بازگشت به خانه  |   پيوند به نظر خوانندگان 

نوشته ای از

مسعود نقره کار

mnoghrekar@hotmail.com

دوشنبه 25 دی ماه 1391 ـ  14 ژانويه 2012

 

 

قربانیان «مذاکره با جمهوری اسلامی»

مذاکرهٔ سیاسی، به مانند بسیاری دیگر از مفاهیم و پدیده‌های سیاسی و اجتماعی در میهن ما، تعاریف و برداشت‌های متفاوت و متناقض نصیب‌اش شده است. در جنبش سیاسی و اجتماعی میهن ما مذاکره به عنوان وجهی از وجوه دموکراسی و پاره‌ای از استراتژی سیاسی یک جریان سیاسی با هدف حل و فصل ِ اختلاف‌ها و ستیز‌ها، و در راستای تضعیف دیکتاتوری و ستمگری و تأمین خواست‌ها و نیازهای مردم میهنمان، معنا و عمل نشده است. این ابزار و شیوهٔ دموکراتیک گفت‌و‌گو و بحث در بارهٔ اختلاف‌های طرفین با هدف پیشبردِ مقاصد سیاسی معین، از سوی حکومت اسلامی و بخش هائی از جنبش سیاسی و اجتماعی در داخل و خارج کشور، اینگونه تعریف و تعبیر و عمل شده است: تاکتیک ریاکارانه برای حذف دگراندیش و مخالف، و رایزنی و مشاورهٔ عوامفریبانه با هدفِ طلبِ سهمی از قدرت و حکومت. مذاکرۀ سیاسی به عنوان فرایند ی مسالمت آمیز، هدفمندو شفاف بیش از هر چیزصحنهٔ بازی و نقش آفرینی های ِ زیانبار سیاست بازان بوده است.

با نزدیک تر شدنِ تاریخ برگزاری انتخابات ریاست جمهوریِ حکومت اسلامی، مشاطه گران شناخته شدهٔ حکومت اسلامی، به ویژه در خارج از کشور، با تشبث به موضوع و مسالهٔ دیرینهٔ «مذاکره با امریکا» اندک اندک بساط پهن می‌کنند. این جماعت به گونه‌ای با حکومتیان و ولی فقیه‌شان از مذاکره با امریکا سخن می‌گویند که گوئی با موجودی اهل مذاکره اما نادان و نا‌آگاه از چم و خم ریاکاری در سیاست سر و کار دارند؛ موجودی که نیازمند راهنمائی کسانی ست که این کسان در عرصه سیاسی، به ویژه در رابطه با پدیده و مقولهٔ «مذاکرهٔ سیاسی» فاجعه‌ها بار آورده‌اند. بحث و سخن بخشی از افراد این جماعت به ظاهر مسالهٔ مذاکره با امریکاست اما اهداف دیگری دنبال می‌شوند:

۱- ایجاد این شبهه که حکومت اسلامی و ولی فقیه‌اش واجد فهم، قابلیت و ظرفیت مذاکرۀ سیاسی با مخالفان حکومت در سطح بین المللی و ملی هستند.

۲- خدشه دار کردن مفهوم اپوزیسیون حکومت اسلامی، و دامن زدن به گسترش تشتت و تفرقهٔ موجود میان اپوزیسیون این حکومت، به ویژه در خارج از کشور.

۳- یافتن بهانه و مستمسکی برای آزمودن چند بارهٔ شانس خود به نزدیک ترشدن به حکومت اسلامی.

«صادق‌ترین» و «رو راست ‌ترین» فرد این مجموعه در خارج کشور، که یک سرش «شورای ایرانیان و امریکائیان» و سر دیگرش جناح و افرادی از مجموعهٔ «اتحاد جمهوریخواهان ایران» است، آقای هوشنگ امیراحمدی ست. ایشان، به عنوان رئیس شورای ایرانیان و آمریکائیان و نخستین کاندید دور یازدهم ریاست جمهوریِ حکومت اسلامی، در گفتگو با خبرگزاری فارس، به هنگام تشریح جزئیات یکی از سفرهای خود به ایران گفتنی را گفت: «...سفرهای اخیر من به ایران بسیار پر بار بود و ملاقات‌ها و مذاکرات خوبی با افراد تصمیم ساز و تصمیم گیر و روندساز در سطوح مختلف داشتم و آنچه گفتم و شنیدم، برای ماموریت شخصی من که توسعهٔ روابط ایرانیان و آمریکائیان است، مفید و موثر بود.»(1).

در بحث‌ها و اظهار نظرهای افرادی از «اتحاد جمهوریخواهان ایران» و اسناد برخی از «کنفرانس»‌ های برگزار شده در خارج از کشور نیز تمایل به «تعیین سرنوشت ما» در پای «میز مذاکره» مشهود است. در واقع بخشی از اپوزیسیون حکومت اسلامی، و «پوزیسیونی که خود را اپوزیسیون حکومت اسلامی تعریف کرده است»، سال هاست تلاش می‌کند حکومت اسلامی را مذاکره پذیر جلوه دهد. این نوع تلاش و نظر با نادیده گرفتن ماهیت و ویژگیِ‌های حکومت اسلامی دهن کجی به تجربه‌های خونین 34 سال گذشته است، و در خوشبینانه‌ترین حالت نیز خوش خیالی محضی ست که با اتکا به تجارب موجود عناصرخردمندی، تدبیر سیاسی وانصاف درآن دیده نمی‌شود.

 

درک حکومت اسلامی و رهبری‌اش از مذاکره

روحانیت شیعه، چه زیر سایهء قدرت‌های سیاسی، و چه به زمانهٔ سوار بر قدرت سیاسی، به مذاکرهٔ سیاسی باور نداشته و ندارد؛ مگر سُمبهٔ طرفِ مذاکره را پر زور دیده باشد. دلیل این ناباوری و امتناع نیز روشن است: اینان، در عالم سیاست، به مانند عالم مذهب شان، می‌پندارند همهٔ حقیقت در دستان آن هاست و، بنابراین، نیازی به مذاکره و سازش و کوتاه آمدن ندارند، و این دیگران هستند که می‌باید نظر و خواست آنان را بپذیرد. این سنت نا‌باوری به مذاکرهٔ سیاسی و امتناع از آن با مصداق مذاکره در معنای متقاعد کردن و قانع کردن طرفِ مقابل و نمادی از «عظمت و اقتدار اسلامی» یکسان گرفته شده است. روحانیت، و نیز خرده فرهنگ های دنباله‌اش در حکومت اسلامی، نشان داده‌اند که مذاکره را به نوعی مشاوره درون مذهبی و درون گروهی آن هم با هدف تقویت و انسجام بیشترگروه و صنف خود پذیرفته و می‌پذیرند.

حتی اگر تجربه‌های تأسف بار و خونین «مذاکره‌های سیاسی» در حوزهٔ ملی را که حکومت از یک سو و جریان‌های سیاسی‌ای مثل رهبران سازمان فدائیان اکثریت و مشابهین آنان سبب شدند، از سوی ديگر، نا‌دیده بگیریم آیت الله خامنه‌ای با تعریف خود از مذاکرهٔ سیاسی، تکلیف توهم آفرینی ِ کسانی که به مذاکرهٔ سیاسی با حکومت اسلامی دل بسته‌اند را روشن کرده است. او در رابطه با مذاکره با امریکا نکاتی را مطرح می‌کند که کارپایهٔ نظری او در بارهٔ مذاکرهٔ سیاسی با مخالفان حکومت به طور کلی ست: «...مذاکره با که؟ و بر سر چه؟.. آن طرفی که اصلاً شما را قبول ندارد، با اصل وجود شما به عنوان جمهوری اسلامی طرف است. با او چه مذاکره‌ای می‌توانید داشته باشید؟ او صریحاً می‌گوید که با نظام دینی مخالف است، با نظام جمهوری اسلامی بخصوص مخالف است، چون منشاء حرکت بیداری مسلمانان در دنیا شده است...»(۲)

این تفکر و رفتار هر نوع مذاکره را مشروط به پذیرفتن نظام دینی و جمهوری اسلامی می‌داند. حسین شریعتمداری- قلمِ ولی فقیه – در تکمیل نظر «کار‌شناسانه و حکیمانهٔ آقا» موضوع را روشن تر بیان می‌کند و می‌گوید مذاکره از نگاه «آقا» یعنی «هشدار دادن و اتمام حجت کردن» که البته تجربه نشان داده است این موجود می‌باید «دام نهادن برای ترور کردن طرف مذاکره» را هم به آن بیافزاید.(۳)

 

سه نمونه، سه درس از «مذاکره» با حکومت اسلامی

در مورد مذاکرهٔ سیاسی حکومت اسلامی با مخالفان و دشمنان‌اش در سطح بین المللی تجربه‌های متعددی از سوی حکومتی که قصدش «صدور انقلاب اسلامی» به سراسر ِ گیتی بوده است وجود دارد؛ تجاربی که فهم، قابلیت و ظرفیت حکومت اسلامی را در این رابطه نشان داده‌اند. از تجربهٔ مذاکرهٔ بازرگان و برژینسکی - که سبب شد بازرگان مورد غضب واقع شود-، و مذاکرهٔ بهزاد نبوی در الجزایر و «ماجرای مک فارلین» بگیرید تا نظرات و فرمان‌های خمینی در مورد مذاکره با امریکا و عراق، که فقط در یک موردش در جنگ عراق و ایران پس از فتح خرمشهر بلاهت و شقاوت این امام سبب شد ده‌ها هزار قربانی ِ نوجوان فرو رفته در باتلاق‌های جنوب میهنمان دستاورد داشته باشد. بر این مجموعه، اگر سخن‌های روان پریشانهٔ احمدی ‌نژاد دربارهٔ مذاکره با امریکا را هم در نظر بگیریم، آنوقت به فهم، قابلیت و ظرفیتی که اشاره شد بیشتر پی خواهیم برد. احمدی ‌نژاد که به احتمال «سردار مذاکره» خواهد شد، بار‌ها گفت‌و‌گو و مذاکره با امریکارا به مانند خمینی مشروط به «آدم شدن امریکا» دانسته و با زبان دیپلماتیک مذاکره را مشروط به تعهد رهبران امریکا «به توحید و رعایت کرامت انسانی و دست برداشتن از ظلم و ستم» اعلام فرمودند، که البته بدون تحقق شرط ‌های اعلام شده ایشان و ولی فقیه‌اش وقتی سمبه را پرزور دیدند به «شبه مذاکره» هائی در رابطه با ثباتِ عراق و مسالهٔ دخالت ایران در عراق و مسائل هسته‌ای، تن دادند. آنچه در بازی‌های ریاکارانهٔ حکومتی کلیدی ست پلاتفورم ولی فقیه در رابطه با مذاکرهٔ با امریکا و به طور کلی مذاکرۀ سیاسی با مخالفان حکومت است، ولی فقیه وفادار ِ به‌‌ همان خط «امام خمینی» ست که: «اصول مسلم انقلاب اسلامی ایران را ـ که از وجوه تفاوت عمدهٔ این انقلاب با سایر انقلابات به شمار می‌رود ـ استکبار ستیزی و آشتی ناپذیری با دولت‌های مستکبر... و ایستادگی در برابر سیاست ‌های لیبرالیستی، نئولیبرالیستی و امپریالیستی آمریکا و مخالفت با دکترین «هژمونی بسیط و نئولیبرالیسم و استراتژی ِ نه شرقی و نه عربی می‌داند. از این منظر است که امام (ره) و مقام معظم رهبری همواره از مخالفان جدی مذاکره با آمریکا بوده‌اند.» (۴)

در رابطه با «مذاکرهٔ سیاسی ِ» حکومت اسلامی با مخالفان داخلی (اپوزیسون در داخل و خارج از کشور) نیز تجارب خونبار و دردناکی فرا روی ماست. روزهای نخستین ِ به قدرت نشینی ِ خمینی بر منبر قدرت، بسیاری از احزاب، سازمان ‌ها، گروه‌ها، چهره‌ها و شخصیت‌های سیاسی‌ای که جائی درقدرت برای خود نمی‌دیدند به لطائف الحیل تلاش کردند به سراغ خمینی و اطرافیان‌اش بروند تا با تائید او شاید نواله‌ای از سفرهٔ قدرت سهم شان کند. واکنش خمینی نسبت به تلاش ‌های این مجموعه فهم، قابلیت و ظرفیت خمینی را در گفت‌و‌گو و مذاکره، حتی با کسان و جریان هائی که تائید کنندهٔ گفتار و رفتارش بودند، نشان داد. این فهم و درک در رابطه با مذاکره با شخصیت‌ها و سازمان‌های سیاسی کُرد در «جنگ‌های کردستان» روشن تر خود را نشان داد. اگر فشار ِ افرادی مثل بازرگان و فروهر و دیگرانی از همین مجموعه نبود خمینی تن به آنچه که به عنوان مذاکره با کرد‌ها مطرح شد نیز نمی‌داد. خمینی و حکومت اسلامی‌اش با آنچه در کردستان و گنبد، و سپس‌تر با رهبری حزب دموکرات و تعدادی از چهره‌ها و شخصیت‌های اپوزیسیون، از جمله فریدون فرخزاد، کردند نشان دادند که این جماعت زبان «مذاکرهٔ سیاسی» نمی‌فهمند، و آنچه‌هائی که او و حکومت‌اش از مذاکره فهم می‌کردند (و می‌کنند) بهره گیری از ریاکاری و عوامفریبی در راه حذف دگراندیش و مخالف است. خمینی و خامنه‌ای این روش را نه با دگراندیشان و مخالفانشان که با نزدیک‌ترین یاران خود نيز به کار برده اند. نوعی دیگر از نگرش و فهم از «مذاکره سیاسی» را نیز برخی از چهره‌ها و شخصیت‌ها و احزاب و سازمان‌های سیاسی به نمایش گذاشتند. برای نمونه فهم و درک رهبران سازمان اکثریت چیزی جز روی دیگر سکهٔ فهم و درک خمینی و حکومت اسلامی از مذاکره سیاسی نبود.

برای روشن‌تر شدن موضوع به اختصار از میان تجارب متعدد به سه تجربه از «مذاکره» با خمینی و حکومت اسلامی اشاره می‌کنم:

۱- دیدار اعضا ء کانون نویسندگان با آیت الله خمینی:

به توصیهٔ یکی از اعضای کانون نویسندگان، تعدادی از اعضای کانون نویسندگان در بهمن ماه سال 1357 به دیدار خمینی رفتند تا مواضع کانون را، که خواست و تحقق آزادی اندیشه و بیان و قلم، و حذف سانسور، بود اعلام کنند. غلامحسین ساعدی می‌گوید: «...ما رفته بودیم بگوئیم سانسور نباشد. اصلاً برای ما تکلیف روشن کرد... آخرش هم گفت که شما مجبورید راجع به اسلام بنویسید، اسلام مهم است، آن چیزی که مهم است اسلام است،.. یعنی ما را سنگ روی یخ کرد...»(۵).

این درس و تجربه، در کنار برخوردهائی که خمینی با امر مذاکرهء سیاسی در گذشته، به ویژه در دورهٔ بختیار، کرده بود می‌توانست هشداری برای شخصیت‌ها و جریان‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی قلمداد شود، که نشد.

۲- «مذاکرهٔ سیاسی» سازمان اکثریت با حکومت اسلامی:

رابطهٔ رهبری سازمان اکثریت و حزب توده با حکومت اسلامی نوع نوینی از «مذاکرۀ سیاسی یک طرفه بود»، بسیار نزدیک و صمیمانه و سازنده اما فقط از سوی رهبری اکثریت و حزب توده ایران. سیاست امام خمینی و حکومت اسلامی‌اش نیز در قبال این دو جریان و جریان‌های مشابه به مرور روشن‌تر شد، یعنی بهره برادری و دوشیدن رهبران این دو جریان، و سپس به مسلخ بردن بسیاری از این رهبران و قربانیانی از تشکل شان. در این میانه «رابطهٔ رهبری سازمان اکثریت با حکومت اسلامی» تاکتیک‌ها و مفاهیم بسیاری یدک می‌کشید، که «مذاکرهٔ سیاسی یک طرفهٔ تسلیم طلبانه در اشکال و سطوح مختلف امنیتی و سیاسی یکی از بارقه های‌اش بود، که سخت: «در مرکز توجه رهبری سازمان قرارداشت». حکایت‌های این فاجعه آفرینی‌ها و تاکتیک‌های زندان و گورستان آباد کن، دیگر بر کسی پوشیده نیست. از میان چندین نمونه به یکی از نمونه‌های این نوع روابط و» مذاکرهٔ سیاسی «اشاره می‌کنم.

مجلهٔ آرش (شماره 97، آبان ماه 1385) مصاحبه‌ای دارد با فرخ نگهدار، از مسؤلین اصلیِ شکل گیریِ «اکثری». نگهدار در مورد تحویل رفیق سازمانی‌اش محمدرضا غبرائی (منصور) به جلاد اوین، اسدالله لاجوری، برای پاسخگوئی و مذاکره می‌گوید:

«...یادم می‌آید به تصمیم رهبری سازمان، زنده یاد رفیق جواد (علیرضا اکبری شاندیز) مقاله‌ای بدون امضاء نوشت در نشریهٔ کار و بحث کرد که این اعدام‌ها به زیان انقلاب است و باید متوقف شود. از پی آن اسدالله لاجوردی از اوین زنگ زد و نام نویسنده آن مقاله را خواست. ما در جلسهٔ دبیران سازمان تصمیم گرفتیم مدیر مسئول نشریه، رفیق منصور (محمدرضا غبرابی) که قبلاً به حکومت معرفی شده بود، پاسخگو شود. او رفت و لاجوردی او را گروگان گرفت تا نویسندهٔ اصلی مقاله خود را معرفی کند. رفیق منصور، بی‌هیچ اتهامی گروگان ماند، حتی پس از دستگیری رفیق جواد در کردستان، اعدامش کردند...»(۶)

۳- «مذاکرۀ سیاسی ِ» جمهوری اسلامی با حزب دموکرات کردستان.

حزب دموکرات کردستان از معدود جریانات سیاسی جامعه است که مذاکره با حکومت اسلامی را به عنوان پاره‌ای از استراتژیِ سیاسی‌اش اعلام کرد. این حزب در این راه، با اتخاذ سیاستی به غایت خوشبینانه، ضربات سنگینی را متحمل شد و تنی چند از برجسته‌ترین رهبران‌اش را از دست داد. ترور قاسملو و همراهان‌اش نمونه‌ای از اعتماد کردن و احساس همکاری و همدلی کردن با «سردار سازندگی» تا حدِ رفتن به پای میز مذاکره برای یافتن راه حل قابل قبول و مشترک بود. قاسملو و رهبران حزب دموکرات کردستان ایران، به این خیال که هاشمی رفسنجانی میانه روئی ست که می‌خواهد به خواست مردم کردستان و حزب دمکرات توجه کند و پاره‌ای از آن‌ها را بپذیرد، به در خواست او برای مذاکره در راستای «حل مسالمت آمیز مسئله کرد در ایران» پاسخ مثبت دادند، و با پای خود به مسلخ حکومت جهل و جنایت رفتند تا تاریخ ما «رعایت اصول اخلاقی مذاکره» از سوی یک حکومت دینی و خوشبینی ‌های زیانبار بخشی از اپوزیسیون چنین حکومتی را برای چندمین بار ثبت کند.

 

زیرنویس و منابع:

1- هوشنگ امیراحمدی در گفتگو با فارس: اقتدار احمدی‌نژاد آمریکا را پای میز مذاکره نشاند

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8706050365

2- آیا مقام معظم رهبری با مذاکره حتی در مورد عراق موافق است؟ / حسین شریعتمداری

http://monkrat.persianblog.ir/post/293

3- منبع شماره 2

4- به بهانه سخنان تازه احمدی‌نژاد؛ روایت و نتیجه پنج دور مذاکره ایران با آمریکا/ تارنمای مشرق نیوز، 8 مهر ماه 1391

5- غلامحسین ساعدی، مصاحبه با ضیاء صدقی، 5 آوریل 1984 پاریس/ الفبا، جلد هفتم، دورهٔ جدید، پائیز 1365

6. تحویل محمد رضا غبرائی (منصور) به عنوان مدیر مسؤل «کار اکثریت» به جلاد اوین یکی از تراژدی‌های جنبش سیاسی در میهنمان است. شاهدان این ماجرا در بارهٔ واکنش غبرائی به این تصمیم و حکایت مشایعت این قربانی توسط رفقای‌اش تا تحویل او به جلاد اوین نکاتی را مطرح کرده‌اند که در صورت قلمی شدن، یکی دیگر از تراژدی‌های جنبش سیاسی میهنمان تبت خواهد شد، که امیدوارم این عزیزان به این مسؤلیت و وظیفه عمل کنند.

در همین رابطه نگاه کنید به مقاله‌های اکبر شالگونی.

http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=20070824093609.html

http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=20071207041214.html

7- یک گزارش در بارهٔ ترور قاسملو / بیست و سومین سالگرد ترور دکتر قاسملو، سوسن محمدخانی غیاثوند

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=46689

 

https://newsecul.ipower.com/

نظر خوانندگان

 

محل ارسال نظر در مورد اين مقاله:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630