بازگشت به خانه        پيوند به نظر خوانندگان

جمعه 1 دی ماه 1391 ـ  21 دسامبر 2012

 

چپ ایران و ارزیابی نادرست از یک شکست تاریخی

م. چشمه

سخن ناروائی نیست اگر گفته شود که چپ ایران، علیرغم فداکاری ها و قربانیان زیاد، و البته پاره ای دستاوردها، در طی یک قرن گذشته در عرصهء سیاست ایران آنچنان تأثیر مثبتی نداشته است. این چپ در مواردی دچار اشتباهات استراتژیک شده و اکنون نیز بصورت اردوگاهی نامتجانس و پراکنده عملاً نه تنها در رهبری جنبش آزادیبخش مردم ایران قرار ندارد، بلکه کاملاً توسط نحله های دیگر سیاسی تحت الشعاع قرار گرفته است. به باور من عامل اصلی نابسامانی اردوگاه چپ عدم ارزیابی صحیح از شکست ایدئولوژیک تاریخی آنست.

با فروپاشی اردوگاه شوروی و شکست "سوسیالیسم عملاً موجود" و تغییر در نظام اجتماعی چین، از یک اقتصاد سوسیالیستی به یک اقتصاد سرمایه داری، ما با یک شکست تمام عیار ایدئولوژیک، یعنی شکست مارکسیسم – لنینیسم و دنبالچه های آن، مائوئیسم، تروتسکیسم و کاستریسم، روبرو هستیم. بسیاری از چپ های ایران اگرچه با لنینیسم و مائوئیسم وداع کرده اند، اما مارکسیسم بزعم آنها بعنوان یک جهان بینی "علمی" که قانونمندی تحول تاریخی جوامع را بدرستی پیش بینی می کند، هنوز حالت تقدس دارد. اینان بجای نگرش به مارکس بعنوان فیلسوف و اندیشمندی با ارزش در عرصهء فلسفه و اقتصاد سیاسی، و بعنوان یک فرد انقلابی که پاره ای انتقادات درست به نظام سرمایه داری داشته است، وی را کماکان بصورت بت واره ای مورد پرستش قرار می دهند. قابل توجه است که فلسفه و اقتصاد سیاسی از رسته علوم دقیقه مانند فیزیک و شیمی نیستند. حتی در زمینهء علوم دقیقه نیز تقدس دانشمندان و خدشه ناپذیر دانستن تئوری ها و حتی قوانین علمی نیز ناروا است. بعنوان مثال، در رشتهء مکانیک کلاسیک و جاذبهء عمومی قوانین نیوتون به مدت حدود 200 سال بدون هیچگونه تردید پذیرفته می شدند. اما با تدوین و سپس اثبات تئوری های نسبیت (خاص و عام) اینشتن در اوایل قرن بیستم، نادقیق بودن قوانین نیوتون مسجل شدند. چند دهه بعد، نادرستی پاره ای از نظرات اینشتن در زمینهء فیزیک کوانتوم مسجل شده و حقانیت نظرات بسیاری از دانشمندان عرصهء فیزیک اتمی به اثبات رسیدند. عظمت واقعیت هستی نشان داده است که حتی متفکرین بزرگ نیز در مقابل بغرنج آن حقیر می نمایند.

به باور من، چپ ایران؛ علیرغم پاره ای کوشش های با ارزش در زمینهء ترویج نگرش مادی و غیر مذهبی به جهان و سازماندهی صفوف زحمتکشان در جامعه ایران (گروه ارانی، حزب توده...)، در اکثر موارد در زمینهء سه مسأله و نیاز اصلی جامعه ایران ـ یعنی تجدد، دمکراسی و استقلال ـ لغزش های فاحشی داشته است. در زمینهء تجدد، بجای ادامهء مسیر انقلاب مشروطه و دست آوردهای فرهنگی بسیار با ارزش دوران روشنگری اروپا و دفاع از پاره ای از اقدامات تجدد طلبانه دو پادشاه پهلوی، مانند مسأله حجاب و حقوق زنان، ایجاد دادگستری و دانشگاه، ایجاد زیرساخت ها و غیره، بطرز مذهب گونه ای صرفاً به ترویج آثار مارکسیستی، آن هم نمونه های کم ارزش تر آنها، و دفاع برده وار از بلوک شرق بسنده می شد. گذشت زمان نشان داد که رشد اقتصادی و تولید ثروت (پیش نیاز فقر زدائی) در مورد کشورهای مشابه دو بلوک شرق و غرب مانند کره شمالی و کره جنوبی، آلمان شرقی و غربی (در زمان اتحاد)، لهستان و اسپانیا بطرز واضحی (حتی با در نظر گرفتن توزیع نابرابر در کشورهای سرمایه داری) در کشورهای بلوک غرب بر کشورهای بلوک شرق افزونی داشته است.

در زمینهء استقلال ما با یکی از شرم آورترین نمونه های وابستگی و دنباله روی اصلی ترین حزب چپ در ایران یعنی حزب توده از اتحاد جماهیر شوروی در آن دوران، یعنی 1320 تا 1332 روبرو بودیم. بعنوان مثال، می توان از نمونهء طرفداری حزب توده از امتیاز نفت شمال به شوروی نام برد. بعد ها برخی از سازمان های مائوئیست که در ابتدا گرایش کاستریستی داشتند، کار دنباله روی را بدانجا کشاندند که تحلیل های حزب کمونیست چین در مورد ساختار جامعهء چین قبل از انقلاب (نیمه مستعمره- نیمه فئودال) را بدون تعقل و تحلیل مشخص در مورد جامعه ایران کپیه برداری کرده و با افتخار اعلام کردند که "صدر چین صدر ماست."

از زمان انقلاب مشروطه تا کنون، یکی از اساسی ترین مسائل مردم ایران مسأله دمکراسی، آزادی و از جمله آزادی بازار بوده است. اما بسیاری از چپ ها از همان ابتدا با بازار آزاد و نظام سرمایه داری در کشوری که تا همین پنجاه سال پیش دارای ساختار غالب فئودالی بود مخالفت می کردند. پاره ای از چپ ها در دو سه سال اول انقلاب ۵۷ بطرز حیرت آوری تحت عنوان ضد امپریالیست بودن رژیم خمینی به دفاع از ارتجاع مذهبی پرداختند. بسیاری از چپ های ایران — و البته نه همه — بجای ترویج حاکمیت ملی، دیکتاتوری و حاکمیت طبقهء کارگر را ترویج کرده اند؛ طبقه ای که اکنون در بسیاری کشورهای سرمایه داری دهه هاست رو به افول گذاشته است. اصولاً معلوم نیست حتی با در نظر گرفتن استثمار این طبقه در نظام سرمایه داری چرا صرفاً این طبقه شایستهء رهبری یک جامعه مدرن است! این گونه چپ ها بجای ترویج و تبلیغ انقلاب و یا رفرم دمکراتیک ضد استبدادی، انقلاب سوسیالیستی را برای ایران تجویز می کنند. هم اکنون نحلهء دیگری از چپ های غیر سنتی با عنوان کردن اینکه مسائل اصلی اجتماعی در "دنیای جهانی شده" در تمام جوامع یکسان اند، و اینکه جهانی شدن "راه حل های بومی" را غیر ممکن کرده است، مسائل اجتماعی – سیاسی ایران را با جوامع پیشرفتهء آمریکائی و یا اروپائی یکسان فرض کرده و بجای پافشاری بر رهائی از قید استبداد مذهبی، بطرز جهان شمولی رهائی از قیود مالکیت، سرمایه و دولت را ترویج می کنند.

چپ های ایران، با درک مغشوش و بسیار متفاوت از مقوله امپریالیسم، در مواردی آن را "آخرین مرحلهء سرمایه داری"، "آستانهء انقلاب جهانی پرولتاریا" (لنین)، در مواردی "توسعه طلبی قدرت های بزرگ"، و اکثراً آن را مترادف با دولت آمریکا تعریف کرده اند. بسیاری از چپ ها، بویژه پس از کودتای 28 مرداد، ضدیت با امپریالیسم را بر ضدیت بر استبداد و ارتجاع داخلی ارجح دانسته، و علیرغم تغییرات مهم در سیاست خارجی آمریکا پس از پایان جنگ سرد کماکان با حرارت از این ضدیت دفاع می کنند.

چپ های ایران همراه با چپ بین المللی بدرستی بر پاره ای از تضادهای نظام سرمایه داری، بویژه سرمایه داری وحشی (نئو لیبرالیسم)، از جمله تشدید نابرابری اجتماعی، اینکه مثلاً 400 تن از ثروتمند ترین افراد جامعه آمریکا ثروتی معادل 150 میلیون آمریکائی دیگر دارند (1 در صد در مقابل 99 در صد)، فربه تر شدن بانک ها و سرمایهء مالی در عرض سه دههء گذشته، گسترش صنایع نظامی، و بطور کلی تشدید تضادهای طبقاتی در این دوران تأکید می کنند. اما، در مجموع، در نوشته ها و گفتمان چپ ایران بطرز بارزی تحلیل و نگرانی در مورد افزایش جمعیت (مورد نیاز سرمایه داری) و مدل جامعهء مصرفی سرمایه داری که موجب گرمایش زمین و نابودی تدریجی محیط زیست شده و می تواند در آیندهء نه چندان دور حیات و زیست موجودات زنده را بخطر اندازد، کم بها داده می شود.

به باور من، چپ های ایران در صورت بدور انداختن ایدئولوژی های فرسوده و اتخاذ بینشی هومانیستی، حقوق بشری و محیط زیستی (سبز)، و با مبارزه با بینش سکتاریستی، می توانند با افراشتن پرچم سوسیال- دمکراسی مدرن در عرصه اجتماعی- سیاسی ایران بسیار موثر واقع شوند. در حال حاضر چپ های ایران می باید از رویا پردازی های شبه آنارشیستی در زمینه رهائی از قیود مالکیت، سرمایه و دولت دست بر داشته و قبول کنند تا زمانی که اکثریت افراد و خانواده های جهان و ایران کماکان منافع خود و خانواده را بر منافع اجتماع ترجیح میدهند، استقرار جامعه سوسیالیستی ممکن نیست.

سرمایه داری بین المللی بحران های دوره ای بسیاری را پشت سر گذاشته است. اکنون نیز با یکی از بحران های مالی جدی روبرو است. عاقبت این بحران در میان مدت برای من روشن نیست. اما به باور من، در دنیای کنونی، مدل سوسیال- دمکراسی اروپای شمالی، علیرغم کاستی های آن، کماکان بهترین الگو برای چپ های میانه روی ایرانی است؛ الگوئی که بر عدالت اجتماعی و بویژه "برابری فرصت ها" برای افراد جامعه تکیه می کند؛ الگوئی که از اهرم های دولتی برای وضع قوانین بنفع زحمتکشان جامعه و حفاظت از محیط زیست استفاده می کند.

ما اکنون در دنیائی زندگی می کنیم که بنیادگرائی و خرافات مذهبی در بسیاری از مناطق جهان بیداد می کند. یکی از وظایف اصلی چپ های ایرانی بر افراشتن پرچم تعقل و علم در مقابل خرافات و بنیادگرائی شیعی- اسلامی است. در حال حاضر اما وظیفهء عاجل چپ های ایرانی همراهی و، در صورت امکان، هدایت مبارزات مردم ایران برای کسب آزادی از سلطهء ارتجاع مذهبی و کسب حق حاکمیت ملی است. 

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=49134

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه