بازگشت به خانه        پيوند به نظر خوانندگان

چهارشنبه 11 بهمن ماه 1391 ـ  30 ژانويه 2012

 

«یقه- کیپ» ها

از مجموعهء «تهران- نگاشت»

رضا پرچی زاده

پيشگفتار: «تهران- نگاشت» سبکی از مقاله نگاریِ مینیمالیستی است که برای پرداختن به پدیده های فرهنگی/ سیاسی/ اجتماعی طرح کرده ام. ترجیح ام بر این است که در این مقالات به پدیده هایی بپردازم که در رسانه های عمومی کمتر مورد توجه قرار می گیرد، اما توجه به آنها برای گسترشِ عرصهِ دیدِ سیاسی/ اجتماعی مفید است. این پدیده ها لزوماً مختصِ تهران نیست، اما تجربهء شخصی و نیمه-شخصی ِ من از بسیاری از آنها عموماً به سی سال زندگی ِ جسته- و - گریخته ام در تهران باز می گردد. از آنجا که در نگارشِ این مقالات در پیِ نفی یا اثباتِ مستندِ چیزی نیستم، ممکن است که از منظرِ فاکت های تاریخی چندان دقیق نباشند. با این وجود، تاکید می کنم که تهران- نگاشت لزوما نه خاطره نویسی است و نه وقایع نگاری، گرچه با هر دوی آنها قرابت دارد. در نهایت، نامِ «تهران- نگاشت» را به منظورِ ایجادِ وحدتِ ساختاری در میانِ مجموعهء موضوعاتی به کار برده ام که شاید تک به تک از لحاظِ درون مایه با هم ارتباطِ چندانی نداشته باشند، اما همه در کنار ِ هم فرهنگِ مِتروپولیتَن ِ پویا، متضاد و متناقضِ تهران را تشکیل داده اند؛ فرهنگی که به دلیلِ نقش ِ هژمونیک اش در وقایعِ ایرانِ معاصر به شدت محتاجِ نقد و بررسی است.

***

در سال های مابینِ انقلابِ 1357 تا آغاز ِ دههء سوم ِ انقلاب، قشری در تهران پدید آمد از مردانِ جوان یا حداکثر میان سال که پیراهن ِ معمولاً سفیدِ بلند با یقهء گردِ باریک به تن می کردند، و دکمه های آن را تنگ تا زیرِ گلو بسته و امتدادِ فراخ اش را به روی شلوار می انداختند. خصوصیاتِ ظاهریِ آنها، به جز پیراهن ِ یقه-کیپ که «برَندِ»شان بود، در بسیاری مواردِ دیگر نیز با هم مو نمی زد، به طوری که قشری که آنها تشکیل دادند عملاً به یک «تیپ» تبدیل شد. آنها همه ریش ِ مشکی می گذاشتند؛ ریشی نه بلند نه کوتاه، بدونِ لبه و تیزی، گرد و توپی، نه کثیف و آشفته، نه کاملاً آنکادره شده؛ که البته نشانه های ظریفِ آنکادره شدن در آن از چشمِ تیزبین دور نمی ماند. از آنها همیشه بوی عطر ِ محمدی به مشام می رسید که در لوله های شیشه ایِ کوچک از بازارهای اطرافِ حرمِ حضرتِ عبدالعظیم یا امامزاده های دیگر و مساجد ابتیاع می کردند. معمولاً انگشترِ عقیقی در انگشت شان و تسبیحِ شبه شاه- مقصودی هم در دست شان بود. خواستگاهِ جغرافیایی ی این قشر عموماً محلاتِ جنوب و شرقِ تهران همچون نازی آباد، قلعه مرغی، دروازه غار، خیابان دماوند، نارمک و بسیاری محلاتِ نزدیک به آنها بود که همه با بازار به طور ِ عام و بازار بزرگِ تهران به طورِ خاص ارتباطِ تنگاتنگی داشتند. لذا می توان در تقلیلی نه چندان دقیق اما عمدتاً فراگیر ادعا کرد که خواستگاهِ «اجتماعیِ» یقه-کیپ ها بازار بود.

ناگفته مشخص است که یقه-کیپ ها مذهبی بودند، اما واژهء عامِ «مذهبی» حق ی مطلب را دربارهء آنها ادا نمی کند، و برای درکِ چند و چونِ مذهبی بودن شان باید نگاهِ دقیق تری به پندار و کردار ِ آنها افکند. این قشر که عمدتاً شیعهء دوازده امامی بودند آبشخور ِ مذهبی شان را در مساجد می یافتند، لذا بسیاری از رفتارهای آنها نشأت گرفته از «گفتمانِ مسجدی» بود که در همنشینی با آخوند و پیشنماز و مساله گو شکل می گرفت. در راستای این همنشینی، آنها به ادعیهء مهم ی شیعه، همچون دعای کمیل و توسل و جوشن ِ کبیر اقبالِ فراوان داشتند، و در هنگامِ برگزاریِ مراسمِ نوحه و دعا خوانی، این ادعیه را با لهجه ای نیمچه عربی، با تلفظِ ته-گلویی ِ «ح» و «ع» و نرم ی «غ» و توک-زبانی ی «ث»، زمزمه می کردند. علاقهء آنها به این ادعیه و منبعِ آن، یعنی «مفاتیح الجنان»، چنان زیاد بود که اغراق نیست اگر بگوییم اقبال شان به قرآن را تحت الشعاع قرار می داد. بر همین نمط، آنها علاقهء شدیدی به حدیث داشتند، به طوری که برای هر عملی مصداقی در ذخایرِ تمام ناشدنی ِ احادیثِ شیعه می یافتند. به همین دلیل هم بود که قهرمانانِ سنتی و کهن-الگویی ِ آنها مجتهدانِ حدیثپرداز ِ عصرِ صفوی و قاجار همچون ملا محسن ِ فیض ی کاشانی، ملا محمد باقر ی مجلسی، ملا احمدِ نراقی، و ملا هادیِ سبزواری بودند؛ که شرحِ حال شان و شیوهء زندگی شان که در گذار ی قرن ها در پرده ای از افسانه پیچیده شده بود به راهکارهای عملی برای یقه-کیپ ها بدل گشته بود. البته سرآمدِ اخلاقی ِ آنها و مُتدین ِ محبوبشان بی تردید آقا نجفی ِ قوچانی بود که دو زندگی-نامهء ناسوتی و لاهوتی اش، یعنی «سیاحتِ شرق» و «سیاحتِ غرب»، ناراتیو ِ جذاب و در عینِ حال آسان فهم و، در نتیجه، ساده پسندی برای سیرِ دنیا و آخرتِ آنها فراهم آورده بود.

یقه-کیپ ها عمدتاً بچه-هیاتی ِ تیر بودند، و در مراسم ِ سینه زنی برای سیدالشهداء، و یا به هنگامِ تشییع ِ شهیدانی که در تابوت های پرچم پیچی شده دسته دسته روی تریلی های روباز از جبهه می رسیدند، بدن را تا نیمه برهنه نموده میدان داری می کردند. با وجودی که بسیاری شان خود به دلایلی جبهه نرفته بودند، مدام از جبهه می گفتند و فرهنگِ شهادت را تقدیس می کردند. در راستای فرهنگِ هیاتی، یقه-کیپ ها اگر نه عشق ِ لاتی که علاقهء خاصی به بامعرفتی و داش مشتی نمایی داشتند؛ امری که در به کار بردنِ لهجه و کلماتِ «تهرونی ی» پایین و شوخی های نیمه شوونیستی ِ بعضاً رکیک در میانِ آنها خود را آشکار می ساخت. با این وجود، یقه-کیپ ها عمدتاً اهل ِ خشونت نبودند، و حتی گهگداری هم رومانتیسیسم ِ لطیفی در رفتار و وجنات شان پدیدار می گشت، که احیاناً نشانهء گرایشِ آنها به «عطوفت اسلامی ِ» حضرتِ رسول بود که در مساجد وصف اش را شنیده بودند. به اصطلاح «ماخوذ به حیا» هم بودند و تا حدِ ممکن دربارهء پایین تنه سخنی به میان نمی آوردند. اینها همان قشری بودند که در اثرِ عدمِ اشتغال به سکس و استمناء گهگداری «جُنُب» می شدند، و اگر در هنگام ِ اذانِ صبح وقتِ تن به آب رساندن برای غُسلِ جِنابَت نمی یافتند با خاکِ زیر ِ فرش تیمم می کردند تا نمازشان قضا نشود. شغل ی مخصوصِ آنها – که معمولاً چندسالی بیش در آن نمی ماندند – معلمی ِ «دینی» یا «پرورشی» بود که در مدارس ِ ابتدایی، راهنمایی، و نظری به آن اشتغال داشتند؛ که در حین ی آن در سفرهای تفریحی و اردوهای دانش آموزی به شوخی ها و شیطنت های پسرانه مجوز داده گهگداری خود نیز در آنها شرکت می کردند، و بلکه زیرجُلَکی از دختربازیِ دانش آموزان حذی هم می بردند. درکِ آنها از مارکسیسم و کمونیسم این بود که اینها «ماتریالیسم» هستند و از نظرِ اسلام کُفر محسوب می شوند؛ و اینکه علامه طباطبایی و استاد مطهری ماتریالیسم را به طورِ جامع نقد کرده و در عرصهء جهانی بی-برو-برگرد شکست داده اند.

بسیجیانی که از میانِ یقه-کیپ ها برخواستند عموماً بسیجیانِ مودبی بودند. آنها به جای اینکه در امرِ به معروف و نهیِ از منکر خشونت کنند، با حرکات و سکنات شان امر و نهی می کردند. بر فرض ِ مثال، اگر بر سرِ راه شان به نمازخانه تو را می دیدند که به یللی- تللی مشغولی تا از زیر ِ نماز در بروی، چنان نگاهِ قدیس وار ی عاقل-اندر-سفیهی به تو می انداختند که خودت دچار ی شرم ی حضور بشوی و بدویی بروی دستنماز بگیری و قامت ببندی. به همچنین، اگر خانمِ «بدحجاب»ی را در سرِ راه مشاهده می کردند، به طوری که خودش متوجه شود سرشان را پایین می انداختند تا گوشی دست اش بیاید و حجاب اش را درست کند. برای آنها، وسیلهء ترویج ی دین هنوز «ارشاد» بود. البته افراطی های آنها را هم در قالبِ انواع و اقسام ی گروه های فشار، همچون «انصار ِ حزب الله» سراغ داریم که، در راستای رویکردِ «النَصرُ بِالرُعبِ» خامنه ای، کماکان به چماقداری و سرکوبِ منتقدان مشغول می باشند، اما اینها تنها اقلیتی از یقه-کیپ ها هستند. بر خلافِ آنچه شایع است، یقه-کیپ ها عمدتاً از آن دسته ای نبودند که بعدها با سهمیه و بورس ِ دولتی در خارج و داخل «دکترا» گرفتند و در سایهِ آن به پست و مقامی در عالمِ سیاست دست یافتند. برعکس، با وجودِ حضور ِ چندگاهی شان در عالم ِ آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت، آنها در نهایت عمدتاً به راهِ سنتِ حَسَنِهِ رسولِ اکرم رفتند و کسب و تجارت پیشه کردند؛ و گرچه از موقعیتِ سیاسی شان به منظور ِ اخذِ وام های گوناگونِ دولتی و استفاده از مزایای دولتی ِ دیگر برای کسب شان بهره مند گردیدند، خود کمتر به طور ِ مستقیم به عالم ِ سیاست وارد شدند. به همین دلیل هم هست که آن جناحِ سیاسی که از ابتدا نمایندهء یقه-کیپ ها در جمهوری اسلامی بوده، یعنی «جمعیتِ مؤتلفه»ی عسگر اولادیِ مسلمان، معمولاً در بازی های سیاسی چندان توی چشم نیست و های و هوی ندارد، اما در پس ِ پرده، با کنترلِ سرمایه و در دست داشتن ِ نبض ِ بازار، نقش ِ بسیار مهمی در سیاست های جمهوری اسلامی بازی می کند. شاید به همین دلیل هم باشد که مؤتلفه تنها حزبِ عمده در حیطهء جمهوری اسلامی است که تا به حال بدونِ دردسر ِ زیاد به فعالیتِ خود ادامه داده، و مشکلاتی که گریبانِ دیگر احزاب – از جمله احزابِ «چپ» – را گرفته، زیاد به پر و پای موتلفه نپیچیده است.

بدین ترتیب، یقه-کیپ ها نه چندان آزاد از مذهب بوده اند تا نماز ِ صبح شان را – به ازای خوابِ شیرین ی دمِ سحر – ترک کنند، و نه چندان در قیدِ مذهب بوده اند تا بالکل چشم بر روی مظاهر ِ دنیا ببندند. تنگی ِ یقه و فراخی ِ پایینِ پیراهن شان ظاهراً خود نمادی از این وضعیتِ برزخی ِ آنهاست. تمام ِ این خصوصیات و رفتارها باعث شده که یقه-کیپ ها مَشی ِ «پامنبری» داشته باشند: گرچه آنها عمدتاً به دنبالِ «احکام» هستند تا به آنها عمل کنند، اما خود هرگز منشاءِ احکام نبوده اند. برای آنها، احکام همیشه از جای دیگری صادر می شود، و آنها موظف به گردن گذاشتن و اجرای آنها هستند. به عبارتی، یقه-کیپ ها خود هرگز «مجتهد» نبوده اند، بلکه همیشه «مقلد» بوده اند. آنها دنباله روی ِ قدرت هستند و نگاهدارندهء قدرت، اما «اعمالِ» قدرت را به «منبر» وا می گذارند. اسلامی که آنها بدان پای بندند اسلام به معنایِ واقعیِ کلمه است: آنها «تسلیم ِ» قدرت هستند، و به پاداشِ این تسلیم بودن، با قدرت در قدرت معامله می کنند. در یک کلام، اسلامي یقه-کیپ ها «اسلامِ بازار» است.

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=50632

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه