بازگشت به خانه       \پيوند به نظر خواندگان

نوشته های هفتگی

الاهه بقراط

جمعه 20 ارديبهشت ماه 1392 ـ 10 ماه مه 2013

 

انتخابات آزاد علیه انتخابات تقلبی

«شورای ملّی ایران» در شرایط حساسی کار خود را آغاز کرد. پس از یک دوره تدارکات همراه با برخی اقدامات نالازم، مانند رأی‌گیری‌های اینترنتی و هم چنین رأی‌گیری برای افرادی که قرار بود در «مجمع مؤسس» شرکت کنند، این شورا در روز 28 آوریل 2013 برابر با 8 اردیبهشت 1392 در پاریس تشکیل شد؛ همان شهری که خمینی و یاران اش، به عنوان کارگزاران انقلاب اسلامی از آنجا راهی ایران شدند تا سی و چهار سال بعد در همان شهر شورایی علیه دیکتاتوری خونریز و فاسدی شکل گیرد که آنها بنیاد نهادند. من جریان برگزاری «شورای ملی ایران» (INC) را که برخی به سهو یا شاید به عمد برای ایجاد اغتشاش فکری از آن به عنوان «شورای ملی ایرانیان» نام می‌برند از طریق پخش مستقیم در اینترنت دنبال کردم.

 

اعتماد و امتناع

نخست توضیح بدهم به این دلیل رأی‌گیری‌های اینترنتی و هم چنین انتخاب شرکت کنندگان در نشست مجمع مؤسس را نالازم خواندم که به نظر من بدون آن رأی‌گیری‌ها نیز می‌توان تصور کرد که این نشست با همین افراد و همین کیفیت تشکیل می‌شد. پل زدن از فراخوان ملّی و منشور پیشنهادی به نشست مجمع مؤسس و تشکیل شورا را می شد از راه جذب هواداران و علاقمندان انجام داد و از انتقادات و ایرادهای بعدی، که ضرورتاً پیامد آن رأی‌گیری‌های نالازم بود، جلوگیری کرد.

در عین حال، برخی تأکیدات از سوی دست در کاران این شورا به نظر من زیادی، غیرواقعی و زیان بار است. ارزیابی دربارهء این شورا و نقش تاریخی آن را نمی‌توان قبل از آنکه فعالیت و حاصل کار آن را دید، مانند مبلغان جمهوری اسلامی پیشاپیش اعلام کرد! «تبلیغ» هنری است که باید ظرایف آن را رعایت کرد تا به جای دفع، به جذب بیانجامد. ندیدن این ظرایف و مبالغه در تبلیغ که نام دیگرش همان دروغ ‌پردازی است، سرانجام از شیوه‌های گوبلزی سر در می‌آورد؛ یعنی همان شیوه‌ای که جمهوری اسلامی نیز به آن در غلتیده است. «تهییج» نیز هنری با ظرایف ویژه است. تهییجی که در آن «فرد» و خرد مستقل وی به «توده» بی شکل و بی‌خردی تبدیل شود که در خلسهء آرمان خویش غرق می‌شود و، بدون آنکه فکر کند، شعار می‌دهد و هورا می‌کشد، بسیار خطرناک است. این نوع تبلیغ و تهییج پرورش دهندهء جان نثارانی است که لازم نیست کسی چماق به دست‌شان دهد بلکه به طور «خودسر» چماق ‌های خود را بر هر منتقد و معترض و مخالفی فرود خواهند آورد. حال آنکه تمام تلاش ها، به ویژه در سی و چهار سال اخیر تاریخ معاصر ایران، برای عبور از همین چماق به دستی ِ فکری است که فاصلهء آن در رسیدن به چماق‌های عینی همواره سریع‌تر از آن طی می‌شود که تصور می‌رود.

دو نکتهء دیگر را نیز باید بگویم. یکی اینکه تأکیداتی که با علامت صفت عالی یعنی «ین» و «ترین» تکرار می‌شوند نیز نه تنها قدرت دافعهء عجیبی دارند بلکه در فرهنگ تبلیغات سیاسی جمهوری اسلامی و رژیم‌های مشابه ثبت شده‌اند. هیچ رویدادی ابتدا به ساکن و در خلاء شکل نمی‌گیرد. اگر «شورای ملی ایران» و یا نهادها و فعالیت‌های مشابه می‌توانند شکل بگیرند و فعالیتی را آغاز کنند، حیات خود را مدیون بستری هستند که مجموعه فعالیت‌های آزادی‌خواهانه برای آنها فراهم ساخته است از جمله فعالیت‌هایی که ظاهراً ممکن است هیچ ربطی به این شورا نه تنها نداشته باشند بلکه حتا به دلایل مختلف مخالف آن نیز باشند. ولی اگر در علوم دقیقه می‌توان با آزمایش و یا ابزاری مانند میکروسکوپ به رابطهء موجود بین پدیده‌های زنده پی برد، در علوم سیاسی و اجتماعی باید «میکروسکوپ خرد» و «شناخت» را به کار انداخت تا پیوند بین تلاش‌ها و رویدادها و پدیده‌‌های حتا متخالف و متناقض را دید و درک کرد. این است که مبلغان و دوستداران شورای ملّی بهتر است بر قدرت جذب و نیروی جاذبه بیشتر سرمایه‌گذاری کنند تا بر خودشیفتگی و صفات مزین به «ترین» که ممکن است «عوام پسند» باشد ولی هر آدم عاقلی را از خود دور می‌کند. سیاست و فرهنگ نیز یک نوع کالاست و بسیاری از قوانین تبلیغ و تهییج درباره کالا در مورد آنها نیز صدق می‌کند. متأسفانه «دوستان نادان» و «خاله خرسه» که در همهء جریان‌های سیاسی وجود دارند، نقش عمده و مخربی در چنین تبلیغاتی علیه گروه مورد علاقهء خود بازی می‌کنند.

دیگر اینکه، برخی از این دوستان نادان شمشیر به کمر بسته و، با معیار قرار دادن خود و اعتقادشان، هر منتقد و مخالفی را زیر نام‌های مختلف طبقه بندی کرده و به قلع و قمع زبانی آنها می‌پردازند و هنوز درنیافته‌اند که اتفاقاً مهم‌ترین ویژگی مدافعان دمکراسی در تحمل و جذب منتقد و مخالف و نه در تار و مار کردن آنهاست.

برخی دیگر از خانم‌ها و آقایان با سخنان افراطی، از جمله دربارهء «نژاد آریایی» و «زبان پارسی»، حساسیت به وجود می‌آورند و با وجود زندگی در جوامع باز هنوز متوجه نشده‌اند که این تأکید و تبلیغ بر روی عناصر نژادی، از یک سو در کشورهای دمکرات جرم به شمار می‌رود و از سوی دیگر مطلقاً با حقوق بشر ادعایی خودشان که ظاهراً در مفاد منشور «شورای ملی ایران» به آن رأی داده‌اند همخوانی ندارد!

 

سخنگوی اهداف روشن

از آن سو، فعالیت نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی برای خدشه‌دار کردن مبارزهء آزادی خواهانهء مخالفان رژیم که جای خود دارد، ولی برخی ایرادات منتقدان و مخالفان «شورای ملی ایران» نیز بیشتر «بنی‌اسراییلی» است. در هیچ جای جهان و در هیچ دوره‌ای که استبداد و دیکتاتوری بر کشوری حاکم بوده است، مبارزان و فعالان سیاسی امکان این را نداشته‌اند که در یک رأی‌ گیری فراگیر خود را در معرض انتخاب هموطنان خود بگذارند! بنا بر این ایرادهایی در این زمینه، از جمله ایراد به استفاده از واژه «ملی» برای این شورا بی اساس است زیرا، از یک سو، برای تلاش و مبارزه در راه آزادی به رأی کسی نیازی نیست و هر چند تن می‌توانند پرچمدار مبارزه‌ای شوند و، از سوی دیگر، «ملی» بودنِ اندیشه و اهداف یک شخص یا نهاد است که آن را به داشتن این صفت ممتاز می‌کند و نه الزاماً آرایی که به دست می‌آورد؛ که اگر چنین باشد، نظام جمهوری اسلامی و زمامداران اش که مرتب در حال برگزاری انتخابات و جمع‌آوری آرا هستند از همه «ملی»ترند!

به هر روی، این همه تجربه‌ای است که باید توشهء راه شود. انسانی که نقطهء پایان بر تفکر و تجربهء خویش بگذارد و خود را معیار ارزیابی‌های سیاسی و اجتماعی قرار دهد، نهایتاً سر از فاشیسم در می‌آورد. فردوسی به عالی‌ ترین شکل ممکن این منظور را بیان کرده است: چو گویی که وام خرد توختم/ همه هر چه بایستم آموختم/ یکی نغز بازی کند روزگار/ که بنشاندت پیش آموزگار!

اما اینکه «مجمع مؤسس شورای ملی ایران» (INC)، نه توسط چند نفر که تصمیم می‌گیرند برای چه کسانی «دعوتنامه» بفرستند و بعد هم نهایتاً خودشان همراه با دوستان و هفمکران‌شان صحنه‌گردان همه کارها باقی می‌مانند، بلکه از سوی خود علاقمندان شکل گرفت و نهایتاً نیز با رأی آنها اعضای «شورای عالی» و «دفتر سیاسی» انتخاب شدند و راه را نیز به روی دیگران نبستند، یک تجربهء مثبت و قابل اتکا است.

دربارهء معرفی رضا پهلوی به عنوان سخنگوی «شورای ملی ایران» نیز تردیدی وجود نداشت. افکار و سخنان و اهداف او شفاف‌تر از آن است که فرد دیگری را بتوان به جای او برای سخن گفتن از وضعیت مردم و خواسته‌های آنها تصور کرد. بیشتر افراد سیاسی که اینجا و آنجا به ابراز نظر می‌پردازند، برخی‌شان گاه خودشان هم نمی‌دانند به طور مشخص به دنبال چه هدفی هستند. نظرات آنها را نیز عمدتاً سیاست‌های رژیم و معمولا از این «انتخابات» تا آن «انتخابات» تعیین می‌کند. برخی دیگر نیز به دنبال انتقام از حاکمان امروز و برپایی دیکتاتوری خودشان هستند و در این راه از هیچ وسیله‌ای ابا ندارند. حال آنکه اهداف روشنی مانند آشتی ملّی و عفو عمومی و انتخابات آزاد، که برخی از نیروهای رژیم نیز تلاش کردند در دوره‌هایی، از جمله هم اکنون، آنها را به تصرف خود در آورند تا مانند دیگر مفاهیم از معنا تهی سازند، تنها بستری است که می‌تواند به آزادی و امنیت سیاسی و اقتصادی جامعه ایران بیانجامد.

اینک بزرگ‌ترین چالش فوری در برابر شورای ملی بلافاصله پس از تشکیل همانا انتخابات یازدهمین دور ریاست جمهوری اسلامی است که با وجود فرصت کمی که به برگزاری آن باقی مانده، خود رژیم دچار چنان گسستی است که نتوانسته توافقی حتا به طور ظاهری دربارهء آن از خود به نمایش بگذارد. توازن قوا بین تیم‌های شرکت کننده در این انتخابات به اندازه‌ای پراکنده و شکننده، و منابع اقتصادی و نظامی بین آنها به گونه‌ای تقسیم شده است، که از یک سو هیچ یک جرأت و توان حذف قاطع دیگری را ندارد و از سوی دیگر اطمینانی نیست که در یک رقابت «سالم» بین خودشان بتوانند همدیگر را تحمل کنند؛ آن هم در شرایطی که پشتیبانی «مقام معظم رهبری» نیز دیگر پشیزی ارزش ندارد. دست کم تجربهء چهار دوره (از خرداد 76) نشان داده است که بیشتر شرکت‌کنندگان در انتخابات اتفاقاً به نامزدی رأی می‌دهند که مورد نظر سید علی خامنه‌ای نیست. این واقعیت تا آنجا نظام را زیر فشار گذاشته که همگی تلاش می‌کنند معلوم نشود «رهبر» به کدام نامزد نظر دارد! و یا افراد مورد نظر «رهبر» نیز برای فریب مردم لب به انتقاد می‌گشایند.

مانند همیشه و همه جا، تنها عنصری که می‌تواند کاسه و کوزه همه اینها را به هم بریزد، مردم هستند. این همان منبع لایزالی است که نه رژیم ـ به ویژه به دلایل اقتصادی ـ می‌تواند آنها را به سود خود بسیج کند و نه مخالفان رژیم تا کنون توانسته‌اند توجه آنها را به خود جلب کنند. اینکه آیا «شورای ملّی ایران» بتواند توجه آنها را به اهداف خود جذب کند، بستگی به توانمندی ذهنی‌ و سیاست عملی آن دارد. یک چیز اما مسلم است: اینک تکیه‌گاهی وجود دارد!

به قول معروف، حالا توپ در زمین افراد و احزاب و گروه‌های سیاسی ایران است که یک بار هم شده به حرف «رهبر» گوش فرا داده و بتوانند «حماسهء تماشا» را واقعاً به «حماسهء سیاسی» تبدیل کنند. آن هم نه الزاماً در همین یکی دو ماه آینده و در جریان انتخابات، بلکه در ماه‌هایی که مهم‌تر از انتخابات تقلبی رژیم خواهد بود. به نظر می‌رسد این بار، دیگر بعد از انتخابات، همان پیش از انتخابات نخواهد بود!

1 مه 2013

 

برگرفته از کیهان لندن

www.kayhanlondon.com

www.alefbe.com

 

نظر خوانندگان

کاوه یزدانی: شورای ملی نیاز مردم و بهترین ایده است. کینه ها را دور بریزیم / به آزادی ایران بیندیشیم. یکی از نیازها برای براندازی رژیم اسلامی تشکیل شورای ملی است که تشکیل شد. در این مرحله گرد آمدن بیشترین نیروهای آزادیخواه و دمکرات در زیر چتر شورای ملی می باشد. چگونه براندازی کردن بستگی به حضور نیروهای دمکرات در زیر چتر شورای ملی دارد. بستگی به تعداد آنها دارد. بستگی به افراد و تشکل هایی دارد که در زیر چتر شورای ملی گردهم آیند. نیروهایی که در شورای ملی حضور می یابند باید تابع خرد جمعی و شفاف وراستگو باشند تا بتوانند اعتماد مردم را به شورای ملی جلب نمایند. به مرور زمان و با تبادل نظر حتما می توان به نتیجه خوب رسید و با هزینه کمتر رژیم را بدست خود مردم سرنگون کرد. اگر افراد و تشکلها با مردم صداقت داشته باشند و از دروغ و دغل بپرهیزند حتما مردم کمکهای لازم را به شورای ملی می نمایند. مشکل اصلی به نظر من در مرحله اول شناختن افراد دروغگو و چاپلوس است و دروغگوها را از صف شورای ملی بیرون کردن. شورای ملی مسلما کم و کاستی و اشکالاتی دارد و تعداد حاضرین نیز کافی نیستند. فقط حضور گسترده و شرکت نیروهای براستی دمکرات می تواند شورای ملی را به آنجایی برساند که نیاز مردم برای براندازی می باشد. من با ایده تشکیل شورای ملی موافق بودم و هستم. باید بغض و کینه ها را دور بریزیم و تنها به آزادی ایران بیندیشیم. شرکت کردن و پالایش شورای ملی و اصلاح منشور و اساسنامه و تکمیل کردن کادر شورای ملی وظیفه تشکلها و شخصیتهای ملی و مبارز می باشد. موفق باشید.

 

محل ارسال نظر در مورد اين مقاله:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.