|
دوشنبه 9 بهمن ماه 1391 ـ 28 ژانويه 2012 |
اشاره ای به بهانه ای...
نامه ای از حشمت الله طبرزدی به سکولاريسم نو
در فرصتی به هنگام مرخصی از زندان
مسئولین محترم سایت نیوسکولاریزم.
ضمن سپاس فراوان از این که در مورد زندانیان سیاسی، و از جمله من، همواره محبت داشته اید، اشارهء سایت مفید شما در مورد نحوهء درج نوشته ای از خود را بهانه قرار می دهم تا رشحه ای از خون دل های خود طی 4 سال گذشته را بر قلم جاری کنم. اگرچه زمان و بیان رشحاتی از آن، اینک نیست.
باری، در خرداد ماه امسال مطلبی به قلم من زیر عنوان «رنج نامه» در سايت «هرانا» منتشر شد که شما هم، با اشاره به ناقص بودن متن آن منعکس کرديد. اين مطلب اما عنوان«رنج نامه» را نداشت بلکه من آن را، بنا به خواست برخی همبندی ها، بصورت گزارشی از وضعیت خودم تهیه کرده بودم. ان دوستان، که با بیرون از زندان تماس داشتند، این متن را در اختیار خانم م- ع، که از اصلاح طلبان فعال و از روزنامه نگاران با استعداد است، قرار دادند. اما گویا این دوست روزنامه نگار به جای اینکه آن را در سایت خود، يا در يکی از سایت هایی که به نام «جنبش سبز» اعتبار کسب می کنند، درج کند، بنا به ملاحظاتی، آن را همچون يک طفل يتیم، و يک مطلب بی سر و ته، در «سایت هرانا» رها می کند و آنها نيز عنوان «رنج نامه» را هم بر آن می گذارند.
در اين مورد، اکنون در فرصت کمياب لازم ديدم چند توضيح مختصر را برای اطلاع آنان که نمی دانند در اينجا چه می گذرد مطرح کنم:
1. از نظر من، مطلبی که نوشته بودم نه يک«رنج نامه» که يک «افتخار نامه» است.
2. افتخارنامه مرا کسانی به رنجنامه تبديل کرده اند که اگرچه از نام جنبش سبز استفاده می کنند اما منظورشان آن جنبش سبزی است که اینگونه کسانی را که بیش از همهء مدعیان برایش هزینه داده اند سانسور می کند! آنها، که از طریق رسانه های خود (مثل جرس، کلمه، رادیو فردا، بی بی سی و..) بلوا براه انداخته و از عطسهء يک زندانی وابسته به خودشان دنيا را خبر می کنند، وقتی نوبت به زندانیان سیاسی مستقل، سکولار و قدیمی می رسد رفتارشان بدین گونه تغيير می کند.
3. من می دانم که آنها امیر انتظام ها و طبرزدی ها را رقیبی برای جریان خود می دانند و تلاش می کنند سانسورشان کنند. اما اشتباه می کنند. و زهی خیال باطل! زيرا مسیری که ما در آن گام گذاشته و برای برجسته کردن اش مبارزه می کنیم يک مسیر ملی است. دمکراسی خواهی، سکولاریزم، عدالت خواهی و پشتیبانی از حقوق بشر راهی است که آن را شرایط اجتماعی و الزام های تاریخی و البته ارادهء آگاهانهء ملت ایران در پیش پای ما گذاشته است و «اصلاح طلبان ِ امتحان پس داده» نیز نمی توانند ما را از این راه را منحرف کنند.
4. براستی کدام يک از اعضا يا رهبران آنها عشری از این کارنامهء مبارزاتی را با خود دارند که چنین برخوردی با امثال من می کنند؟ شايد علت پيش گرفتن اين شيوه آن است که چون خود آلوده اند، و نمی خواهند از آلودگی های 34 سال گذشته بیرون بیایند، با امثال من این گونه رفتار می کنند! سانسور نیرو های ملی و وطن پرست از سوی رسانه های حامی این گروه ِ وابسته غیر از این معنایی ندارد.
5. به راستی که انحصار طلبی و وابستگی و سفله پروری تا به کجا؟! آيا اين گناه من است که می خواهم صادق و مستقل و مقاوم بمانم؟ آیا انتظار دارند که من هم مثل آنها شوم؟ من هم باید پیرو شوم؟ آن هم پیرو ِ قدرت و جناح های داخل يا برخی قدرت های خارج، که همه می دانیم که هستند؟ براستی که چه اشتباه بزرگی! این من نیستم که به روش های آنها نیازمند باشم بلکه آنهايند که به آزادگی نیاز دارند و آن را در وجود خو نمی يابند.
6. البته من برای گروهی از «اصلاح طلبان صادق» احترام قائلم و در زندان يا بیرون از زندان با آنها رفاقت داشته و دارم. و اگر چه با آنها اختلاف عقیده دارم اما آنها را آدم هائی صادق و وطن پرست و آزادی خواه می دانم.
7. پس، منظورم همهء اصلاح طلب ها نیست. منظورم آن طیفی است که در وابستگی و مرید پروری و وابستگی به این و آن شهرهء عام و خاص اند و اتفاقاً هیچ گاه اهل هزینه دادن نیز نیستند؛ و به محض این که زمان هزینه دادن فرا رسد و دوران وکالت و وزارت و ریاست به سر ايد پا به فرار گذاشته و برخی از آنها تا سرحد نوکری برای شاه عربستان و ملکهء انگلیس پیش رفته اند. انگار قرار است از دست حکومت اخوندی رهایی يابیم و بار دیگر گرفتار عربستان و انگلیس شویم. وابسته های مدعی آزادی خواهی نیز فقط با اینگونه اقدامات خود میزان دموکراسی خواهی و اندازهء صداقت خود را به داوری می گذارند. علت اصلی شکست جنبش سبز نیز همین اندیشه های کوتاه و رفتار انحصار طلبانه و حقیرانه و نيز اقدامات برخی وابستگان به این قدرت داخلی يا آن قدرت خارجی بوده است. در اين ميان، انگليسی ها می خواهند جمهوری اسلامی را با مهره های وابسته و جریان های خود ساخته شان حفظ کنند. يعنی کسانی را ببرند و کسانی را بیاورند و منافع خود را محفوظ بدارند.
8. اما در ایران ما وطن پرستی امری تاریخی است. دموکراسی خواهی با وطن پرستی و خواستاری استقلال ملی هیچ مغایرتی ندارد و اینها را مصدق بزرگ به ملت ایران آموخته است و مردم ایران با «وابسته ها و وابستگی» بیگانه هستند.
9. و، پس، من به اين «امتحان پس دادگان» می گويم که دست از نوکری و نوکرپروری برداريد، و بدانند که، زیر ستم همين حکومت اسلامی و آخوندی، چشمانی تیزبین و ایرانیانی آگاه شما را می نگرند و راه خود را گم نخواهند کرد. درست است که مبارزین ملی و آزادی خواه اين ملت را آخوند ها در بند کرده اند تا امکان حرف زدن نداشته باشند اما در غیاب این مبارزین، انگلیس نمی تواند آلترناتیو وابسته و قلابی درست کند و شما نيز بهتر است این نکته را خوب به مغز خود بسپاريد چرا که، در غیر این صورت، مجبور می شویم دست به افشاگری مستقیم و موثر بزنیم.
و این فقط اشاره ای به بهانه ای بود...
حشمت الله طبرزدی ـ تهران
8 بهمن1391
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.