جمعه گردی ها يادداشت های هفتگی اسماعيل نوری علا جمعه 24 آذر ماه 1391 ـ 14 دسامبر 2012
|
گوناگونی های ملی در تلهء زبانی کهنه
من به اين نتيجه رسيده ام که فقدان يک زبان استاندارد، حاوی مجموعه ای از «واژگان به دقت تعريف شده» و به اشتراک گذاشته شده، مهمترين مشکل برقراری گفتگو و احياناً ايجاد تفاهم در ميان اپوزيسيون حکومت اسلامی است. هر کس از هر واژه ای مفهومی شخصی دارد و، در نتيجه، هنگامی که دو تن با هم ظاهراً گفتگو می کنند کارشان چيزی جز دو تک گوئی موازی نيست. و بدليل اهميت اين موضوع، اين هفته می خواهم فهم خود را از اين اغتشاش زبانی تنها در مورد آنچه «مسئلهء ملی» خوانده می شود مطرح کنم.
از اينجا بيآغازم که يکی از مفاهيم دستخوش مجادلهء نظری، و حتی عملی!، در سپهر سياسی ايران به پديده ای مربوط می شود که «ملت» نام دارد. من در گذشته پيرامون اين مفهوم نوشته ام و قصد تکرار ندارم(1). در اين مقاله غرضم توضيح دادن دربارهء صورت مسئله ای است که، به نظر من، از دل کج فهمی ها و سوء تفاهم های بسيار در نزد طرف های «دعوا» برخاسته و مسير يافتن راه حل را مسدود ساخته است.
در «گذشته های پيشامدرن ِ» تاريخ کشورمان، واژهء عربی «ملت» به معنای «دين و آئين و شريعت و پيروان آنها و نيز گروه های مردم و اقوام مختلف» بکار می رفته است. هر فرهنگ واژگانی فارسی را که بگشائيد در همهء اين موارد مثال هائی دارد. اما هنگامی که، با آغاز جنبش بيداری ايرانيان و شکل گرفتن مبانی فکری مشروطه، بکار بردن مفاهيم منسجم شدهء سياسی و اجتماعی در مغرب زمين برای ما نيز ضروری شد، روشنفکران مان کوشيدند تا «واژه های کهنه و پيشامدرن» را در معناهائی جديد و خاص بکار برده و، با مصالح واژگانی کهنه، زبانی نو برای طرح مفاهيم غربی ايجاد کنند.
اين يک روند طبيعی اما گاه دردسر ساز است. همين اتفاق در سرآغاز دوران مدرنيته در اروپا و امريکا نيز رخ داده بود و روشنفکران و زبان آفرينان مغرب زمين نيز، با تخصيص واژه های کهن برای مفاهيم نو، دست بکار ساختن زبان علمی نوينی شده و، در همين رهگذر، واژهء «ناسيون» را، که در گذشته به معنی «زاده شدگان در يک موطن معين» بود، به معنای «مردمی که در درون مرزهای سياسی يک کشور زندگی کرده و در ارتباط با مردمان کشورهای ديگر بوسيلهء يک حکومت نمايندگی می شوند و کشورهای ديگر نيز آن "مردم ـ مرزها ـ حکومت" را بعنوان يک کشور می شناسند»، بکار بردند. در اين مورد اگر دردسری پيش نيامد به آن علت بود که دانشگاهيان و سياستمداران و حقوق دانان جوامع غربی اين «تعريف جديد» از واژهء «ناسيون» را پذيرفته و موجب نشدند که، با آوردن معانی قبلی واژهء مزبور، در زبان علمی جديدشان اغتشاش ايجاد کنند.
متأسفانه در مورد ايران و زبان فارسی چنين «اجماع گسترده» ای صورت نگرفته است. از يکسو، «زبان آفرينان ِ» ما نيز، بصورتی مشابه، تصميم گرفتند از واژهء پيشامدرن «ملت» برای برابری با واژهء جديد التأسيس «ناسيون» استفاده کنند تا از طريق آن عبارت «ملت ايران» آفريده شود(2) و، به عبارت ديگر، در جهان مدرن، و بنا بر تعريف های جا افتادهء بين المللی، «ملت ايران» به معنای همهء کسانی شد که در داخل مرزهای سياسی و شناختهء شدهء کشور ايران زندگی می کنند و تابعيت اين کشور را دارند و نيز دارای ساختار حکومتی معينی هستند که قانون اساسی کشور آن را تعريف و توضيح می کند و اين ساختار، در جمع ملل جهان، نمايندگی اين ملت خاص را بر عهده دارد. اما، از سوئی ديگر، اين واژه سازی موجب آن نشد که دانشگاهيان و سياستمداران و حقوقدانان ما نيز ـ همچون غربيان ـ همگی واژهء «ملت» را در همين تعريف جديد بکار گيرند و بخصوص سياستمداران ما معانی کهنه و پيشامدرن اين واژه را نيز در جهت مقاصد سياسی خود بکار گرفتند. منشاء بسياری از بلبشوها و سوء تفاهم ها نيز در همين نکته نهفته است. هنوز بسيارانی هستند که در بحث های سياسی خود به معانی کهنهء واژهء «ملت» اشاره می کنند و در نتيجه بحث سياسی مدرن را منحرف و مخدوش می سازند.
توجه به دلايل بروز اين مسئله اهميت دارد اما من در فرصت تنگ اين مقاله تنها به يکی از دلايل عمده اشاره می کنم. می دانيم که «مرزهای سياسی شناخته شدهء بين المللی» مرزهائی قراردادی هستند که در پی جنگ ها و تخاصم ها، و بر اساس معاهدات صلح و قرارهای بين المللی، بوجود می آيند و، لذا، نمی توانند دقيقاً هر جمعيتی که خود را در گذشته «ملت» می دانسته در بر بگيرند. بدينسان، در عصر پيدايش مرزهای سياسی و برسميت شناخته شدهء بين المللی، اين امکان پيش آمده که يک «ملت کهن» تکه پاره شده و هر تکه در درون مرزهای يک کشور مدرن قرار گيرد.
اين جمعيت های تکه تکه شده، بدينسان، دارای هويتی دوگانه اند: از يکسو به مجموعهء بزرگ تری که ملت کهن شان باشد تعلق دارند و، از سوی ديگر، اکنون جزئی از يک «ملت مدرن» محسوب می شوند و، در نتيجه، همواره دارای تمايلات دوگانه ای نيز هستند که يکی به آرزوی بازگشت به دامان ملت کهن خويش بر می گردد و ديگری به جاذبه های باقی ماندن در داخل مرزهای يک کشور نوين و فراموش کردن تعلقات خود به آن ملت کهنی که اکنون تکه و پاره شده است.
نمونهء اعلای اين وضعيت را ما در مورد «کردها» مشاهده می کنيم. آنها از نظر مفاهيم مدرن سياسی جزئی از «ملت ايران»، «ملت عراق»، «ملت سوریه» و «ملت ترکیه» هستند اما روزگاری نيز بوده است که بين آنها در منطقهء خاورميانه مرزی سياسی وجود نداشته است و، لذا، امروز هم کسانی هستند که، با اشاره به آن گذشته، از «ملت کرد» سخن می گويند، هرچند که اين اطلاق در حوزهء زبان سياسی و حقوقی بين المللی کنونی بی معنا است. (من البته در اوضاع کنونی، من البته لزومی در اين نمی بينم که در مورد تاريخچهء «کردستان يکپارچه در گذشته» و نقش تاريخی آن در داخل «ايران بزرگ» مطلبی را بيان دارم، جرا که اين موضوع ما را از مسير بحث مورد نظر اين مقاله دور می کند).
با اين همه می توان اين واقعيت را پذيرفت و انکار ناپذير دانست که اگر روزی برسد که کردهای تکه تکه شده در درون مرزهای چهار کشور مدرن ايران و عراق و سوريه و ترکيه بتوانند بهم بپيوندند و کشوری مدرن و مستقل را بوجود آورند، آنگاه، مفهوم کهن «ملت کرد» می تواند با مفهوم جديد «ملت» يکی شود؛ اما در فقدان شرايط لازم و مساعد برای تحقق چنين امری، در درون مفاهيم مدرن سياسی کنونی گروهی به نام «ملت کرد» وجود ندارد؛ کردهای ايران در درون مرزهای ايران زندگی می کنند و ايرانی محسوب می شوند و کردهای عراق در درون مرزهای عراق واقعند و عراقی به حساب می آيند.
اين واقعيت آشکار و عينی ِ امروز جهان ما است. يک کرد اگرچه همواره يک کرد است اما در قالب مفاهيم امروزی دارای هويت ديگری نيز شده ست. او، مثلاً، يک «کرد ايرانی» است و آن خويشاوند اش که در فراسوی مرزهای ايران می زيد «کرد عراقی» و «کرد ترکی» و «کرد سوری» است. و بر متن اين واقعيت است که پرسشی نو مطرح می شود: کدام يک از اين دو «هويت» بر ديگری اولويت دارد؟ به اين پرسش می توان پاسخ های گوناگون داد اما، از آنجا که مسئلهء هويت همواره در متن «معرفی خود به ديگری» معنا پيدا می کند، کردی که در درون مرزهای ايران زندگی می کند، ناگزير، در برابر «همکشوری ها»ی خويش کرد است و در برابر مردم کشورهای ديگر يک ايرانی کرد است.
به جريان واژه آفرينی مدرن برگرديم. نکتهء اساسی در اين ميان آن است که، اگر در چهارچوب مفاهيم امروزی عمل کنيم، نمی توانيم بگوئيم که ايران دارای «ملت های مختلف» است؛ يعنی همان اصطلاحی که آن را بصورت «کشور کثيرالملهء ايران» هم بيان می کنند. از نظر مفاهيم امروزين، ايران نمی تواند دارای جز يک ملت باشد؛ اما همين ملت يک واحد سياسی است که «در درون خود» گروه هائی را شامل می شود که با گروه هائی مشابه در کشورهای ديگر دارای سوابق ممتد همريشگی قومی، فرهنگی و زبانی هستند. پس اگر اين گروه ها را نمی توان «ملت» خواند بايد از چه واژه ای برای توصيف شان کمک گرفت؟
ساليانی چند است که سازمان ملل، برای نامگزاری «گروه های همگن ملت های کهن و اکنون متفرق در کشورهای مختلف»، دست به ساختن ترکيب «سو ناسيون» به فرانسه و «ساب نيشن» به انگليسی زده است (Sub-nation به معنای «بازماندهء ملتی کهن» که اکنون کوچک تر از «ملت ساکن در يک کشور» است).
اما در اين مورد هم ما دچار اغتشاش زبانی شده ايم و در مورد ترجمهء اين واژهء ترکيبی به فارسی اختلاف نظرهای فراوانی وجود دارد. برخی آن را به «خرده ملت» برگردانده اند که ترجمهء دقيقی است اما بسياری از هموطنان ما اين عبارت را نپسنديده و در آن جنبه ای تحقيری يافته اند. بسياری از احزاب منطقه ای در ايران، برای خروج از اين بن بست زبانی، تصميم گرفته اند که «سو ناسيون» را به «مليت» ترجمه کنند و بجای استفاده از عبارت گمراه کنندهء «ملت های ايران» از عبارت «مليت های ايران» استفاده نمايند. البته اين ترجمهء درستی نيست چرا که «ملت» و «خرده ملت» می تواند «نام يک گروه» باشد حال آنکه واژهء «مليت» به «هويت اشخاص و گروه ها»ی اجتماعی اشاره دارد. با اين همه، اکثريت احزاب منطقه ای در ايران اين واژه را پسنديده و حتی بر اساس آن نهادی به نام «کنگرهء مليت های ايران» را بوجود آورده اند، همراه با صفتی برای نوع حکومت در ايران (= فدرال) که جای پرداختن به آن در اکنون اين مقاله نيست.
بهر حال، اين واقعيتی آشکار است که اکنون، به استناد شواهد متعدد، عبارت «مليت های ايران»، هم در خارج و هم در داخل کشور، جا افتاده است و مهمترين نقش آن منسوخ کردن استفاده از عبارت نادرست و، از نظر خيلی ها خطرناک ِ، «ملت های ايران» است.
در اين مورد البته چند ملاحظهء عملی نيز وجود دارد.
1. برخی از کنشگران سياسی منطقه ای همچنان بر «ملت بودن گروه خود» پای می فشارند بدون آنکه بتوانند دلايلی در حوزهء مفاهيم امروزين سياسی اقامه کنند.
2. در برابر آنها، بسياری از شخصيت ها و گروه های غيرمنطقه ای حتی اصطلاح «مليت» را نيز قبول ندارند (چه رسد به اصطلاح «ملت»!) و کاربرد آن را بوسيلهء احزاب منطقه ای با نوعی سوء ظن عميق نگريسته و آن را همچون زمزمه هائی برای تبديل بعدی «مليت» به «ملت» می بينند که، از نظر آنها، عاقبت به تجزيهء ايران در بين اين «مليت» های «ملت» شده خواهد انجاميد.
3. برخی از کنشگران سياسی متعلق به «سو ناسيون» ها نيز هستند که دست بالا را گرفته و منکر وجود پديده ای به نام «ملت ايران» می شوند و آن را جزئی از توطئهء «ملت سازی» رضاشاهی می دانند.
4. اما طرفه تر اين که اغلب احزاب منطقه ای نيز در ميان اين دو واژه نوسان دارند. مثلاً، دو سازمان سياسی حزب کوملهء کردستان و حزب دموکرات کردستان ايران، در اعلاميهء اخير مشترک شان، در مورد اهداف ائتلاف خود می نويسند: «تأکید بر حقوق و خواست های مردم کردستان به منظور تقویت جایگاه ملت کرد از طریق اتخاذ مواضع مشترک در کنفرانس ها و سمینارهای گوناگون و هماهنگی در این زمینه. [و] تأکید ... بر شعار فدرالیسم به عنوان راه حل مسألهء ملیت های ایرانی در میان گفتمان های مختلف اپوزیسیون ایران و شخصیت های مخالف جمهوری اسلامی»(3).
5. در اين ميان ترکيب «مسئلهء ملی» و نه «مليتی» هم وجود دارد که سخت رايج است اما از آنجا که در گذشته پيرامون غلط بودن عبارت «مسئلهء ملی» مطالبی نوشته ام، در اينجا از طرح غلط بودن صفت «ملی» خودداری می کنم. (4)
حال می توانم به آخرين موضوع مربوط به بحث کنونی بپردازم که به ترجمهء عبارت «one nation, one state» مربوط می شود.
پارهء اول اين عبارت همان «ناسيون» مدرن است که مورد بحث قرار گرفت. همانگونه که گفتم، از منظر توافقات بين المللی و در چهارچوب مفاهيم جاافتادهء سياسی ـ حقوقی امروزین، هر کشور دارای تنها يک ملت است اما آن ملت می تواند به خرده ملت ها (يا «مليت»ها)، اقوام، گروه های همگن مذهبی، زبانی، فرهنگی و تيره ها و طوايف مختلف تقسيم شود. در اين مورد وصول به توافق چندان مشکل نيست.
اما دربارهء پارهء دوم اين عبارت، که state باشد، در زبان فارسی اغتشاش گسترده ای وجود دارد. مصطلح ترين و، از نظر من، غلط ترين ترجمهء اين مفهوم در شکل «دولت» ظهور نموده و در پی آن اصطلاح «يک ملت ـ يک دولت» مورد استفاده قرار گرفته است. من در مورد اينکه ترجمهء واژهء state «دولت» نيست قبلاً مقاله ای نوشته ام(5). در اينجا به همين مختصر اکتفا می کنم که ترجمهء درست اين واژه «حکومت» است. هر کشور دارای يک ملت و يک حکومت است، حال آنکه می تواند دارای دولت های متعددی باشد که در کنار «دولت متحدهء مرکزی» مشغول ادارهء امور مناطق مختلف کشورند.
اما در مورد ترکيب «يک حکومت ـ يک ملت» (و حتی در مورد ترکيب غلط «يک دولت ـ يک ملت») نيز مخالفت هائی بی منطق وجود دارد و برخی از کنشگران معتقدند که بهتر است از ترکيب هائی همچون «يک ملت ـ يک زبان» يا «يک ملت ـ يک مذهب» استفاده کرد. حال آنکه اگر بخواهيم مفاهيم رايج بين المللی را بکار بريم تنها می توانيم از «يک ملت ـ يک حکومت (با وجود چندين دولت منطقه ای)» ياد کنيم.
و اين ترکيب سه گانهء آخر راه را بر اشارهء کوتاهی به مفهوم «فدراليسم» می گشايد چرا که در جهان امروز مفهوم «حکومت فدرال» بر فراز اين آخرين ترکيب سه گانه ساخته شده است. هر کشور فدرال (از امريکا و کانادا و آلمان و سوئيس گرفته تا هندوستان) دارای يک ملت و يک حکومت است اما قدرت ناظر بر ادارهء کشور بين دولت های محلی تقسيم می شود و تنها وظايفی که دارای ماهيتی سراسری هستند (همچون امور خارجه، دفاع از مرزها، سيستم اقتصادی، برتامه های عمرانی و نظاير آن) بر عهدهء «دولت مرکزی» است که «دولت فدرال» نيز خوانده می شود.
در واقع، اگر با ديدهء فارغ از پيشداوری بنگريم، فدراليسم در امر يگانگی حاکميت يک ملت و يکپارچگی يک کشور خللی وارد نکرده و تنها ناظر بر نوعی تقسيم وظايف دولتی ـ اداری ـ مديريتی بين مناطق و دولتی اشتراکی در بين نيروهای منطقه ای است.
به همين دليل نيز می توان ديد چرا دو اصطلاح «خودگردانی» و «خودمختاری» ناشی از دو نگاه کاملاً متفاوت به مسئلهء فدراليسم هستند. فدراليسمی که بر اساس خودگردانی مناطق يک کشور بوجود می آيد تقويت کنندهء تمايلات تجزيه طلبانه نيست و به حفظ يکپارچگی کشور کمک می کند؛ حال آنکه فدراليسم مبتنی بر «خودمختاری» (که امور مربوط به دولت فدرال را نيز کم و بيش از آن مناطق می داند) صراحتاً بر تمايلات استقلال طلبانهء محلی استوار است.
توجه کنيد که من در اينجا به خوب و بد (و برحق و ناحق بودن) اين تمايلات اشاره ای ندارم و کوششم صرفاً در راستای تفکيک معانی و مفاهيم بمنظور رسيدن به يک زبان دقيق برای گفتگو دربارهء مسائل مربوط به کشوری است که در زير سقف آن مليت ها، اقوام و گروه های مختلف زبانی، مذهبی و قومی می خواهند تا بصورتی مسالمت آميز زندگی کرده و از مواهب مختلف بخش های گوناگون کشور بصورتی عادلانه برخوردار باشند.
به عبارت ديگر، می خواهم نشان دهم که مشکل آن است که هنوز بسياری از ما زبان پرورده شده در دوران جنگ دوم جهانی، و سپس در دوران جنگ سرد، بوسيلهء حکومت شوروی و حرب کمونيست آن را، که سرپيچی آشکاری بود از زبان مدرن رايج سياسی ـ حقوقی بين المللی بمنظور گسترش امپراتوری شوروی بود، همچنان بکار می بريم حال آنکه اکنون اين زبان پديده ای نابهنگام و مشکل ساز است که هرگز به حل مسائل «کشور يکپارچه اما رنگارنگ ايران» کمک نخواهد کرد. لذ، اگر شرکت کنندگان در گفتگو برای ساختن ايران آينده نتوانند زبانی دقيق و کارآمد را جانشين چنين زبانی کنند که تفرقه انگيز و پر دست انداز و نابهنگام است، روزی که اين حکومت ننگ و نکبت فرو بپاشد، کل ملت ايران با وضعيتی روبرو خواهد شد که ساخته و پرداختهء زمانی دير و دور و مقتضياتی رنگ باخته تر از هميشه است.
____________________________________________
2. در اينجا، بدون ورود به بحثی مشبع، لازم است اين نکته را گفته باشم که، در اغلب موارد، واژه آفرينان ما به ريشه های واژگان در زبان مادر توجه نداشته و واژگانی که انتخاب می کنند از لحاظ ريشه با واژهء مورد نظر برابری ندارند. مثلاً، در همين جا، «ناسيون» از «زاده شدن» می آيد و با رنسانس (باز زائی) و واژه های مشابه آن همريشه است حال آنکه «واژه»ی ملت ربطی به زادن و زادگاه و غيره ندارد و، لذا، در اصل دارای ريشه های مشابه واژهء «ناسيون» نيست. بنظر من، ضعيف ترين بخش روند واژه آفرينی در زبان فارسی به همين بی توجهی نسبت به ريشهء لغات بر می گردد.
3. http://www.newsecularism.com/2012/08/27.Monday/082712.Coalition-Between-two-Kurdish-parties.htm
4. رجوع شود به شمارهء 1.
5. http://www.newsecularism.com/2009/08/21.%20Friday/082109-Esmail%20Nooriala-Church-and-State.htm
با ارسال اي ـ ميل خود به اين آدرس می توانيد مقالات نوری علا را هر هفته مستقيماً دريافت کنيد:
مجموعهء آثار نوری علا را در اين پيوند بيابيد:
http://www.puyeshgaraan.com/NoorialaWorks.htm
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مقاله:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.