|
دوشنبه 13 آذر آبان ماه 1391 ـ 3 دسامبر 2012 |
انتقاد تنها بخشی از مبارزه است نه تمامی آن!
محمّد هادی
در رابطه با مبارزات درونی نیروهای اپوزیسیون و رد و بدل نمودن انتقاد میان آنها، در ادبیات سیاسی و تجربیات دیگر انقلابات آمده است که این امر بعنوان بخشی از مبارزه علیه رژیم حاکم و در راستای اعتلای آن، امری مهم و لازم می باشد. به عبارتی، نفس انتقاد بخاطر انتقاد منتفی بوده و انتقاد بین نیروها بنوعی مشروط به یاری رساندن آن به رشد و پیشرفت مبارزه علیه موضوع مبارزه می باشد! آن هم با اختصاص بخشی از مبارزه و نه تمامی آن! چرا که در غیر این صورت و خواهی نخواهی- و ای بسا بر خلاف خواست منتقدین تمام وقت- دیگر وقت و انرژی برای مبارزه با هدف اصلی مبارزه یعنی رژیم ولایت فقیه باقی نخواهد ماند!
علاوه بر این اگر بخش دشمن شاد کنِ قضیه و سوء استفاده های حتمی آخوندها- در دامن زدن به اختلافات درونی نیروها - در نظر گرفته شود، شاید نیروهای اپوزیسیون در مصرف و یا اتلاف انرژی محدود خود، بازنگری و دقت بیشتری اعمال نمایند. متأسفانه این موضوع پیش پا افتاده چندان که باید مورد توجه قرار نگرفته و برخی چنان یکدیگر را طی سلسله مقالات انتقادی به رگبار می بندند که گاهاً غافلند از اینکه کفۀ مقالات انتقادی آنها از یکدیگر، از مجموعۀ مقالات و افشاگری آنها علیه رژیم سنگین تر شده است.
در این مورد کافی است هر کس به آرشیو مقالات خود رجوع کند تا ببیند لبهء تیز قلم یا کی بورد او در جهت برداشتن باری از مبارزه است و یا اینکه خدای ناکرده خود اضافه باری است بر دوش جنبش؟ و بدتر اینکه بعضاً مرز باریک و شکنندۀ انتقاد و افشاء میان نیروهای خودی مخدوش میگردد. انتقادِ درون خلقی قرار است دوستانه و حداقل در محدودۀ مراودات بین نیروها باشد در حالیکه افشاگری بیشتر روی بسوی دشمن و همیشه علنی و همراه با هیاهو و جنجال است!
انتقاد در بطن خود هنوز امکان تصحیح خطا در فرد یا نیروی مورد انتقاد را می بیند در حالیکه افشاگری بنوعی اعلام ختم انتقاد و آغاز رسوا نمودن طرف مقابل میباشد! در اینجا منظور بهیچ وجه تکفیر انتقاد و تشویق به عدم ابراز ایراد و انتقادات نیست بلکه بیشتر توجه به رعایت شکلِ متناسب با محتوا در بیان ایراد و انتقادات میباشد! در اهمیت شکل بیان و نوشتار گفته اند که اغلب این محتوا است که شکل و فرم خاص خود را طلبیده و بنوعی خود را به آن تحمیل میکند بعید است محتوایی سازنده و دوستانه، در شکل و فرمی غیر دوستانه مطرح گردد! طرح انتقاد بصورت تمسخر و طعنه و کنایه زدن-بخصوص در برخورد با جدّی ترین نیروهای اپوزیسیون-با هر گونه توجیه و تفسیر، امری ناپسند و غیرسازنده میباشد! در حالیکه اپوزیسیون از زیادی و تورمِ به اصطلاح تئوریسین و تحلیگر رنج میبرد بایستی توجه داشت که در رابطه با مسائل ایران، هنر فقط در تحلیل و تفسیر و حتی توان پیش بینیِ مسائل آینده جنبش نیست بلکه هنر نایاب و بزرگتر، خلق و ایجاد امکان تاثیرگذاری و سمت و سو دادن به وقایع و حوادث سیاسی است! بعنوان مثال شاید هیچکس و هیچ نیرویی بهتر از مجاهدین به فریب و توخالی بودن پروژۀ اصلاحات خاتمی پی نبرد که از همان روز اوّل گفتند که خاتمی نه میخواهد و نه میتواند! ولی همین مجاهدین علیرغم درایت سیاسی خود بعلت محدودیت های سیاسی-اجتماعی، عملاً نتوانستند مانع 8 سال فریبکاری خاتمی و خرید وقت اضافی برای کل رژیم گردند! چرا که متاسفانه در بسیاری از مسائل اساسی و کلان ایران ابتکار عمل در محدودۀ قدرتهای بزرگ جهانی است که بطور مختلف و اشکال آشکار و پنهان، ابزار و امکان دخالت در تغییر و تحولات در جهت منافع خود را دارند!
تا آنجا که به عوامل و فاکتورهای داخلی-از جمله نیروهای پراکندۀ اپوزیسیون-مربوط است مشکل اصلی، نه در نداشتن نظریه پرداز و تئوریسین به تعداد مورد نیاز، بلکه بیشتر مرض و ویروس تکروی و خودمحوری در سطوح فردی-اجتماعی است که بقولی اگر چهار نفر ایرانی دور هم جمع شوند پنج گروه تشکیل میدهند! عیب و اِشکال بیشتر از اینکه در نظرات باشد در نفرات است که در بستری از جهل و عقب ماندگی، عاجز از همکاری با یکدیگرند! چرا که در فعالیتهای جمعی همه باید شمشیر برندۀ مسائل خصلتی و منم های فردی را کُند و یا غلاف کنند و این برای بسیاری تقریباً غیر ممکن و مساوی جان کَندن است! غیر ممکن است بتوان تعدادی از "تینک تنک" های تک نفره ایرانی را در یک اطاق و زیر یک سقف جمع نمود و همزمان برای گردهمایی این ابرقدرتها پایان خوش و صلح آمیزی تصور نمود! چرا که متاسفانه و یا خوشبختانه برای جایگاه رهبری معمولاً بیشتر از یک صندلی وجود ندارد و با فرمانده و رهبر شدن همه نیز، دیگر کسی برای سربازی و رهروی باقی نمی ماند! البته ظاهراً هیچیک از تینک تنک های وطنی علناً ادعای رهبری و داشتن ایگو در حد بیماری را ندارند ولی معلوم نیست که چرا مانند گربۀ مرتضی علی از هر طرف که به هوای خود پرستی بالا پرواز میکنند یک ضرب و بصورت سقوط آزاد در مقر فرماندهی و رهبری فرود می آیند! تواضع ظاهری و ادعای عدم چشمداشت آنها به جایگاه رهبری بیشتر یادآور مثالی است که در آن بچه ای قهر کرده و کنار سفره نشسته بود و غذا نمیخورد پدر او به مادرش گفت که یک مقدار غذا برایش کنار بگذارد تا بعد از تمام شدن قهر بخورد بچه که شکمش از گرسنگی برای غذا غار غار میکرد با پز سیری و حالتی اخمو و قهرآلود گفت: منکه غذا نخواهم خورد ولی آن غذا را برای هر کسی که کنار گذاشتید بدانید اصلاً کافی و شکم سیرکن نبوده و بهیچ جای او نخواهد رسید!
بر خلاف برداشت رایج، گره کور و طلسم ناگشوده در رابطه مسائل ایران اینگونه نیست که مثلاً صدها راه حل مختلف وجود دارد و مردم عادی و عامی و سرگردان در انتخاب راه، مات و مبهوت منتظرند تا شهسوار خوش فکری از اطاق تینک تنک ها بیرون آمده و سقف آسمان فقیر و فلک زدۀ ایران را بشکافد و طرحی نو در اندازد! تنها در زمینه مسائل مذهبی و ارتباط فردی با خداست که بقول فیلم معروف مارمولک، به تعداد بندگان خدا برای رسیدن به خدا راههای مختلف وجود دارد. نه در زمینه مسائل سیاسی ایران که بتوان گفت در اینجا نیز به تعداد نفرات و نظرات و نیروها، راه حل های گوناگون وجود دارد! در اغلب نیروهای اپوزیسیون مشکل اصلی تنها فقرِ تئوریک در تحلیل و تفسیر مسائل نیست بلکه بیشتر در ساختار تربیتی و رفتار کسانی است که در کمال تواضع و فروتنی غیر از خود هیچکس را قبول ندارند! جدا از هر نظری که مجاهدین در اجتناب از نزدیک شدن به برخی نیروها دارند حداقل وسواس و تردید آنها-در حفظ فاصله از گرداب تفرقه و دور خود چرخیدن و آلوده نشدن به ویروس انشعاب و تشتّت سایر نیروها- قابل درک میباشد! بهمین دلیل نمیتوان از مجاهدین و شورا انتظار داشت که با کاسۀ جبهۀ همبستگی ملّی در دست، کشور به کشور، در بدر و سایت به سایت دنبال افراد و نیروهای سرنگونی طلب و فراری از فعالیت های جبهه ای بگردند معمولاً در پروسۀ تشکیلِ تشکلات بزرگتر و جبهه ای، جهت نزدیکی و جذب، از پدیده های کوچک به بزرگ است نه بالعکس! بهمین دلیل بیشتر وظیفۀ سایر نیروهای جدّی و سرنگونی طلب اپوزیسیون است که جبهۀ همبستگی اعلام شده توسط مجاهدین را جدی گرفته و پیگیری نمایند!
مسئله این است که اگر جبهۀ همبستگی با حضور مجاهدین و نیروهای شورای ملّی مقاومت شانسی برای نجات ایران نداشته باشد! در غیر اینصورت دیگر از بقیه مدعیان آلترناتیو سازی که در اولین جلسه بنیانگذاری آن بسیاری بدلیل تنبلی و بی برنامه گی حضور پیدا نمیکنند واقعاً چه انتظاری میتوان داشت؟
وضعیت فعلی بسیاری از نیروهای اپوزیسیون شبیه پیشبرد جنگی است که در آن هر سربازی منتظر است تا سرباز بغل دستی بجنگد و گویی همه طرحها و تحلیها و راه حل های ارائه شده نهایتاً برای این است که دیگری آنرا انجام دهد! انگار مبارزه با رژیم آخوندها مرگی است که فقط برای همسایه خوب است نه برای خود!
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.