بازگشت به خانه        پيوند به نظر خوانندگان

دوشنبه 22 آبان ماه 1391 ـ  12 نوامبر 2012

 

علیه فرهنگ ترس

حمید آقایی

 

"ترس سرچشمه اصلی خرافات و یکی از منابع اصلی ظلم و ستم است.

غلبه بر ترس آغاز خردمندی است."

برتراند راسل

 

ترس و نگرانی یکی از شاخصه های مهم جامعه ایران در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی شده است. مردم ما در دوران هایِ همواره پر تنش  این حاکمیت، بطور مستمر زیر سایهء فرهنگ ترس و نگرانی زندگی کرده اند؛ بطوری که می توان گفت که این پدیده جزئی از وجودشان شده است. ترس از جنگ، ترس از بی آیندگی و به انحراف کشیده شدن فرزندان شان، ترس از یورش مامورین اطلاعات به زندگی خصوصی شان، نگرانی از بحران های روز افزون اقتصادی و گرانی قیمت ها و محتاج بودن به نان شب، و حتی ترس از دشمنان خیالی در میان آنان که به گفته های رهبر جمهوری اسلامی باور دارند جزء زندگی مردم شده اند. فرهنگ ترس آنگونه دامنه های خود را گسترده که حتی بنظر می رسد که ترس و نگرانی از آینده، مردم را بیش از بیماری ها و امراض و دیگر مشکلات اجتماعی و اقتصادی بخود مشغول داشته اند.

در اینکه احساس ترس جزئی از وجود انسان است و بعنوان یک احساس طبیعی و بشری شناخته میشود شکی وجود ندارد. اما انچه که ما در حال حاضر شاهد آن هستیم و مورد توجه این یادداشت است فرهنگ ترس و عوارض ناشی از آن میباشد. فرهنگی که در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی به اشکال مختلف تعمیق و گسترش داده شده است. این فرهنگ ترس در حقیقت یکی از ابزارهای بسیار کارآمد این رژیم برای اعمال سیاست تامین امنیت و برقراری ثبات و آرامش بوده است. و به جرات میتوان گفت که این ابزار بیش از دیگر ابزارها، از جمله سرکوب و تحمیق، عمل کرده و می کند. برقراری امنیت و ثبات اجتماعی و سیاسی از یک سو و گسترش فرهنگ ترس از سوی دیگر دوبازو و اهرم اصلی استراتژی بقا و ادامه حیات این نظام است.     

تحقیقات و مطالعات جامعه شناسانه در زمینه فرهنگ ترس نشان میدهند که این پدیده مختص جامعه ایران نیست و به اشکال مختلف در بسیاری از کشورها، حتی در کشورهای دمکراتیک نیزاعمال میشود. در واقع، فرهنگ ترس و در کنار آن احساس امنیت از شاخصهای بسیار بارز زندگی در قرن بیست و یکم شده است. انسان این قرن در زیر سایه فرهنگ ترسِ از همه چیز، از امراض گوناگون گرفته تا حوادث طبیعی ناشی از آلودگی محیط زیست، تا نگرانی از حملات تروریستی و ... زندگی می کند.

در حالیکه در مقایسه با دورانهای قبل، آمار مرگ و میر ناشی از امراض و عوارض طبیعی و اجتماعی بسیار کاهش پیدا کرده است اما پدر و مادران این قرن بسیار بیشتر از والدین قرنهای گذشته نگران آینده فرزندانشان هستند و آینده خوبی را برای آنها پیش بینی نمی کنند. در گذشته های دور والدین به راحتی میتوانستند آینده بهتری را برای فرزندانشان  تصور کنند و آنرا قابل دسترس میدیدند. اما در حال حاضر این پیش بینی ها زیر سایه سنگین ترس و بی اعتمادی نسبت به آینده قرار گرفته اند و ما جرأت پیش بینی آینده بهتر را بخود نمی دهیم.

ریسک و ریسک پذیری جزء جدایی ناپذیر تاریخ تکامل انسان است و اصولا بدون خطر و ریسک کردن، پیشرفتهای بشری امکان پذیر نبوده است. اما حاکمیت فرهنگ ترس در اکثر جوامع بشری مفهوم دیگری به ریسک  و پذیرش خطر داده است. ریسک موضوع و پدیده ای بوده است برای پذیرفتن و حتی به استقبال آن رفتن، اما در دوران حاضر، مردمان اکثر جوامع به اشکال گونگون تعلیم داده میشوند که چگونه  از رو در رو شدن با ریسک و خطرات بپرهیزند.

یکی از نتایج مستقیم فرهنگ ترس و پرهیز از ریسک را میتوان در بی اعتمادی مردم نسبت به آینده و نبودن امید و خوشبینی و شادابی دید. این نا امیدی بگونه ای جدی و همه گیر شده است که برخی حتی خود انسان را خطر اصلی برای این حیات و این کره خاکی می دانند. البته باید اضافه کرد که این تصور و برداشت از انسان، که خطر اصلی برای این جهان است، در جوامع و فرهنگهایی که اصولا دید منفی نسبت به انسان وجود دارد و بویژه مطابق آموزشهای مذهبی خطاکار شناخته میشود، بیشتر قابل مشاهده است.

حاکمیت فرهنگ ترس باعث شده است که کمتر انسانی بخود اجازه بدهد که دامنه تماس ها و ارتباطات خود را وسیع کند و با آرامش خاطر پا به وادی ناشناخته ها بگذارد. در چهارچوب این فرهنگ هر قدر دامنه زندگی محدودتر و انسان خود را کوچکتر کند با خطرات کمتری مواجهه میشود و بنابراین زندگی اش دوام بیشتری پیدا خواهد کرد. دقیقا قابل مقایسه با کرمی که در هنگام روبرو شدن با خطر خود را جمع و جور میکند و یا لاک پشتی که سر خود را در لاک خود فرو میبرد. و این دقیقا همان واکنشی است که دولتهای حاکم، که فرهنگ ترس را تقویت میکنند و از آن سود میبرند، خواهان آن هستند. هر اندازه فرهنگ ترس در میان مردم عمومی تر شده باشد به همان اندازه دولت حاکم بهتر میتواند سیاستها و برنامه های خود را اعمال کند و سوار براین فرهنگ نماید.

جمهوری اسلامی را می توان یک نمونه کامل از این سیستم و سیاست مبتنی بر فرهنگ ترس دانست. حاکمیت گسترده فرهنگ مذهبی و خرافی ابزارهای لازم برای اعمال فرهنگ ترس و اجرای سیاستهای امنیتی وسرکوبگر در اختیار این رژیم گذاشته اند. از یک سو با استفاده از احساسات مذهبی مردم، شمشیر خداوندی و مجازاتهای اخروی بالای سر مردم نگاه داشته میشود و مومنین را از تلاش برای لذت از زندگی منع میدارند و پرهیزکاری را تقویت میکنند از سوی دیگر با تشویق فرهنگ تقیه و آموزش انواع و اقسام کلاههای شرعی، دروغگویی و حیله گری را که از صفات انسانهای ضعیف و کوچک است تشویق و ترویج میکنند.

نا امیدی نسبت به آینده و ترس از پذیرش رسیک، بعنوان یکی از مهمترین عوامل  تخریب کننده روابط اجتماعی و از هم گسیختگی شیرازه جوامع انسانی نیز شناخته میشود. در اثر حاکمیت ترس و بنابراین محدود شدن روابط اجتماعی و الویت حفظ منافع فردی بر منافع جمعی بی اعتمادی نسبت بیکدیگر دامن زده میشود، پدیده ای که جامعه ما بشدت از آن رنج میبرد.

در چهارچوب فرهنگ ترس تنها یک راه حل و یک چشم انداز امید بخش ارائه میشود، آن هم چشم اندازی که توسط حاکمین و مروجین این فرهنگ ترسیم می گردد. رهبر جمهوری اسلامی در طول تمام سال های گذشته همواره بر استراتژی  مقابله با دشمنان اسلام و جمهوری اسلامی تاکید کرده است و نه تنها خود و کارگزاران جمهوری اسلامی را بلکه اکثریت مردم کشورمان را در این جادوی ترس و بی اعتمادی گرفتار ساخته است. او فریاد بر می آورد که تنها یک راه حل و راه چاره برای این مملکت قابل تصور است و آن هم حفظ آرامش و ثبات به هر قیمت و خاموش کردن همه صداها و حتی اختلافات درونی به هر وسیله. در قاموس فرهنگ ترس و امنیت همه چیز متمرکز بر ثبات و ادامه حیات این نظام است. یکی از تاثیرات مستقیم این سیاست دشمن ستیز و حاکمیت ترس در جمهوری اسلامی همانا انفعال، سرخوردگی و عدم اعتماد به نفس است که بویژه در نسل جوان و بی اینده کشورمان بارز است.

در قاموس و فرهنگ ترس پرور است که همه چیز رنگ سیاه و سفید بخود میگیرد  و مطلق گرایی و جستجو و عبادت آن ترویج و تبلیغ میگردد. در برابر این مقام مطلق همه امور و پدیده ها مارک بی ارزشی میخورند، حتی خود انسانها. واکنش طبیعی مردم در این شرایط گریز از امور بی ارزش و تلاش برای دست یابی  و نزدیکی به آن مقام مطلق است. اما چون این مقام دست نیافتنی است، نتیجه آن نا امیدی و افسردگی میشود.

اما همانطور که تاریخ تکامل بشر نشان داده است، تنها با ریسک پذیری و خطر پیشه کردن بوده است که انسان توانسته از بن بستها و بحرانها عبور کند و یک گام بجلو بردارد. تاریخ مبارزات آزادیخواهانه مردمان نیز دال بر درستی این قانونومندی است و گواه بر این حقیقت است که هرگاه ملتمان خطر پیشه کرده و جرأت ریسک کردن از خود نشان داده است موفق شده است بن بست ترس و نا امیدی و بی انگیزگی را بشکند و یک گام به پیش بردارد. خودآگاهی به قدرت خود و سر بر آوردن از لاک خویش و نفی این فرهنگ ترس، که محصول ریسک پذیری است، هر بار باعث شده است که مردم ما طور دیگری به زندگی نگاه کنند و شاداب تر و با اعتماد به نفس بیشتر روابط اجتماعی خود را توسعه دهند. 

تاریخ انسان همچنین نشان می دهد که شکست و تجارب ناشی از آن قبل از اینکه مایوس و نا امید کننده باشند آموزنده هستند. در واقع زیر سلطه فرهنگ ترس است که مردم را از ریسمان سیاه و سفید میترسانند که مبادا دچار اشتباه دوبار شوند. کدام تجربه بشری در قدم اول موفق بوده است و کدام خیز با افت همراه نبوده است؟ ترس از تکرار اشتباه نیز معمولا توسط رهبرانی که پس از تجربه اول بقدرت رسیده اند، ترویج میشود تا مبادا مردم بار دیگر به فکر انقلاب بیفتند.

همچنین تجارب دیگر ملل در زمینه نظام آموزشی نشان میدهد که هرگاه یک نسل یاد گرفته باشد که چگونه با  شرایط نا مطمئن و دارای ریسک برخورد کند و با عدم تعیین که همواره وجود دارد کنار بیاید و نسبی گرایی پیشه کند نسل موفقتری بوده است. 

 

نظر خوانندگان

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه