بازگشت به خانه                    پيوند به نظر خوانندگان                     آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

جمعه 18 اسفند ماه 1391 ـ  8 مارس 2013

بصيرت يا حقارت؟ دو سال حصرِ موسوی و کروبی و رهنورد

علی کشتگر

روز يکشنبه ۶ اسفند ماه 1391 به مناسبت سالگرد حصر خانم رهنورد و آقايان ميرحسين موسوی و مهدی کروبی گردهمايی اعتراضی از طرف مدافعان حقوق بشر و کنشگران سياسی در پاريس برگزار شد. در اين مراسم اردشير اميرارجمند، بابک امير خسروی، نوشابه اميری، پروين بختيار نژاد، بيژن حکمت، تقی رحمانی، احمد سلامتيان، محمد صادقی، مهدی فتاپور، علی کشتگر و عبدالکريم لاهيجی هريک به مدت چند دقيقه سخنرانی کردند. در اين جا متن کامل صحبت من (علی کشتگر) که بخشی از آن در آنجا قرائت شد، درج می شود:

از ديکتاتور خيلی کارها ساخته است. می تواند رای مردم مردم را بدزد. می تواند به نام مردم، مردم را سرکوب کند. می تواند زبان ببرد، قلم بشکند، ثروت های ملی را برباد دهد. زندان کند. شکنجه کند، خون بريزد و حتی در روز عاشورا جای حسين و يزيد را عوض کند. اما يک کار هرگز از ديکتاتور ساخته نيست. او در يک ميدان مطلقا عاجز است. ديکتاتور نمی تواند هزاران رشته اعتمادی که ميان شهروندان و رهبرانی که به عهد خود وفا می کنند و در دفاع از حق و حقوق شهروندان در برابر ديکتاتور می ايستند، پاره کند. در اين ميدان ديکتاتور هرچه کينه توزانه تر عمل کند، حقارت و عجز وی در انظار عمومی آشکارتر و رشته اعتماد مردم و زندانيان محکم تر می شود. و همين چشم اسفنديار همه ديکتاتورهای عالم از جمله "رهبر معظم" جمهوری اسلامی است.

موسوی، رهنورد و کروبی هر گذشته ای که داشته اند، امروز بخاطر همراهی باخواسته ها ی عادلانه مردم و بخاطر آن که در اين همراهی حصر و زندان را به جان خريده اند محبوب بسياری از مردم اند. و اتفاقا بخاطر همين محبوبيت و اقبال مردمی است که ديکتاتور از ارتباط آنا ن با مردم وحشت دارد. و اگر ميليونها رای دهنده خرداد 88 همچنان از موسوی و کروبی حمايت نمی کردند، خامنه ای هيچ ضرورتی برای زندانی کردن آنان نمی ديد. اگر نامزدی موسوی از همان گوشه زندان پذيرفته شود، بدون آن که به وی فرصت تبليغ دهند، بر کانديدای رسمی و مورد حمايت دستگا ه به آسانی پيروز می شود. آنهم با رايی عظيم تر از انتخابات 88 خرداد 88. آقای خامنه ای که ادعای "بصيرت" اش گوش فلک را کر کرده، اگر در جريان انتخابات 88 به رای مردم گردن می گذاشت و يک موجود نامتعادل را به زور بر کرسی رياست جمهوری نمی نشاند، نه خود امروز تا به اين حد رسوای خاص و عام بود، نه اقتصاد کشور با وجود 700 ميليارد دلار درآمد نفت و گاز به ورشکستگی می افتاد و نه اوضاع داخلی و بين المللی ايران در شرايط مخاطره آميز امروز بود. جايزه بصيرت اگر قرار باشد به کسی تعلق بگيرد، بايد به همان شخصی داد که در جريان مباحث و مناظره انتخاباتی، اوضاع امروز کشور را در صورت آوردن مجدد احمدی نژاد پيش بينی کرد. مشارکت شرافتمندانه در انتخابات خرداد 92، در شرايطی که برگزيدگان انتخابات 88 در زندان اند، چگونه ممکن است؟ اگر کسی بخواهد با حفظ وفاداری به جنبش سبز در انتخابات نامزد شود، قطعا آزادی انتخابات و آزادی موسوی و همه زندانيان سياسی ديگر را در صدر برنامه خود قرار می دهد و طبعا اگر چنين نامزدی تاييد صلاحيت شود (که نمی شود) رای اکثريت مردم را خواهد داشت.

 

اما شگفتا، کسانی به نام اصلاح طلبی از بازگشت به دوره پيش از 22 خرداد 88 سخن می گويند و موسوی و کروبی را بخاطر همراهی با اعتراضات مردم سرزنش می کنند. مبلغان اين نگرش که آقای عباس عبدی نمونه شاخص آنان در داخل کشور است، اساسا با هرگونه جنبش اجتماعی و تجمعات اعتراضی عليه ديکتاتوری مذهبی مخالفند و زندانيان سياسی جنبش سبز را عامل تشديد استبداد و تخريب مناسبات اصلاح طلبان و حاکميت می دانند. اين نگرش که خواهان آشتی با خامنه ای به هر قيمتی است و در خارج از ايران نيز طرفدارانی دارد، اصلاح طلبان را به جدا کردن حساب خود با موسوی و ساير زندانيان سياسی فرا می خواند. آنان از جنبش سبز و اصلاح طلبان می خواهند که تنها سرمايه خود که همان اعتماد بخشی از مردم است را در راه آشتی با ديکتاتوری آقای خامنه ای قربانی کنند.

اين دعوت، چيزی مگر هل دادن بدنه جنبش سبز به سوی احمدی نژاد نيست. اين دعوت چيزی مگر پيشنهاد به خودکشی سياسی نيست. و اتفاقا حصر شدگان و زندانيان به دليل رد چنين دعوتی در حبس اند. اين روزها استدلال ديگری نيز از زبان برخی از چهره های اصلاح طلب و يا ملی مذهبی می شنويم که می گويند نبايد آزادی موسوی و کروبی را به مساله انتخابات 92 مربوط کرد. می گويند آيت اله منتظری هم در حصر بود، اما خاتمی و اصلاح طلبان در انتخابات شرکت کردند. چرا بايد آن تجربه را فراموش کرد و امروز مشارکت در انتخابات را به حصر موسوی و کروبی مربوط کرد. اما آنان فراموش می کنند که اولا آيت اله منتظری يک مرجع مذهبی بود و نه رهبر سياسی يک جنبش اجتماعی. او بخاطر انتقاد از اعدام های دسته جمعی زندانيان سياسی توسط آيت اله خمينی از مقام جانشينی ولايت فقيه عزل شد. در حالی که موسوی برنده قطعی انتخابات رياست جمهوری شده و رای بيش از 20 ميليون ايرانی را در يک انتخابات به خود اختصاص داده است. خامنه ای و ايادی او در يک کودتای انتخاباتی رای موسوی را به نفع احمدی نژاد مصادره کرده اند. مردم به اعتراض برخاسته اند، موسوی و کروبی و رهنورد و ساير زندانيان سياسی با مردم همراه و همصدا شده است . و رژيم اين اعتراضات بی خشونت را به خون کشيده است.موسوی و ساير زندانيان در جريان اعتراضات هشت ماهه مردم همراه با آنان هر روز عليه ديکتاتوری گام جديدی برداشته اند. و موسوی نهايتا در بيانه شماره ۱۷ خود گامی بلند به پيش برداشته و خواستار انتخابات آزاد شده و تاکيد کرده است که در صورت برگزاری چنين انتخاباتی به رای مردم هرچه که باشد گردن می گذارد. حصر او نه با حصر آيت اله منتظری بلکه اگر قرار بر مقايسه باشد بايد با حصر دکتر مصدق مقايسه کرد. چرا که اين هر دو صرفنظر از تفاوت های عقيدتی و پيشينه سياسی آنها (که مصدق را به عنوان يک رهبر سکولار و دموکرات ملی و يک چهره بين المللی از موسوی متمايز می کند)، بخاطر آن که رای اکثريت مردم را داشتند و بر مواضع خود در برابر ديکتاتور ايستادند به حصر محکوم شدند! و ثانيا آن که شرايط امروز با شرايط دوره حصر آيت اله منتظری- بکلی متفاوت است. چرا که در آن زمان هنوز رقابت انتخاباتی ميان اصلاح طلبان و اصول گرايان يعنی جناح های مختلف نظام حاکم پذيرفته می شد، در حالی که از کودتای ۲۲ خرداد ۸۸ به اين سو، ولی فقيه بر اين آزادی محدود نيز خط بطلان کشيده است.امروز عرصه مبارزه برای آزادی زندانيان سياسی بويژه آزادی رهبران شاخص جنبش سبز، همان عرصه ای است که می تواند همه ما را به زعم اختلافات عقيدتی و سياسی و پيشينه ای با هم همراه و همدل کند.

هيچ جريان و هيچ فردی نمی تواند خود را مدافع آزادی و حقوق بشر بداند، اما به بهانه ای از مبارزه برای آزادی زندانيان عقيدتی و سياسی سرباز زند.

مبارزه برای پايان دادن به حصر موسوی، رهنورد، کروبی و زندانيان سياسی ديگر، مبارزه ای است که می تواند همه مخالفان ديکتاتوری مذهبی ايران را با هم همراه و هم صدا کند. چرا که آزادی زندانيان سياسی هم خواست کسانی است که خواهان تحولات بنيادی در ايران هستند و هم خواست آنانی است که هنوز بر امکان اصلاح نظام حاکم اصرار دارند. به اين اعتبار، امروز اين مبارزه، مهمترين عرصه پيوند مخالفان ديکتاتوری مذهبی و راه گسترش جنبش دموکراسی خواهی در داخل و خارج از ايران است.

 

نظر خوانندگان

فيروز: جناب  نوری علا، اين مقاله را بخوان تا برایت مسلم شود که ما در داخل کشور س«سرمایه ملی» و «آلترناتیو فعال فراگیر داریم. اگر ریگی به کفش ندارید به تقویت آن بپردازید و دست از تعیین تکلیف از خارج گود، که جز ایجاد سد در مقابل مردم نيست، بر دارید.

 

آمویی: آقای فیروز، ممنون که خوانندگان مجله رو به خوندن صحبت‌های آقای کشتگر (بصيرت يا حقارت؟ دو سال حصرِ موسوی و کروبی و رهنورد) تشویق کردین. اما چه ارتباطی هست بین نصیحت سرکار و نظرات ایشون، اولاً؟ و ثانیاً، چه ربطی هست بین حمایت از اون عزیزان در بند در آن سو و تعطیل کردن جنبش سکولاریزم دموکراتیک در این سو!؟ دوست ارجمند، باور کن من مدت‌هاست به این نتیجه رسیده‌ام که سکولاریزم بیش از آن که جنبشی سیاسی باشه، یک رفتار علمی‌یه با قدرت سیاسی و برای ایجاد قدرت سیاسی سکولار. باور ندارین مرحمت کنین اندکی تاریخ سکولار شدن اروپا رو بخونین. دوست دارم با الهام از تولستوی بزرگ یه مثال ساده بزنم تا شاید موضوع روشن بشه، اگه بشه! مثالی که ایرونی‌ها، به عقیده ی من، حتی روشنفکرترینشون به‌اش نیاز دارند: رهبران سیاسی شبیه به رانندگان وسایل نقلیه‌ی عمومی‌اند. با این تفاوت که وسایل نقلیه‌ی عمومی برای تغییر مکان مسافران از نقطه‌ای فیزیکی-مکانیکی به نقطه ای دیگر به کار می‌روند و مسافران خودشون رو به مقصد می‌رسونند، در حالی که رهبران سیاسی، مسافران قطار تاریخ و ملت خودشون رو به مقصد تاریخی‌شون می‌رسونند. حالا! همونطور که هرکس، بسته به مقصدی که دارد و نوع وسیله‌ای که نیاز دارد، وسایل نقلیه‌ی خودش رو عوض می کنه تا بهتر یا زودتر به مقصد برسه، مردم هم که مقصدشون در طول تاریخ عوض می‌شه و می‌خواهند تندتر و بهتر به مقصد و یا به مقصد بهتری برسند، وسیله‌ی نقلیه و یعنی آرمانها و رهبرانشون رو عوض می‌کنند. به زبون دیگه یعنی این که آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد همه رهبران اپوزیسیون داخلی‌ کنونی اند و یا می‌توانند باشند ولی رهبران ابدی این وسیله تکامل و تعالی تاریخی نیستند! اگر ما اجازه بدهیم دست ناآگاهی چشمهامون رو ببنده و ما رو در دام رهبرپرستی جدیدی بیاندازه، یک بار دیگه ماجرای مستبد پروری  رو خودمون به دست خودمون تکرار کرده ایم، واز چاهی در نیومده توی یک چاه دیگه افتاده‌ایم! پس من ِ سکولار مخالف اومدن این عزیزان به صحنه نیستیم. می‌دونم که چند ایستگاهی ما ایرانی‌ها رو به مقصد تاریخی‌مون نزدیک می‌کنند. اگر این عزیزان پتانسیل حرکت تا مقصد اصلی را دارند، خب چه اشکالی داره؟ بگذار همچنان به هدایت ماشین، یا به قول تولستوی لوکوموتیو تاریخ، ادامه بدهند. اما اگر این پتانسیل رو ندارند، خب باید پس از مدتی کنار بروند و اصلا خود وسیله هم تغییر کند. یه مثال دیگه بزنم: فرض کنید دارید با ماشینتون از یزد، زادگاه والاحضرت مصباح یزدی، به طرف سیرجان، زادگاه شهید سعیدی سیرجانی نازنین، برای زیارت تشریف می‌برید و نگران غولهای بیابانی هم هستید که مبادا به شما حمله کنند. ناگهان دو تا از لاستیکهای ماشینتان که ساخت کارخانجات رژیم فقاهتی است و تار و پود نخنماشده ی اسلامی دارد، پنچر می‌شود و در دل شب شما را توی بیابون رها و دستخوش اجنه می‌کند. هشت- نه ساعت بعد یکی دوسه نفر از راه می‌رسند و می خواهند به شما، اگر زنده باشید، دو تا لاستیک نیمدار بازهم اسلامی بدهند که تا حدی قابل اعتماد است و شما را به اولین شهر می‌رساند تا نه تنها لاستیکهای نو، بلکه وسیله‌ی نوی تهیه کنید. آیا قبول نمی‌کنید؟ من که قبول می‌کنم (جدا از هر سکولار دیگری)، ولی می دونم که با آنها به «مقصد اصلی» نخواهم رسید: مقصد من برادر جان نظام سکولار سوسیال دموکرات است که در آن حقوق بشر هم رعایت می‌شود. نظامی است که اجازه نمی‌دهد جز علم سیاست و اصل دموکراسی و اساس تقسیم عادلانه‌ی ثروت در آن حاکم باشد. در این راه باید توانم را بگذارم تا از همه‌ی نیروها استفاده کنم. درست نیست دوست عزیز؟ اگر شما به جمهوری غیرسکولار اسلامی با این همه فاصله‌ی طبقاتی‌اش، و مظالمش و بدبختی‌هایش و تنگ‌نظری‌هایش اعتقاد دارید و آن را نهایت مقصد خود می‌دانید، خب می‌توانید «همیشه» دنبال آنان بروید. دیگرانی هم، که چون شما می‌اندیشند، یا به راه نیافتاده‌اند اصلا، می‌توانند همانجا سرجایشان آن قدر وایستند تا علفی به قطر یک هزار و چهار صد سال قمری دیگر زیر پایشان سبز شود. در نتیجه، سکولارهای دموکرات باید برای ایجاد یک حزب آلترناتیو سکولار دموکرات بکوشند و آن را پس از قبول و تأیید مسافران تاریخ به آلترناتیو قدرت تبدیل کنند. در این راه سکولارها به نظر من نباید با حمایت مرحله‌ای از آن عزیزان در بند مخالف باشند و من بعید می‌دانم که باشند. تنها باید دید آنان تا چه حد می‌توانند به آرمان اصلی و سراسری ایرانیان و ایجاد نظام درست سیاسی در ایران کمک کنند. آیا می‌توانند به رهبرانی سکولار دموکرات تبدیل و یا حتی با آن متحد یا بدان نزدیک شوند. این است درک من از دینامیزم تحول در رهبری سیاسی و ایجاد نظام برتر. نکته‌ء آخر این که تا جایی که من می‌فهمم حرف آقای علی کشتگر با آنچه در اینجا گفته شد منافاتی ندارد.

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه