بازگشت به خانه        پيوند به نظر خوانندگان

جمعه 31 شهريور 1391 ـ  21 ماه سپتامبر 2011

 

منشور پيشنهادی شورای ملی ايران و بولدوزرهای تخريب هويت

حسن کيان زاد

لاف از سخن چون دُر توان زد

آن خشت بود که پٌر توان زد

سرانجام، پس از گذشت دراز هنگامی انتظار، منشور پيشنهادی شورای ملی ايران برای برگزاری انتخابات آزاد، در روز شانزدهم شهريورماه 1391 انتشار يافت؛ منشوری نشأت گرفته از تمامين خواست ها و مطالبات جنبشحسن کيان زاد: منشور پيشنهادی شورای ملی ايران و بولدوزرهای تخريب هويت های آزاديخواهانهء مردم ايران در بيش از يکصد ساله گذشته، بويژه انقلاب مشروطيت، و استوار بر تجربيات و داده های تلخ و مصيبت بار تاريخ سی و سه سال استبداد و ارتجاع حاکم بر ميهن مان. اين منشور در شانزده بند، همانگونه که در پيشگفتارش بيان گرديده، از همه ی نيروهایي که بر يافتن راهی به دور از خشونت و مبتنی بر اعلاميه جهانی حقوق بشر تأکيد دارند، دعوت می کند، برای گذار دموکراتيک از رژيم جمهوری اسلامی و برقراری حاکميت ملت ايران، در راه سازمان دادن نهادی ملی و دموکراتيک، به يکديگر بپيوندند.

اين بار هم بمانند سه دههء گذشته، يعنی هر هنگام که جنبشی سراسری برای بسيج نيروهای آزادی خواه مردمی خواست که سامان بپذيرد، نق زنان خود محور و بهانه گير از چپ و ميانه و راست، جمهوریخواه و سلطنت طلب، بجای اينکه محتوای شانزده ماده ای منشور را مورد نقد سازندهء خود قرار دهند، لبهء تيز يورش های ناسزاوار و تخريبی خود را، گاه همراه با تهمت و افترا، متوجه افراد، گروه ها و سازمان هايي کرده اند که در ماه های گذشته، بدور از هرگونه خود بزرگ بينی و تنگ نظری، به گرد هم فراآمده و حاصل کار خود را در يک منشور پيشنهادی پيش روی مردم ايران و همآوردان و کوشندگان سياسی قرار دادند. از سويي کسانی در تالارهای مجازی اينترنتی، ايراد بر اين دارند که چر ا به هنگام انتشار اين منشور، نامی از دست اندرکارانش برده نشده است و از سويي، کسانی ديگر، که انتشار منشور را با نام گروهها و سازمانهای پشتيبانش، و آنهم در يک پنجره به چالش کشيده اند، نمايندگانش را  با تحقير،«مجهول الهويه» ناميده اند.

در اين ميان، ما تاکنون، بويژه از سوی آن دسته از مخالفين سنتی و يا ايده ئولوژيک هرگز نشنيده و نخوانده ايم که محتوای منشور پيشنهادی 16 گانه را به نقد کشيده باشند، بلکه برايشان تنها هويت فردی، گروهی و سازمان هايي مطرح بوده که در ماههای گذشته در سامان منشور پيشنهادی، نقش داشته اند. و همچنين منفی بافانی هم برای بی ارزش کردن منشور، می گويند محتوای آن وِردِ زبان بچه ها و جوانان کوچه و خيابانها  در ايران است،  که اين سخن خود، دال براين دارد که محتوای اين منشور پيشنهادی با توجه به نيازها و خواست ها، آمال و آرزوهای مردم ايران، تنظيم گشته است. شوربختانه درکنار اين جبهه مخالفين بنيادگرای چپ و راست که به آن اشاره برديم، انديشه ور گرانمايه اي چونان جناب اسماعيل نوری علاء قرار گرفته اند که  انتظارش نمی رفت. ايشان در يادداشت  هفته گردی  24 شهريور 1391 مطابق  14 سپتامبر 2012 خود، سخن از «دو گل اپوزيسيون انحلال طلب به دروازه خودی» به ميان آورده اند که در رابطه با بيانيه مشترک حزب دموکرات کردستان ايران و کومله درست می فرمايند.زيرا که، آن بيانه نه تنها يک اشتباه سياسی بزرگ، بلکه بيانگر زيرپاگذاری همه آن گفتارها، شنودارها و نوشتارهايي بوده است که رهبران ايران دوست کُرد از جمله زنده ياد دکتر صادق شرفکندی، در رابطه با تماميت ارضی و استقلال ايران بيان داشته وهرگونه تهمت تجزيه طلبی را رد کرده و در مصاحبه ای، يکسال پيش از جنايت ميکونوس با راديو فرانسه، تحقق سياست عدم تمرکز و خود گردانی را، تنها در چارچوب ايرانی آزاد و مستقل تحقق پذير دانسته است. از سوی ديگر در تمامی کنفرانس ها و فراخوانهای بيش از دو دهه ی گذشته، هيچ هنگام نمايندگان حزب دموکرات کردستان ايران، مسئله تماميت ارضی و استقلال ايران را زير پرسش نبرده بودند. از جمله در کنفرانس «هويت ملی»، ايران در آستانه سال 2000 از سوی انجمن پژوهشگران ايران، آقای قاسم حسينی نماينده رسمی اين حزب، شفاف و روشن می گويد: «حزب دموکرات کردستان خواهان آن است که  نه تنها مردم کردستان، بلکه همه ی خلقهای ايران از حق تدريس و مکاتبه به زبان مادری، اداره امور داخلی منطقه خويش، حفظ امنيت و انتظامات داخلی و از همه مهمتر مشارکت فعال و مساوی در اداره امور مملکتی برخوردار باشند. در عين حال حزب ما معتقد است که زبان فارسی زبان رسمی همه ايرانيان است و پاره ای مسايل مهم مملکتی مانند دفاع ملی، برنامه های درازمدت اقتصادی، سياست خارجی و سيستم مالی و پولی صرفاً از صلاحيت های دولت مرکزی است. تجزيه طلبان واقعی در ايران کسانی هستند که ميان فرزندان اين آب و خاک تبعيضات قومی و دينی و مذهبی قايل می شوند. آقای حسينی همچنين هرگونه خواست عدم تمرکز و خودگرانی را در چارچوب وحدت و تماميت ارضی ايران به شمار می آورد.»

بنابراين شکی نيست که هم ميهنان کرد ما، يعنی آقايان عبدالله مهتدی و مصطفی هجری در بيانيه مشترکِ  شک  و شبهه آفرينشان، خود آب به آسياب دشمن سرازير ساخته  و  مسبب اعتراضات گسترده مردم ايران گرديده اند. اگر آنان اين چنين نمی پندارند،  بايد که باور خود را به اصول تغيير ناپذير حاکميت ملی و تماميت ارضی و جغرافيايي ايرانزمين، شفاف بيان دارند. اما در رابطه با گل دوم، جناب نوری علاء اشتباه می فرمايند، زيرا که اين گل نه تنها وارد دروازه جمهوری اسلامی، بلکه وارد دروازه همه ی آن گروهها و سازمانهاي فرقه گرا و خودمحوری شده است، که در درازای سه دهه گذشته به سبب خودشيفتگی های برتری خواه و هژمونيک طلب، بی توجه به خواست های مردم زيرستم ايران، موجبات شکست کنفرانس های بی شمار اپوزيسيون ضدحکومت در ايران را، فراهم آوردند. شوربختانه، انديشمند گرامی جناب نوری علاء، حتا در يک جمله هم به محتوای اين منشور 16 ماده ای که جوهره هويت و  شناسه شورای ملی است، که استوار بر آن اصول، بايد به خود شکل  بگيرد و برپا گردد، نپرداخته، بلکه هم آهنگ و همراه با خدايگان تفرعن و تکبر، چه در لباس روشنفکر و پژوهشگر و يا مستبدان تالارهای مجازی که کم هم نيستند، به دنبال شناخت هويت کسانی رفته اند که درماههای گذشته، بهترين هنگام های روز و شب زندگی خود را وقف و صرف شکل گيری اين منشور کرده اند. وهمچنين شما می فرماييد که عده ای ناشناس، همراه با يک عده ای کمتر شناخته شده پس ازماهها «بکش و واکش و کج دار و مريز»، بالاخره در هفته گذشته اعلام داشتند که نهادی در راستای تشکيل «شورای ملی ايران برای انتخابات آزاد» موجوديت يافته و وظيفه همه هموطنان آن است که هرچه زودتر به آن بپيوندند. نخست اينکه، از هم ميهنان  دعوت شده است که برای گذار دموکراتيک از رژيم جمهوری اسلامی و برقراری حاکميت ملت ايران در راه سازمان دادن نهادی ملی و دموکراتيک، به يکديگر بپيوندند. پس کسی را موظف به اين نکرده اند و حکم بر آن نرانده اند که به اين نهاد بپيوندد. اما جناب نوری علاء، آنجا که شما سخن از اين بميان می آوريد که يک عده ناشناس  با يک عده کمتر شناخته شده... بايد به شما پاسخ دهم که بسياری از اين ناشناسان و کمتر شناخته شدگان را شما خوب می شناسيد، از جمله شخصيت هاي بنيانگزار در نهاد مردمی، که در اين ماههای  «بکش و مکش ها و کج دار و مريزها»، همراه با  ديگرانسانهای آزاده، بر روی اين منشور پيشنهادی کار کردند، در سازمان سکولارهای سبز شما عضويت دارند. همچنين شايد، شما دوستان ديگری را هم از جنبش بختياری و سازمان مطالعات  بلوچستان ايران، جنبش آذربايجان و همچنين اينجانب را از حزب پان ايرانيست بشناسيد؟  

و اما، اگر از بدنه اين نظام جهل وجنون و جنایت و ستمگر، کسانی ريزش کنند، حال چه در کمپين سفارت سبز و يا خواهرزاده آقای کروبی باشند و يا در سپاه پاسداران و بسيج، اگر که بخواهند  با جنبش آزاديخواهانه مردم ايران همراه شوند، آيا بايد راه را بروی آنها بست؟ اما من اين سخن را هم قوياً رد می کنم   که «هرکس به اين شورا نپيوندد، خائن به وطن است»، حال از سوی هر  کس که گفته شده باشد. اما اينکه می فرماييد «نطقه اين شورا در زهدان کنگره دموکرات های سبز»  بسته شده است، اگر هم اين چنين باشد، عيبی بر آن نمی توان وارد آورد، زيرا که زايش و نمادين اش، يعنی جنبش آزاديخواهی مردم ايران بر ضد استبداد و ارتجاع حاکم،  در متن و بطن همه ی کنش های آزاديخواهانه و ملی گرای گروهها و سازمانهای دموکراسی خواه در کليت اش قرارگرفته، به دور از هر گونه ادعای برتری خواهانه. از سوی ديگر، شما سخن از فهرست پيوستگانی از جمله جبهه ملی ايران، به ميان می آوريد که «پيوستگی» خود را تکذيب کرده اند. شما نيک می دانيد که جبهه ملی به ويژه در برون مرز، از شخصيت ها، گروه ها و فراکسيون های گونه گونی شکل گرفته با رويکردها و تمايلات متفاوت، که در اين نوشتار نمی خواهم از آنها، نام به ميان آورم.  اما  آن کسانی که از جبهه ملی به نهاد پيوسته اند و ما آنها را می شناسيم، يک واقعيت هست و آنان هم تاکنون، پيوستگی خودشان را تکذيب نکرده اند.  ايراد ديگر شما اينست که می فرماييد، «وقتی به سراغ امضاء های روی سايت می روی، يکباره چشمت به نام های رضا پهلوی، فرح پهلوی و ياسمين پهلوی می افتد که مثل سه شهروند عادی، بی سرو صدا، به اين «جريان» پيوسته اند» و سپس می پرسيد چطور شد، کسی که هميشه می گفت آن بالا نشسته و فراگروهی عمل کرده و از همه ی فعاليت های اپوزيسيون حمايت می کند، حالا با چند تا جوان از ايران آمده، ناشناس واصلاح طلب و چند تا ديپلمات از حکومت بريده همراه شده و 240 مين نفری محسوب می شود، که به اين جريان پيوسته و می خواهد راه را برای تشکيل شورای ملی هموار کند و آن شورا هم ايشان را بعنوان «سخنگوی خود» برگزيند.

جناب اسماعيل نوری علاء، بفرماييد و بگوييد کجای اين کنش و شيوه رفتاری شاهزاده رضا و شهبانو فرح و ياسمين پهلوی جای ايراد دارد که بگونه سه شهروند با حفظ شخصيت، موقعيت و شهرت ملی و جهانی خود، در کنار ديگر هم ميهنان شان، نه کمتر و نه بيشتر، قرار می گيرند و منشوری را که به آن باور دارند، امضاء می کنند و به اين «جريان» می پيوندند؟ آيا اين «سرمايه ملی»، که شما هم  به مانند هم ميهنان ديگر ، به  آن باور داريد، اجازه ندارد که يکبار برای هميشه با شفافيت و جسارت اين گام سنگين و سنجيده را بردارد و ديگر، نه تنها پشتيبانی فراگروهی (که همچنان بر جا است)، بلکه قاطعانه به گونه ای که خود می گويد، بعنوان «سرباز وطن» در صف نخستينِ جنبش رهايي بخش و آزاديخواهانه مردم ايران قرار بگيرد و آنرا همراه با ديگر ميهن پرستان ايرانزمين، به سوی پيروزی رهنمون شود؟ در اين راستا، از آن آزاده ايران دوست، زنده ياد دکتر غلامحسين صديقی نام  به ميان می آورم که در آن هنگامه بحرانی پيش از انقلاب فاجعه آفرين 57، که از سوی محمدرضا شاه پهلوی به او پيشنهاد نخست وزيری شده بود و او هم، آمادگی خود را برای قبول آن مسئوليت تحت شرايطی پذيرفته بود، در آن هنگام، بسياری از دوستان و همرزمان ديرين اش، اورا از پذيرش اين پست منع کرده بودند، با اين سخن که ايشان نام نيک خود را از بين می برد. پاسخ دکتر صديقی  اين بود که اگر من نام نيکی دارم، آيا بايد آنرا با خود به گور ببرم و يا اينکه در خدمت ملتم هزينه نمايم. بر خلاف نظر شما جناب نوری علاء، شاهزاده با اين کنش پيش آهنگانه  خود، نه تنها گل را وارد دروازه حکومتگران جمهوری اسلامی، بلکه وارد دروازه همه آن به اصطلاح از مابهترانی کردند که ساليانی دراز،کوشش بر اين داشتند که ايشان را تنها، در حاشيه نگاهدارند.

اکنون، می پرسيد حال، او کجاست و چه می کند؟ و خود پاسخ می دهيد: در محاصره ايادی حکومت اسلامی، چه از اردوگاه بنيادگرايي وزارت اطلاعات و سپاه، و چه در خيمه و خرگاه اصلاح طلبی مزدور ومزور، و «مديحی ها» برايش مداحی می کنند. جناب نوری علاء، شما با اين سخنان ناسزاوار و تهمت و افترا آفرين، از همه ی آن کسانی که در ماههای گذشته در کميته موقت همآهنگی شورای ملی، در راستای شکل گيری منشور پيشنهادی،  با شيفتگی و صميمانه کار کرده اند، هتک حرمت کرديد، به مانند همه آن خودمحوران  و خود بزرگ بينان ديگری که از خرد جمعی سخن به ميان می آورند، اما  آنرا تنها در وجود خود جمع می بينند و  کنشگران اين جنبش را، «مجهول الهويه»  به شمار می آورند.  فراموش نکنيم که در راستای شکل گيری اين منشور، نه تنها دست همياری و همگرايي  به سوی شما و سکولار های سبز، بلکه به سوی بسياری ديگر از هماوردان سياسی پيش کشيده شده بود، آن دست را نگرفتيد و امروز شوربختانه  همگام و هم آهنگ آن بولدوزرهای تخريب هويت گشته ايد، که درخور شان و کسوت سياسی شما نيست.

لاف از سخن چون دُر توان زد              آن خشت بود که پُر توان زد

28 شهريور 1391  برابر با 17 سپتامبر 2012     

 

 

نظر خوانندگان

کاوه یزدانی: در مثل مناقشه نیست، در دروازه شهرو می شه بست اما در دهن بعضی ها را نمی شه بست. داستان ملا نصرالدین هم جالبه: یه روزی ملا سوار خرش بود و پسرش لنگان لنگان دنبال ملا و خرش میرفت که در مسیر راه مردم گفتند عجب پدر بی رحمیه پسر لنگش رو پیاده کرده خودش سوار خره . ملا بیچاره پیاده شد و پسرش رو سوار خر کرد مردم گفتند عجب پسر بی غیرتیه که خودش سوار خره و پدر پیرش پیاده است . ملا و پسرش دو ترکه سوار خر شدند مردم گفتند عجب بی رحمهایی که دو نفره سوار خر بیچاره زبون بسته شدند . خلاصه اینکه ملا و پسرش هر دو از خر پیاده شدند و خره جلو و پدر و پسر پیاده پشت سر خر میرفتند که باز هم مردم دهن گله گشادشونو باز کردند و گفتند عجب احمق هایی هستند که سوار خر نمیشند... خلاصه اینکه قصه ما ایرانیان هم شده حکایت ملا نصرالدین که به پسرش گفت پسرم خودتو ناراحت نکن. در دروازه شهرو میشه بست اما در دهن مردم را نمیشه بست پس بی خیال این افراد بی مغز باش و زندگیتو کن. مخصوصا در دنیای مجازی که معلوم نیست کی به کیه. با نام های نصفه و نیمه و مستعار و گاهی یک نفر با چند نام مستعا و چند آی.دی در دنیای مجازی... دمشون گرم که بعد از سی و اندی سال به فکر تشکیل شورای ملی افتادند و دستشون درد نکنه. مخالفان بجز تخریب کاری بلد نیستند در واقع هیچ نقد درستی از مخالفین نخواندم بجز تخریب بی شرمانه و بدور از وجدان بیدار هیچ از این مخالفین ندیدم و نخواند .چیزی که در این چند ساله در خارج کشور دریافتم مخصوصا در باره چپهای چپول و کمونیست و سلطنت طلب و مجاهد خلق و ... خلاصه بسیاری از ایرانیان خارج نشین خیلی نسبت به وطن و هموطن گرفتار درون کشور بی غیرت هستند . بی غیرتی هم حدی داره ولی بعضی از ایرانیان در بی غیرتی حد و مرزی را نمی شناسند . مخصوصا چپهای چپول 57 ی روفوزه ایران برباده در بی غیرتی نمره 20 می گیرند... لعنت بر آخوند و هرچی چپ چپوله که ایران را برباد دادند.

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه