|
فریب خوار و فریب کار!
دخترجوانی گریه کنان به مرکز پلیس رفت و گفت مردی او را فریب داده و ناپدید شده است. افسر نگهبان مشخصات مرد را گرفت، مأموری را احضارکرد و به او دستور داد مرد را دستگیرکند و به اداره پلیس بیاورد. دختر با ناراحتی اعتراض کرد و گفت: من نمی خواهم او را دستگیر کنید، فقط ناراحت و نگران این هستم که چرا چند روز است که دیگر نمی آید فریبم دهد!
حکایت ما مردم ایران و حکومت آخوندی بی شباهت به این داستان نیست. فریب و فریبکاری در حکومت آخوندی قدمتی به درازای تاریخ انقلاب بهمن 1357 و حتی چندماه پیش ازآن – زمانی که آیت الله خمینی در نوفل موشاتو زیر درخت سیب می نشست و وعده های فریبنده آزادی و دموکراسی می داد – دارد. خمینی آنقدر صراحت و شهامت داشت که به فریبکاری خود با عبارت "خدعه کردم" اعتراف کرد. اما این اعتراف مانع از تداوم فریبکاری او نشد. پس از بیرون راندن دشمن متجاوز از خاک ایران، فریب با شعارهای: "راه قدس از کربلا می گذرد" و "جنگ، جنگ تا رفع فتنه از عالم" به بهای جان صدها هزار نفر و معلول شدن بیش از یک میلیون نفر دیگر تداوم یافت تا این که خمینی باردیگر با تعبیر "سرکشیدن جام زهر" و "معامله کردن آبرو با خدا" تلویحاً به فریبکاری خود اعتراف کرد و چندماه بعد، پس از کشتار چندین هزار جوان زندانی سیاسی، به سرای باقی شتافت.
پس از خمینی میراث خواران سیاسی او هرگز در کاربرد ابزار فریب تردید به خود راه ندادند و از حق نگذریم ما مردم نیز استعداد شگفت انگیزی برای فریب خوردن های مکرر از خود نشان داده ایم. در 8 سال دوران ریاست جمهوری رفسنجانی، فریب با اسم مستعار "تعدیل اقتصادی" بر جامعه تحمیل و سفرهء غارتی گسترده شد که هم متولیان حکومت و هم کشورهای سودپرست خارجی – بویژه کشورهای اروپایی – سال ها دور آن نشستند و لقمه های چرب و نرم برداشتند.
پس از رفسنجانی نوبت به سید خندان و شیاد، محمد خاتمی، رسید تا به نوبهء خود 8 سال تمام مردم را با وعده "اصلاحات"ی که هرگز حتی نتوانست آن را تعریف و حدودش را مشخص کند و سخنان زیبا و لبخند مکش مرگ ما بفریبد. در آن دوران نیز ما مردم بدون این که حتی یکبار قانون اساسی نظام ولایت مطلقه فقیه را بخوانیم و از خود بپرسیم آن وعده های فریبنده چگونه می توانند با این قانون اساسی تحقق یابند، فریب را چنان پذیرا شدیم که خود خاتمی حوصله اش سررفت و با صراحت گفت که در نظام ولایت مطلقه فقیه رییس جمهوری چیزی بیش از یک "تدارکاتچی" – بخوانید گماشتهء ولی مطلقه فقیه – نیست. با وجود این اعتراف صریح خاتمی، ما باز پای صندوق های رأی صف کشیدیم و به وعدهء فریبکارانه "آوردن نفت سرسفره ها" محمود احمدی نژاد دلخوش ساختیم.
از حق نگذریم، محمود احمدی نژاد از دو نظر با فریبکاران پیشین تفاوت دارد. نخست این که تصویر تمام قد حکومت آخوندی است و چهرهء بی بزک آن را ارائه می کند و دو دیگر، در عین هذیان گویی های بی محتوا و رفتار روان پریشانه، خود به آنچه می گوید باور دارد. احمدی نژاد با هدف اجرای طرحی سر کار آمد و در خرداد 1388 در سمت خود ابقا شد که این طرح نه فقط کلاهی بسیار گشاد بر سر مردم ایران، بلکه بزرگترین کلاهبرداری تاریخ ایران است و متأسفانه طراحی آن چنان اهریمنی است که عملاً 75 میلیون جمعیت کشور را نیز، به زیان نسل های آینده، در این کلاهبرداری شریک جرم می کند.
هدف نهایی این طرح اهریمنی که ابتدا "تحول اقتصادی" نام داشت و سپس نام آن به "هدفمندی یارانه ها" تغییر یافت، این است که از سویی ظرف چند سال حکومت را از تعهد پرداخت یارانه های سنگین بر روی حامل های انرژی، مواد غذایی و... معاف کند و از سوی دیگر با دامن زدن به تورم افسار گسیخته، طبقهء متوسط، که نیرومندترین عامل بالقوه به چالش کشیدن قدرت خودکامه اش است، را از بین ببرد و طبقات فرودست از نظر اقتصادی – حقوق بگیران، کارگران و بازنشستگان – را چنان درگیر و سرگرم ابتدایی ترین مسائل معیشتی کند که دیگر عملاً توان فکرکردن به حقوق پایمال شده خود را نداشته باشند و آرامشی گورستانی بر جامعه جکمفرما شود.
اجرای عملی این طرح در تابستان 1388، در گرماگرم اعتراض به تقلب گسترده به نتیجهء انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد 1388 با ثبت نام برای پرداخت یارانه نقدی آغاز شد. درآن زمان بسیاری از کارشناسان اقتصادی شجاعانه به وظیفهء خود عمل کردند و دربارهء عواقب اجرای طرح و از جمله تورم لگام گسیخته هشداردادند و بهای وظیفه شناسی خود را نیز با تحمل مجازات هایی، از جمله کنار گذاشته شدن از دایره قدرت، از دست دادن شغل، و شکنجه و زندان پرداختند.
اگر آن هشدارها، دستکم از سوی بخشی از ما مردم جدی گرفته می شد و کسانی که برای دریافت یارانه نقدی صف بستند اکثریت مطلق را تشکیل نمی دادند، ای بسا جکومت ناگزیر می شد طرح را متوقف کند یا آن را با مطالعه و بررسی بیشتر و به شکلی معقول و با عوارض ناگوار کمتر به اجرا بگذارد. شوربختانه استعداد شگفت انگیز ما برای فریب خوردن موجب شد که اکثریتی قریب به اتفاق – 73 میلیون از جمعیت 75 میلیونی – برای دریافت یارانه نقدی صف ببندند و با این کار عملاً حکومت را در اجرای طرح فریبکارانه اش تأیید و تشویق کنند. از آذرماه سال 1389 پرداخت نقدی یارانه ها – برای هر نفر 44500 تومان در ماه – آغاز شد و با افزایش قیمت بنزین و گاز و برق و آب، و به تبع آنها قیمت کالاهای دیگر، همه عملاً فهمیدند چه کلاه گشادی سرشان رفته است. اگر نرخ برابری دلار را معیار قراردهیم، یارانه پرداختی که در آغاز اجرای طرح معادل حدود 45 دلار بود، اکنون به حدود 17 دلار کاهش یافته است.
با چنین کلاه گشادی، قاعدتاً باید به مصداق "آدم مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد"، به یارانهء نقدی حساسیت منفی داشته و در اعتراض به این کلاهبرداری بزرگ و همگانی از دریافت پول یارانه و متقابلاً پرداخت صورتحساب های گزاف برق، آب، گاز و... خودداری کنیم تا حکومت دریابد با مردمی روبروست که دستکم به مسائل معیشتی خود آگاهی دارند و در رفتار خود و ادامه اجرای طرح تجدید نظر کند.
آیا چنین می کنیم؟! شوربختانه پاسخ تا حدی منفی است که برادران کلاهبردار در دولت را – با برادران قاچاقچی اشتباه نشوند – به فکر طراحی و دوخت کلاهی بس گشادتر انداخته است. با کاهش روز به روز – و حتی ساعت به ساعت – پول ملی، که نتیجهء آن بالا رفتن نرخ برابری ارزهای خارجی از جمله دلار امریکا و نزدیک شدن آن به مرز 3 هزار تومان است، دولت مهرورز و عدالت پرور به فکر سه برابر کردن مبلغ یارانه های نقدی افتاده و در نظردارد این پول را از محل تفاوت نرخ ارز رسمی و بازار آزاد تأمین کند.
احمد توکلی، رییس مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی، در گزارشی که از نابسامانی وضعیت ارز ارائه کرده، پس از شرح آثار مخرب بی ارزش شدن پول ملی می گوید: «دولت هر وقت اراده کند برای تأمین کسری بودجهء خود، با بازار به ظاهر رقابتی بازی می کند و هر قدر بخواهد به دست می آورد. چنان که الان اجازه می خواهد ارز را گران کند و مابه التفاوت را به صورت نقدی بین مردم توزیع کند؛ اقدام تورم زایی که شیرینی موقت و تلخکامی طولانی مدت دارد».
انتقاد از دولتی که نقش قاچاقچی ارز را بازی می کند و با این کار شیرازه های اقتصاد کشور را از هم می پاشد به جای خود محفوظ، اما دربارهء مردمی که برای "شیرینی موقت ِ" افزایش یارانهء نقدی صف می بندند و نسبت به "تلخکامی طولانی مدت" آن بی تفاوتند چه می توان گفت؟!
احمد توکلی در بخش دیگری از گزارش خود می نویسد: «واقعیت تلخ این است که بازار ارز دچار بحران اعتماد است. مدیریت پولی و ارزی و مدیریت اقتصادی کشور ناتوان و غیرمستقل و بدون راهبرد است».
آنچه که احمد توکلی، به دلیل التزام عملی به ولی مطلقه فقیه نمی تواند بگوید، این واقعیت تلخ تر است که شخص احمدی نژاد و دولت او گماشتهء گوش به فرمان و مأمور اجرای نظرات فردی هستند که، غرق در توهمات روان پریشانه، براین باور است که با زدن چوب حراج به منابع ثروت کشور و ازجمله بی ارزش کردن پول ملی دارد یک کشور ثروتمند 75 میلیون نفری را مدیریت می کند و در واقع به کام ورشکستگی اقتصادی می کشاند و در این راه مردم را نیز با خود شریک جرم می کند.
اما در این میان، نقش ما مردم و استعداد شگفت انگیزمان برای فریب خوردن را نیز نمی توان نادیده گرفت. نیکولو ماکیاولی (ماکیاول) در کتاب معروف خود بنام "امیر" یا "شهریار"، (نقل به مضمون) می گوید: تا زمانی که فریب خورندگانی وجود داشته باشند، فریبکار یا فریبکاران نیز خواهند بود؛ و به نظر می آید که شوربختانه در کشور ما، در هر دو سوی معادله، کمبودی احساس نمی شود!
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مقاله:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |