|
چهارشنبه 20 دی ماه 1391 ـ 9 ژانويه 2012 |
اعلام خطر و هشداری به نیروهای دمکرات ایران
فرید راستگو
در موقعیت پیچیده و دوران ساز کنونی خاورمیانه میهن مان ایران در شرایط فاجعه بار داخلی و خارجی بسر می برد. دوران ساز است چون نقشه خاورمیانه جدید و روند تجزیه کشورهای منطقه در حال اجرا است. آلترناتیو سازی یکی از ارکان این روند است بطوریکه بدور از چشم مردم و بدور از تصمیم گیری مردم این منطقه برای مردم این منطقه آلترناتیو و دولت تعیین می کنند. تجربه خونین و خانمانسوز لیبی و سوریه بدون حضور متحد نیروهای دمکرات و آزادیخواه مستقل، در ایران نیز، قابل تکرار است.
شرایط داخلی:
احوال اقتصادی کشور نابسامان و آشفته است. تحریم ها اقتصادی ایران ناشی از پرونده هسته ای بطور مدام در حال افزایش است و اقتصاد ورشکسته کشور را رو به نابودی سوق می دهد. صنایع ایران یا تعطیل شده اند و یا نیمه تعطیل می باشند. زحمتکشان و فقرا فقیرتر شده اند و زندگی شان به زیر خط فقر رسیده است و زندگی اقشار متوسط به حد خط فقر سقوط کرده است. ارتش بیکاران انبوه تر شده و ناکامی و ناامیدی از آینده بر همگان غلبه کرده است.
وضعیت سیاسی کشور همانند وضعیت ورشکسته اقتصادی است. علیرغم پرت کردن اصلاح طلبان بعنوان یکی از بال های ادامه حیات نظام ولایت مطلقه فقیه به خارج از قدرت حاکمه و انجام کودتای انتخاباتی توسط خامنه ای در خرداد سال 1388 و فروکش کردن جنبش سبز، آقای خامنه ای نه تنها قادر نشده است حاکمیت تمامیت خواه خود را یک دست سازد بلکه مشروعیت ضعیف و نداشته اش ضعیف تر و نداشته تر شده است. بطوریکه امروز هیچ کس در درون قدرت حاکمه حرف او را نمی خواند چون بی کفایتی او بر همگان آشکار شده است. تعارض و شکاف های درون رژیم آنقدر عمیق شده اند که هرکسی ساز خود را می نوازد. این تک نوازی ها و عمق شکاف چنان حدت و شدت یافته است که آقای مهدوی کنی گفته است: اصولگرایان خود به 13 قسمت تقسیم شده اند. طغیان باند احمدی نژاد در برابر خامنه ای و دعوای روزمره سه قوه با یکدیگر بیانگر اوضاع متزلزل و لرزان نظام ولایت فقیه است.
برای اطلاع یابی از وضعیت ویران شده اجتماعی کافی است نگاهی به نشریات کشور بیاندازیم. احوال خراب اجتماعی منتج به افزایش بیکاری، فقر، فساد، رشوه خواری، روسپیگری، اعتیاد، دزدی، رواج دروغ، ناامنی اجتماعی، رواج طلاق و گسست خانوادگی، آدم کشی، فامیل کشی، و دیگر آسیب های اجتماعی شده است. نتیجه مستقیم این آسیب ها منجر به بی اخلاقی و فساد اخلاقی غیر قابل کنترلی شده است که همه موجب فروپاشی اجتماعی و بیماریهای غیر قابل درمان روحی و روانی شده اند.
قربانیان شرایط فوق مردم ایران به ویژه کارگران، زحمتکشان، جوانان، زنان واقوام های مختلف اند که از ادامه حیات مافیای نظامی – مالی حاکم به جز نابسامانی های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، کشتار و خشونت، غارت ثروت، نابودی محیط زیست و منابع ملی، طبیعی و آثار تاریخی، گسترش بیکاری و فقر و مرگ زود رس سودی عایدشان نشده است.
شرایط خارجی:
در سطح بین الملی رژیم جمهوری اسلامی در انزوای کامل بسر می برد. برای خروج از این انزوا رژیم کشور ایران را وابسته به روسیه و چین کرده است. وابستگی ایران به روسیه و چین خسارت های جبران ناپذیری برای ایران و ایرانیان داشته است بطوریکه آن دو قدرت از این وابستگی در مذاکراتشان با کشورهای اروپائی و آمریکا سودهای کلانی جسته اند. چین و روسیه و هند که به ظاهر از دوستان نزدیک ایران محسوب میشوند به تمامی قطعنامه های مکرر شورای امنیت سازمان ملل بر علیه ایران رای مثبت داده اند.
اکنون کشورمان از هر طرف در محاصره پایگاه های نظامی ناتو و بویژه آمریکا می باشد. امروز آمریکا در تمامی کشورهای اطراف ایران پایگاه نظامی دارد و خلیج فارس مبدل به میدانی برای محل عبور و مرور کشتی های جنگی و اقامت ناوهای هواپیمابر جنگی شده است. کشورهای غربی نه تنها دارای۳۷ پادگان نظامی ثابت در کشورهای همجوار ایران می باشند بلکه با پادگانهای سیار خود که ناوهای هواپیمابر و اتمی آنها در خلیج فارس، اقیانوس هند و در اطراف کانال سوئز جولان میدهند تهدیدی برای تمامیت ارضی ایران به حساب می آیند.
سیاست وحشت از جمهوری اسلامی بدنبال ادامه تنش بین ایران و اروپا و آمریکا اتخاذ شده است. کشورهای غربی با ایجاد جو وحشت از ایران سعی کرده اند کشورهای همجوار ایران را زیر چتر خود قرار دهند تا در رقابت با چین و روسیه هر چه بیشتر بر منطقه و نفت آن مسلط شوند. ایران هراسی یکی از ترفندهای دولت نژاد پرست اسرائیل برای ادامه بقاء و وسیله ای برای کشورهای غربی جهت فروش اسلحه های خود به کشورهای مرتجع و نفت خیز حوزه خلیج فارس همانند کویت، عربستان سعودی، قطر و امارات شده است.
منطقه خاورمیانه در خون و آتش خشونت بسر می برد، بنا است این منطقه بعلت رقابت توسعه طلبانه کشورهای قدرتمند به کشورهای کوچکتر مبدل گردد. "نقشه خاورمیانه جدید" که در سال ۲۰۰۶ در آمریکا و در دوران جرج بوش انتشار پیدا کرده بود دوباره مطرح شده است.
در حال حاضر آمریکا، اسرائیل و انگلستان متحداً، بانی تجزیه طلبی در کشورهای منطقه خاورمیانه هستند، از راه اتفاق نیست که تجزیه طلبان کشورمان آستان بوس اسرائیل و آمریکا شده اند. یکی خواهان چتر حفاظتی و ایجاد " منطقه پرواز ممنوع" برای کردستان می شود و دیگری به نام "۹ تشکیلات آذربایجانی" به دبیر کل سازمان ملل نامه می نویسد و خواستار برگزاری رفراندوم در به اصطلاح آذربایجان جنوبی می شود. و عده ای در خوزستان منکر ایرانی بودن خوزستان و خوزستانی ها می گردند و در بلوچستان و کردستان گروه های سلفی نظیر جندالله با پول های عربستان و اسرائیل رشد می کنند.
اسرائیل ادامه بقا و حفظ خود را در تجزیه کشورهای منطقه می بیند. کشورهای غربی بویژه انگلیس و آمریکا خاورمیانه جدیدی می خواهند بسازند تا علاوه بر مهار نفت این منطقه بتوانند در رقابت های منطقه ای چین و روسیه را مهار سازند، بنابراین کشورهای منطقه نظیر ایران به منطقه رقابت کشورهای قدرتمند تبدیل شده است و هرجایی که این قدرت ها باهم توافق می کنند، هر بلایی که لازم بدانند بر سر این کشورها می آورند. مثلا در مورد عراق توافق شد و عملاً به سه کشور غیر رسمی تقسیم گشت. در مورد لیبی توافق شد و آن بلا بر سرش آمد که عده ای در شمال خواهان جدائی شده اند و عده ای با در گیری های قبیله ای زندگی را بر مردم لیبی تیره و تارکرده اند. در مورد سوریه هنوز توافق کاملاً صورت نگرفته است، در حال حاضر کشت و کشتار ادامه دارد، ولی احتمال تقسیم آن به سه منطقه کرد، سنی و شیعی غیر قابل تصور نیست.
ایران در چنین شرایط خطرناکی بسر می برد. شرایطی که رژیم جمهوری اسلامی با ماجراجوئی و بحران سازی پی در پی داخلی و خارجی، تمامیت ارضی کشور ایران را در معرض مخاطرات بسیار خطرناکی قرار داده است.
در مقابل این شرایط سه نیروی زورمدار و قدرت پرستی داریم که همچون گروه های القاعده ای و اخوان المسلمین هدفی جز جایگزینی قدرت خود بجای قدرت حاکم ندارند و در بهترین حالت می خواهند همچون مرسی مصری فرعون دیگری شوند. این سه راس عبارتند از:
۱- جمهوری اسلامی خواهان رنگارنگی که سالهاست در پی اصلاح رﮊیمی هستند که خود هم عامل و هم موجد این موقعیت خطرناک است. آنان با هراس افکنی در میان مردم ممکن ( تعییر استبداد) را غیرممکن و غیرممکن ( اصلاح استبداد) را ممکن جلوه می دهند. قریب ۲۵ سال است که به مردم وعده دمکراتیزه کردن استبداد مذهبی را می دهند و به اصطلاح آزادی مردم را از اسیر کنندگان مردم، طلب می کنند. اینان با استبداد و دیکتاتوری در هر شکلش مرزبندی مشخصی ندارند و از نقد گذشته هراسناکند و همیشه حقیقت را فدای مصلحت می کنند.
۲- بقایای نظام سلطنتی و آن بخش از مشروطه خواهانی که می خواهند با تکیه به قدرتهای خارجی تخت و تاج از دست رفته را به دست آورند. این افراد اکنون بهمراه عده ای از "اپوزیسیون" سرخورده که تا دیروز دنباله رو اصلاح طلبان حکومتی بودند و برخی از گروه های قومی گاهاً تجزیه طلب، عجالتاً هراز گاهی کنفرانسی در سوئد یا پراگ بر پا می سازند تا شاید بعنوان آلترناتیو معرفی شوند. حامیان مالی واقعی و دست اندرکاران پشت پرده این نشست ها معلوم نیست کیانند؟
۳- سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومتش که برای رسیدن به قدرت زمانی دست بدامن صدام حسین شدند و در زمان جنگ ایران و عراق همدست صدام گشتند و بر ضد مردم ایران اقدام نمودند، امروز دست بدامن نئو لیبرالهای آمریکائی و دیگربیگانگان شده اند. روابط سازمان مجاهدین خلق با سازمان های اطلاعاتی غرب بعد از سقوط رژیم عراق در سال ۲۰۰۳ تقویت شد. حمایت تعدادی از سیاستمداران سرشناس آمریکا از مجاهدین خلق مسلماً به کارزار آلترناتیو سازی این سازمان کمک می کند. از میان این سیاستمداران می توان از «جیمز ولسی» و «پورتو گاس» از روسای سابق سیا، «لوئیس جی.فری» مدیرکل سابق اف بی آی، «تام ریچ» وزیر امنیت ملی در دولت جورج بوش، «مایکل بی. موکاسی» دادستان کل سابق آمریکا و ژنرال «جیمز جونز» اولین مشاور امنیت ملی در دوره باراک اوباما و «ادوارد جی. لندل» فرماندار سابق پنسیلوانیا، «رادولف جولیانی» شهردار سابق نیویورک، «جان بولتون» سفیر سابق آمریکا در سازمان ملل و«پاتریک کندی» نماینده سابق "رود آیلند" (در مجلس نمایندگان)، نام برد. رهبر آنان مریم رجوی بتازگی از پارلمان فرانسه خواسته است تا این گروه را همچون اپوزیسیون سوریه به رسمیت بشناسند. این درخواست به معنای آن است که همچون اپوزیسیون سوریه که هم اکنون با پول قطر و عربستان سعودی و اسلحه غرب در حال ویرانی سوریه هستند به ما مجاهدین کمک های مالی و تسلیحاتی نمائید تا ایرانیان را قتل عام و ایران را ویران سازیم.
این سه نیرو اشتراک فوق العاده ای در چند نکته دارند. چون بدنبال کسب قدرت هستند و خواهان کسب قدرت جهت اعمال قدرت خود می باشند همواره در حال زد و بند با قدرتمداران خارجی و داخلی هستند:
تز معروف اصلاح طلبان و جمهوری اسلامی خواهان رنگارنگ چانه زنی( بخوانید زدو بند) در بالا و فشار از پائین بود. فشار از پائین معنائی بجز استفاده ابزاری از مردم ندارد.
تز سلطنت طلبان و مجاهدین همواره آستان بوسی بیگانگان بوده است تا بتوانند در رکاب بیگانگان به قدرت دست یابند. اینان هیچ باوری به مردم ندارند. مردم در معادلاتشان هیچ جایگاهی ندارند. اگر مردم جائی در فکر آنان داشت دلیل نداشت بدنبال بیگانگان و اجانب باشند، از راه مردم و برای مردم عمل می کردند.
نیروهائی که اندیشه راهنمایشان قدرت پرستی می باشد اعتقادی به استقلال و آزادی مردم و استقرار حاکمیت جمهور مردم و نتیجتاً دمکراسی و حقوق بشر ندارند. کسب قدرت سیاسی برای اعمال قدرت به استقرار استبداد ختم میشود. ایرانیان ایجاد و بازسازی استبداد را، از قبل از مشروطیت تا بحال، بطور مدام تجربه کرده اند و این تجربه به ما می گوید استبداد، بدون اعمال قهر و سرکوبگری و پایمال کردن حقوق مردم، برقرار کردنی نیست. هرآن کس که در پی اعمال قدرت و حفظ آن است، نیازمند دست بردن به حفظ ابزارقدرت یعنی قهر و زور می باشد. مستبد تجاوز کردن به حقوق دیگران را و مجازات و شکنجه نمودن مخالفین خود را جزئی از «حقوق ذاتی» خود می داند. در واقع می داند که این کارها جرم و جنایتهای ذاتی استبداد است اما چون، قدرت طلب است، جز اعمال سرکوب و شکنجه و زندانی و مرگ با مخالف خود، کار دیگری انجام نمی دهد.
در این جا خطاب و هشدارم به نیروهائی است که امروز به استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی پایبندند و در جهت استقرار حاکمیت ملت یعنی برقراری آزادی و دمکراسی در ایران تلاش می کنند. هشدار من به آنانی است که خود را ملتزم به دمکراسی و حقوق بشر می دانند و قبول دارند دمکراسی فرایندی است که شهروندان و برای شهروندان طی می کنند. دموکراسی ره آورد تحول درونی آنان است. هشدار من به نیروهای دمکرات و آزادیخواه ملی (فارغ از باور دینی و مرامی شان) است که معتقد به آزادی، استقلال، رشد بر میزان عدالت اجتماعی، حفظ تمامیت ارضی و ایجاد دولتی حقوقمدار و قانونمند که قانون اساسی اش متکی به حاکمیت ملت و حقوق مردم و حقوق ملی باشد.
همانطوریکه در فوق گفته شد کشورهای خاورمیانه و از جمله وطن عزیزما ایران، در مرحله ای دوران ساز بسر می برد. اعلام خطر می کنم، و هشدار می دهم در زمانی که تمامی تلاش رژیم ضربه زدن به حقوق ملت ایران و هر ایرانی است، ادامه حاکمیت این نظام چیزی جز تاراج سرمایه ها و ثروت کشور و نتیجتاً به خطر انداختن تمامیت ارضی و تجزیه کشور نمی تواند باشد. رژیم، کشور را با تهاجم خارجی و آلترناتیو سازی متکی به قدرتهای خارجی مواجه کرده است. ما شاهد اشغال افغانستان، عراق با نیروی نظامی و لیبی با حمله نظامی ناتو بوده ایم و اینک از طریق معین کردن آلترناتیو دست ساخته غرب شاهد تلاش برای سرنگونی حکومت جنایتکار سوریه می باشیم. در این ایام همان بساط خونین لیبی و بدتر از آن را در سوریه دارند می گسترند بدون اینکه مردم این کشور در این تغییرات نقشی داشته باشند. هر بلایی بر سر سوریه و مردم سوریه می آید همان بلا می تواند بر سر ایران و مردم ایران بیآید. ایران می تواند در همان موقعیتی قرار گیرد که دیروز لیبی در آن قرار داشت و امروز سوریه در آن قرار گرفته است. اگر در سوریه با سطح کوچک کشور و مرزهایی که دارد و همسایگی اسرائیل، این کار شدنی است، با کشوری به بزرگی ایران با مرزهای وسیعی که دارد چرا ناشدنی باشد؟ وقتی که یک رژیم کاملاً ضعیف شد و بیزاری عمومی از آن هم به حداکثر رسید، راهها بر روی مداخله خارجی بسیار باز ترخواهند شد. در نتیجه راه برای اینکه همان تجربه لیبی و سوریه در ایران انجام بشود، باز می شود. پس این هشدار به نیروهای دمکرات و آزادیخواه ملی ایران بجا است چون نسبت به آینده ایران احساس نگرانی می کنم. نگرانم، این را هشدار میدهم، که اگر نیروهای دمکرات و آزادیخواه مستقل از هم اکنون در فکر ساختن یک آلترناتیو دمکراتیک بصورت جبهه ای نباشند باید مطمئن شوند این خلاء را قدرتهای خارجی برای آنان پر خواهند کرد و در معرض آن خواهیم بود و هم اکنون هستیم که آلترناتیوی همچون افعانستان در برلین و عراق در لندن و لیبی در فرانسه و سوریه در قطر و بزودی ایران در .... اجانب برایمان بسازند. از خود بپرسیم تشکیل کنفرانس های مختلف که معلوم نیست بودجه اش از کجا تامین میشود یعنی چه؟ تشکیل کنفرانس در پاریس توسط مجاهدین آنهم با حضور سیاستمداران راست گرای افراطی آمریکائی یعنی چه؟ یعنی اینکه قدرتهای خارجی میخواهند ببینند که در صورت عدم دست یابی به سازش و مصالحه ای همه جانبه با خامنه ای چه بر سر ایران بیاورند، و چگونه می توانند کرزای یا چلبی یا عبدالحکیم بلحاج و یا شیخ معاذ الخطیب، ایرانی را به مردم ایران حقنه کنند.
آیا ما منتظریم تا خاندان آل سعود درعربستان و خاندان آل نهیان در ابوظبی و شیخ قطر یعنی خاندان آل ثانی که دارای میلیاردها دلار پول نفت و گاز می باشند و در حال حاضر بعنوان بازوی غرب برای ایجاد حکومت های «معتدل اسلامی!!» از نوع النهضت و اخوان المسلمین در کشورهای خاورمیانه و آفریقائی عمل می کنند برایمان آلترناتیو بسازند؟ همانطوریکه آلترناتیو سوریه در قطر تحت رهبری آمریکا و حمایت انگلستان، فرانسه، عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی و ترکیه با انتخاب شیخ معاذ الخطیب ساخته شد.
ما نمی توانیم مثلاً از خانم نسرین ستوده و یا آقای فریبرزرئیس دانا و آقای محمد ملکی که در زندان های مخوف جمهوری اسلامی بسر می برند بخواهیم برای تشکیل آلترناتیو دمکراتیک گام بردارند. ولی از نیروهای دمکرات خارج از کشور که در محیطی امن تر زندگی می کنند می توانیم انتظار داشته باشیم که با همکاری های مشترک بر علیه نظام ولایت مطلقه فقیه و همگرائی در راه ایجاد جبهه ای دمکراتیک قدم بردارند. نیروهای دمکرات بعد از سه دهه زیستن در خارج می توانند بر اساس مبانی مشترک همکاری نمایند و با نزدیک شدن به یکدیگر در جهت طرح و ارائه آلترناتیو دمکراتیک گام های موثری بردارند و باید تلاش کنند تا کارائی بهترو مثبت تری داشته باشند.
سه دهه از استقرار نظام ضد بشری ولایت مطلقه فقیه می گذارد و هنوز، به استثنای آنهائی که در این کار هستند، نیروهای دمکرات و آزادیخواه مستقل نتوانسته اند لااقل بحث های آزادی برای تبادل نظر و نزدیک کردن مواضعشان برگزار نمایند. مبارزه را از دنیای مجازی و پشت کامپیوتر به دنیای حقیقی باید کشاند باید عینک های قدیمی را برداشت و باید متحول شد تا تحول ایجاد کرد.
نیروهای دمکرات و آزادیخواه مستقل همواره سرکوبگری های نظام مطلقه ولائی را افشاء کرده اند ولی بجز یکچند از نیروها، دیگران هیچگاه بیان نکرده اند چه چیزی را می خواهند جایگزین نظام ولایت مطلقه فقیه کنند. نیروهای دمکرات و آزادیخواه ملی باید با صدای بلند نظر خود را راجع به رژیم جایگزینی و ویژگی هایش برای مردم ایران و افکار عمومی جهانی بیان کنند. مردم باید بدانند که آلترناتیو دمکرات های ملی چه می باشد. برای فراهم آوردن استقرار دمکراسی در ایران این نیرو وظیفه دارد از طرفی برای ایجاد یک آلترناتیو دمکراتیک گام های موثری بردارد و از طرف دیگر ویژگی بدیل دمکراتیک خود را مشخص سازد و آن را برای مردم بیان نماید تا مردم بدانند چه چیزی را می خواهند جایگزین استبداد حاکم نمایند.
نیروهای دمکرات ملی مشترکاً می توانند با ارائه برنامه های عملی جدائی از مردم را مبدل به نزدیکی با مردم سازند. ما خوشبختانه دارای چهره های ملی و آبدیده ای چون آقای ابوالحسن بنی صدرهستیم که در حوزه سیاست و حتی در سطح وسیع تر آن می توانند نقطه وحدت شوند و نقش تعیین کننده ای در راه ایجاد آلترناتیو دمکراتیک ایفا نمایند.
بنابراین احساس مسئولیت خود را نسبت به سرنوشت کشورمان، بیشتر کنیم و اهمیت بیشتری به استقلال و آزادی ایران بدهیم. در این مرحله دوران ساز وظیفه اساسی و مبرم همه نیروهای دمکرات و آزادیخواه ملی است که در جهت تشکیل آلترناتیو دمکراتیک بصورت جبهه ای اقدام نمایند. تجربه تلخ افغانستان، عراق، لیبی و سوریه در مقابل چشمان ما است. آیا نمی دانیم اگر آماده تشکیل آلترناتیو دمکراتیک نشویم، بیگانگان نوع غیر دمکراتیک آن را برایمان ایجاد خواهند کرد؟
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.