بازگشت به خانه        پيوند به نظر خوانندگان

دوشنبه 11 دی ماه 1391 ـ  31 دسامبر 2012

 

نگاهي به ديدگاه هاي کلاسيک و نوين جامعه پذيري سياسي

عبدالله محمد عبدالرحمن

ترجمه: کاميار صداقت ثمرحسيني

جامعه پذيري سياسي موضوعي مرتبط با «فرهنگ سياسي» است. ضمن آنکه فرهنگ سياسي اعم از روند «جامعه پذيري سياسي» (التنشئه السياسيه) بوده و علاوه بر آن در زيرمجموعهء مطالعهء عملي جامعه پذيري اجتماعي - مورد توجه جامعه شناسان و روانشناسان اجتماعي و ديگر متخصصان علوم اجتماعي - جاي مي گيرد. ما در اين بخش بدون وارد شدن به جزييات درصدد مشخص کردن فضاي مفهومي «جامعه پذيري سياسي» هستيم. اما پيش از ورود به بحث لازم است «جامعه پذيري» در مفهوم عام آن را مورد بررسي قرار دهيم. همچنان که «آنتوني اورم» بيان داشته است «جامعه پذيري عبارت از فرآيندي است توسط آن انسان ها که چارچوب اعتقادي، ارزشي و گرايشات موجود در جامعه را کسب مي کنند.» اين تعريف توسط «کاردينر» چنين تکميل شد که فرآيند جامعه پذيري وسيله رسيدن به توافق جمعي ميان اعضاي جامعه است که از طريق آن ايشان شيوه ها، ارزش ها و نقش هاي اجتماعي را فراگرفته و هر يک از اعضا داراي هويتي اساسي مي شود.

از اين تعاريف معلوم مي شود جامعه پذيري در مفهوم عام آن دلالت بر فرآيندي دارد که به انتقال و کسب ارزش ها، نقش ها و رفتارهاي اجتماعي منجر مي شود. اما مفهوم جامعه پذيري سياسي، مربوط به بخشي از مظاهر جامعه پذيري شده و از اين رو با تاکيد بر بخش سياسي مفهومي مشخص تر و محدودتر يافته است. جامعه پذيري سياسي فرآيندي است که در زندگي روزانه اعضاي جامعه در جريان بوده و به شکل خلاصه و مطابق با تعريف «کنت لنگتن» عبارت از فرآيند مستمر و بخشي از آن نظم اجتماعي است که آموزش و کسب رفتارهاي سياسي معيني براي اعضاي جديد جامعه را بر عهده دارد تا ايشان همگام با نظم سياسي که در آن زندگي مي کنند به تفکر و انديشه بپردازند. در اين معنا جامعه پذيري سياسي به افراد جامعه جهت هاي سياسي و شيوه هاي خاص رفتار سياسي را مي آموزد.

در خصوص تعريف جامعه پذيري سياسي کوشش هاي بسياري از سوي دانشمندان علم سياست، جامعه شناسي و روانشناسي سياسي صورت گرفته است. ضمن آنکه در برخي آثار ريشه هاي توجه به جامعه پذيري سياسي به افکار «افلاطون» بازگردانده شده است. او متوجه اهميت تربيت کودک در «مدينه فاضله» و نيز «جامعه يونان باستان» بود. در دوران معاصر توجه بسياري از دانشمندان معطوف به اين موضوع شده است که از زمره آنها مي توان به «چارلز مريام» اشاره کرد که تلاش کرد کيفيت شکل گيري فرآيند جامعه پذيري سياسي را در بسياري از دولت هاي اروپايي در خلال قرن بيستم مورد مطالعه قرار دهد. او با مطالعه جامعه آلمان، فرانسه، بريتانيا و نيز ايالات متحده امريکا کوشش کرد چگونگي ظهور يا ايجاد انديشه «شهروندي» را از طريق مطالعه «موسسات يادگيري مدني» خصوصاً موسسات آموزشي (مدارس) بشناسد. علاوه بر اينها نظريات هر يک از جامعه شناساني چون «ماکس وبر» و «کارل مارکس» و «تالکوت پارسونز» داراي سهمي ويژه در زمينه مطالعه جامعه پذيري اجتماعي و سياسي است. توجه ماکس وبر در زمينه جامعه پذيري سياسي و اجتماعي متوجه شناخت مذهب پروتستان - که از ديد او در تکوين ريشه هاي اوليه سرمايه داري غرب و گسترش آن نقش آفرين بوده است - شد. اين جامعه پذيري همزمان متضمن افکار ديني و اخلاقي، حرفه يي و اقتصادي و سياسي بود. «پارسونز» نيز در خصوص اهميت نقش موسسات اجتماعي در جامعه پذيري سياسي - خاصه مدارس و دانشگاه ها - و نقش جامعه به عنوان مادر سازمان ها تاکيد مي کرد. به طور کلي نظرات «وبر» و «پارسونز» در نشان دادن اهميت جامعه پذيري سياسي است چنان که «وبر» در خصوص مطالعه سياست به منزله يک حرفه و نيز تحليل در زمينه جامعه پذيري حرفه هاي مختلف در جامعه به آن پرداخته است. از زاويه ديگر لازم است به نقش روانشناسان اجتماعي و خصوصاً تحليل «فرويد» از جامعه پذيري اجتماعي در مرحله کودکي اشاره کنيم.

ديدگاه هاي موجود در جامعه پذيري سياسي

الف- ديدگاه هاي کلاسيک

برخي از تحليل ها در اين زمينه در پرتو ديدگاهي عام به جامعه شناسي اجتماعي- به مثابه يک کل- توجه مي کنند. «آنتوني اورم» در کتاب «جامعه شناسي سياسي» زماني که درصدد بيان نظريه هاي روانشناسي اجتماعي بوده و در آن به مطالعه مراحل تطور شناخت ادراکي افراد در طول عمرشان مي پردازد، به سه نظريه يا مدخل عام که از طريق آنها مطالعه جامعه شناسي سياسي ممکن مي شود، اشاره مي کند که عبارتند از:

1. نظريه ارتقاي شناختي که اول بار توسط «ژان پياژه» و سپس در مطالعات روانشناسان امريکايي مانند «لورنس کوهلبرگ» دنبال شد. او معتقد بود تطور نظم شناختي فرد بر پايه جامعه يي است که در خلال دوران هاي زندگي اش (طفوليت، بلوغ، رشد و عقلاني شدن) در آن سير مي کند. در مرحله اول اشياي محسوس پيرامون خود را احساس مي کند اما از مرحله دوم است که تفکر را به ماوراي محسوسات گسترش داده و در مرحله سوم توانايي ادراک همه اشياي محسوس و مجرد (مابعدالطبيعي) فراهم مي شود. نظير اين تطور در اکتساب شناخت پيرامون نظام سياسي و چگونگي تطور نظم شناختي فردي و به کارگيري آن در صدور احکام ارزشي و اخلاقي در زمينه اين نظام يا به طور کلي فرهنگ شناخت سياسي مشاهده مي شود.

2. نظريه تعليم اجتماعي؛ بنا بر ديدگاه وي کسب جامعه پذيري سياسي مهم ترين مرحله از مراحل زندگي فرد است. در نظريه پيشين مشاهده شد وي جامعه پذيري سياسي را طي همه مراحل زندگي در نظر گرفته بود اما در نظريه تعليم اجتماعي تاکيد اصلي بر مرحله آغازين زندگي فرد است که از حيث استقرار و رشد معلومات و آگاهي ها بيشترين نقش را ايفا مي کند. اگرچه در مرحله رشد و عقلاني شدن اختيار انتخاب صورتي عقلاني تر از کميت شناختي خويش يا صدور احکام ارزشي از خلال تجربيات فردي و اجتماعي اش يا تقليد رفتارهاي ديگران - خصوصاً والدين و افراد خانواده يا عرف جامعه - پيدا مي کند. اين نظريه در آثار «سيرز» و «باندارا» به ويژه در مطالعه وي در خصوص «شخصيت سياسي» مشهود است. «باندارا» اشاره دارد شخصيت سياسي فرد خصوصاً از طريق آموزش از والدين و خانواده و به ويژه در دوران طفوليت کسب مي شود.

3. نظريه تحليل رواني که ريشه هاي پيدايش آن به «زيگموند فرويد» و نيز «اريک اريکسون» بازمي گردد. اين نظريه بر ساختار شخصيت فرد و به ويژه چگونگي ايجاد آن - در خلال شيوه هاي رفتاري - از دوران کودکي مي پردازد. تحليل اريکسون از جامعه پذيري سياسي ضمن تاکيد بر افکار فرويد پيرامون تحليل رواني فرد در مرحله طفوليت به مطالعه عملي «فرآيند خويشتن» و کيفيت تکوين آن در خلال اولين مرحله زندگي (آغازين کودکي) مي پردازد. او تاکيد مي کند شناخت مکتسبه فرد از فرهنگ و سياست در دوران فوق در ديگر مراحل زندگي (و به توسط تجربيات عيني) قابل بازسازي است. به عنوان مثال فرد در دوران بلوغ و رشد خود قادر به طرد برخي از افکار يا تصورات سياسي پيرامون عمل خويش و نظام سياسي و اخذ ديدگاه ها و گرايشات و مکاتب سياسي جديدي است.

4. نظريه نقش اجتماعي؛ ريشه فکري اين نظريه به افرادي چون «چارلز کولي» و «جرج ميد» بازگشته که در ابتداي قرن بيستم بر يادگيري و اکتساب نقش هاي اجتماعي و انتقال معيارها، گرايشات، ارزش ها و اميال تاکيد مي کردند. اين يادگيري در موسسات جامعه پذيري اجتماعي به ويژه خانواده شکل مي گيرد و اين به خاطر آن است که بيشترين نقش را بر سازگاري فرد با محيط خارجي داراست. اين شيوه تحليل با نظريات «رابرت مرتن» (جامعه شناس) ادامه يافت. وي به مطالعه جامعه پذيري سياسي در ميان دانشجويان مدارس و دانشگاه هاي امريکا پرداخت.

ب- ديدگاه ها و تحليل هاي نوين

در حقيقت نظريه هاي روانشناسانه اجتماعي و آنچه به نظريه هاي جامعه پذيري سياسي بازگشته و توسط بسياري از پژوهشگران و متخصصان اين مساله به کار گرفته مي شود عرصه هاي بسياري را براي مطالعات معاصر ديگر گشوده است که نمونه يي از آن نظريه هاي روانشناسان اجتماعي کلاسيکي است که در خلال نيمه اول قرن بيستم ظاهر شدند. به تدريج تحليل مساله جامعه پذيري سياسي داراي ابعاد وسيع تر و ديدگاه هاي عميق تري شده و نيز به دليل انباشتگي نتايج تحقيقات سياسي که بر مطالعه جامعه پذيري سياسي به شکلي خاص تاکيد مي شد. چنان که در دهه هاي پاياني قرن بيستم مشاهده مي شود در اين مجال به مهم ترين تطورات معاصر در رابطه با آن- چه در قالب نظري يا به شکلي ميداني (تجربي) - مي پردازيم.

از ابتداي دهه 70 ميلادي بررسي هاي دانشمند علم سياست «ديويد ايستون» منتشر شد که با همکاري برخي روانشناسان معاصر نظير «هس» و «دنيس» به شکلي ميداني به جامعه پذيري سياسي در ايالات متحده امريکا مي پرداخت. آنها در تلاش براي طراحي نمونه اي نظري جهت مطالعه جامعه پذيري سياسي کودکان و دانش آموزان بودند و آن را در چهار مرحله به شرح ذيل تبيين کردند:

مرحله اول يا «مرحله سياسي شدن» که در اين مرحله طفل به رشد سياسي يا کوشش در جهت شناخت عرصه سياست نائل مي آيد. مرحله دوم يا «مرحله تشخيص و بازشناخت» است. اين مرحله زماني آغاز مي شود که کودک در اصطکاک با نظام سياسي قرار گرفته و برخي از نمونه ها يا اشکال سلطه سياسي يا سلطه در معناي عام را دريابد.

مرحله سوم يا مرحله «مثالي» که در اين مرحله کودک گرايش به صدور احکام ارزشي در اسلوب هاي معيني مي کند و در پرتو اسلوب هاي مثالي فوق به سلب يا ايجاب به قضاوت در خصوص اشکال سلطه و سياست در حال جريان (به شکل يک کل) مي پردازد. مرحله چهارم «مرحله تحول به سمت نهادينه شدن» است که در آن از مرحله ادراک برخي از اشکال مطروحه سياسي فراتر رفته و در خصوص تمامي اجزاي تشکيل دهنده نظام سياسي به قضاوت ارزشي مي نشيند.

از ابتداي دهه 1970 مطالعات و تحقيقات سياسي متعددي در فرانسه و در ديگر کشورهاي اروپايي و ايالات متحده امريکا در خصوص بررسي انديشه هاي «ديويد ايستون» درباره مراحل جامعه پذيري سياسي فوق الذکر صورت پذيرفت. يکي از اين مطالعات توسط «ايک پرچن» و «شارل روينگ» در فرانسه با تاکيد بر شناخت نظر کودکان و جوانان در خصوص نظام سياسي فرانسه در دوره حکومت «ژنرال دوگل» (در دهه 70) صورت پذيرفت. نتيجه اين تحقيق در خصوص برخي از مراحل جامعه پذيري سياسي کاملاً مخالف با پژوهش «ايستون» بود و در برخي موارد - خصوصاً در مرحله چهارم - با آن همخواني داشت. اين دو محقق متوجه شدند مرحله بازشناخت (مرحله دوم) مرحله يي نسبي در ميان کودکان بوده، چنان که کودکان به خوبي توانايي شناخت اين را که «دوگل کيست؟» نداشتند و بيشتر افکارشان به صورتي مجرد و بسيط بيان مي شد. ضمن آنکه به ارائه قضاوت ارزشي درباره «دوگل» به صورت عام نمي پرداختند و از اين رو نتايج در مرحله سوم بسيار ضعيف بود. اما در مرحله پاياني يا تحول به سوي نهادينه شدن يا آشنايي با طبيعت سلطه سياسي، کودکان تاييدکننده پژوهش «ايستون» بودند و در آن به قضاوت ارزشي پيرامون حکومت «دوگل» مي پرداختند، همچنان که طبيعت نظام سياسي را ادراک کرده و آن را به صورت عام مورد تحليل قرار مي دادند. از سوي ديگر برخي تحقيقات اخير درباره جامعه پذيري سياسي در فرانسه مبتني بر اسلوب هاي تحليل مضامين کتاب هاي درسي و انواع مکاتب سياسي درون آن و تاثير آنها بر فرآيند جامعه پذيري سياسي در ميان دانش آموزان و نيز چگونگي انتقال شيوه هاي فرهنگي از دوره يي از زندگي به دوره ديگر است. برخي ديگر از تحقيقات با به کارگيري پرسشنامه و مصاحبه هاي فشرده به بررسي جامعه پذيري سياسي پرداخته اند که در نهايت به نتايج متمايزي در اين مورد خصوصاً پيرامون تصورات و برداشت هاي دانش آموزان در جامعه پذيري سياسي و تکوين اساس و نمونه فرهنگ ملي رسيده اند. از آن ميان «کريستيان بولو» و «دورگي استبليه» به برخي نتايج مهم با بررسي دو نوع مدارس در فرانسه رسيدند. در دسته اول اين مدارس که در سطح ابتدايي به طبقه کارگر منسوب است ديدگاه ها در خصوص فرهنگ و تربيت سياسي سطحي و در واقع پرورش دهنده پرولتارياي آينده اند. برخلاف آن در مدارس سطوح بالاتر (متوسطه- عالي) که در طول دوره آموزش و پرورش دانش آموزان، ديدگاه آنها را منعکس کننده ديدگاه هاي طبقه بورژواي جامعه مي سازد. اما نتايج تحقيقات «بورديو» و «پارسورون» در خصوص تاثير و ارتباط نظام مدارس بر جامعه پذيري سياسي و انتقال مکاتب سياسي از اين طريق در نتايجي مغاير با تحقيقات «بولو» و «استبليه» قرار مي گيرد. به رغم آنکه نظام آموزشي فرانسه مي کوشد خود را از چارچوب تمايزات طبقاتي دور نگه دارد و تاييدکننده نوعي از طبقات- چه بورژوايي محافظه کار يا کارگري- نيست، اما معلمان و مديران مدرسه به شکلي ناآگاهانه به تثبيت و استحکام نظام فرهنگي- سياسي بورژوايي ياري مي رسانند. اگرچه کوشش ايشان در پوشش بي طرفي صورت مي پذيرد اما به شکلي غيرمستقيم به بازتوليد فرهنگ سياسي بورژوايي مي انجامد. اين امر بيانگر آن است که گاه مکاتب سياسي بيش از آنکه به صورت هاي مستقيم منتقل شود، به شکل غيرمستقيم حرکت و جابه جايي مي يابد و آن از طريق ارائهء توجيهات معين يا احترام به معيارهاي رفتار سياسي است که در عين حال عليه مکتب سياسي ضد خود است. «بورديو» و «پارسورون» با مطالعه مدارس زبان در فرانسه دريافتند اين مدارس تنها به تعليم زبان نپرداخته و آموزش آن به شدت آميخته با رفتارهاي فرهنگي، سياسي و مکتبي معيني در جهت مکتب بورژوازي عام موجود در فرانسه و در جهت مخالفت با فرهنگ کارگري يا توده يي است؛ امري که در آينده به توليد مبارزه نمادين در جامعه فرانسه و عدم ايجاد فعاليت ادغام فرهنگي و سياسي به شکل برجسته مي انجامد.

 

منبع: علم الاجتماع السياسي النشاه التطوريه و الاتجاهات الحديثه و المعاصره، 2001 م،دار النهضه العربيه

http://www.etemaad.ir/Released/88-05-12/256.htm#154052

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه