بازگشت به خانه       \پيوند به نظر خواندگان

نوشته های هفتگی

الاهه بقراط

جمعه 13 ارديبهشت ماه 1392 ـ 3 ماه مه 2013

 

راهش، پیگیری خواست‌های سی سال پیش است!

نه تنها برای از میان برداشتن یک حکومت بلکه اساساً برای از میدان به در کردن یک رقیب، اساسی ‌ترین اقدام مؤثر چیست؟ فکر می‌کنم روشن باشد: باید منابع‌اش را از وی گرفت! و جمهوری اسلامی چه به عنوان رقیب و چه به عنوان دشمن، منابع مؤثر فراوان دارد: از اتکا به اعتقاد و عقاید مذهبی و تودهء عوام که می‌توان آنها را تطمیع و تهدید کرد گرفته تا منابع نظامی و امنیتی و تروریستی در داخل و خارج. از این نظر، سیاست جهانی که تلاش کند منابع مادی و تروریستی رژیم را محدود کند، درست عمل می‌کند. و یا نیروهای مدافع دمکراسی که تلاش کنند ذهن توده‌ها را روشن کرده و عقب‌ ماندگی ذهنی آنان را به عنوان یکی از منابع مهم تبلیغات رژیم، با آگاهی جایگزین سازند، درست عمل می‌کنند. نیروهایی که تلاش می کنند بدنهء رژیم را دچار انشقاق کرده و پایه‌های آن را سست کنند، درست عمل می‌کنند.

در درگیری‌های داخلی رژیم نیز همه رقبا به همین کار مشغولند: همه آنها سعی می‌کنند رقیب را از منابع‌اش محروم کنند. این منابع شامل پشتیبانی «مقام معظم رهبری» و نهادهای سیاسی و اقتصادی و نظامی می‌شود تا توده مردم. «تیم احمدی نژاد» که با منبع مهمی مانند پشتیبانی «رهبر» و همه نهادهای وابسته به آن بر ریاست قوه مجریه تکیه زد، اینک در حالی که رهبری ضعیف‌تر از هر زمان دیگریست، در حال تاخت زدن آن پشتیبانی با منابع دیگر است: هشت سال ریشه دواندن و سازماندهی در نهادهای اقتصادی و نظامی و دو دوره پوپولیسم و عوام‌فریبی ناب در برابر رقبایی که هیچ کدام، نه اصلاح‌طلب‌اش، نه اصولگرایش و نه کارگزارش، محبوبیتی در میان توده وسیع شهری و روستایی ندارند. ایران به تهران و چند شهر بزرگ و وابستگان یک اقتصاد انگلی و مافیایی که در دوره «سازندگی» و «اصلاحات» تازه به دوران رسیدند، محدود نمی‌شود به ویژه آنکه برخی از همین وابستگان اقتصادی نیز بنا بر سرشت سود و سرمایه، جبهه خود را به سوی دولت احمدی نژاد تغییر دادند.

 

نشانه‌های جدی

تجربه نشان داده است که شرکت مردم در مراسم انتخابات و صف آنها در رأی‌گیری‌ها برای رژیم ایران بسیار مهم است. اما همین تجربه همواره نشان داده است که اینکه آنها به چه کسی رأی می‌دهند یا نمی‌دهند، اساسا اهمیتی ندارد. چه بیست و اندی میلیون رأی به خاتمی داده شود و وی بدون تقلب پیروز شود و چه چند میلیون ناقابل به حساب احمدی نژاد ریخته شود و او با تقلب بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زند، این نه نتیجه انتخابات، که اهمیت چندانی ندارد، بلکه روند پس از انتخابات است که درست مانند پیش از آن، توسط رهبری نظام تعیین می‌شود. جمهوری اسلامی بر ساختاری بنا شده که با استفاده از ابزارهای قانونی و نظامی به آسانی می‌توان آن را از گزند «اصلاح» و «فتنه» در امان داشت.

ولی هیچ تجربه‌ای در دست نیست که ایا این نظام در برابر «انحراف» نیز مصون هست یا نه! شاید در ماه‌های آینده این تجربه نیز در اختیار ما قرار گیرد به ویژه آنکه جمهوری اسلامی نیز مانند هر پدیده دیگری به ویژه هنگامی که آن پدیده با روح زمان همخوانی نداشته باشد، دیر یا زود دچار فرسایش و ضعف بنیه شده و مصونیت آن در برابر گزندها سست می‌گردد. همه شواهد حکایت از آن دارد که دار و دسته احمدی نژاد اگر چه سر دادن شعار «بهار» را تخفیف داده است، اما قصد ندارد این «بهار» را در خرداد به پایان برساند.

نشانه و نمادشناسی تاریخ معاصر جهان نشان می‌دهد که تا چه اندازه واژه‌ها و رنگ‌های نمادین در استحکام ایدئولوژی‌های توتالیتر چپ و راست در کشورهای مختلف نقش بازی کرده‌اند. احمدی نژاد که به نظر نمی‌رسد با این تاریخ آشنایی داشته باشد، در عمل و بنا بر سرشت تفکری که در آن پرورش یافته است، بدون آنکه بداند، گام در راهی گذاشته که اگرچه تا اینجا در برابر تیم‌های رقیب درون نظام بوده است، اما پیروزی تفکر وی یک ناهمخوانی دیگر را برای ایران قرن بیست و یکم رقم خواهد زد. حتا ترقی او از یک فرد ناشناخته و دست چندم به ریاست قوه مجریه و به شخصیتی شناخته شده در جهان (نه به دلیل جذابیت خودش و تفکرش بلکه به دلیل مطرح کردن موضوع‌های ناهمخوان و جنجالی) روندی را نشان می‌دهد که پیشینان وی در تاریخ معاصر جهان طی کرده‌اند. این پیشینان با اهداف بلندپروازانه پیش از آنکه احمدی نژاد از حکومت «انسان صالح» بر جهان سخن بگوید، برای حکومت «انسان والا» و «انسان برتر» بر همین جهان، از هیچ جنایتی فروگذار نکردند. اینها همه نشانه‌هایی است که باید آنها را جدی گرفت و من چه در خرداد 88 و چه از همان لحظه‌ای که احمدی نژاد از «امام زمان» به سوی «کوروش» غلتید، درباره‌اش هشدار دادم. چنین تفکری، فاشیسم مذهبی را از میان بر نمی‌دارد بلکه ناسیونالیسم افراطی را در خدمت مذهب، بر آن می‌افزاید و به این ترتیب دامنه افراد و گروه‌هایی را که «باید» سرکوب شوند، گسترش می‌دهد. ایران با وضعیت اقتصادی فلاکتباری که پیدا کرده است، آماده پذیرش چنین تفکری برای پر کردن خلأ نکبت‌های سیاسی و فرهنگی است.

 

سیاست‌های بی فایده

در زندگی اجتماعی، هیچ پدیده‌ای و هیچ رویدادی ابتدا به ساکن و بدون ارتباط با گذشته و عملکردهای طرفین درگیر شکل نمی‌گیرد و ظهور نمی‌کند. «احمدی نژاد» به مثابه یک تفکر و یک نیروی اجتماعی و سیاسی برآیند سیاست‌های جمهوری  اسلامی، عملکرد گروه‌هایی که آن را در ادامه و بقایش یاری رساندند و هم چنین کنش و واکنش جامعه و بنیه فرهنگی آن است. اگر یک روشنگر و یک «روشنفکر» این روابط و این برآیند را نبیند و نتواند آن را توضیح دهد و کارش این باشد که از این «انتخابات» تا آن «انتخابات» که همواره بازی خود رژیم بوده است، چرتکه بیندازد که پشت این یا آن تیم قرار بگیرد، نشان‌دهنده عقب‌ماندگی جامعه روشنفکری ایران است که در بسیاری موارد حتا عقب‌تر از «عوام» می‌گوید و حرکت می‌کند.

گمان نمی‌رود کسی نداند که با وجود اینکه قطعا نظام جمهوری اسلامی طرفدارانی دارد، لیکن میزان مشارکت مردم که هر یک به دلایلی اتفاقا غیر از سیاست و غیر از محبوبیت نظام و تیم‌های شرکت کننده در انتخابات در رأی‌گیری شرکت می‌کنند، نشان دهنده داشتن پایگاه اجتماعی این رژیم نیست. اگر چنین می‌بود، از یک سو می‌بایست شاهد کاهش دامنه سرکوب‌های سیاسی و فرهنگی می‌بودیم که نه تنها چنین نیست بلکه شعاع سرکوب نه فقط به طرف بیرون بلکه به طرف هسته مرکزی خود رژیم نیز گسترش یافته است. از سوی دیگر، باید به این نتیجه برسیم که مردم ایران واقعا یک مشکل اساسی دارند که با وجود این همه فشار سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، باز هم گوش به فرمان رژیم «محبوب» خود هستند! حال آنکه این نیز واقعیت ندارد و هیچ شاهدی بر این مدعا وجود ندارد. نارضایتی و مخالفت بسیار گسترده است و حتا وابستگان و مزدبگیران امنیتی و شبه نظامی رژیم نیز دادشان به هوا رفته است.

سیاست، بر خلاف آنچه تبلیغ می‌شود، در برخی موارد، اتفاقا امر ناممکن‌هاست. همان گونه که برای گاندی و استقلال هند بود. همان گونه که برای ماندلا و پیروزی بر نژادپرستی در افریقای جنوبی بود. همان گونه که برای مارتین لوترکینگ و سیاه پوستان آمریکا بود. همان گونه که حتا برای فروپاشی رژیم‌های کمونیستی بلوک شرق بود. سال‌هایی بود که همه آنها در محدوده «ناممکن»ها به نظر می‌رسیدند ولی با تلاش مداوم و پیگیر روشنفکران و رهبران و جامعه ممکن شدند.

مهم آن خط تاریخ است که معلوم می‌کند هر کسی در آینده در کجا قرار خواهد گرفت. در کنار و برای جمهوری اسلامی و یا در برابر آن و برای مردم؟! در تأیید و یا تحریم انتخاباتی که نتیجه‌اش اهمیتی ندارد و یا در روشنگری و رهبری برای بر عهده گرفتن نقشی فعال‌تر از تأیید و تحریم، از جمله در تلاش سازمان یافته برای آزادی بی چون و چرای همه زندانیان سیاسی و لغو حبس‌های خانگی، آزادی احزاب و گروه‌های سیاسی و صنفی، آزادی رسانه‌ها و مطبوعات و گردهمایی‌ها... یعنی همه آن مواردی که سی و چهار سال پیش باید تأمین می‌شد و در قانون اساسی کشور تضمین حقوقی می‌یافت! خدعه و نیرنگ وابستگان و دلبستگان رژیم را زمانی می‌توان بهتر دریافت که این خواست‌ها را که گذشته از پیشینه آنها، دست کم بیش از سه دهه پیش در صدر جنبش اجتماعی مردم قرار گرفته بود، و تحقق آنها هیچ معنایی جز گام نهادن در راه دموکراسی نداشت، امروز «زودرس»، «ناممکن» و بر خلاف «جامعه مذهبی» ایران قلمداد می‌کنند! حتا نگاهی به وعده و وعیدهای خمینیِ دروغگو و اطرافیان ریاکارش در زیر درخت سیب در حومه پاریس نیز نشان می‌دهد که برای تحقق این خواست‌های جامعه ایران نه تنها سی و اندی سال سهل انگاری صورت گرفته، بلکه با تمام توان علیه آن تلاش می‌شود. «انتخابات» در جمهوری اسلامی ربطی به تحقق این خواست‌ها ندارد! احزاب و گروه‌های سیاسی و هم چنین روشنفکران موظف‌ بودند دستور کار سه دهه پیش را پی بگیرند و امروز موظف‌اند نه برای اصول «مغفوله» قانون اساسی رژیم کنونی، بلکه برای تحقق آن خواست‌ها تبلیغ و ترویج و سازماندهی کنند. انتخابات رژیم ربطی به آنها ندارد ولی حواشی و پیامدهای آن چرا!

24 آوریل 2013

 

برگرفته از کیهان لندن

www.kayhanlondon.com

www.alefbe.com

 

نظر خوانندگان

 

محل ارسال نظر در مورد اين مقاله:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.