  آنها امیدوارتر بود. آیا، چارهء ایران برای رهایی از مشکلات فراوانی که امروزه پشت ویترین تحریم های اقتصادی گذاشته شده، در راه است؟ آیا چارهء مشکلات اقتصادی در دست یکی از این دو اردو است؟ می گویند فشارهای اقتصادی و بیکاری ریشه در دهه 60 دارد، این دهه 60 چیست و کی باید نقد و بازبینی آزادانه شود؟ این گزارهء «دوران طلایی امام» چه بود که میر حسین موسوی، اگر سیاستمداری صادق و حامی حقوق مردم بود، نباید بر زبان می آورد.  آیا فضای بسته و خفه سیاسی و شرایط سیاسی کشور که گویی فقط در دوران «انتخابات» به خانه های مردم می روند و مردم می توانند، می خواهند وقتی برای آن بگذارند بهبودی با آمدن هاشمی یا خاتمی یا ولایتی خواهند داشت؟ آیا مشکلات و محدودیت های اجتماعی که در حد و حصرهای شل کن و سفت کن حکومت و در شکل «عصیانی زشت» در خانه های مردم  فراموش می شوند، این بار بهبودی خواهند شد و مردم ایران از آزادی های اجتماعی دنیای مدرن برخوردار خواهند شد؟ از دید من ِ «خارج نشین» مفت گو، البته که نه! هیچ کدام از این بدیل ها راه ورود به زندگی در حد کمینه های دنیای مدرن که نیستند هیچ، حتی راه خروج از دوران ترس و مصیبت های حکومت اسلامی هم نیستند.

قبل از اینکه به شش اشتباه جبران ناشدنی و یا بسیار گران روح الله خمینی  و سیاست های مخرب او بپردازم، نخست نظر شخصی ام را در رابطه با او بگویم. وی به معنای کامل کلمه رهبری تیزهوش و مردم شناس بود. صفات او در کنار شرایط زمانه از او رهبری برای یک انقلاب ساختند که نظیرش در کشورهای جهان سوم و اسلامی هرگز دیده نشده است و شاید هم  هرگز دیده نشود. او، در پایگان کسب علوم دینی، یک آیت الله العظمی و برازنده ء این مقام بود. از جسارت و شهامت نادری بر خوردار بود. اهل ساده زیستی بود و به مادیات یا همان ثروت علاقه ای نداشت. تعلقی به آب و خاکی هم نداشت و اسلام برای او همه چیز بود. به بیانی، در دیدگاه او، او اسلام بود و اسلام او. او تنها و اولین رهبر انقلابی نبود که در دوران قدرت اش انسان های بسیاری را کشتند و شاید آخرین هم نباشد. او تنها رهبری سیاسی نبود که مخالفان خودش را به حیل و راه های متفاوت از سر راه برداشت. و او تنها رهبر انقلابی هم نبود و نیست که به جنگ علاقه نشان داد. او اولین و آخرین رهبر مسلمانی نیست و نبود که مقام اجتماعی زنان و لباس و ظاهر و هویت آنها را نشانه گرفت و از زنان، انسان هایی تابع مردان ساخت. او اولین و آخرین تمامیت خواهی نیست و نبود که با قلم و آزادی بیان سر جنگ داشت و با تهدید و حبس دست های روزنامه نگاران و نویسندگان را بست. پس من در این نوشتار تنها به نقد سیاست های داخلی و خارجی کلان خمینی، در حکم رهبر «انقلاب اسلامی» و بنیانگزار «جمهوری اسلامی» در ایران  می روم.

روح الله خمینی، بدلیل جایگاه فقهی، انقلابی و رهبری اش، کارهائی توانست بکند که کسی جز او نمی توانست. او که می توانست بگوید:  جوانان بسازید!  بسازید و کار کنید!» و کشوری میتوانست بسازد که قبلهء آمال بسیاری می شد، چون باوری به این دنیا و امور مردم نداشت، دست هر کس تبری داد و گفت «بزن و خراب کن!» او ارتباط عینی و عینی گرایانه ای با دنیای بیرون از خویش نداشت. او بطور کلی نه تنها ارتباطی با دنیای بیرون نداشت بلکه آن را مهم نمی شمرد. او براحتی از زمان خود چندین دهه عقب تر می اندیشید. او درک علمی و به روز شده از سیاست جهانی و شرایط جهانی هم نداشت و، برای همین هم، او و سلف او کشور ما را به اینجایی که رسیده است کشانیدند. خمینی در جهان نیز طیف تازه ای از نگرش و «مبارزه» بنیاد گرانانه با دنیای مدرن را بذر افشانی نمود.

من به ترتیب از بزرگ به کوچک، شش اشتباه بزرگ و پر هزینهء خمینی را که سال ها کشور ما را درگیر ساخت و مردم ما را از دست یابی به رفاه و خوشبختی دور نگاه داشت بر می شمرم؛ اشتباهاتی که تنها او می توانست بکند و تنها او بدان قادر بود؛ اشتباهات سیاسی- اجتماعی مختلفی که بهای آن برای مردم ما تا سال ها مقدور به جبران نیست. او همانا کسی بود که این انقلاب را که می توانست بر امتداد خواست های مردم پیش رود، از ریل خود سرنگون کرد.

1 - در دنیای امروز، کمتر سیاستمداری است که از برنامه های اقتصادی و توسعهء اقتصادی بداند و با مشکل افزایش جمعیت مبارزه نکند. اردوغان نخست وزیر ترکیه، از نادر سیاستمدارانی است که طرفدار افزایش جمعیت ترکیه است! حتی با نگاهی به کشورهای مسلمان عربی می توان دید که آنها نیز توسعهء کشور را با کنترل جمعیت و جمعیت کمتر مقدور دانسته و می دانند. خمینی، چه قبل و چه پس از شروع جنگ، بطور علنی طرفدار افزایش جمعیت کشور بود و فرو ریختن باور مردم به کنترل جمعیت در زمان او آغاز گشت. وی اعتقاد داشت که جمعیت بالای مردم یعنی داشتن سپاه و لشکر برای عملیات جنگی و جهاد. جملهء معروف او یادتان هست که: « اگر این جنگ بیست سال هم طول بکشد ما آماده ایم.» دروغ هم نمی گفت و بلوف هم نمی زد. او باور داشت پسری که امروز به دنیا می آید تا سیزده سال دیگر آمادهء شرکت در جنگ است. در دوران کوتاهی جمعیت ٣٥ میلیون نفری کشورمان ترکید. از دید من این بزرگترین ضربهء ناشی از سیاست های خمینی به ایران بود. محمد خاتمی زمانی که پس از پیروزی در دور اول انتخابات اش به آمریکا آمده بود تا گروهی را خام کند، که کرد، در سخنرانی اش در برابر ایرانیان مقیم اروپا و آمریکا از جمعیت بالای کشور نالید که: «ما با برنامه های توسعه و اقتصادی خود بدنبال جمعیت می دویم»؛ و سپس مزاحی هم نمود که: «کارش را پدر و مادر ها می کنند زحمت اش گردن ماست!» خاتمی در این مواقع فراموش می کند که خمینی تز افزایش جمعیت را صادر کرد. امروزه هنوز هم می خوانید که افزایش جمعیت در دههء 60 عامل اصلی بیکاری در جامعه ماست.

2 - تضعیف مفهوم «وطن پرستی و میهن دوستی» برای اولین بار از دوران صفویان به بعد توسط خمینی در ایران بدعت یافت و رایج گشت. او که خود را یا باید برتر از همه می دید یا اصلاً نمی خواست ببیند، راسخ و صریح گفت «وطنی» ندارد و این تضاد مرموز و موریانه گونه را در اندیشه های ایرانیان بذر پاشی نمود. باور ندارم کس دیگری از بین روحانیون و سیاسیون جرأت چنین ادعایی را داشت. ایرانی و ایران در طول هزاران سال پس از حملهء اعراب به این مفتخر بود که از هویت خود دفاع کرده و فرهنگ و سرزمین و زبان خود را با جان و حیات خویش نگهبان مانده است. و یکباره رهبر انقلابی که اتومبيل حامل او از فرودگاه بر روی دست و برروی دوش مردم حمل شد به همان مردم «فرمود» که: تو چیزی نیستی و اگر هم هستی بخاطر تشرف تو به آیینی است که من نمایندهء آنم و آن هم اسلام ناب محمدی است. مردم هاج و واج بودند. تعجب و درماندگی مردم از زمان ورود خمینی به ایران، مدام ادامه داشته. این «سنت نوآمده» بر فرهنگ ما ضربه هایی سنگین زده. هر لچک به سر و هر نالوطی قداره برداشت و نعره زد که «اسلام مهم است و ایران در برابر اسلام چیزی نیست». در خانواده ها سیلاب های حمله به فرهنگ ایرانی از درون مدرسه ها روان گشت. تاریخ کشورمان مایهء ننگ شد و آب خنکی هم به دل رفقای انترناسیونالیست ریخته شد. اما سخیف کردن ایران و هویت ایرانی کار هر کسی نبود بجز امام بزرگ؛ همان امام دوران طلایی و همان امام و پیشوای محمد خاتمی!

3- دستگاه قضایی از زمانی که کشورهای جهان به سوی عدالت خواهی و برابری انسان ها توجه نشان دادند، مهم ترین رکن یک حکومت برای اجرای نیروی دادگستر و قانون در مرزهای درون آن حکومت بوده است. ما هرگز نمی توانیم از پادشاهی و حکمرانی به نیکی در تاریخ بشری یاد کنیم که از دستگاه قضاوت سالمی نسبت به زمان خود برخوردار نبوده است. یکی از اصول و شاخص های حکومت های مردمی و دموکرات همیشه دستگاه قضایی آنها است. سیستم قضایی کشور ما در دوران رضا شاه پهلوی بسوی مدرن شدن حرکت کرد و مدرن هم شد. در این دوران روحانیون و ملاها از دستگاه قضایی زدوده شدند و قاضیان عالم به علم قضاوت مدرن به درون سیستم دادگستری راه یافتند. از اولین اقدامات  روح الله خمینی سپردن بی قید و شرط و تمام و کمال دستگاه قضایی و عدالت کشورمان به روحانیون بود. خلخالی، موسوی تبریزی، موسوی اردبیلی و گیلانی نخستین نام هایی بودند که چهرهء ترسناک و مهیب قاضی اسلامی را به مردم نشان دادند. نام هایشان آنچنان ترسناک ماند که تا سال ها می توان حتی در داستان های کودکان آنها را برای اسطوره های ترس و وحشت به تصویر کشید. لاجوردی و مرتضوی از میراث خواران این سنت مخوف اند. سال هاست مردم بی پناه کشور ما در راهروها، اتاق ها و زندان های این دستگاه، با هراس و بیم و ترس و نا امیدی برای حفظ حیثیت، امنیت و جان و مال خود سرگردان و به زانو نشسته شده اند. این سیستم را در همان دوران طلایی میر حسین موسوی شاهد بودیم و هنوز هم هستیم.

4– سیاست درون مرزهای یک حکومت، بدون سیاست بیرون از مرزها، هرگز وجود نداشته و مقدور نبوده است و نخواهد بود. این دو همیشه تکمیل کنندهء هم هستند. چه بین دو امپراطوری رم و ایران، چه بین دو قبیله در عربستان، و چه امروز بین دو ایالت و بین دو دولت، این دو نیمه های هم هستند. خمینی با دادن «رهنمود» و نشاندن تخم شعار ها در دهان مردم انقلابی و سطحی نگر کشورمان، و با تحکیم نظرات اش در سیاست خارجی، راه های جهان را به روی ما بست. از شعار علیه آمریکا و انگلیس و اسراییل شروع کرد و در کمال تعجب ِ من هجده ساله، عربستان سعودی و شاه عربستان را هم به این میدان کشاند. عربستان را دست کم گرفتن خلاف عقل سیاسی یک ایرانی و یک مسلمان است. چه برای حکومت های غیر مسلمان و چه برای حکومت های مسلمان، در دوران ما، عربستان همیشه یک کشور مطرح و مرکزی است. کشوری که «هر سال» می تواند مراسمی در حد یک المپیک را برگزار کند، مقتدر است. توان و ساختار محکمی دارد. از این گذشته چگونه می توان در جایگاه یک کشور مسلمان به پادشاه عربستان لعنت فرستاد و زائران را به حج روانه کرد؟ دشمنی کشورهای منطقه با کشور ما هنوز هم ضررهای بسیار سنگینی دارد. محمد خاتمی تلاش کرد با عربستان روابط را بهینه سازد اما باز هم دم نزد که این مشکل هم از درون مغز مرشد و امام بزرگوارش به دوران ریاست جمهوری او رسیده است. لعنت و نفرین بر حکومت های جهان و فرمانروایان و برگزیدگان مردم شان از درون اندیشهء سیاسی خمینی به میان سیاستمداران ما رواج یافت و رسم گشت تا جایی که احمدی نژاد دلقک هم همان «کردار» را بر گزیند و مشایی از لزومات و مزایای روابط با افریقا دفاع مذبوحانه و دور از خرد نماید. سی و چهار سال است به دست داشتن پاسپورت حکومت اسلامی در فرودگاه های جهان مصیبت و موجب سر به زیر انداختن است و این ها بازتابی از اندیشه های سیاسی ناپخته و کوتاه مدت خمینی است که برای کشور ما قوانین الهی گشتند.

5 – خمینی سه سال دانشگاه های یک کشور را تعطیل کرد! هر چند بعد ها می کوشید این را از گردن خود باز نماید، اما در اصل هم او بود که مغرضان و بی وطنان بدورش می نشستند و طرح های مخرب را از درون روان مخرب شان به او ارائه می کردند و او تائید و تصویب می کرد. «شورای انقلاب فرهنگی» تشکیل شد! و نخستین گام را در بسته نگاه داشتن دانشگاه های کشور دید. سه سال! هموطن! در دوران پرش و جست و خیز های کشورهای جهان برای ترقی و پیشرفت، دانشگاه های کشور ما را خمینی سه سال تعطیل کرد! باید فکر کرد: جایی که تعطیل بشود چگونه جایی است؟ چه موقع و چرا و چگونه یک مدرسه را تعطیل می کنند؟ یک بیمارستان را چطور؟ یک بانک را چطور؟ این آخوند و آیت الله شیعهء وفادار به حوزه، ارزشی برای دانشگاه های ما قائل نبود. این سنت هنوز هم ادامه دارد. به دانشگاه ها حمله می شود. دانشجویان را می زنند و حبس می کنند و می کشند. و ولی فقیه ثانی هم دستور داده است از تدریس علوم انسانی «غرب» در دانشگاه ها جلوگیری شود و می گوید چرا دانشجویان را به خارج می فرستید؟ بفرستید مشهد! راست هم می گوید، چرا دانشجو باید دنیای خارج را ببیند؟ چرا باید به تحقیق در علوم و روش هایی جز «علوم اسلامی!»ی مورد قبول شیعه و ملایان علاقه نشان دهد؟ بنیان ارزش علم در دنیای مدرن روی شانه های دانشگاهیان و استادان دانشگاه هاست. و برای خمینی این مفاهیم هیچ ارزشی نداشتند.

6– پس از هشت سال، جنگ با سرشکستگی برای لشکر امام زمان پایان یافته بود. امام و رهبر جنگ خود اقرار داشت که جام زهر نوشیده و آنگاه که به صلح اجباری تن در داده است. هیتلر هم فکر نمی کرد جنگ را ببازد و باخت، چونکه از ناپلئون و شکست او در پشت مرزهای روسیه نیاموخته بود. اینان کتاب های تاریخی را، بویژه در بخش فتوحات سرداران بزرگی چون کوروش، اسکندر، چنگیزخان و آتیلا و خالدبن ولید، زیاد ورق زده اند و با لذت خوانده اند. اما نمی توانسته اند بفهمند دیگر زمان آن فتوحات و کشور گشایی ها به پایان رسیده است. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی باید درس به عینه ای برای اینگونه ها باشد. خمینی نیز گمان می کرد با اتکا بر بدن و جان فداکاران و جان بر کفان لشکر اسلامی اش می تواند عراق و چند کشور منطقه و سپس، با بدست آوردن دل های مسلمانان جهان، جهان را فتح کند. میلیون میلیون جوان و پیر خام نیز این افسانه را باور کرده بودند. اما این رؤیا پس از هشت سال به زمین واقعیت داغ نشست و آب شد. اینک خمینی احساس خوبی نداشت! خود را بازنده می دید. می ديد که چگونه رهبر مسلمانان جهانی که برای خود تصور کرده بود در برابر صدام ناچار به قبول صلح شده است. صدای پای چکمه های رونالد ریگان با صدای دمپایی های جیمی کارتر خیلی فرق داشت. باید چه کرد؟ باز گروهی بد نیت بی وطن و مغرض دور او را گرفتند که مفسدی کتابی نوشته است و در توهین به پیامبر اسلام بی شرم بوده است. سلمان رشدی، مردی که بارها توسط مفتیان سنی پاکستان تکفیر و محکوم به مجازات مرگ شده بود، بهانه ای شد تا باز خمینی در واپسین ماه های عمرش خود را در اوج ببیند. این فتوای مرگ تا سال ها روابط ما را با کشورهای اروپایی، ساکن و یخزده نگاه داشت. محمد خاتمی در تخفیف نیروی منفی این فتوا بر روابط کشورمان با اروپا کوشید، اما باز هم نگفت که این سیاست اشتباه از سوی امام راحل بود.

و اینک، من از خود می پرسم که چرا باید هنوز به اصلاحات امید داشت؟ کدام یک از سیاست های داخلی و خارجی خمینی هنوز به معنای کامل نقد و حذف شده اند که بتوان گفت ایران می تواند راه رفاه و پیشرفت را شروع کند؟ کدام روزنهء امید به دگرگونی بنیادی در سیستم قضایی کشور ما هست که حرف از اصلاحات و انتخابات آزاد می زنیم؟ چگونه همين قانون اساسی که در زیر نظر معتمدین خمینی و خود وی تبیین و تصویب شد، می تواند برای مردم ما راه های فرار از این مشکلات عدیده را فراهم آورد؟

من، بی هيچ پيش داوری، يافتن پاسخی برای اين پرسش ها به خوانندگانم وا می گذارم.

       

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه