|
سال هاست جمهوری اسلامی و وابستگان و دلبستگاناش موضوع «کمکهای خارجی» را از نظر ذهنی و عینی به سدی در برابر انسجام نیروهای مخالف خود تبدیل کردهاند، در حالی که نه تنها خود رژیم کنونی بدون کمک خارجی امکان نداشت قدرت را در ایران کسب کند بلکه خودش نیز به عنوان «نیروی خارجی» به همهء همفکران اش در سراسر جهان یاریهای گسترده مادی و معنوی میرساند و به آنها در ایجاد اغتشاش برای رسیدن به قدرت کمک میکند.
کشورهای غربی، آری!
نیروهای ایرانی طرفدار دمکراسی همگی بر عدم مداخله و حملهء نظامی از سوی هر کشوری، حتا دمکراسیها، همواره تأکید میکنند. البته هستند افراد و گروههایی نیز که ادعای دمکراسی دارند ولی بدشان نمیآید از طریق یک حملهء نظامی به قدرت برسند؛ غافل از آنکه تجربهء عینی حتا در کشورهای عربی و مسلمان نشین نیز نشان میدهد که گذشت آن دورانی که یک فرد یا یک نیرو بخواهد به تنهایی قدرت را قبضه کند. شاید در تاریخ بیاید که به قدرت رسیدن رژیم ایران از طریق انقلاب اسلامی، آخرین موردی بود که یک نیروی اجتماعی توانست به تنهایی قدرت را در انحصار خود در آورد. «بهار عربی» نیز خیلی زود نشان داد که «خمینی» آخرین اسلامگرایی بود که با موفقیت توانست پرچم قدرت انحصاری را در کنار ایدئولوژیهای توتالیتر مانند فاشیسم و کمونیسم به دست اسلامیسم بسپارد که روی دست هر دو بلند شد.
نکته دیگر اینکه هم کمونیستها زیر پرچم رفاقت و احزاب برادر، هم مسلمانان و دیگران زیر لوای برادری و میسیونهای مذهبی هر نوع کمکی را نه تنها توجیه میکنند بلکه به موقع حتا از «دشمنان» خود نیز یاری میجویند. اینها نه تنها به کمکهای خارج از مرزهای ملّی خود متکی بودند بلکه حتا به طور رسمی دم و دستگاه و تشکیلات نیز داشته و دارند و کسی هم مثلاً نه آن زمان که اردوگاهی و انترناسیونالی و احزاب برادری وجود داشت به آنان ایراد میگرفت و نه امروز که همبستگیشان به شکل دیگری درآمده است. مذهبیها هم از مسیحی تا یهودی و دیگران همبستگیهای بینالمللی خود را دارند، اسلامیهایش هم که ماشاءالله با وجود هزار فرقه بودن اصلاً مرزهای «ملّی» را به رسمیت نمیشناسند و به دلیل منش سیاسی خود که مانند دوران «غزوات» کسب قدرت سیاسی و اقتصادی بزرگترین هدف آن به شمار میرفت، هر وقت تشخیص بدهند دست به دامان دشمن هم میشوند.
برای همه اینها، غرب، حتا راستترین محافلاش، البته جایزههایش خوب است، رادیو و تلویزیونهایش خوب است، دادن امکانات برای پژوهش و «دکتر» و «استاد» شدن در دانشگاههایش خوب است، هر کمک دیگر هم اگر به آنهایی بشود که همه این «موهبت»های بالا را دریافت میکنند خوب است، اما به محض اینکه قرار میشود یک کمکی، به ویژه مالی، خارج از این دایره خرج شود، داد همه اینها در میآید که «ای وای استقلال ما از دست رفت و دیگر "ملّی" نیستیم!» یکی نیست به اینها بگوید قبلا هم «ملّی» نبودید، الان هم «ملّی» نیستید؛ برای اینکه خط و ربط کنونی شما را همین جوایز و کمکها و پشتیبانیهای خارجی تعیین میکند و هزاری هم که اینها را دریافت کنید و همزمان مثلاً انتقاد و ناسزا نثار پشتیبانان تان کنید، کمکی به اثبات «ملّی» بودن شما نمیکند.
کشورهای عربی، نه!
در همان دوران حمل و نقل خمینی از دیار اسلام به دیار کفر، یکی از دوستان عزیز که از جهل مردم آتش میگرفت میگفت: «بابا، این خمینی رو بذارین چهارراه پهلوی و بگید حالا برو خونهات، نمیتونه! چطور حالا دارن اداره یک مملکت رو به دستش میدن؟» و با تأسف همیشه تکرار میکرد: «درست مثل اینه که ایران رو بدین دست پدر بزرگ من که اداره اش کنه، تازه اون آخوند نبود!» اما کسانی که مانند این دوست فکر میکردند، بسیار اندک بودند که عمدتاًنیز نه از میان روشنفکران و سیاسیها، بلکه آدمهای معمولی بودند که به نوعی در پیشرفت ایران به اندازهء خویش نقشی داشتند: پزشک و آموزگار و کارمند و یا تحصیلکردگانی که به شغل آزاد روی آورده بودند.
گذشت زمان نشان داد وقتی یک «رهبر» نتواند از «چهارراه پهلوی» راه خانهاش را، حالا در قم یا در تهران، پیدا کند، کشور به چه حال و روزی خواهد افتاد. امروز کسانی که هر یک خود را در هیبت یک «رهبر» میبینند و یا حتا خود را یک «نهاد» میپندارند، ممکن است بتوانند راه خانهشان را پیدا کنند، آن هم نه از «چهارراه پهلوی» بلکه از «چهارراه»های خارجی، اما راهی که دیگران به آنها نشان میدهند، قطعاً راه ایران نیست به ویژه اگر دیکتاتوریهای عربی باشند که اهدافی را دنبال میکنند که قطعاً نمیتواند به دمکراسی در ایران یاری برساند. اوج جنبش سبز، سبکسریهای این افراد ِ «خود رهبر پنداشته» را به نمایش گذاشت.
البته تلاش آدمها برای گذران زندگی و دریافت درآمد، برای شهرت و مطرح شدن، برای ارضای خود بزرگ بینی ها و «من»های خود شیفته و همیشه در مرکز توجه قرار داشتن (البته اینها مانند دروغ پردازی و خدعه یک نوع بیماری است) و کسب عنوان و مقام و امکانات در جاهای مختلف و ضمناً مبارزه با جمهوری اسلامی کاملاً درکپذیر است. ولی کسی که فکر و نظرش وابسته به میزان دستمزد و نوع کارفرما و قبول محدودیتها و میزان امکاناتی باشد که دریافت میکند، نه تنها هرگز مبارز خوبی نیست بلکه خیلی زود، چه بداند چه نداند، به آلت دست تبدیل میشود. به نظر من اصالت مبارزهء فردی و هم چنین گروهی زمانی روشن میشود که به دور از همهء مواردی که در بالا نام بردم صورت گیرد و مرزبندی مشخص با آنها داشته باشد.
اما کمک گرفتن از دمکراسیها، حتا کمک مادی، نه تنها هیچ بدی ندارد بلکه در برخی موارد کاملاً لازم است، به ویژه هنگامی که از طریق منابع ملّی نمیتوان هزینههای لازم را تأمین کرد. جمهوری اسلامی و برخی گروههای چپ و راست تلاش میکنند همین را همواره به مانعی بر سر راه توانمندشدن مبارزه علیه رژیم تبدیل کنند. علاوه بر این که منبع کمک باید از کشورها و نهادهای دمکرات باشد و نه از سوی دیکتاتورها و رژیمهای واپسمانده مانند کشورهای عربی، در عین حال حتماً باید حساب و کتاب معین داشته باشد و دربارهاش گزارش داده شود. نه اینکه یک عدهای آن را دریافت کنند و به خرج خود و دور و بریهایشان بزنند و بعد هم بگویند تلاش کردیم ولی رژیم نگذاشت و در کار ما اخلال کرد! این کارها را بهتر است با همان پول شیوخ عرب و یا ایرانیانی انجام داد که تازه از راه رسیدهاند و زود هم میخواهند سوار موج بشوند بدون آنکه خادم و بهبودی بخش جنبشی باشند که به اندازهء عمر جمهوری اسلامی و نه به اندازهء از خواب بیدار شدن آنها بر اثر سر و صدای اعتراضات اخیر مردم و دو سه سال حضور «سیاسی» آنان جریان دارد.
تجربهء سرنوشت ساز سازمان مجاهدین خلق ایران و پناه بردن آنها به رژیم دیکتاتور صدام حسین، آن هم در حالی که آن رژیم با ایران در حال جنگ در جبهههای واقعی بود، باید درس تلخی به همهء نیروهای سیاسی داده باشد. افراد و گروههایی که دست یاری دیکتاتوریها، رژیمهای عربی و یا شیوخ عرب را میفشارند نخست باید به این پرسش پاسخ بدهند که آیا مثلاً شیوخ عرب نیز دمکرات شدهاند و یا در میان رژیمهایی مثل عربستان سعودی و قطر و دیکتاتوریهای مشابه، افراد دمکرات نیز پیدا میشود؟ اگر آری، پس بهتر است ایرانیان به آنها توصیه کنند نخست گامی برای دمکراسی و مثلاً حقوق زنان در حرمسراها و جوامع عقب نگاهداشته شده توسط خود آنها و هم چنین حکومتهای واپسمانده خویش بردارند!
در مقابل اما، باید دمکراسیها را واداشت اگر واقعاً میخواهند منطقهء خاورمیانه روی آرامش نسبی به خود ببیند، چارهای جز گشودن راه به سوی دمکراسی در این کشورها و به بازی گرفتن همهء نیروهای اجتماعی در یک حکومت عرفی وجود ندارد.
جوامع خاورمیانه، کشورهای عربی و آفریقایی، خسته و فرسوده از حکومتهای فاسد و نالایق، با زبان بیزبانی فریاد میزنند که خواهان حاکمیت بر سرنوشت خویش و صلح و امنیت نیروهای مختلف اجتماعی در سرزمینهای خود هستند و این تنها از طریق مشارکت همهء نیروهای جامعه در یک شرایط عادلانه و در یک تقسیم قدرت دمکراتیک ممکن است. انتخابات آزاد، از آن نوعی که دمکراتها میفهمند، مهمترین ابزار تکوین چنین شرایطی است و این، نه با حمله و مداخله ممکن است، نه با کمک دیکتاتوریها، و نه بدون کمک دمکراسیها!
13 فوریه 2013
برگرفته از کیهان لندن
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مقاله:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.