بازگشت به خانه                    پيوند به نظر خوانندگان                     آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

جمعه 28 ارديبهشت ماه 1392 ـ  10 ماه مه 2013

براندازی با رحيم مشايی، به روش معکوس!

کاوه شيرزاد

برخی از مردم و معدودی از فعالين سياسی، مدنی و حتی روزنامه نگاران ناراضی، از بن بست کنونی که برای مردم، جامعه مدنی و ظاهرا جمهوری اسلامی پيش آمده، به عنوان يک دستاورد ارزشمند به منظور "تغيير نظام" ياد می کنند. آنها با ناديده گرفتن وضعيت شکنندهِ مردم، جامعه مدنی و وخيم شدن هر روزه آن، بيشتر شدن بحرانهای جمهوری اسلامی در حوزه های سياسی، اقتصادی و روابط خارجی را که بيش از همه توسط محمود احمدی نژاد و شخص خامنه ای رقم خورده را نشانه ی خوبی برای فرا رسيدن روز موعود "يعنی سقوط نظام" می دانند.

تعداد زيادی از طرفداران اين فکر که نفوذ زيادی هم در جامعه دارند و مدعی پيگيری ايده های دموکراسی خواهانه و حقوق بشری نيزهستند، در سال 84 بجای معين و در سال 88 بجای موسوی و کروبی از احمدی نژاد ( اگرچه غيرعلنی) حمايت می کردند يا لاقل وی را نسبت به ديگران ترجيح می دادند. تجربه حضور در کمپين انتخاباتی مهدی کروبی در سال ۸۸ اين فرصت را در اختيار نويسنده قرار داد تا با طيف وسيعی از مخالفين جدی جمهوری اسلامی که برای روی کار آوردن احمدی نژاد در تلاش بودند، روبرو شوم. آنها می کوشيدند مردم را قانع کنند به احمدی نژاد رای دهند تا به زعم خود احمدی نژاد با نادانی و حماقت بی حدش، ضربه های نهايی را به جمهوری اسلامی وارد کرده و زمينه سقوط آن را فراهم کند.

اين افراد با تشديد تحريم ها، بيشتر شدن احتمال جنگ و بحرانهای سياسی، اجتماعی، اقتصادی و همچنين سخت شدن زندگی مردم و نارضايتی روز افزون که آنرا نشانه "مشروعيت زدايی" بيشتر از جمهوری اسلامی می پندارند، اکنون خود را در يک قدمی موفقيت می بينند و ممکن است با استدلالهايی مشابه در انتخابات 92 از رحيم مشايی حمايت کرده و يا در بی عملی اپوزوسيون تعدادی از تخم مرغهای خود را در سبد او بگذارند.

اساس تحليل اين افراد، بر اين پايه استوار است که با افزايش بحرانها و کشاندن جمهوری اسلامی به بن بست های متعدد، زمينه سقوط نظام به وسيله مردم ناراضی يا قدرت های خارجی يا ترکيبی از هر دو فراهم می شود. آنها با همين منطق تصور می کنند اصلاح طلبها با اصلاح نظام و نمايش چهره‌ای ميانه رو از آن، روز موعود يعنی "سقوط نظام" را عقب می اندازند و برای جمهوری اسلامی زمان می خرند.

واقعيت اين است که در بستر بی عملی اپوزيسيون و بخاطر بی هزينه بودن چنين ايده هايی، پيگيری آن در جامعه طرفداران قابل توجهی دارد. به عبارت ديگر از آنجايی که اين ايده هيچ دردسر و مسووليتی برای حاميان خود جز انتظار و صبر ايجاد نمی کند و نوعی مشارکت در روند مورد علاقه جمهوری اسلامی است. چرا که حاميان اين فکر، مطابق ميل جمهوری اسلامی به پای صندوق های رای رفته، اما نه با نيت خير بلکه با نيت شر به يکی از کانديداهای تاييد شده شورای نگهبان رای می دهند. آنها تصور می کنند با انتخاب کانديدای "ابله" بجای "اصلح" جمهوری اسلامی را به دست خود نابود می کنند.

سوال اين است که آيا واقعا اين ايده عملی است. آيا با پيروزی احمدی نژاد سقوط نظام قريب الوقوع شده و با انتخاب رحيم مشايی نهايی می شود؟

با اينکه نگارنده برای رد اين موضوع استدلالهای فراوانی داشته و اساس فرضيات اين افراد را بکلی نادرست می داند، در اين مطلب می کوشد اين ايده را با استفاده از نحوه ی تجزيه و تحليل حاميانش مورد نقد و بررسی قرار دهد.

نارضايتی بيشتر و سخت شدن زندگی مردم، آنها را به خيابانها می ريزد؟

همانطور که قبلا گفته شد نحوه تجزيه و تحليل اين افراد بر دو پايه استوار است. يکی از اين پايه ها؛ گسترش مشکلات معيشتی، اجتماعی، ناکارآمدی نظام و بسته شدن هر چه بيشتر فضای سياسی، مدنی و در نتيجه رشد نارضايتی مردم است. بر اين مبنا انتظار اين افراد آنست که مردم به تنگ آمده، گرسنه و بشدت ناراضی به خيابانها ريخته و با اعتراضات سراسری کار نظام را تمام کنند.

نويسنده قصد ندارد همه ی تجزيه و تحليل های اين افراد را يکسره زير سوال برده و وقوع آن را به کلی غير ممکن و محال جلوه دهد، بلکه می خواهد توجه حاميان اين تصور را به موارد نقض و نتايج بشدت دهشتناک آن جلب نمايد.

در عراق دوران صدام، وقتی که تحريم هايی مشابه وضعيت کنونی ايران، رفته رفته اجرا می شد و فقر و تنگ دستی مردم هر روز ابعاد غير قابل تحمل تری به خود می گرفت، هيچگاه اين نوع نارضايتی ها دقيقا مانند وضعيت مردم کره شمالی باعث قيام مردم و سرنگونی حکومت صدام يا کره شمالی نشد. برعکس، با ضعيف تر شدن اقشار متوسط و بسته شدن فضای سياسی و اجتماعی که هم اينک در ايران در جريان است و همچنين افزايش نارضايتی و فقر، اين دو حکومت بدون هيچ دغدغه ای کليه خطراتی که ممکن بود از جانب مردم، اپوزوسيون داخلی يا از بدنه قدرت آنها را تهديد کند را از بين بردند يا به کلی مهار کردند. در واقع به عقيده نگارنده فقر و گرسنگی حداقل در دوران معاصر هيچگاه باعث سقوط يک حکومت يا طغيان مردم نشده است.

در شوروی سابق و دردوران استالين، صدها هزار انسان به اردوگاههای کار اجباری فرستاده و در اثر کار طاقت فرسا و گرسنگی کشته شدند اما هيچگاه اين مردم ناراضی دست به اعتراض و طغيان نزدند. در کامبوج حکومت کمونيستی خمرهای سرخ به رهبری "پل پوت" تنها ظرف چهار سال حکومت خود، ميليونها کامبوجی را به منظور نسل کشی و ترويج کمونيسم قتل عام کرد، اما اين قتلها، باعث شورش، اعتراضات گسترده و به خيابان ريختن مردم کامبوج نشد.

برعکس اين نمونه ها، تقريبا تمام نظام هايی که در دوران معاصر سقوط يا تغيير کرده اند، جوامع آنها از حداقل های هر چند کوچکی از آزادی بهره مند بوده و اقشار متوسط رو به رشدی داشته اند. رحيم مشايی، احمدی نژاد و خامنه ای در سالهای بعد ازپايان دوران اصلاحات، عملا اقشار متوسط ايران را نابود و گام به گام فضای سياسی و اجتماعی را بسته تر و مردم را فقير تر کرده اند. نگاهی به کارنامه اين افراد در اين هشت سال کافيست تا به اين موضوع پی برد. در واقع آنها بخاطر وضعيت داخلی و خارجی، تحريم ها و احتمال جنگ، در حال نابود کردن کليه تهديداتی هستند که ممکن است از طرف مردم و مخالفين داخلی گريبانگير آنها شود. بستن رسانه های نيمه آزاد، تعطيلی فعاليت سازمان های غيردولتی و احزاب، گسترش سانسور و .... را می توان در اين مسير ارزيابی کرد.

ممکن است مخاطبين محترم بلافاصله به اين موضوع فکر کنند که بايد بين احمدی نژاد و رحيم مشايی با خامنه ای فرق گذاشت! چه بسا اختلاف ميان آنها ممکن است به نابودی خامنه ای منجر شود! در حاليکه به عقيده نگارنده عليرغم اختلافات بسيار سطحی و ناچيزی که طيف خامنه ای و احمدی نژاد با هم دارند، واضح است که در اصل سرکوب و بستن فضای سياسی و اجتماعی کاملا با هم عقيده اند و در صورتی که هر يک بر ديگری غلبه نمايد، اين مسير را بدون ديگری نيز طی خواهد کرد. چه بسا احمدی نژاد و رحيم مشايی با پوپوليسم و افکار عقب مانده ی خود در مورد مهدويت و ... از طيف خامنه ای برای دموکراسی خواهان و اپوزوسيون داخلی و خارجی خطرناک تر باشند و ممکن است با سرعت بيشتری امکان هر گونه تحرک بر عليه جمهوری اسلامی را از درون حکومت سلب نمايد.

برای افرادی که احتمالا چشم ها را به احمدی نژاد و رحيم مشايی دوخته اند يا بين چنين تصوری و تصورات ديگر در نوسان هستند بايد گفت لااقل در دو دهه اخير اغلب انقلابهايی که رخ داده، نه نتيجه افزايش بی حد و حصر نارضايتی مردم در اثر فقر و گرسنگی، بلکه حاصل رشد طبقه متوسط بوده است.

بنابراين نارضايتی روز افزون مردم، سخت تر شدن زندگی، فقر و گرسنگی باعث خيزش مردم نخواهد شد يا اگر بشود در نبود يک اپوزيسيون متحد و رهبری مناسب به شورش های کور و بی نتيجه می انجامد. در يک کلام "براندازی نظام" با رحيم مشايی يا احمدی نژاد که روز به روز زندگی را سخت تر کرده و بحرانهای بيشتری را توليد می کنند بسيار بعيد و دور از ذهن است.

آيا افزايش بحران های خارجی، قدرتهای بين المللی را برای سقوط نظام مصمم می کند؟

دومين تحليلی که طرفداران اين ايده ارايه می دهند اينست که احمدی نژاد و در ادامه رحيم مشايی با نادانی و حماقت بحران ميان ايران و قدرت های بزرگ را بجايی می رسانند که قدرتهای خارجی، جمهوری اسلامی را کنار می گذارند يا به جديت به دنبال برکناری آن می روند. بنابراين مطابق اين تحليل بايد از روی کار آمدن احمدی نژاد و سپس رحيم مشايی حمايت کرد تا کار نظام در مواجه با قدرتهای بزرگ يکسره شود.

سوال اينست که آيا با افزايش تنش ميان جمهوری اسلامی و قدرتهای خارجی، آنها به ايران حمله کرده و جمهوری اسلامی را از سر راه بر می دارند؟

برای بررسی اين موضوع، بد نيست نگاهی به کارنامه ی قدرتهای خارجی برای دخالت در امور بشر دوستانه يا تلاش برای تغيير حکومت های سرکش بياندازيم.

تا امروز در سوريه بيش ازهفتاد هزار انسان در درگيری با رژيم اسد کشته شده اند، اما کشورهای خارجی هيچ گونه دخالت نظامی موثری برای کمک به مخالفين و مردم بی گناه نکرده اند. آنها با وجود کمک های جمهوری اسلامی، روسيه و چين به سوريه حتی هنوز به توافقی برای ارسال اسلحه به مخالفين سوريه نرسيده اند و اين کمک ها در گير و دار بروکراسی و بی توجهی آنها و همچنين بخاطر پيچيده شدن موضوع سوريه به کناری گذاشته شده اند. آنها در يک کلام مردم سوريه را رها کرده اند.

در مورد کره شمالی صدها هزار انسان بخاطر فقر، گرسنگی و يا در اردوگاه های مرگ دولت کمونيستی کشته شده و می شوند. وضعيت به گونه ای است که گزارش هايی از گسترش آدم خواری در ميان مردم کره شمالی شنيده می شود. وضعيت به قدری سياه است که قلم از توصيف آن ناتوان است. در اين شرايط آمريکا و کشورهای اروپايی در معادلات سياسی خود با کره ی شمالی خواسته يا ناخواسته وضعيت مردم کره را ملاک تصميم های خود قرار نمی دهند و تنها به اين بسنده می کنند که توانسته اند با تحريم های آنچنانی حکومت سرکش کره شمالی را مهار کرده و خطر حمله اتمی به اين کشورها را از طرف کره مهار کنند. به عبارت ديگر برای آنها الويت آنست که امنيت خود را تامين کنند و نسبت به نتايج تاسف بار اين سياستها برای مردم کره بی توجه هستند يا اصولا اگر هم اراده کنند، کاری نمی توانند انجام دهند.

دخالت نظامی در عراق دوران صدام نه به خاطر دهها هزار کشته، بر اثر فقر و فلاکت و سرکوب سياسی بود، بلکه به دليل تهديد نظامی و احتمال دخالت صدام در حادثه ۱۱ سپتامبر رخ داد.

در نمونه کامبوج، حکومت خمرهای سرخ در حدود سی و پنج سال پيش، طی چهار سال نزديک به دو ميليون کامبوجی را کشت، اما قدرت های غربی نه تنها واکنش موثری نشان ندادند بلکه حتی قادر به مهار دولت چين به عنوان حامی خمرهای سرخ نشدند. تنها زمانی که اختلافات ميان کامبوج و ويتنام بالا گرفت، ويتناميها وارد جنگ با خمرهای سرخ شدند و حکومت آنها را نابود کردند.

تنها نمونه ای که قدرتهای جهانی و در راس آن فرانسه بسرعت وارد عمل شدند و با دخالت نظامی به سقوط حکومت ياری رساندند، رژيم "قذافی" در ليبی بود. اين دخالت با حمايت مستقيم و به موقع "سارکوزی" رئيس جمهوری فرانسه عملی شد. البته مورد ليبی بی شک يک استثنا بوده و هيچ تضمينی برای عملی شدن آن در ايران وجود ندارد.

بنابراين به جرات می توان گفت حساب کردن روی مداخله خارجی تابع هيچ حساب و کتابی نبوده و براحتی می تواند نتايج بسيار اسفبار و هولناکی به همراه داشته باشد. با اين وجود آيا منطقی است تا زمانيکه راههای مسالمت آميز همچنان باز است و می توان با تقويت جامعه مدنی و اقشارمتوسط، زمينه تغييرات ساختاری و مسالمت آميز در ايران را فراهم کرد (روش معمول) به استقبال بسته شدن فضای سياسی ، مدنی، رخوت و نااميدی مطلق جامعه و افزايش بحرانهای خارجی به اميد دخالت قدرتهای بزرگ و يا شورش مردم رفت؟ (روش معکوس)

https://www.facebook.com/kaveh.shirzad

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه