بازگشت به خانه       \پيوند به نظر خواندگان

نوشته های هفتگی

الاهه بقراط

جمعه 7 مهر ماه 1391 ـ 28 ماه سپتامبر 2012

 

«منـ»شورهای متوازی و اتحادهای متفرق

هر اندازه موازی‌سازی برای رژیم‌هایی مانند جمهوری اسلامی مفید است و می‌تواند با صرف هزینه‌های میلیاردی، نهادها و دم و دستگاه‌هایی به وجود آورد که از یک سو نان سرسپردگانش تأمین شود و از سوی دیگر، از آنها به عنوان سرهای هیولای قدرت حاکم استفاده کند که در صورت وارد شدن ضربه به یکی، دیگری بلافاصله به کار ‌افتد، به همان اندازه موازی‌سازی در میان مخالفانش، به ویژه اگر ادعای آزادی و دمکراسی داشته باشند، مرگبار است چرا که نیرویی را که باید به طور متحد و یکپارچه عمل کند، پراکنده ساخته و هر فرد و گروهی را دچار این توهم می‌کند که به تنهایی یک «سر» است و می‌تواند با «من»شورِ خویش و خودی‌هایش وارد میدان شود. تجربه اما دست کم تا به امروز نشان داده، ایرانیانِ منفرد تنها می‌توانند دوستان  و علاقمندانِ منفردِ خویش را گرد آورند حال آنکه همان تجربه این را نیز نشان داده است که هیچ کدام از اینها با بهترین منشورها و با بهترین افراد، تا زمانی که همگی نیروی خویش را یک کاسه نکنند، راه به جایی نخواهند برد.

جوی‌های کوچک و منفرد، هر اندازه هم که زلال باشند، اگر در مسیرِ پیوستن به دریا و اقیانوس به یکدیگر نپیوندند، در بهترین حالت به برکه‌های خشک شونده و در بدترین حالت به مرداب‌های بویناک ختم خواهند شد.

 

تطابق حرف و عمل

از آنجا که ادعای تأمین «حاکمیت ملی» سرفصل مشترک همه منشورهای (تا کنون) منتشره است، و از آنجا که حاکمیت ملی اساسا نمی‌تواند علیه مردم و حقوق شهروندی باشد، و تأمین و تضمین این حقوق نیز بدون نظامِ سیاسی مبتنی بر دمکراسی و نظامِ حقوقی مبتنی بر اصول اعلامیه جهانی حقوقی بشر ممکن نیست و این دو خود بدون اجرای اصل جدایی دین و دولت (سکولاریسم) تحقق نا‌پذیرند و نهایتا همه تلاش‌ها، ظاهرا، برای تأمین آسایش و رفاه و امنیت مردمان در چهارچوب کشوری به نام ایران صورت می‌گیرد، پس می‌توان نتیجه گرفت که از جنبه تئوریک، بر سر اهدافی که در این منشورها اعلام می‌شود، باز هم ظاهرا، توافق نظر وجود دارد و با وجود اختلاف زاویه و سلیقه در برخی نکات، در اساس اما همگی به دنبال اهدافِ مشترک هستند. اهدافی که دست یافتن به آنها در نظام جمهوری اسلامی ممکن نیست. پس مشکل و مسئله در چیست؟!

به نظر من، نه در ایده و اندیشه و هدف بلکه در افراد و گروه‌هایی است که حامل اینها هستند. حاملانی که نهایتا، به قول فرنگی‌ها، نمی‌توانند از روی سایه خود بپرند! شاید بگویید هیچ کس نمی‌تواند از روی سایه خود بپرد. اتفاقا نکته همین جاست: این ضرب‌المثل کنایه از اقدام غیرمعمول و هم چنین نادیده گرفتن باورهای تا کنونی برای انجام یک عملِ درست است. همین سایه است که بر فراز همه «من»شورهای فردی و گروهی و بر همه اتحادهای متفرق ایرانیان گسترده شده است، وگرنه همه صادرکنندگان و امضاءکنندگان منشورهای مدعی اهداف دمکراتیک و بشردوستانه می‌بایست متون یکدیگر را نیز امضاء می‌کردند و بر سر اختلاف‌های احتمالی به گفتگو می‌نشستند! برای این کار اما باید بتوان از روی  سایه خود پرید. سایه‌ای که در عمل، دلبسته گذشته و حال است و نه در شعار، بلکه در عمل، از آینده هراس دارد.  برای نمونه، چه آزمون خوبی می‌بود اگر اشخاص حقیقی که منشور پیشنهادی «شورای ملی» را امضا کردند، از شاهزاده رضا پهلوی و خانواده‌اش تا افرادی که از رژیم کنونی بریده‌اند (نمی‌توان وابستگان و بدنه نظام را فرا خواند از رژیم روی برگردانند و بعد جایی به آنها در میان خود نداد!) برای امضای «منشور 91» که اقتباسی از مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر است اقدام می‌کردند، و امضاءکنندگان منشور 91 نیز از «منشور پیشنهادی شورای ملی» حمایت می‌کردند که آن نیز اقتباسی مختصر و مفید از اصول دمکراسی و حقوق بشر است. با این کار، هم پهلوی‌ها و هوادارانشان ثابت می‌کردند که با «همه» مدافعان دمکراسی و حقوق بشر همراهی می‌کنند و هم مبتکران «منشور 91» و امضاءکنندگان آن نشان می‌دادند تا چه اندازه به آنچه مدعی شده‌اند، پایبند هستند، آن هم در شرایطی که برای هیچ کدام از اینان و حرکت‌های مشابه هنوز نه چیزی به دار است و نه به بار!

 

ضرورت صراحت و شفافیت

و اما در میان آنهایی که اسیر سایه خود هستند، کسانی را می‌شود دید که از حالا و با وجود سلطه رژیم جمهوری اسلامی بر ایران و مشاهده مردمی که جان‌شان از فشارهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی به لب رسیده، و با وجود خطرات خارجی که ایران را تهدید می‌کند، ادعای سهم‌خواهی می‌کنند، و البته معلوم نیست از کدام مرجع داخلی یا خارجی و از چه کسانی! اینان راه هنوز پیموده نشده را از همان آغاز به بیراهه و نهایتا به درگیری‌های قومی و جنگ داخلی می‌کشانند. به خوبی

می‌توان تصور کرد واکنش‌هایی که در هفته‌های اخیر درباره تمامیت ارضی و مسائل ملی و قومی  تنها بر صفحه کاغذ و مونیتور صورت گرفته، اگر قرار باشد از هر دو طرف به نیروی انسانی و ابزاری غیر از زبان و قلم مجهز باشد، چه فاجعه‌ای در پسِ آن خوابیده است. فاجعه‌ای که تاوانش را مانند همیشه، مردمانِ ساده و در رأس آنها، زنان و کودکان، از هر دو طرف، باید بپردازند.

در میان آنهایی که اسیر سایه خود هستند، افراد و گروه‌هایی را می‌توان دید که سایه پیشینه پر از اشتباهشان نیز بر آنها سنگینی می‌کند. اینان برای رهایی از بارِ این پیشینه که آن را در گنجه خاطرات خویش قفل کرده‌اند، معمولا به تاکتیک فرار به جلو و هم چنین «حمله بهترین دفاع است» روی می‌آورند و به جای اینکه یک بار برای همیشه به بررسی تاریخچه خود نشسته و با بازنگری در پندار و گفتار خویش، کرداری دیگر در پیش بگیرند، همچنان در خانه شیشه‌ای غبارگرفته خود نشسته و به سوی دیگران سنگ پرتاب می‌کنند.

و سرانجام، در میان آنهایی که اسیر سایه خود هستند، تنی چند از بیمارانِ خودشیفتگیِ مزمن را نیز می‌توان دید که همان حضورشان کافیست تا به دلیل زندگانی چند شخصیتی سیاسی و اجتماعی که داشته و دارند، و گاه برای پنهان کردن آن دست به ترفند و حتا تهدید می‌زنند،  هر گونه اعتمادی را نسبت به آنچه از سوی این «منشور»ها و «اتحاد»ها ادعا می‌شود، بر باد دهد.

به راستی، کدام یک از شما، پیش از آنکه خواندن متنِ منشوری را آغاز کند و یا آن را به پایان برساند، نخست به نام‌هایی که آن را امضا کرده‌ و یا به دفاع از آن پرداخته‌اند، مراجعه نکرده و یا بلافاصله نپرسیده است: از کیست؟ مال چه کسانی است؟! این پرسش که تجربه عملی پشت آن خوابیده است، بسیار طبیعی، منطقی و مشروع است: افراد ناباب بهترین ایده‌ها را بر باد می‌دهند!

ولی آیا می‌توان مانع پشتیبانی «افراد ناباب» اعم از  نفوذی‌های رژیم و اشخاص فرصت طلب و سودجو و دوستانِ نادان و «خاله خرسه»های ریز و درشت از یک جریان شد؟ البته که نه! اصلا امکان شناخت همه آنها وجود ندارد. چاره اما در ساختار متشکلی است که مانع فعالیت‌های خرابکارانه یا خودنمایی‌های سودجویانه این افراد شود تا هر کسی نتواند با رفتار و سخنان سخیف و به سخنگویی و نمایندگی و چه بسا ادعای «پدرخواندگی» به هیچ جریان مسئول و معقولی صدمه بزند. چنین افرادی همان گونه که تجربه نشان داده، در  پیروزی‌های احتمالی «پدر» هستند و در شکست‌های احتمالی، پای خود را با پاک کردنِ نشانه‌های حضورشان، و حتا با تحریفِ زندگیِ خویش کنار می‌کشند و در جای مدعیان و شاکیان قرار می‌گیرند!

شخصیت یا گروهی که می‌خواهد از امکانات و مواهب  عرصه اجتماعی برای جلب هواداران بیشتر به سود افکار و اهداف خود بهره‌برداری کند، البته که می‌تواند با دروغ و فریب شروع کند و چه بسا به نتیجه مورد نظرِ خود نیز برسد. همه ما این پدیده را در انقلاب اسلامی و پیروزی خمینی تجربه کردیم. اما او نیز انتظارِ اعتماد و رابطه پایدار با توده هوادارانِ به شدت ناهمگون خود را که عقاید و تنوع خویش را فدای «وحدت کلمه» کردند، نداشت و می‌دانست «سلطه ذهنی» را خیلی زود باید با ابزار سرکوب به «سلطه عینی» تبدیل کرد.

صحبت ما اما بر سر مدعیان دفاع از دمکراسی و حقوق بشر، آن هم با تجربه گرانبها اما سنگینِ جمهوری اسلامی است. قطعا برخی تبلیغات و تخریب‌ها از سوی افراد و افکار نفوذی رژیم یا مخالفان، سازمان داده می‌شود. ولی واقعیت این است که بخشی از تخریب از سوی «دوستانِ نادان» و «خاله خرسه»هایی صورت می‌گیرد که فضا را برای ابراز وجود مناسب می‌بینند. برای مقابله با هر نوع تخریب، راهی جز صراحت و شفافیت وجود ندارد و طبیعتا آنهایی می‌توانند «خطر» صراحت و شفافیت کامل را به جان بخرند که به حرف و عمل خود اطمینان داشته و خود با خویشتن صریح و شفاف باشند.

جلب اعتماد مخاطبان را اما نباید با پوپولیسم و توده‌گرایی اشتباه گرفت. باید بر این حقیقت آگاه بود که هرگز نمی‌توان «همه» را با خود داشت و «همه» را از خود خشنود ساخت. چنین کاری تنها زمانی ممکن است که از یک سو بر یک سری اصول پای نهاد و از سوی دیگر وعده و وعیدهای بیجا داد و تهییج و شعار را جایگزین تعقل و شعور، و به عبارت دیگر «هرزگی سیاسی» را جایگزین «خردِ سیاسی» کرد چرا که همان گونه که آگاه کردنِ دیگران همواره با خودآگاهی ممکن می‌گردد،  فریفتنِ دیگران نیز تنها با خودفریبی ممکن است!

این است که ابهام و ناروشنی پیرامون منشورهای منتشره و اتحادهای متفرق مطلقا جایز نیست زیرا به بی‌اعتمادی دامن می‌زند و زمینه تخریب از سوی رژیم و هم چنین دوستانِ نادان را که بدتر از دشمن هستند، فراهم می‌آورد. مگر چیز دیگری در پسِ پرده این «منشورها» و «اتحادها» باشد که منِ روزنامه‌نگار از آن بی‌خبرم!

20 سپتامبر 2012

منشور پیشنهادی شورای ملی    https://www.farakhanmeli.org/declaration
منشور 91  http://charter91.com/

 

برگرفته از کیهان لندن

www.kayhanlondon.com

www.alefbe.com

 

نظر خوانندگان

ممد: با درود بر شما و سپاس از مقاله زیبا و خواندنی شما. به نظر من، نهاد های امنیتی و حتی شاید قدرت های خارجی هرکدام بنا به دلایل خودشان، تلاش می کنند تا از ایجاد تشکل های سیاسی و مدنی در بین ایرانیان جلوگیری کنند و به اصلاح، کوتوله های سیاسی را بر سازمان ها و احزاب متشکل ترجیح می دهند. چون از نظر نهادهای امنیتی خطر آنها کمتر و قابل کنترل تر هستند و از نظر خارجی ها هم کنترل و معامله با آنها آسانتر است. در حال حاضر چنانچه فارغ از تعصبات سیاسی به صحنه نگاه کنیم، در صحنه سیاسی ایران به جز گروه هایی مثل حزب دمکرات و کومله که خود را در یک منطقه محدود می کنند، در سطح ملی گروه های متشکل مطرح زیر را می بینیم: 1) آخوندها و هوادارانشان: صنف آخوند و معمم از متحدترین و ریشه دارترین تشکل های موجود هستند و علیرغم اختلاف سلیقه ها و منافعی که با هم دارند، در بزنگاه های تاریخی با هم متحد خواهند بود. آنها شبکه گسترده ای به وسعت تقریبا جمعیت شیعه در سطح جهانی دارند و حتی گاهی از ارتباط با شبکه های دیگر هم سود می برند. این ها توانایی بسیج توده های طرفدارشان را دارند و به راحتی هوادرانشان را قربانی می کنند. تشکل های و احزاب ظاهری داخل کشور نقریبا همه زیر شاخه های این قشر هستند.این قشر به دلیل داشتن همین تشکل قوی با این که تعدادشان کمتر از یک درصد جمعیت ایران را تشکیل می دهد و خیلی هم با هوش نیستند، موفق شده اند که نود و نه درصد بقیه مردم را در یک کیسه کرده و بر مردم سوار باشند. 2) شورای ملی مقاومت ( سازمان مجاهدین) که طرفداران فراوانی در بین قشر تحصیل کرده فقیر مذهبی دارند. این ها شبکه خوبی در داخل و خارج کشور تشکیل داده و آمادگی اطاعت از رهبری شان و جانفشانی در راه آرمان هایشان را دارند. 3) طرفداران سلطنت که تشکل شان سببی نبوده و عمدتاً به دلیل وجود شخص شاهزاده رضا پهلوی هست. ایشان به دلیل فرزند شاه بودن، طرفداران زیادی در بین طبقه متوسط و همچنین عامه دلزده از جمهوری اسلامی دارند. این ها عمدتاً حاضر به جانفشانی و قربانی دادن نیستند. در ضمن به دلیل نداشتن قدرت مدیریت و تشکل قوی، امکان نفوذ و کنترل از راه دور آن ها توسط نهاد های امنیتی چندان دشوار نیست. // به نظر من، بقیه چنانچه این سه گروه فوق را قبول ندارند، باید به فکر یک تشکل باشند و لازمه آن مثل کشورهای دمکرات این است که برای تشکیل احزاب جدید باید حداقل ده هزار امضا پای آن باشد(یا حداقل بتوانند با یک فراخوان در داخل یا خارج هزار نفر را در یک جایی گرد هم آورند). در غیر اینصورت تشکیل شوراها و احزاب چند نفره که با تلفن و خواهش تمنا دور هم در یک هتلی جمع می شوند، فقط فضا را آلوده کرده و باعث گیجی و سرگشتگی مردم می شود. بوق دست گرفتن و در تاریکی دنیای مجازی نشستن و لجن پراندن به همدیگر، به جز ایجاد گردوخاک عفونت زا حاصلی ندارد و نهایتا منجر به حرکت های کوری می شود که باعث کشتار، شکنجه و بی خانمان شده عده ای می شود و نتیجه آن به کام دیگران خواهد بود. پیروز باشید.

 

محل ارسال نظر در مورد اين مقاله:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.