جمعه گردی ها يادداشت های هفتگی اسماعيل نوری علا جمعه 26 آبان ماه 1391 ـ 16 نوامبر 2012
|
جايگاه «انتخابات آزاد» از منظر سکولار دموکراسی
در دو روزی که در پايان اين هفته پيش روی ما است، گروهی از چهره های سياسی اپوزيسيون خارج کشورمان در پايتخت کشور چک، شهر تاريخی پراگ، گرد هم می آيند. برگزار کنندگان اين گردهمآئی نام سلسله کنفرانس های خود را «اتحاد برای دموکراسی در ايران» نهاده اند و اگرچه در نخستين کنفرانس شان در استکهلم اعلام داشتند که قصدشان «آلترناتيو سازی» نيست اما، در دومين کنفرانس خود در شهر بروکسل، بر وجود اين قصد تأکيد شد و يکی از برگزار کنندگان شان، آقای فريدون احمدی، اين قصد را چنين خلاصه کرد: «روحیهای که بسیار به من انرژی میدهد این است که در مقایسه با کنفرانس قبلی تغییری ایجاد شده است. در جلسه قبلی همه هراس داشتند که نکند کسی آلترناتیوی معرفی کند؛ اما امروز همه معتقدند کاری باید کرد.». حال بايد ديد که آيا سومين کنفرانس اين گروه محل اعلام موجوديت آلترناتيوی به نام «اتحاد برای دموکراسی در ايران» خواهد بود و يا بايد منتظر کنفرانس های ديگر اين گروه نشست و ديد که کی و چگونه در اين راستا اقدام خواهند کرد.
برگزار کنندگان کنفرانس پراگ مرا نيز برای شرکت در اين گرد همآئی دعوت کرده اند که، بعلت مشکلات جسمی اخيرم، توان پرواز به اروپا را نداشتم و عذر خواستم؛ در حالي که اگر می توانستم حتماً به اين دعوت لبيک می گفتم و می رفتم تا، بعنوان کسی که پنج سال است آرزوی شکل گرفتن آلترناتيوی را در برابر حکومت اسلامی دارد، گفتگوها را می شنيدم و در حد توانم در آنها مداخله می کردم. می گويم «مداخله» و مقصودم آن است که مسلماً برای تأييد همهء سخنان و پيشنهادات مطرح شونده در آن کنفرانس به پراگ نمی رفتم بلکه می خواستم روياروی با کسانی سخن بگويم که از استکهلم تا بروکسل بر اين اعتقاد پای فشرده اند که «انتخابات آزاد» مؤثرترين استراتژی مبارزه با حکومت اسلامی است و در اين سخن ِ، به اعتقاد من، نادرست خطراتی را می بينم که دوست می داشتم با آنها مطرح کنم. بهر حال، و خوشبختانه، ياران ديگری از شبکهء سکولارهای سبز در اين کنفرانس حضور خواهند داشت و مواضع رسمی اين شبکه را، که من نيز تابع آنم، بيان خواهند کرد و من در اينجا فقط مختصراً به آنها اشاره می کنم
مواضع سکولار دموکرات ها در مورد آلترناتيو سازی و انتخابات آزاد
1. همانگونه که از اسم اش پيداست، آلترناتيو، در جميع جهات ماهوی خود، عکس حکومتی است که می خواهد جانشين آن شود. از آنجا که حکومت کنونی در ايران حکومتی مذهبی ـ ايدئولوژيک است، آلترناتيو آن هم حکومتی سکولار ـ دموکرات خواهد بود. به عبارت ديگر «هدف» از ايجاد هرگونه ائتلافی در راستای ايجاد آلترناتيو نمی تواند بيرون از انحلال حکومت اسلامی، استقرار حاکميت ملی و برانداختن استبداد و تبعيض از سرزمين مان باشد.
2. بدينسان، در سه گانهء «هدف ـ استراتژی ـ تاکتيک»، ما بر آنيم که اگر «هدف» کوشش مان «انحلال حکومت فعلی، استقرار حاکميت ملی و برانداختن استبداد و تبعيض» باشد استراتژی ما «ائتلاف برای ايجاد يک آلترناتيو سکولار ـ دموکرات» است.
3. تنها در صورتی که چنين ائتلاف و آلترناتيوی بوجود آيد است که آن نهاد در تعيين تاکتيک های مبارزاتی خود می تواند از تاکتيک های مختلفی همچون «نافرمانی مدنی» سود جويد که همدوش «خواستاری انتخابات آزاد» تبديل به خواست و شعار مبارزه می شوند.
4. به عبارت ديگر، بحث گزينش «انتخابات آزاد» نه در مرحلهء هدف گيری صحيح است (چرا که انتخابات وسيله است و نمی تواند جانشين هدف شود) و نه در مرحلهء برنامه ريزی در مورد کليات و تهيهئ نقشه راه مبارزه؛ و لذا تنها می توان بعنوان يک تاکتيک و شعار عمدهء مبارزاتی از آن استفاده کرد و اين کار نيز وقتی ممکن است که آلترناتيو مورد نظر، با هدف انحلال حکومت اسلامی و برقرار ساختن حکومتی سکولار دموکرات در ايران، بوجود آمده باشد.
توقفی در مفاهيم سه گانه
اجازه دهيد چند کلامی در توضيح اصطلاحاتی که در بالا بکار رفته بيان کنم. هر «روياروئی / مبارزه» (هم در مبارزهء سياسی و هم در مسابقه و شکار و جنگ و نظاير آنها) دارای سه پايه و مرحله است. نخست، بر اساس خواست ما و تضادهامان با حريف، «هدف مبارزه» تعيين می شود؛ سپس، با مطالعهء همهء جوانب، مرحلهء برنامه ريزی کلان (استراتژی) پيش می آيد، و آنگاه، بر اساس اين برنامهء استراتژيک وارد مرحلهء «اقدامات عملی»، يا کاربرد «تاکتيک» ها، می شويم.
شايد يکی از مبين ترين صحنه هائی که کارکرد اين سه مرحله را نشان می دهد بازی شطرنج باشد. در اين بازی هدف کاملاً روشن است: «کيش و مات کردن حريف». اما مرحلهء دوم، يعنی برنامه ريزی استراتژيک، به شيوهء بازی ما، شناخت مان از ضعف و قدرت حريف، و مطالعهء بازی هائی که او پيش از اين انجام داده بستگی دارد. به همين دليل، در کتاب های تعليم و تفسير شطرنج، به استراتژی های مختلفی بر می خوريم که هريک در شرايط معينی به عنوان برنامهء کار و در راستای رسيدن به هدف مورد نظر مورد استفاده قرار گرفته اند. مثلاً، فرض کنيم که ما، با توجه به همهء شرايط حريف، اينگونه برنامه ريزی می کنيم که مهرهء شاه حريف را به دورترين فاصله از مهرهء وزير کشانده و در آنجا امکان کيش و مات آن را به دست آوريم. اما ما تازه در آغاز بازی قرار داشته و، تا رسيدن به مرزهای تحقق استراتژی خود، راه درازی را در پيش داريم. همان کتاب ها که گفتم دربارهء انواع و اقسام روش های «گشايش» و «پيشبرد بازی» سخن می گويند و نشان می دهند که هر حرکت (که جزئی از يک تاکتيک است) چگونه در ارتباط با استراتژی و هدف قرار می گيرد.
هدف شکار رفتن هم روشن است، ولی هر شکارچی استراتژی خود را دارد که ناشی از نوع شکار، وضعيت شکارگاه و زمان شکار و مسائلی از اين قبیل است. مثلاً، يک شکارچی برای بستن راه های فرار شکار خود برنامه ريزی می کند (استراتژی) و سپس سلسله ای از عمليات را برای اين منظور انجام می دهد (تاکتيک ها).
«استراتژی» را در فارسی به «رزم آرائی» ترجمه کرده اند که چندان رسا نيست. اين واژه در اصل زبان يونانی به معنای «رهبری نظامی» بوده است و اکنون در بحث های مربوط به هرگونه مبارزه و همآوردی و روياروئی به معنای «برنامه ريزی برای دست زدن به عمل مبارزاتی در راستای تحقق هدف تعيين شده» بکار می رود و، بنا بر اين معنا، مرحلهء واسطی بين «هدف گزاری» و «اقدامات عملی مبارزه» محسوب می شود.
يعنی، پس از اينکه «هدف» يک جنگ روشن شد، وظيفهء استراتژيست ها تعيين وجه عملی رسيدن به هدف از طريق انجام انواع تاکتيک ها است. در کتاب های مربوط به عملياتی جنگی کمال آتاتورک می خوانيم که او با هدف برانداختن سلطنت و خلافت عثمانی و برقراری يک جمهوری سکولار، استراتژی دور شدن کامل از مرکز (استانبول) و سپس بازگشت گام به گام به سوی مرکز را برگزيد. و در مرحلهء تعيين استراتژی بود که او نحوهء حرکات بازگشتی ارتش خود را برنامه ريزی کرد و آن را به مرحلهء اجرا گذاشت.
اين اصطلاح مشهور است که: احتمال آن وجود دارد که در راه وصول به پيروزی در «جنگ» برخی از «نبرد» ها را برده و در برخی بازنده شويم. در اينجا «نبرد» همان «عمل تاکتيکی» است.
انتخابات آزاد همچون يک استراتژی
حال می توان به مجموعهء کنفرانس های «اتحاد برای دموکراسی در ايران» بازگشت و نقش «انتخابات آزاد» را در مسير نهاد سازی آنها مورد بررسی قرار داد، چرا که، تا آنجا که من از سخنان تئوريسين های انتخابات آزاد شرکت کننده در اين کنفرانس ها می فهمم، آنها می گويند هدف ما «اتحاد برای دموکراسی در ايران» است و استراتژی ما «خواستاری انتخابات آزاد»، و تاکتيک های ما از کاربرد انواع عمليان موسوم به «نافرمانی مدنی» تشکيل می شوند.
اگر اين درک درست باشد، بايد بگويم که، بطور بديهی، نفس «اتحاد کردن» بخودی خود نمی تواند «هدف باشد» و نمی توان آن را در جايگاه «هدف مبارزه» قرار داد. به همين دليل هم اين تئوريسين ها اعلام می دارند که «اتحاد» را برای «استقرار دموکراسی در ايران» می خواهند. بدينسان، خود «اتحاد کردن» از جايگاه «هدف» بيرون آمده و به يک «استراتژی» مبدل می شود: «ما بر حول هدف استقرار دموکراسی در ايران است که استراتژی اتحاد را برگزيده و در راستای آن برنامه ريزی می کنيم».
اما، به محض اينکه «برنامه ريزی در راستای اتحاد» به استراتژی ما مبدل شد آنگاه نمی توانيم «انتخابات آزاد» را نيز همچون يک «استراتژی» نگريسته و آن را «محور ائتلاف» قرار دهيم، چرا که محور اتحاد (که همان هدف اتحاد باشد) بصورت «استقرار دموکراسی در ايران» تعريف شده است. در اين صورت جايگاه «انتخابات آزاد» به فاز تاکتيک ها نقل مکان می کند و، به عبارت ديگر، «انتخابات آزاد» هم يکی از تاکتيک های برآمده از «اتحاد» خواهد بود که نمی تواند پيش از تحقق اتحاد مورد بررسی قرار گيرد.
حال اگر به احتجاجات دوستان نظريه پردازمان برگرديم و بخواهيم گزينش «انتخابات آزاد» را موضوع استراتژی استقرار دموکراسی در ايران بدانيم آنگاه معلوم نيست که خود «اتحاد» (که نمی توانست هدف مبارزه باشد) در کجای اين معادله قرار می گيرد.
در عين حال، «استراتژی» پديده ای مقاوم در برابر تغييراتی است که در صحنهء تاکتيک ها و عمليات اتفاق می افتد، همانگونه که «هدف» نيز مقاوم ترين عنصر معادله محسوب می شود. تغيير هدف و استراتژی موجب اتلاف وقت و سرگردانی و مآلاً ناکامی در مبارزه است. در نتيجه قرار دادن «انتخابات آزاد» در جايگاه يک استراتژی، و توجه به اين احتمال که ممکن است نتوانيم از طريق آن به استقرار دموکراسی برسيم، کل برنامهء مبارزاتی ما را دچار صلابت و کندی کرده و تغييرات تاکتيکی را نيز بسيار مشکل می کند. حال آنکه اگر به «انتخابات آزاد» همچون يک «تاکتيک مبارزاتی» بنگريم داستان بکلی فرق می کند. در اينجا است که در متون منتشر شده اغلب می بينيم که ممکن است گفته شود توسل ما به «انتخابات آزاد» يک تصميم تاکتيکی است اما به هنگام تعريف «برنامهء کار» آن را در جايگاه «استراتژی» می يابيم.
قرار دادن آگاهانهء «انتخابات آزاد» در مقام يک تاکتيک، قبل از هر چيز، راه را باز می کند تا در کنار آن، و بموازات آن، تاکتيک های ديگری (و از جمله «نافرمانی های مدنی») را نيز در نظر گرفته و کلاً معطل به بار نشستن «انتخابات آزاد» نشويم؛ بخصوص که نگريستن به «انتخابات آزاد» همچون يک استراتژی موجب می شود که توان همهء تاکتيک های در دسترس را بجای استفاده از آنها برای رسيدن به هدف مصروف رسيدن به استراتژی کنيم؛ يعنی، «اتحاد می کنيم تا به انتخابات آزاد برسيم».
بدينسان، گزينش «انتخابات آزاد» همچون «استراتژی»، از يکسو می تواند انتخابات آزاد را حتی در جايگاه «هدف» بنشاند و، از سوی ديگر، تغيير دهندهء هدف نيز باشد چرا که با راندن امر «اتحاد» به جايگاه هدف، وسيله را جانشين هدف می کند و در اين ميانه «خواست استقرار دموکراسی در ايران» فراموش شده و جای خود را به کوشش در راه ايجاد «اتحاد» می دهد.
دموکراسی يا سکولار دموکراسی؟
حال، بر اساس آنچه گفته شد، می توانم به بحث در مورد «هدف اتحاد» بپردازم. بنظر من، در وضعيتی که در آن قرار داريم، و بخصوص بخاطر حضور جريان اصلاح طلبی مذهبی که در اپوزيسيون خارج کشور نيز رسوخ کرده و خواستار حفظ رژيم و اصلاح آن به سود ايجاد يک «حکومت اسلامی رحمانی» است، و نيز ادعای اين گروه (از خاتمی گرفته تا موسوی؛ و از حجاريان گرفته تا سروش) مبنی بر اينکه پديده ای به نام «دموکراسی اسلامی» هم می تواند وجود داشته باشد، اپوزيسيون خواهان انحلال حکومت اسلامی بايد آگاهانه نه از «دموکراسی صرف» که از «خواستاری سکولار دموکراسی» دفاع کند. سکولار دموکراسی، همزمان با اينکه آلترناتيو دموکراسی دينی محسوب می شود، خواستار آن است که حکومت را، در همهء اشکال خود، از مذهب جدا کند. در حالی که اصرار بر خواست «استقرار دموکراسی صرف» و امتناع از اتخاذ «خواست استقرار سکولار دموکراسی» تنها می تواند راه را بر اصلاح طلبان مذهبی که معتقد به «اسلام رحمانی» و «دموکراسی اسلامی» هستند «گشوده» نگاه دارد.
و اگر ما اين «گشودگی» را که در «خواستاری استقرار دموکراسی، بی ذکر سکولاريسم» نهفته است،» به گزينش «انتخابات آزاد، همچون استراتژی» بيافزائيم خواهيم ديد که حاصل جمع آن چنين می شود: «ما در راستای استقرار دموکراسی می کوشيم و برای رسيدن به آن از انتخابات آزاد استفاده می کنيم، انتخاباتی که می تواند به دست حکومت مذهبی هم انجام شده و به دموکراسی دينی نيز بيانجامد». روشن است که چنين روشی، حتی اگر احتمال تحقق معجونی به نام «دموکراسی دينی» در آن کم باشد، با اصول سکولاريسم منافات دارد و نمی تواند مورد موافقت سکولار دموکرات ها قرار گيرد.
برای سکولار دموکرات ها (که بخاطر سکولار بودن، در برابر حکومت اسلامی، انحلال طلب نيز هستند) هدف مبارزه نمی تواند چيزی جز استقرار سکولار دموکراسی در ايران باشد؛ آرمانی که از دل آن استقرار حاکميت ملی و امحاء استبداد و رفع انواع تبعيض نيز قابل استخراج است. استراتژی اين روند نيز، در عين کوشش برای اتحاد نيروها، به اتحاد نيروهای سکولار دموکرات و غيراصلاح طلب ناظر است و در همان حال می کوشد تا، در فاز استراتژيک مبارزه، بصراحت در ايجاد يک «آلترناتيو سکولار دموکرات» بکوشد.
آنگاه، در صورت تحقق اتحاد (که لازم است بجای آن از «ائتلاف» سخن بگوئيم، چرا که هدف «وحدت نيروها» و «وحدانيت اپوزيسيون» نيست) و ايجاد يک «آلترناتيو سکولار دموکرات» (که می تواند به نام های مختلفی، از «شورای هماهنگی ائتلاف» تا «دولت در تبعيد»، خوانده شود)، اين وظيفهء آلترناتيو مزبور است که، با مطالعهء شرايط و مقتضيات، تاکتيک های مبارزاتی خود را تعيين کند؛ و تنها در آن مرحله است که می توان احتمال داد که «انتخابات آزاد» يکی از مهمترين تاکتيک ها و شعارهای مبارزاتی آلترناتيو سکولار دموکرات تلقی شود؛ تاکتيکی که می تواند در داخل کشور به ريزش نيروهای حکومت کمک کند و در خارج کشور شعاری قابل عرضه و درک در سطح بين المللی باشد. اما، در پايان لازم است بر اين نکته تأکيد کنم که بدون وجود يک آلترناتيو سکولار دموکراتی که خواستار استقرار حکومتی سکولار دموکرات در ايران است، استفاده از «انتخابات آزاد» چه بشکل استراتژی و چه بعنوان يک تاکتيک، به سود اصلاح طلبان و ابقای حکومت اسلامی (با کراواتی جانشين عبا و عمامه) خواهد بود.
با ارسال اي ـ ميل خود به اين آدرس می توانيد مقالات نوری علا را هر هفته مستقيماً دريافت کنيد:
مجموعهء آثار نوری علا را در اين پيوند بيابيد:
http://www.puyeshgaraan.com/NoorialaWorks.htm
نظر خوانندگان
امير شفاف: طرح مسائل فرعی و جنجالی برای گریز از پرداختن به مساله اصلی، تاکتیک ِ چپ ِ روسی ِ غرب نشین ِ زیر لحاف نئو سکولار و فعال حقوق بشر است. یک چریک فدایی سابق با ژست اینکه سعی دارد هواداران جمهوری و سلطنت را زیر یک چتر بیاورد و متحد کند خیلی لوس و بچه گانه دگر اندیشان را متهم میکند که نمی فهمند چون نمی خواهند بفهمند، اما هرگز نمی گوید چرا او با لیبرال ها و لیبرال های مذهبی و ملیون و ملی مذهبی ها (که آسان تر می توانند با اینها متحد شوند) اینقدر دشمنی می ورزد. چرا به تاریخچهء فدائیان که علیه سلطنت طلبان، ملیون، لیبرال ها، ملی مذهبی ها، لیبرال های مذهبی، مجاهدین خلق با اسلامیست های حکومت فعلی متحد شدند، با کاشانی علیه مصدق، با رفسنجانی علیه بازرگان و امیر انتظام، با آیت الله خمینی علیه بنی صدر و جبهه ملی اصلا نمی پردازد؛ می گوید آخر شاهزاده دموکرات است (بر منکرش لعنت) اما مگر امیر انتظام دموکرات نیست؟ مگر به عنوان یک انسان که ترور شخصیت شد توسط شما چپ ها و عمری را در زندان بسر برد حق ندارد که که مورد دلجویی و عذر خواهی قرار گیرد؟ مگر بنی صدر از لاییسته و حکومت لائیک دفاع نکرد؟ علت دشمنی جنون آمیز شما با اینها چیست؟ و اگر فردا خدای نکرده به قدرت برسید (البته لای دست و پای سربازان یک کشور خارجی، چون با رأی مردم محال است ایران در جرگهء روس مداران قرار گیرد تا چه رسد تبدیل شدن به یک کشور مارکسیست مثل فقیر نشین کوبا) با اینها و هواداران اینها چه خواهید کرد؟ شما هرگز از این حقیقت سخنی به میان نمی آورد که دشمنی جنون آمیز چپ در ایران با امریکا، غرب و دموکراسی غربی و لیبرالیسم (و هر کس و هر گروهی که با مارکسیست های روسی و شوروی سابق و روسیه امروز و کوبا و ونزوئلا و بلاروس و... نباشد)، موجبات سقوط و شکست حرکت های استقلال طلبانه (مصدق)، میانه رو و لیبرال منشانه (بازرگان) سازگار با غرب و دمکراسی غربی (بنی صدر) را فراهم آورده، از آن هم فراتر، رویکرد چپ روسی به جناح های داخل حکومت هم از این قاعده مستثنی نبوده؛ مثلاً، موسوی و نبوی، به کروبی و نوری و خاتمی ارجحیت دارند. حتا بهزاد نبوی از نظر نوری علا استخوان درشت اصلاحات! است اما برای دکتر یزدی (زندانی حکومت) که نامه می نویسد به رهبر حزب اسلام گرای تونس و به او می گوید اسلام با دموکراسی سازگار نیست و از او می خواهد که اشتباه اینها را نکند، آرزوی مرگ می کند. اشتباه نکنید من کاملاً متوجه هستم که اینها مدعی هستند به این دلیل از بازرگان و جبهه ملی و بنی صدر و یزدی متنفر هستند چون آنها در به وجود آمدن انقلاب اسلامی نقش داشتند و در بردن شاه؛ اما دروغ گویی اینها آنجا آشکار میشود که سخنی از این حقیقت به میان نمی آورند که همین لیبرال ها اولین کسانی بودند که علیه آیت الله خمینی قیام کردند، از اعدام سران رژیم سابق گرفته تا مجاهدین، تا شکنجه در زندان ها، تا بالا رفتن از دیوار سفارت امریکا، تا تحریک صدام به جنگ، تا غرب ستیزی، تا انقلابی گری وحشی به ارث برده شده از کوبا و لنین و استالین، تا تحمیل ولایت فقیه و انحلال مجلس موسسان، تا زیر پا گذاشتن قانون و آرسن لوپن بازی محمد منتظری در دخالت در لبنان و فلسطین و حکومت مداری ایدئولوزیکی مدل کوبایی و روسی؛ و درست همین مارکسیست های روسی بودند که در تمام مراحل از آیت الله خمینی و غرب ستیزی و دشمنی او با امریکا و اسرائیل و اقدامات بلشویکی او در تمام زمینه ها دفاع وصف ناپذیری کردند و چنان با باند چپ اسلامیست در هم تنیدند که حتا پس از آنکه چپ اسلامیست تحول یافت و اصلاح چی شد و سبز، و از حکومت اخراج، اینها همچنان با میراث خوران حکومت ضد آمریکایی آیت الله خمینی همگرا ماندند و هنوز علیه همین لیبرال ها و تحول یافته گان به نفع همان میراث خواران لجن پراکنی و دروغ زنی و یاوه گویی می کنند. لازم نیست نابغه سیاسی باشید تا با خواندن اخبار روز، عصر نو، خودنویس، پیک نت، زمانه، رادیو فردا، دوچه وله، کیهان لندن،.. متوجه نشوید که اینها همان ساز قدیمی را کوک کرده اند، با این تفاوت که به مذهب مردم توهین می کنند (آن هم برای رد گم کردن) اما از همان الفاظ و ادبیات که کیهان شریعتمداری علیه لیبرال ها و ملیون و خاتمی و سروش و... و در ارتباط خارجی علیه ترکیه و امریکا و رابطه با غرب به کار می برد، استفاده می کنند. اگر قرار بر اتحاد بین نیروها و پیشبرد دموکراسی و آزادی همه در کشور است این هدیهء مفت و مجانی که اینها به رژیم می دهند و سعی در حذف این بخش مهم از نیروی سیاسی متکثر کشور دارند چه توجیهی دارد؟ چطور کرد و شیعه در عراق با هم متحد شدند تا صدام را بردارند اما شما در ایران با لیبرال ها و ملیون و ملی مذهبی ها نمی توانید؟ آنوقت ژست هم گامی با سلطنت طلبان را می گیرید در حالی که بازرگان به شهادت تاریخ در اوج بحران خون و جنون انقلابی در روزنامهء اطلاعات آن روز در مقاله ای تحت عنوان «نهضت خود ویرانگری» خواست که شاه بماند و سلطنت کند. شما ها آن روز دنبال فتح کلانتری نارمک بودید و با موتور سوار مسلح کنار تظاهرات آرام مردم رژه می رفتید تا انقلاب را به آن گونه که پیشوایتان، لنین، توصیه فرموده بود بدزدید و بعد ها هم به پیروی از فیدل به ترکمن صحرا رفتید و فتنه ها کردید، کردستان که همیشه پایگاه تحریک و شانتاژ سیاسی شما بوده (الا در زمان جنبش سبز) چون نمی خواستید که رژیم محبوب تان دچار دردسر بشود ملیون و لیبرال ها اگر در مدتی کوتاه اشتباه کرده و با آیت الله خمینی که مورد اعتماد مردم ایران قرار گرفته بود همراه (منتقد) شدند و می خواستند جنبش مردمی را به سوی دموکراسی سازگار با غرب به پیش ببرند خیلی زود متوجه قدرت سهمگین این موج ویرانگر و زمینه های اجتماعی سیاسی فرهنگی آن در تبدیل شدن به یک نهضت ویرانگر شدند و از قدرت بیرون رفتند و هیچ گاه با صدای قلدر مابانه رهبری آن همصدا نشدند؛ اما شما ها با آن ماندید و از آن بدتر به آن سوخت رسانی کردید و راه ستیز مارکسیستی را (بالا رفتن از دیوار سفارت و متهم کردن مخالفین به آمریکایی بودن و بکار بستن شیوه های استالینیستی در اعتراف گیری) به آنها آموختید تا جایی که خود در 67 به دام آن افتادید و حالا از ما دیه می خواهید برای کشته شدگان آن دوران که عمدتاً مجاهدین بودند. اما نمی گویید چه گونه از کشور فرار کردید، جرا حتا یکی از سران شما اعدام نشد؟ اگر جمهوری اسلامی توانست کیانوری را در مرز افغانستان در حال خروج از کشور بگیرد شما فدائیان چه گونه در رفتید؟ اینکه حالا یک گوشه ای هم به پوتین بزنید و او را تزار بنامید (نه افسر ک.گ.ب) مشکلی از شما دوا نمی کند. راستی می دانید چرا همهء انقلابات رنگین در کشور های شوروی سابق به دموکراسی ناظر غرب نیانجامید؟ برای اینکه همان افسران و تربیت شدگان فرهنگ مارکسیستی مجریان حکومت های فعلی هستند و چون فساد ناشی از فرهنگ دیکتاتورستای مارکسیستی و حکومت متمرکز فساد آور مارکسیستی بسیار عمیق است اینها به این آسانی ها راه به دموکراسی نخواهند برد. همین خطر برای کشور ماست. شما آموخته گان و تربیت شدگان مارکسیسم روسی که فرهنگ دموکراسی طلبی ندارید با توسل به رانت های گروهی و بودجه های مخفی و هم مرزی ایران با روسیه نخواهید گذاشت دموکراسی در ایران نهادینه شود. شما که در همه جا نفوذ کرده اید، چون کرم مخفی در سیب، فرهنگ ما را از درون تهی خواهید کرد. به نام دموکراسی و حقوق بشر می آئید و تخم مارکسیسم روسی می کارید. همان کاری که پوتین در روسیه می کند. بی دلیل نیست که نوری علا به آتاتو رک اشاره می کند (نه به ترکیهء لیبرال امروز یا کرهء جنوبی یا تایوان یا سنگاپور )، به جندالله چشم دارد، از لائی آمدن لنین دفاع میکند و از رو دست زدن به آلمان ها (در قیاس امروز به آمریکائیان و غرب) اما کلمه ای در مورد چپ ها و روس محوران نمی گوید. اینکه دائم از دموکرات ها می گوید نه از دموکراسی لیبرال، حکایت از همان دیکتاتورهای ساخت مارکسیسم روسی دارد. همهء آنها دموکرات هستند حتا فرقه دست نشاندهء روسیه (دموکرات آذربایجان) و صدام و قذافی و اسد و کاسترو و لوکاشنکو و چائوشسکو و کيم جونگ ایل و... همه دموکرات بودند یا هستند، نه دموکراسی خواه. اینکه می گوید دلیل اش این است که انحلال طلبان بر اصلاح طلبان ارجحیت دارند هم دروغ است؛ چون بنی صدر و مجاهدین خلق هم انحلال طلب هستند و منفور اینها. از نظر اینها دموکراسی شکار کردنی است، حکومت دزدیدنی است، انقلاب و جنگ فرصت است تا قدرت را بدزدند و همان کاری را کنند که قبلی ها می کردند. شاید هم بدتر. ما که خر نیستیم که یک دیکتاتوری مذهبی را با یک دیکتاتوری مارکسیستی عوض کنیم. هر دوی شما روسی هستید و ضد امریکا و علیه منافع ملی ایرانیان و دموکراسی و حقوق بشر. البته اینهم به این معنی نیست که ما این یکی را از ترس آن دیگری حفظ کنیم. این شما هستید که الان این رژیم را حفظ کرده اید و می خواهید مطمئن شوید که جانشین آن شما هستید و تا آن روز با این رژیم علیه همهء مخالفین و منتقدین متحد و هم پیمان هستید. کشور ما در خطر محاصرهء همیشگی عوامل روس و انگلیس بوده و هست، فرهنگ مارکسیستی روسی و نفوذ همه جانبهء مارکسیست ها به ارگان های خبری تحلیلی و خزیدن آنها در سازمان های سیاسی و انجمن ها بزرگترین عامل عقب ماندن ما ایرانی ها از دموکراسی و پیشرفت است. این حلقهء محاصره در صورتی در هم خواهد شکست که همهء جمهوری خواهان، سلطنت طلبان، ملیون، لیبرال ها، ملی مذهبی ها، و اصلاح طلبان داخل و خارج حکومت، ضمن حفظ اختلافات استراتژیک و مرزبندی های سیاسی، علیه این روسیه گری مارکسیستی و فعالان نفوذی آنها دست به افشاگری زده و حول محور آزادی خواهی و استقلال سیاسی برای تشکیل یک دولت غیر دینی، غیر ایدیولوژیک مثل سنگاپور، کره جنوبی، ترکیه، تایوان، مالزی،.. فعالیت کنند. شکل حکومت در آینده فقط به رأی مردم بستگی داشته باشد و هر ده یا بیست سال یک بار حکومت مجبور به برگزاری رفراندم شود. در کنار انتخابات آزاد پارلمان یا ریاست جمهوری همهء مذاهب و عقاید آزاد باشند، هیچ مذهبی حکومت نکند، دولتمردان آزاد باشند هر مذهبی یا عقیده و مرامی داشته باشند یا بی مذهب باشند، اما دولت نباید مذهبی باشد یا مارکسیست. چون مذهب و مارکسیسم ذاتاً انحصار طلب هستند و دیگران را حذف می کنند. ائتلاف این چنینی شدنی است.
نظر خوانندگان «گويا نيوز»
مانی فرزانه: آقای نوری علا فکر می کنم شما مشکل اساسی دارید .چرا اصرار دارید مسئله انتخابات را پیچیده تر کنید. انتخابات آزاد از نظر تئوری و پراکتیک در جهان شناخته شده ست. مشکل مردم ایران نداشتن امکان انتخابات آزاد در یک قرن توسط حکومت های دیکتاتوری می باشد بجز چند مورد استثنائی. مشکل شما، یعنی سکولاریزم، هم دارد شبیه مشکل بنی صدر می شود که با «اقتصاد اسلامی » وارد گود شد. ولی خمینی اقتصاد را طور دیگری تعریف کرد که توده های مردم را «تحمیق » نماید. بعدا «زعمای» حکومت هم با یک پسوند اسلامی مثل «مجلس شورای اسلامی» ، «جمهوری اسلامی» و نظائر اینها برای تهی کردن محتوی مجلس و جمهوری شق القمر کردند . ٣٤ سال با «انتخابات » سر مردم کلاه گذاشتند. آقای نوری علا از انقلاب فرانسه به بعد در بسیاری کشورها انتخابات آزاد امتحان خوب داده و جا افتاده ست . ما بعداز ١٠٦ سال هنوز در بارهء آن حرف میزنیم. موضوع را در این چار چوب جستجو کنید . چرا ما در اجرای انتخابات آزاد انقدر در جا زده ایم ؟ آقای نوری علا، کمی صراحت داشته باشید ؛ انتخابات آزاد : یعنی کرزای ، یعنی حماس ، یعنی موگابه، یعنی مورسی ،یعنی چاوز و ده ها نمونهء دیگر که در تمام این کشورها نظارت بین المللی وجود داشته ست آیا بنظر شما انتخابات در این کشورها آزاد بوده یا نه؟ اگر انتخابات آزاد بوده ست، نسبت یا نرخ لائیک یا سکولار بودن این حکومت ها به معدل ترکیب نیروهای اجتماعی در آن کشورها بستگی دارد. چرا شما با شرط سکولار انتخابات آزاد را غیر عملی می کنی ؟ آیا دغدغه مردم ایران نبود حکومت لائیک یا سکولار می باشد؟ کمی به ایران عنایت داشه باشید رای من کو را بخاطر داشته باشید.
ناصر ناصر: از سایت گویا تعجب میکنم که هر هفته ستونی را جهت پراکنده گوئی های اقای نوری علا اختصاص میدهد تا اعصاب خواننده ها را خط خطی کند=ایا این سایت کامنت ها را نمیخواند تا این ستون را به نویسندگان یا مفسرین واقعی تری بسپارد تا شاید پس از 5 سال که از نوشته های ایشان بهره مند شدیم نظرات دیگری را هم این بار شاید از سکولارهای دموکراتیک زرد یا ابی اسمانی یا بنفش بخوانیم
محسن کوشا هدف: آیا می توانید توضیح دهید چرا سر وکله ی کمال آتاتورک این هفته و در این نوشته پیدا شده؟ « در کتاب های مربوط به عملياتی جنگی کمال آتاتورک می خوانيم که او با هدف برانداختن سلطنت و خلافت عثمانی و برقراری يک جمهوری سکولار، استراتژی دور شدن کامل از مرکز (استانبول) و سپس بازگشت گام به گام به سوی مرکز را برگزيد. و در مرحلهء تعيين استراتژی بود که او نحوهء حرکات بازگشتی ارتش خود را برنامه ريزی کرد و آن را به مرحلهء اجرا گذاشت» (نقل از جناب نوری علا) نگارندهء این کامنت فکر می کند: آقای نوری علا می داند که عملیات جنگی مورد نظرش مربوط به ماجراهای دیگری ست، ربطی به جمهوری و سکولاریسم ندارد. با این توضیح، آیا می دانید کتاب های مربوط به عملیات جنگی کمال آتاتورک کدام اند؟ جدی می گویم کمی سئوال کنیم؟ ندانستن عیب ست. آیا واقعاً کمال آتاتورک علیه امپراتوری عثمانی جنگید؟ یا اینکه بعداز شکست آلمان و عثمانی و سقوط تزار روسیه در جنگ اول جهانی فاتحان جنگ یعنی انگلیس و فرانسه در سال 1921 در کاخ ورسا امپراتوری عثمانی را بین خود قسمت کردند؟ موضوع بسیار با صحبت های جناب نوری علا فرق دارد واقعیت های تاریخی کدامند؟
- انگلیس در عراق امروز حکومت تحت الحمایه تشکیل داد که بوی نفت میداد.
- فرانسه هم در سوریه حکومت تحت الحمایه تشکیل داد که آن هم بوی نفت میداد.
- قسمت ترکیه را که بوی نفت نمی داد به آتاتورک مأموریت دادند تا اداره کند و ترجیحاً جمهوری و «سکولاریسم » پیشکش (بعداز 90 سال امروز تقّ اش در آمده).
در ضمن فراموش نکنیم که در سال 1299 شمسی / 1920 میلادی، انگلیس ها، رضا خان قزاق را مأموریت دادند تا در ایران نیز چنان نظمی برقرار کند و قبلاً دارسی موضوع قرار داد نفت را حل کرده بود. همه می دانیم چرا «به همّت» روحانیون مرتجع نه مشروطه پا گرفت و نه جمهوری و رضا خان بعد از 4 سال نخست وزیری در التزام رکاب احمد شاه رسماً «شاه » شد. حکومت مطلقهء پادشاهی ادامه یافت تو گوئی اصلاً انقلاب مشروطه نشده بود. صد البته رضا خان «سکولار» بود و بعداز 58 سال حکومت مطلقهء پادشاهی «سکولار» در قعر مشروعه سقوط کرد).
سئوالات آخر: چرا آقای نوری علا شرم حضور دارند که از خدمات رضا شاه صحبت کند و لقمه را می پیچاند تا از پس گردن در دهان فرو کند. رفته سراغ آتاتورک!
واقعاً آتاتورک و رضا شاه از «افتخارات » سکولاریزم محسوب می شوند؟ آیا این آدم های ماکیاول صفت و ضد مردمی که جنایات شان هنوز تعیین تکلیف نشده واقعاً مورد احترام و تائید آقای نوری علا می باشند؟ الگوهای بهتری از این ها سراغ ندارند؟ مبادا از حسنی مبارک نام ببرید که او هم مانند اسلاف پهلوی خود 30 سال حکومت کرد و جامعه را در جهل مرکب نگاه داشت و تحویل اخوان المسلمین داد. این ها چگونه سکولاریست هائی بودند که محصولات شان فناتیک و قشری ترین نیروهای اجتماعی می باشند و اکثریت آرا را بخود اختصاص می دهند؟
افشين آزاد: آقای نوری علا یک ایرانی میهن پرست است و واقعأ نگران ایران است. اطلاع رسانی و مطلع کردن ملت کار خیلی مفیدی است. ولی نگرانی بیش از حد باعث آشفتگی فکری می شود و همچنین تعیين رژیم و نوع حکومت آیندهء ایران باعث اختلافات می شود. اگر ما و هر کس دیگری اعتقاد به آزادی و دموکراسی داریم و خواهان پیشرفت کشوریم، بهتر است فکر ایران باشیم و انتخاب نوع حکومت وظیفهء ما و شما نیست بلکه این وظیفهء ملت ایران است، بعد از سقوط رژیم اسلامی. نگران این بودن که رژیم اسلامی نوع جدیدش جایگزین آن خواهد بود، بی خبری از ایران و افکار ملت ایران است. ولی ء این اشخاص و گروه ها هیچ راه حلی برای آزادی ایران و ملت از چنگ این جانیان آخوندی ندارند و یک روز نگران برگشت پادشاهی و یا اسلامی جدید و غیره و غیره هستند. اول خانه را بسازید بعد فکر رنگ دیوار و موکت باشید. البته این مشکل مقابل مشکلات کلان آینده در واقع یک جوک و شوخی بیش نیست. مشکلاتی که در اینده خواهیم داشت؛ از جمله لغو تحریم ها و اشتغال ملت و بیکاری و زیر ساخت های نابود شده و مشکلات سیاست های خارجی و دخالت آنان در استان های مرزی و هزاران مشکلاتی که هنوز فکر آنها را نمی کنیم.
ناصر ناصر: به این توجیهات توجه شود:
1. «همانگونه که از اسم اش پيداست، آلترناتيو، در جميع جهات ماهوی خود، عکس حکومتی است که می خواهد جانشين آن شود. از آنجا که حکومت کنونی در ايران حکومتی مذهبی ـ ايدئولوژيک است، آلترناتيو آن هم حکومتی سکولار ـ دموکرات خواهد بود».
تعریف ایشان در مور د کلمهء "آلترناتیو" مغلطه ای سیاسی و پراکنده گوئی طبق روال گذشته است. می توان "آلترناتیو" دیگری، که هم دموکرات باشد و هم در بر گیرندهء قشر عظیم ایرانیان که با آداب و سنن و قوانین ملی و اسلامی قرن هاست که زندگی می کنند، عمل نمود. نمی توان اسم دموکرات بر مجموعهء محدود سکولار های باصطلاح سبز وحدت شکن گذاشت. اینان می توانند سکولار باشند اما قطعاً دموکرات نیستند.
ری ميريان شرف: آیا من درست فهمیدم که شما از اینکه در انتخاب آزاد دین دارها بیشتر رأی بياورند نگرانید؟ در این صورت شما دمکراسی نمی خواهید. اگر مردم ایران مثلاً آقای نوری علای دین دار و عمامه بسر را بخواهند بایستی بهشان گفت نه، شما بایستی آقای نوری علای سکورار را انتخاب کنید؟ ایا من درست فهمیدم؟
حامد دلسوخته: سنگ بزرگ را علامت نزدن بدانیم یا نه؟ بهتر است اول امکاناتی که برای رسیدن به هدف در اختار داریم را بشناسیم و سپس در این باره برنامه ریزی کنیم.
فرجادفر: این استدلال آقای نوری علا که می گوید: "از آنجا که حکومت کنونی در ايران حکومتی مذهبی ـ ايدئولوژيک است، آلترناتيو آن هم حکومتی سکولار ـ دموکرات خواهد بود" استدلالی است که اساساً پایه و اساسی در ارتباط با اصول سیاست – مبارزه ندارد. در اصول سیاست – مبارزه ، مبنا آن است که بتوان با کمترین هزینهء ممکن، در کوتاه ترین زمان ممکن، و با کمترین صدمات ممکن، به هدف یا اهداف رسید. بر این مبنا، آنچه که می تواند جنبش مبارزاتی را به اهداف برساند، نه آلترناتیو سکولار- دمکرات، بلکه جبهه آزادیخواهی است. تنها این جبهه آزادیخواهی است که می تواند بر مشکلات و موانعی که جنبش مبارزاتی مردم ایران با آن روبرو است فائق آید. آقای نوری علا، بحث "انتخابات آزاد" را پس از ایجاد آلترناتیو سکولار- دمکرات، بعنوان تاکتیک مبارزات ارزیابی می کنند، در صورتی که "انتخابات ازاد" هم تاکتیک و هم استراتژی مبارزات در این مرحله ای که هستیم می باشد. چرا که منطق "انتخابات آزاد" با با منطق اصول سیاست و مبارزه همخوانی کامل دارد. به نظرمن، بهترین استراتژی آن است که بتواند دشمن را با تمام امکانات اش خلع سلاح نماید و کارشکنان را یا بطور کلی منزوی کند و یا مجاب به همکاری بنماید و همچنین بتواند نیروهای راستین را متحد نماید. و آن راه حلی که بواقع می تواند پاسخگوی مشکلات و موانع موجود اپوزیسیون و جنبش مبارزاتی مردم باشد، ایجادجبهه آزادیخواهی، با شعار"حق انتخابات آزاد برای همیشه و برای همهء ایرانیان" می باشد. در واقع، جبههء آزادیخواهی ابتدا باید بتواند راه حلی را ارایه دهد که بواقع ثابت نماید که حق "انتخابات آزاد" برای همیشه خواهد بود و نه برای یک بار. اگر چنین شود، آنگاه می توان اساساً ایجادقدرت کرد و شعار"انتخابات آزاد" را بواقع پیش برد. براین مبنا، بحث "انتخابات آزاد" برای ایجاد آلترناتیو رژیم، در واقع بحث اساسی اتحادعمل نیروهای سیاسی است و با پذیرش این موضوع میتوان به راهکارهای مربوط برای پیشبرد و تحقق این "انتخابات آزاد" به گفتگوی ملی و ایجاد آلترناتیو رژیم پرداخت، نه با تز سکولار- دمکرات. من تاکنون بهر طریقی که ممکن بوده، سعی کرده ام نظرآقای نوری علا را به این موضوع جلب نمایم. اما در نهایت به این نتیجه رسیده ام که مشکل آقای نوری علا را باید در جای دیگری جستجو کرد. آقای نوری علا، تاکنون، نه حاضر به پاسخگویی به سئوالات اساسی بوده اند، و نه حاضر به مناظره با مخالفین نظری شان می باشند. ایشان، تنها با کسانی وارد بحث و مناظره می باشند که بحث "انتخابات آزاد" را در باب اصلاح طلبی رژیم عنوان می کنند. اما حاضرنیستند، با کسانی که بعنوان برانداز یا انحلال طلب از "انتخابات آزاد" حمایت می کنند، به بحث و مناظره بنشینند و پاسخگوی سئوالات باشند. در اینجا از همهء خوانندگان کامنت ام سئوال می کنم: آیا تاکنون هیچکدام از شماها، منطق مبارزاتی ایجاد آلترناتیو سکولار- دمکرات را از آقای نوری علا شنیده یا خوانده اید؟ من که تاکنون نه شنیده و نه خوانده ام. به همین خاطر می پرسم ، چرا آقای نوری علا، آلترناتیو رژیم دیکتاتوری را، ایجاد جبهه آزادیخواهی نمی داند؟ آیا به این خاطر است که این جبهه، همهء طیف های فکری و طبقاتی را در بر می گیرد؟ یا اینکه ایشان نگران این موضع هستند که سکان مبارزات بدست اصلاح طلبان حکومتی بیافتد؟ اگر نگرانی ایشان مورد اول باشد که ایشان اساساً ادعایشان در مورد سکولار- دمکرات بودن زیرسئوال می رود، و اگر دومی باشد، خب این هم راه حل دارد. اما بدون تردید، راه حل آن را نمی توان از آلترناتیو سکولار- دمکرات بیرون آورد. من یقین دارم که آقای نوری علا، کامنت ها را می خوانند و من درمقالهء قبلی ایشان ، کامنتی نوشتم و درخواست نمودم که به مناظره با من بنشینند. یا پاسخگوی سئوالات باشند. حتی گروه ما، نامه سرگشاده ای (لینک اش در ذیل آمده) برای ایشان نوشت، اما ایشان پاسخگوی نامه نبودند. که عدم پاسخگویی، خود نشان دهندهء بسیاری از مسایل می تواند باشد و حکایت از بی صلاحیتی آقای نوری علا را می تواند برساند. چرا که، کسی که امروز دارای قدرتی نیست، و پاسخگوی سئوالات هم نمی باشد، نمی شود انتظارداشت که وقتی بقدرت برسد، پاسخگوی سئوالات مردم باشد. در اینجا بار دیگر بدینوسیله، از آقای نوری علا می خواهم که اگربواقع خودرا صادق می دانند و افکارشان بر ایجاد آلترناتیوسکولار- دمکرات جمع بندی شده است، دعوت مناظره اینجانب را بپذیرند، و یا پاسخگوی سئوالاتم در همین بخش باشند. و در همین جا نیز از کلیه هموطنانی که خواننده کامنت ام می باشند، درخواست میکنم که این درخواست مرا به آقای نوری علا انتقال دهند، تا ایشان منکر این درخواست اینجانب نشوند.
حميدرضا برهانی: استراتژی کنونی انحلال نهاد ولایت فقیه میتواند باشد و تاکتیک حال حاضر انتخابات آزاد. بیشتر از این در مرحلهء اول در حد امکان بسیاری از ما نیست و آرایش جهانی را بدون قدرت سیاسی یکدست نمی توان متقاعد ساخت.
محل ارسال نظر در مورد اين مقاله:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.